«سكوتي پا برجا در گروه....گروهي كه قبلا منبع فرياد هاي سايت بود...هم اكنون همان گروهي با بي صدايي فريادي سر ميدهد.فريادي به قدرت 720 سرژ بخار(همون اسب بخار براي صدا)....فرياد بي صداي گوش فلك پاره كن هافلپاف
آنها مدتي ،شايد يك ماه،دوماه...كسي چه داند...فقط وب مستر مطلق جهان آگاه بود كه چه مدت، ساكت بودند...عده اي پشت آن ها حرف در آورده بودند كه اين گروه نابود شده است.ديگر فعاليت نميكند.
ولي چه كسي از واقعيت آگاه بود؟.....اعضاي هافلپاف
در اين مدت آنها خيلي محرمانه روي پروژه اي بس محرمانه و خطرناك تر از مسائل هسته ي شفتالو كار ميكردند.در خفاي خود دست به ساخت فيلمي زدند كه جهانيان را به سكوت وا ميدارد و چهره واقعي بسياري از ملت را افشا ميكند.به مسائل گوناگوني همچون اسمشو نبر،ويليام ادوارد و همچينن مكان هاي تاريخي قزوين و رشت پرداخته اند.
و هم اكنون بعد از يك ماه تلاش شبانه روزي فيلمي ساخته شد كه جلوي روي شماست.از خشونت تا بيناموسي!از هاليوود تا هالي ويزارد!»
--------------------------------------------------------------------------
اكشن!
دوربين يك صف طولاني رو نشون ميده.
-مامان مامان!من از اينا ميخوام!
-كدوم مادرم؟اينا؟اينا كه خوردني نيست!
-مامان من پشمك ميخوام!
و ميزنه زير گريه!
تصوير بر روي آن قسمتي كه بچه به آن پشمك گفته بود زوم ميكند و بعد به عقب مي آيد و تصوير عكس بزرگي از سرژ تانكيان-هنرپيشه معروف- رو نشون ميده كه يك قسمت از ريشاشو هاي لايت سفيد كرده!
دوربين به سر در سينما برميگرده و نام فيلم نمايشي را نشان ميدهد:
ولدمورت بي ناموس!بازيگران:سرژ تانكيان....زاخارياس اسميت...جرج ديويسبا حضور افتخاري:لرد ولدمورت و ويليام ادواردكارگردان:سرژ تانكياندوربين با سرعتي مافوق صوت به درون سينما ميرود و جز سايه هاي سياه چيزي معلوم نميشود و لحظه اي بعد در رديف هاي وسط سينما نشسته است!
تيتراژ فيلم شروع ميشود و نفر جلويي چون قدش بلند است نميگذارد فيلم بگيريم!
دوربين به پرده نزديك تر ميشه تا بهتر فيلم بگيره...نزديكتر...نزديكتر...تا اينكه به درون پرده ميره.
--------------------------------------------------------------------------
دوربين خارج از جو كره زمين،به دور كره ميچرخه.عده اي جارو سوار با لباس فضايي در حال كوييديچ بازي كردن در فضا هستند.دوربين با شدتي باور نكردني وارد جو ميشه..نزديك و نزديك تر...با سرعتي غير معمول به سانتي متري زمين ميرسه و بعد اون وقت مستقيم روي زمين به حركت درمياد.خانه هارو پشت سر ميزاره......از مرزي رد ميشه .مرزي نا پيدا ولي محسوس.به محله اي ميرسه...تابلوي «دهكده هاگزميد» خود نمايي ميكنه.جلو تر...به پشت دري ميرسه..مردي با چهره اي غير متعارف و ريش هاي غير عادي پشت در ايستاده و يك نون بربري تو دستشه و درو باز ميكنه وارد ميشه
"هووووووي مرتيكه پاشو لنگ ظهره!"
و با نوك كفشش محكم به صورت مردي كه خوابيده ضربه اي رو وارد كرد.خون از دهان و بيني زاخارياس اسميت سرازير شد!!
سرژ:ببخشيد قصد بدي نداشتم.ميخواستم بيدارت كنم يكم خشونت انگيزانه تر بيدارت كردم.
سرژ يه روزنامه ميچپونه تو دستاي زاخي كه كمي تا مقداري هنوز در خواب بود!
زاخارياس با حالت خواب آلودگي:از كي تا حالا تو روزنامه ميخوني؟!!
سرژ:چيزي نيست بابا صبح رفتم براي صبحونه نون بربري بگيرم مش قاسم جلومو گرفت گفت كل اين روزنامه ها رو هم 1 گاليون منم خريدمشون!!
زاخي:اه پسر اينجارو ببين
روزنامه رو ميندازه به طرف سرژ!!
سرژ:اينو ميگي؟
دوربين از ديد سرژ نشون ميده
"لاغري تنها در يك دقيقه!!! ديگر لازم نيست از روش ماگلي ليپوساكشن استفاده كنيد.با معجون لاغري ما در يك دقيقه سي كيلو كم كنيد.
مغازه لاغري مادام رزمرتا.
مواد لازم:يك عدد رول خاله بازي"
روي صفحه اين جمله ظاهر ميشه«دو دقيقه بعد»
زاخي:ابله پايينيشو ميگم.
هر دو به آگهي كوچكي كه گوشه ي چپ پايين صفحه بود خيره ميشن!
مغازه تقسيم روح با مديريت لرد ولدمورت!!
اگر ميخواهيد جاودانه باشيد با ما تماس بگيريد!!
