هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲:۳۹ شنبه ۳ دی ۱۳۸۴
#80

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
او بزرگترین جادوگر بود ولی چیزی در چهره اش ظهور اتفاق های بدی را نوید می داد.در امتداد چشم های این جادوگر پسری نوجوان ایستاده بود که لباسش به خون خودش آغشتهشده بود ولی مصمم برای انتقام به نظر می رسید به طوری که لرد ولدمورت هیچ تدبیری برای خلاصشدن از این موقعیت را بعید میدانست.هری رغبتی به کشتن ولدمورت نداشت ولی هری ذلت او را می خواست.


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۱۵ شنبه ۳ دی ۱۳۸۴
#79

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
چشمایش را گشود.به نظر میرسید از چیزی ترسیده است.نمیدانست برای خلاص شدن از خوابی که هرشب میبند چه تدبیری بیندیشد.مدتها بود که دیگر رغبتی برای خوابیدن نداشت فقط در ظلمت مینششت و به امید ظهور خورشید در امتداد افق چشم میدوخت.اما هر از گاهی که پلکهایش خسته میشدند به خوابی کوتاه فرو میرفت و دوباره خود را آغشته به خون میدید.اما بعید میدانست که آن خون خودش باشد.حتی فکر کشتن ولدرمورت هری را میترساند.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
#78

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
صبح شد و ظهور ناگهاني آفتاب از پس پنجره در نظر استيو همچون ظلمت شترگلوي چاه توالت ميماند. اما او براي خلاصي از اين ذلت شروع به تدبير نمودن نمود! پس از لحظه اي تفكر با رغبت تمام خود را به آب داغ حمام آغشت و در امتداد نور ايستاد. سپس متوجه ظهور دوباره آفتاب شد و اين بار در نظر وي همچون روشنايي لامپ دستشويي ميماند. بعيد نيست روزي شما نيز همچون وي به اين احساس كشيده شويد.


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ پنجشنبه ۱ دی ۱۳۸۴
#77

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
روزنامه ها خبر ظهور اربابش را چاپ كرده بودند.ديگر ميل و رغبتش را به غذا خوردن از دست داده بود.بايد تدبير ميكرد و چاره اي مي انديشيد.اگر همان جا مينشست و با دست آغشته به خونش كه از شنيدن خبر بازگشت اربابش به اين روز افتاده بود ، بازي ميكرد، بعيد به نظر ميرسيد كه چند روزي را بيشتر زنده بماند.اما در اين زمان تدبير كردن برايش خنده دار به نظر ميرسيد.
ناگهان صداي قدمهايي را از بيرون شنيد.به پشت پنجره رفت.سايه اي را در امتداد سنگفرش ها ديد.به نظر ميرسيد تاريكي دوست دارد افراد را در ظلمت بكشد!!
"بگذاريد مرا بكشند! بهتر از پذيرفتن ذلت سياه بودن است!....بيا و خلاصم كن!"

ثانيه هايي ديگر به جز صداي زوزه باد و قدم هايي كه دورتر ميشدند صدايي شنيده نميشد.


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ پنجشنبه ۱ دی ۱۳۸۴
#76

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بعید میدانم کسی خاطره آنشب را از یاد برده باشد.با اینکه رغبتی به بازگویی آن اتفاق ندارم اما در نظرم یاد آوریش شاید باعث خلاصی از این ظلمتی باشد که در جانم نهفته است.هرگز تدابیر هولناک آن شب را فراموش نمیکنم. تدبیری که باعث شد من در امتداد راهی حرکت کنم که آخرش باعث نابودی خودم گشت.چگونه توانستم بخاطر قدرت و شایدم ترس باعث ظهور دوباره کسی شوم که هنوز با وجود گذشت زمان آغشته به ننگیست که هرگز پاک نخواهد شد.من با کمک به ولدرمورت ذلتی را برای خودم خریدم که فرار تر از هر تصوریست.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲:۲۰ سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۴
#75

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
خورشید داشت در ظلمت شب ظهور میکرد و در امتداد افق می تابید که ناگهان مردی ظاهر شد.در آن روستای ماگلها آمدن چنین جادوگری بعید به نظر می رسید.این جادوگر را لرد ولدمورت می نامیدند.لرد ولدمورت برای عملی کردن نقشه اش تدبیرهای زیادی اندیشیده بود که آمدن به این روستا به نظرش بهترین آنها بود.ولی لرد ولدمورت نیزرغبت زیادی به آمدن به اینجا نداشت چون می دانست که ماگل های این روستا را به ذلت کشانده است و سودای خلاص شدن از او را در سر می پرورانند.لرد ولدمورت کسی است که دست خود را با خون بسیاری از این مردمان آغشت.


