تکلیف عملی کلاس هاگوارتز
جلسه چهارم

ساعت سه نیمهشب بود. لرد ولدمورت کیف کوچکی به دست داشت و در میان راهروهای هاگوارتز راه میرفت. مقصدش حمام ارشدها بود و برای این حرکت عجیبش دلیل خوبی داشت.
اوضاع مثل همیشه در خانه ریدلها عجیب و غیرمنتظره بود. در حقیقت بلا به حمام رفته و از آنجا کسی (هلگا) بطری اپیلاسیونش را با بطری شامپویش عوض کرده بود، بلای بیچاره موهایش را اپیلاسیون نموده و مانند لرد ولدمورت عزیزش کچل شده بود. البته این مشکل لرد نبود. او هم خودش کچل بود و هم جانی پسند بود. مشکل این بود که موهای بسیار فر بلا که به سیم ظرفشویی میمانست، در چاه گیرکرده و بهکلی آب راه حمام را مسدود کرده بود. لرد و بقیه مرگخواران هرچه طلسم بلد بودند به کار برده بودند؛ اما چاه حمام باز نشد، حتی لرد ولدمورت سعی کرد کل چاه را منفجر نموده و از نو بیافریند؛ اما باز هم انفجاری از موها رخ داد و چاه بسته ماند.
مشکل این بود که لرد ذاتاً آدم بسیار تمییزی بود. استحمام روزانه داشت و مواقعی که به باشگاه میرفت همیشه قبل و بعد باشگاه نیز دوش میگرفت. چند روز گذشته را با حمام در فضای باز، حمام در قابلمه مروپ و حمام در تخت گذرانده بود و طاقتش دیگر تمام شده بود. به یک حمام درستوحسابی احتیاج داشت و بهترین و بزرگترین حمام بعد از حمام خانه ریدلها حمام هاگوارتز بود. بنابراین او یک روز هفته وسط هفته که میدانست حمامها زیاد شلوغ نیستند را انتخاب کرده و ساعت سه شب به هاگوارتز آمده بود. در این ساعت دیگر خیلی بعید بود که کسی در حمام باشد. به سالازار نیز خبر داده بود که در حمام را برایش باز بگذارد. قرار بود یک حمام اختصاصی برای خودش داشته باشد و از تمییزی فراوانش لذت ببرد.
با قدمهای آهسته و آرام، به در حمام رسید. کیف حمامش را چک کرد. حوله، لیف، اسکراب مخصوص صورت، نمک بدن، کره بدن، مربای توتفرنگی لپهایش، کیسه مخصوص و لباسهای تمییز. همه چیز منظم و مرتب بود. نفس عمیقی کشید و لبخند کمرنگی زد و در حمام را باز کرد. ابتدا در رختکن لباسهایش را در آورد و بعد با خوشحالی وارد قسمت اصلی حمام شد.
در حمام که باز شد برخلاف تصورش بخار آب به صورتش خورد و باعث شد چند لحظه پلک بزند که بتواند صحنه روبرویش را ببیند و همان جا خشکش بزند.
صحنه جالبی بود. لرد ولدمورت با کیف حمامش دم در ایستاده بود و دست به دستگیره، در حال باز کردن در حمام متوقف شده بود. درون حمام گلرت گریندلوالد و کینگزلی شکلبوت در حال حمامکردن بودند. کینگزلی روی کف حمام نشسته بود و گلرت پشتش را کیسه میکشید که البته با ورود ولدمورت متوقف شده و هر سه به هم زلزده بودند. بینشان سکوت بود و تنها صدای قطرههای آب روی کاشیهای حمام به گوش میرسید.
لرد ولدمورت اولین کسی بود که به خود آمد.
- میرویم برای دیدن این صحنه خودمان را کور کنیم... ولدمورت لفت د چت...
گلرت با سرعت زیاد روی کاشیها سر خورد و درست در لحظهای که لرد میخواست در را ببند، دستش را گرفت و او را با نیروی عجیبی به داخل حمام کشید. لبخند معناداری زد و گفت:
- بیا لرد... بیا بشورمتتتت... بیاااا بسابمت سفیدتر شی...
لرد ولدمورت که از نیروی عجیب گلرت تعجب کرده بود، سعی کرد خود را آزاد کند و گفت:
- ولم کن!... اصلاً شما تو این ساعت چی کار میکنین توحموم؟... نمیخوام منو بسابی! ما خیلی هم دارکیم! سفید خودتی!
