من از کسی نخواستم پیشگویی کنه جبهه گیری هم نکردم مالفوی جان من شوخی کردم اولا شما هنوز فرق معبر و معبد رو نمی دونی چیه و این که دومیه اصلا ربطی به پیشگویی نداره؟ می بافی ربط دار بباف!

من یک سایه هستم،سایه هاازطریق خوابهای خبردهنده و نگاه کردن به ستارگان میتونن آینده رو پیشگویی کنند و دیشب من یک خوابی دیدم:
"درسرزمین خودم بودم یعنی در دشت برهوت و تاریکی که همه جای آن شعله های آتش زبانه میکشید...ازدور دست صدای آشنای فریاد انسانها میامد و من خوشحال بودم که در وطنم هستم...در آسمان ستاره جنگ برنگ سرخ میدرخشید و نوارباریکی ازخون در آسمان دیده میشد...اینها همه نشانه جنگ است بعدیکی از سایه ها بطرف من حرکت کرد و شاخه ای از مشعلی سوزان را به من هدیه داد....این نشانه دوریی عده ای درمیان لشگریان هردو طرف است...بعدمن بطرف قصرم رفتم وجلوی قصرم هزاران عقرب رادیدم که مرده بودند...این نشانه نیرو گفتن تاریکی است و بعدصدای غرشی منرا از خواب پراند...وقتی به آسمان نگاه کردم باحیرت دیدم که مریخ در نزدیکی ماه کامل میدرخشد ووقتی کمی پودرتاریکی در نور ماه آتش زدم فهمیدم که معنی خوابم این است:
بزودی جنگی بزرگ شروع میشود ولی برخلاف تصور همگان همه به هم وفادار نمی مانند...هم در گروه سفیدها و هم در جبهه تاریکی جاسوسان و موجودات ترسویی وجوددارند که به هم خیانت میکنند...دراین میان یکی از بهترینهای تاریکی یکی از بهترینهای سفیدهارا میکشد و یکی از بهترینهای سفیدها خیانت بزرگی را مرتکب میشود و به تاریکی ملحق میشود...اگرسفیدها تا طلوع بعدی مریخ بتوانند اورا بطرف خودشان بکشند پیروزند و اگرنه جبهه تاریکی پیروز میشود و همه را قتل عام میکند!!!
(راستی خیلی خوبه که استاد جبهه گیری نکنه!!!)

من از خودم نوشتم دیگه !
گفتی در مورد پیامبر معبدان و من یه داستان نوشتم که اسمش چیه و زندگیش رو ! خودت گفتی !
نمیدونم منظورت چیه ؟ ایرادش چی بود ؟
در ضمن امتیازم فکر نمیکنم کشکی باشه ها !
ما زحمت میکشیم برای امتیاز و درس خوندن اون وقت شما سرسری میگیری ؟ جالبه !

ببخشید پرفسور بعد جبران می کنم

شاهزاده جون فعلا بحث ما در مورد یه چیز ذیگست اصلا به نظر من هم پیشگویی یه چیز واضح کار سختی نیست .مگه من مثل استاد ارجمند و گرامیم پروفسور تریلانی یه تختم کمه؟ که تازه به خاطر این پیشگویی دو امتیاز هم بدم به اسلیترین.. بازگشت لرد سیاهو که پروفسور تریلانی هم می تونست پیشگویی کنه!.دراکو اون چیزی که تو گفتی احتمالا مال یکی دیگه بوده...بابا پیامبران معبران.اوریل من یه عالمه چیز از خودم بافتم(با عرض معذرت حقیقته دیگه) تو هم یکم بباف! دیگه کسی چیزی گفت؟ به هر حال چون هاگوارتز تق و لقه همه بریزین به هم این زنگو تا دلتون می خواد مسخره بازی در بیارید.کسی که به کسی نیست نفری صد امتیاز هم به گروهاتون اضافه می شه!

