هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۳۲ یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۴
#70

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
مهمانی امشب را در قلعه پاکاز یاد برده بود.نگاهی به ساعت انداخت.حدود شش بود .هنوز فرصت داشت.با خود گفت امشب باید بهترین باشم.به سمت کمد رفت .آن را باز کرد و بدنبال لباسی گشت تا در این هوای سرد برایش مناسب باشد.از بین آنها یکی را انتخاب کرد و پوشید اما نمیتوانست کمربندش را پیداکند.به اطراف نیم نگاهی کرد و درست در وسط اتاق چشمش به نور زیبایی خورد.شعل های آتش شومینه بروی سگگ نقره ای آن به چشم میخورد.آن را از روی زمین برداشت و آرزو کرد که تا صبح اتفاق هایه زیبای برایش رخ دهد.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
#69

اندرو  اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۱ پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۸۴
از unknown
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
هوای غمگین و سردی بود هیچ کس بیرون نبود حدود 2 ساعت بود که زیر نور مهتاب نشسته بود و به اتفاق های این چند وقت فکر می کرد هم خوشحال بود هم ناراحت تصمیم گرفت بر گرده بره یه شام درست بخوره توی راه یدفه با سر رفت وسط گل های روی زمین یه کسی هلش داده بود سریع بلند چوبدستیش دستش بود هر چی به اطراف نگاه کرد کسی رو ندید اما چه طوری خورده بود زمین سعی کرد فراموش کنه و سری بر گرده بره لباسش رو پاک کنه تا کسی ندیده با خودش می گفت چطور این جوری شد سریع رفت بالا با اینکه جلوی شومینه نشسته بود اما بازم احساس سرما می کرد .


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۳ ۱:۱۳:۰۳

زنده باد لرد سیاه تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
#68

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید:
شومینه - اتفاق - ساعت - اطراف - گفت - وسط - لباس - نور - پاک - سرد

ساعت روی دیوار نزدیک دوازده بود.با اینکه خورشید در وسط آسمون بود اما ابرها مانع از آن میشدند تا نوری بر روی زمین بتابد.با اینکه هوا هنوز سرد نشده بود اما شوینه اتاقش روشن بود.هر از گاهی نگاهی به آن میانداخت گویی میترسید شعله های آن خاموش شود.نگاهی به اطراف انداخت.اتاقش برخلاف گذشته بسیار مرتب بود.همه چیز در سرجایشان قرار داشتند.لباس زیبایی بر تن داشت انگار منتظر مهمانی از سرزمینی دیگر بود.با دستمالی که در دست داشت عرق رویه پیشانیش را پاک کرد و دوباره به شومینه نگریست.اینار اتفاق عجیبی افتاد.نوری از داخل شومینه به بیرون آمد و بدنبال آن سایه زنی بر روی زمین نقش بست.هاگرید که کمی هول شده بود با لبخندی که به لب داشت به مادام ماکسیم خوش آمد گفت.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۱۳ چهارشنبه ۲ آذر ۱۳۸۴
#67

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
خوابش نمیبرد.از پنجره به نقطه ای در آنسویه جنگل ممنوع نگاه میکرد.گرچه شب بود و در سیاهی شب چیزی نمیدید اما سکوتش او را آرام میکرد.چیزی به صبح نمانده بود.باورش نمیشد که فردا با یکی از بهترین اشباح قلعه در بیرون از هاگواتز دیدار خواهد کرد.صدای قدم هایه کسی را از پشتش شنید.در حالی که چوبدستیش را محکم در دستش گرفته بود برگشت.کسی نبود اما هری مطمئن بود که گرمی نفس شخصی را در پشت گردنش احساس کرده است.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۳:۱۸ پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۴
#66

بد عنق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۶ شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۴۹ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
از پنجره قلعه به بيرون نگاه كرد . ديگه كم كم داشت صبح مي‌شد مه صبحگاهي روي درياچه و بالاي جنگل ممنوعه رو گرفته بود . آرام از سرجاش بلند شد و در حاليكه چوبدستيش رو فراموش كرده بود، به سمت در قدم برداشت . ناگهان از پشت در صداي داد و فرياد و بعدش هم صداي شكستن چيزي رو شنيد . حاضر بود شرط ببنده كه باز هم بدعنق ، يكي از شرور ترين اشباح هاگوارتز، مشغول اذيت كردن يه نفره.آه خداي من اين بدعنق كي ميخواد دست از اين كارهاش برداره؟