کینگزلی که از کف حمام تکان نخورده بود، گفت:
- دارک که منم... ولی خب لرد قشنگم چرا تو این موقع شب اینجایی؟
لرد که از تعریف کینگزلی لرزشی بر اندامش افتاده بود؛ گفت:
- حموم خونم خراب شده! این ساعتم اومدم اینجا که کسی منو نبینه! من چه میدونم شماها هم اینجایین!
کینگزلی جواب داد:
- خب ما هم همینطور... اینجا اومدیم صفا کنیم! درست مثل خودت!
- صفا چیه؟
- صفااااااا! تمیزی! پاکیزگی! سفیدی!
لرد میخواست فرار کند که گلرت با همان نیروی عجیبی که از او بعید بود، لرد را روی کف لیز حمام به سمت جایی که کینگزلی بود کشاند و با فشار دستش او را کف حمام نشاند. لرد شانه دردمندش را ماساژ داد و به فکر چوبدستیاش افتاد که در رختکن جا گذاشته بود. نگاهی به گلرت انداخت و با عصبانیت به او اشاره کرد و گفت:
- چی کار میکنی گلرت؟ آقا من میخوام تنها حموم کنم! یعنی چ...
البته حرفش نیمه ماند؛ چون گلرت ناگهان سطل آب گرمی را روی سرش خالی کرد و او با انگشت اشاره در هوا خشکش (خیسش) زد. گلرت و کینگزلی به خنده افتادند و بلافاصله مشغول شستن لرد شدند. لرد میخواست اعتراض کند، اما کار گلرت و کینگزلی بیش از حد خوب بود. گلرت پشتش را کیسه میکشید و کینگزلی اسکرابش میکرد. پوست لرد در حال همان صفایی بود که انها میگفتند. تنها گاهی ناخنهای بلند گلرت به پشتش میخورد که آن هم بهجای آنکه ناراحتش کند بیشتر غلغلکش میداد.
لرد که هم داشت تمییز میشد و هم ریلکس کرده بود، با چشمهای خمار شده پرسید:
- چه عجیب شماها مهربون شدین!
صدای گلرت در حمام اکو شد که با شیطنت میگفت:
- تمییز میکنیم که بعد بخوریمت! آماده سازی غذا با شستشو شروع میشه!
چشمان لرد با شدت باز شد و دستش را از دست کینگزلی بیرون کشید. گلرت و کینگزلی به شدت به خنده افتادند و دوباره با زور فراوان مشغول حمام کردن لرد شدند. آنقدر حرفهای و منظم و هماهنگ کار میکردند که لرد خیلی زودتر از چیزی که انتظار داشت حمامش تمام شد. البته دیگر در تمام مدت در مقابل خلسهای که میخواست ذهنش را تسخیر کند مقاومت کرده و بسیار هوشیار مانده بود. به طرز عجیبی خوابش میآمد و اصلاً نمیخواست در کنار گلرت و کینگزلی نیمه برهنه بخوابد.
گلرت که سومین سطل آب را رویش ریخت، لرد از فرصت استفاده کرد و از جایش بلند شد. قبل از اینکه گلرت سطل را پایین بگذارد و دوباره خفتش کند، به سرعت به سمت در رفت و رو به آن دو گفت:
- خب تمییز شدیم! ما میریم!
کینگزلی از جایش برخاست و کنار گلرت ایستاد. هردو لبخند زدند و با مهربانی غیر طبیعی به لرد نگاه کردند. گلرت دستش را بالا آورد و به عنوان خداحافظی دستش را برای لرد تکان داد. اما دیگر انگشت نداشت و از مچ به پایین دستش به شکل سم بز بود.
- خوش گذشت لرد... البته خیلی مقاومت کردیا! یکم میخوابیدی تسخیرت میکردیم!
لرد جا خورد. پلک زد و درست یک لحظه بعد گلرت و کینگزلی دیگر آنجا نبودند. لرد با دهانی باز، گوشه گوشه حمام را نگاه کرد ولی کسی جز خودش در حمام نبود. سریع به سمت کمدش رفت که لباسش را بپوشد و تصمیم گرفت هیچوقت در نیمهشب به حمام نیاید.