من وارد کلاس شدم وروی صندلی خودم کنار دراکو مالفی نشستم بعد ..
پرفسور گفت هر کی امروز باید آینده زمین رو پیش گوی کنه و گفت این کار بسیار سخت و پیجیده است وهرکس بتونه این کا رو به خوبی انجام بده 20 امتیاز بهش می دم من ودراکو نگاهی به هم انداختیم وپرفسور گفت ابزار مورد استفاده برای اینکا رستاره ها هستند برای همین ما را بلای بلند ترین برج مدرسه برد وگفت حالا از روی نقشه های خود شروع کنید و1.5 وقت دارید

ما شروع کردیم به کار اما خوب واقعن کار سختی بود ما شروع کردیم به نگاه کردن به مشتری ودیدم در زاویه عمود نپتون قرار گرفته به نقشه و کتاب پیشگوی از روی ستارگان نگاه کردیم ودیدیم معنی این یعنی باز گشت کسی که با ترس و وحشت همراه است
وبعد اون رو یاداشت کدیم
بعد به مریخ نگاه کردیم ودیدیم در شمال شرغی اورانوس قرار دارد بعد مجددان به کتاب نگاه کردیم ودیدیم یعنی دنیا با سیاهیمواجه می شود و اتفاغات شومی در راه است
وبعد همین کارارو دوباره تکرار کردیمو.....

و بعد 1.5 نیم گزارش خود را برای جناب پرفسور خواندیم:

جهان منتظر فرا رسیدن کسی است که همگان را به وحشت می اندازد و با باگشت او همه جا رو ظلم ستم فرا می گیرد و با نتیجهگیری هایه ما این فرد کسی جز لرد ولدمورت نیست او باز خواهد گشت و قوی تر از گذشته و برای انتقام جهان را دوباره سیاه میکند

--------------------------
پرفسور بعد اتمام خلاصه پیشگوی ما گفت عالی ولی کمکی ترسناک

یه چیزی بهم میگه که همین طور کارتون عالی بود نفر بعد


--------------------
بعد که همه پیشگوی های خود رو می خونن

پرفسور گفت ماله شاهزاده از همه بهتر بود 2 امتیازبرای اسلیترین

منم میخوام شرکت کنم!

پرفسور منم ميخوام تو كلاسها شركت كنم.راستي اكي امتحان ميگيريد؟

پیامبر معبران لقبی بود که به اندروما دانشوف روسی داده بودن !
اندروما کسی بود که بنا به سنت قدیم خانوادش مدام به معبدها میرفت و مشغول ادای رسوم مربوطه بود اما هیچ وقت خسته نمیشد و عاشقانه این کارو انجام میداد و در صدد بود که افرادی رو هم همراه خودش ببره !
از عادات اندروما این بود که حتی به کشورهای دوردست هم میرفت و از معبدهای اونا دیدن میکرد و توصیفی از اونا رو یادداشت میکرد و همراه عکسهای نقاشی شده اونا که خودش انجام میداد برمیگشت و اونا رو در دفتری که برگهاش از پوست گراز بود میچسبوند و این امر ادامه داشت تا اینکه اندروما در سن حدود 48 سالگی تونست تموم معبدهای جهان رو سر بزنه و در اون زمان کار سختی بود که بشه بدون وسایل مسافرتی جهان رو گشت ولی اون عاشقانه این کارو کرد و به علاقه خودش رسید و با اراده محکم به خواستش رسید !
کم کم اسم اندورما بین مردم کشور روسیه پیچید و اون به عنوان مردی اشنا در اون کشور شناخته شد و روزی در هفته رو برای مردم میذاشت که بیان و با اون حرف بزنن و اونم خاطرات و توصیفی از معبدهایی که دیده بود رو به اونا ارایه میکرد و عکسهایی نقاشی شده اونا رو هم نشون میداد و چیزی نگذشت که تعداد مخاطبان اون در کلاسها به 40 یا 50 نفر رسید و نام اندروما جهانی شد و از مرزهای روسیه گذشت !
اندروما این لقب رو گرفت چون کسی بود که مردم رو با معبدهای جهان اشنا کرد و حتی مردمی از کشورهای دیگه هم به اون مراجعه میکردن و اونو پیامبر معبدها نامیدن چون باعث اشنا شدن مردم با معبدهای جهان شده بود پیامبر معبدها نام گرفت .

پروفسور عزیز من واقعا خوشحال میشم که شما منابعی هم به ما معرفی کنین. من که تو کف سوال قبلیتون ونده بودم با دیدن این یکی این فک پایینم روی زمین ولو شد و الان مامانم داره برام جمعش می کنه.