دوباره مي سازمت هاگوارتز
اگر چه بدون مدير خويش
ستون به سقف تو مي زنم
اگرچه با استخوان خويش


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۴
#65

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید
چوبدستی - نگاه - صبح - قلعه - قدم - اشباح - شکستن - دیدار - جنگل ممنوع - آرام

دم دمای صبح بود.اشباح در راهروهای هاگوارتز رفت و آمد میکردند و فضای آنجا کمی هراس انگیز بنظر میرسید.در بیرون قلعه در آنسوی چمنها درست در پشت درختان جنگل ممنوع نوری به چشم میخورد.داخل جنگل مردی در حالی که فانوسی را در دست داشت در انتظار دیدار کسی به این سو و آن سو نگاه میکرد.مرد از صدای شکستن تکه چوبی در پشت سرش از جا پرید و به آرامی برگشت.در مقابلش پسری را دید که با حالت تدافعی چوبدستیش را به سمت او نشانه گرفته است.هاگرید فانوس را به صورت خود نزدیک کرد تا پسرک او را بشناسد.هری بعد از دیدن چهره هاگرید بسمت او رفت تا با هم به داخل جنگل قدم بگزارند.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ شنبه ۷ آبان ۱۳۸۴
#64

برتا جورکینزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۴ سه شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۹ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۵
از بوشهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 73
آفلاین
هری در خیابان راه میرفت که ناگهان صدای زوزه یکگرگینهاورا از جا پراند
هری در یک شب سرد،تاریکو یک کوچه متروک در هاگزمیدراه می رفت که آن صدا را شنید
گرگینه هر لحضه نزدیک تر می آمد
ناگهان هری را گاز گرفت
هری از ته دلفریادزد
تازه اینشروعیک زندگی فلاکت بار بود
هری دیگر در هر شب چهارده در زیربرفانتظارهمنوعانش را می کشید تا اشخاص دیگر را مانند خود کنند
آری معجون فلاکت بار مالفوی کار خودش را کرده بود


[img al


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ شنبه ۷ آبان ۱۳۸۴
#63

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
آن شب یکی دیگر از شبهای سرد هاگزمید بود.من در یکی از کوچه های متروک دهکده در انتظار دیدن کسی ایستاده بودم.ساعت یک نیمه شب بود و برف تازه شروع به باریدن گرفته بود.در تاریکی چیزی تکان خورد مطمئن بودم که خودش است سایه اش بر روی دیوار آرام آرام حرکت کرد تا من توانستم صورتش را ببینم.نه اون فقط یه سگ ولگرد بود ای کاش می توانستم با فریاد زدن لرد را صدا کنم اما از ترس گرگینه های آن اطراف سکوت کردم.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴
#62

مسعود--شكوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۴ پنجشنبه ۷ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۶
از همه ي ايران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
شروعسال تحصیلی امسال مصادف بود با باریدن برفوسردشدن هوا که این غیرعادی بود ولی از اون جالبتر جمعی بود که درحاله ردشدن ازهاگزمیده متروکو رسیدن به هاگوارتز بوودن / ان ها عبارت بودن از یکسگ.یکگرگینه.یک خفاشو یک مرد جوون / انها وقتی به درهای مدرسه رسیدن فریادی رو شنیدن که گفت بلک.لوپین.پاتر و اسنیپ شما کافیه که فقطیک قدم جلوتر بیاین تا.........


مذهبم ایران است
وجودم سهراب است
مکتبم باران است


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴
#61

شيرين ريدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۷ شنبه ۹ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۴
از گودريك هالو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 20
آفلاین
اخيرا سال تحصيلي جديد شروع شده بود اما هري مانند انسان هاي مفلوك فرياد مي كشيدزيرا او هم اكنون از هاگوارتز به دليل شرارت اخراج شده بود... اودر هاگزميد سرد و متروك انتظار سگ عزيزش را مي كشيد كه قرار بود از دنياي مردگان به او ملحق شود!هري چشمانش را تنگ كرد و از ميان برف انبوهي كه باريدن گرفته بود هيكل عظيمي را ديد و از آسودگي چشمانش را بست و وقتي چشمانش را گشود گرگينه گرسنه اي را ديد كه دندان هايش در يك وجبي او برق مي زدند...


شجاعت نترسيدن نيست.انجام دادن كاري است كه از آن مي ترسيم...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.