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۱۱ سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۴
#74

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمان جدید:
ظهور - ذلت - ظلمت - بعید - خلاص - نظر - رغبت - امتداد - تدبیر - آغشت

* ظهور = آشکار شدن * ذلت = خواری *ظلمت=تاریکی * بعید = غیرممکن * خلاص = آزاد *رغبت = میل * امتداد = طول *


سایه ای از ظلمت سراسر شهر را فرا گرفته بود.هیچ نور و صدایی دیده و شنیده نمیشد.درآن سوی لندن مردی در امتداد دیوار به آرامی قدم برمیداشت.خسته به نظر میرسید.رغبتی برای فرار نداشت.منتظر ظهور علامتی از دل شب بود تا شاید تدبیری باشد برای خلاص شدن از رنجش.حاضر بود برای رهایی از غم برگی که در دل داشت تن به هر ذلتی دهد.آرزو میکرد هیچگاه دستش به خون دامبلدور آغشته نشده بود.اسنیپ بعید میدانست کسی حرفش را باور کند.





بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴
#73

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
و آنگاه كه لوئي چهاردهم سوار بر اسب رعناي خود همراه با مريدانش در اطراف شهر يورتمه ميرفت، هنوز در فكر نامه اي بود كه چند شب پيش از ديدنش شوكه شده بود.
اول كار فكر ميكرد كه آن نامه را فردي براي مزاح با او فرستاده بود.
چند روز پيش وقتي كه براي پناه از سرماي هوا لباس گرمي به تن كرده بود، به كنار شومينه رفت و شروع به نظاره ي نور شعله هاي آتش درون شومينه كرد كه ناگاه......... انگار كه آب سردي به روي او ريختند.در وسط فرشي كه روبروي شومينه پهن كرده بودند نامه اي خود به خود ظاهر گشت.به خود گفت"اين ديگر چيست؟" و بعد نامه را باز نمود و از آن اتفاق شوم آگاه گشت.لرد ولدمورت براي ديدن او مي آمد!
مضمون نامه اين بود:ساعت 12 شب روز 13 ژانويه لرد ولدمورت ارباب تاريكي ها خواهان ملاقات با شماست.
و حالا ساعت 12 شب بود و او در حال فرار بود.چه پيش خواهد آمد؟پاك عقلش را از دست داده بود!

آيا تا به حال ديده ايد كسي از دست لرد تاريكيها بگريزد و جان سالم به در ببرد؟


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۴:۳۲ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴
#72

ایلیدان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
زمان از نیمه شب به سرعت در حال گریز بود، از نور شومینه در ساعتی از بامداد و در آن هوای سرد بیدار شدم بر حسب اتفاق از میان لباس های در هم و بر هم که اطراف ميزم پخش شده بودند پلیوری برداشتم که در وسط آن اول اسم خودم بافته شده بود، آن را الیسای عزیزم با دست های پاکش برایم بافته بود انگار آن حرف تمام گفتنی ها را گفته بود هر چند که دیگر میان ما نبود.


مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲:۱۶ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴
#71

هگرید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۹ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰
از دره غولها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
ماری که کنار شومینه حلقه زده بود در تششع نور شومینه که با رنگ های سرد پوستش در هم آمیخته بود هیبتی خوفناک داشت.هنوز ساعتی نشده بود که موشی را که در وسط پرچین گیر کرده و تقلا می کرد را فرو بلعیده بود.
اربابش به او گفته بود که اگر باز هم اتفاقی به انسانی حمله کند او را خواهد کشت. او با کسی شوخی نداشت.ازهمه قوی تر بود و از هر ماری وحشتناک تر.
ولی مار میدانست که کشتن انسان ها چه لذتی دارد. خون گرمی که از بین لباس هایشان در دهانش میریخت لذتی جنون آسا داشت،لذتی که فقط او میدانست...


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۹ ۳:۰۳:۰۳

آدمي از عالم خاکي نمي آيد به دست !
عالمي ديگر ببايد ساخت ! وز نو آدمي







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.