ارتباط مستقيم با لرد سياه 09122222222
دوربين هنوز از ديد سرژ
سرژ:زاخي تو هم به اون چيزي فكر مي كني كه من ميكنم.
تصوير از ديد زاخي
زاخي:آره.من تو فكرم ولدي چجوري خط به اين رندي گير آورده!!!
سرژ:ابله من اونو نميگم.موبايلتو بده من!
ديــــد..ديد..ديــد..
"الو مغازه تقسيم روح لرد ول.... ببخشيد اسمشو نبر.
صدايي غير زميني و مارگونه از اون طرف گوشي جواب داد
" – بفرمائيد"
به محض شنيده شدن صدا چهره سرژ متحول شد و به انسان هايي شباهت پيدا كرد كه نياز مبرم به دستشويي رفتن دارن.
سرژ:ببخشيد شما لرد ولدمورتيد؟!!!
صدا بار ديگر فرياد زد:درسته.
سرژ كه اينبار از ترس احتياجش به دستشو يي رفع شد گفت:
" - يه وقت ميخواستم برا دو نفر!"
لرد با صداي ملايم تري پاسخ داد:
"همين حالا كافيه از در خونتون تو هاگزميد بياين بيرون چهار قدم به چپ مغازه من درست روبروتونه."
سرژ:چي داداش من كي به مغازه تو مجوز دادم؟!!!
لرد فرياد زد:خفه شو !!!
زاخارياس گوشي رو از سرژ ميگيره:چي؟...كي چي گفت؟...من به عنوان ناظر ماگل نت....
لرد:گفتم خفه شو مگر نه.....
دوربين از روي چهره ي سرژ و زاخي با سرعت سرو سام آوري مثل سرعت سر و سام آور در اول فيلم به سمت بيرون جو حركت ميكنه...عقب...از خونه ميره بيرون...بالاي دهكده...داره ميره بيرون دهكده تا كل هاگوارتز و حومه رو نشون بده كه صداي ترمزي مياد و دوربين دوباره به جلو حركت ميكنه.چند ثانيه بعد در جايي در همون نزديكي قرار ميگيره.
سرژ و زاخارياس دم در مغازه لرد
سرژ:ببين يه روزه عجب چيز نازي ساخته!!
لرد فرياد زد:بياين تو.
سرژ احساس كرد حس رفتن به دستشوئي تا چند لحظه ديگه بر اون غلبه ميكنه.
سرژ و زاخي وارد شدند.
مغازه اي با ته رنگ سبز...پر از مار خشك شده.ميزي در گوشه اي و ولدمورت در پشت آن.
لرد ولدمورت:خب ،همونطور كه ميدونين تقسيم روح كار سختيه.بنابراين همونطور كه.........
زاخي:حاشيه نرو مزنه چند؟!!!!!!!
لرد كه به نظر از رك گويي زاخي خيلي خوشش اومد گفت:براي دو نفر با تخفيف ويژه 99 گاليون!بابا منم زن و بچه دارم بايد خرجشونو در بيارم!اگه به اصرار زنم نبود عمرا اينجارو نمي زدم!!
سرژ:ارزونتر حساب كن مشتري شيم.
ولدمورت دست بي روحش را دراز ميكند و با آن ريش سرژ را نوازش كرده و ميگويد
لرد ولدمورت:به جان سرژ كه قربون اون ريشاش برم راه نداره.علاوه بر زن و بچم اينجا هزارتا كارگر افغاني داريم كه هر كدومشون 16 نفرو خرجي ميدن.اصلا همين ايشونو ميبيني يه ماهه تو صفه آخرشم باهاش 120 گالئون قرارداد بستم!!!
دوربين ميچرخه و به اتاق بغلي زوم ميكنه.
لي جردن تو اتاق بغلي نشسته!!
دوربين دوباره به اطاق قبلي برميگرده.ولي مكان اصلي رو گم ميكنه...با يه چرخش بالاخره بروبچز رو پيدا ميكنه
سرژ:آخرش چند؟!
لرد ولدمورت:آخرش با تخفيف و همه اينا 40 گاليون نفري.
سرژ و زاخي خيلي مشكوك به ولدمورت نگاه كرده و چشمك ميزنند
لرد ولدمورت:خب تقسيم روح هفت تا مرحله داره.مرحله اول مرحله استقامته.بايد ببينيم چقدر روح شما ميتونه استقامت داشته باشه
سرژ:ببخشين من دستشويي دارم خفن...دست به آب خونه كجاست؟
لرد:پيتر.....پيتر
پتي گرو شوت ميشه تو صحنه:بله قربان؟
لرد:دست به آب رو نشون طرف بده
پيتر با چشماني مرموز:چشم قربان
سرژ همرا با پيتر وارد دستشويي ميشه.صداي هاي ناله و فرياد بگوش ميرسه
سرژ:اينجا كجاست؟
پيتر:دس به آب
پيتر صحنه رو ترك ميكنه و سرژ رو تنها ميزاره.سرژ پشت به دوربين ايستاده و با صداي باز شدن زيپ شلوار صحنه تار ميشه.
صحنه توي مغازه:
پيتر بر ميگرده پيش لرد:ماموريت انجام شد لرد
لرد:آفرين....آن كرشيو(Un)
پيتر با حركات موزون از صحنه خارج ميشه
لرد:خب..اسميت...همونطور كه گفتم بايد استقامت رو نشون بدي..
زاخي با چهره اي متفكر:استقامت در برابر چي؟
ولدمورت:موهاهاها..در برابر ساحره جماعت.....اون لي رو ميبيني؟دقيقا سره آخرين ساحره كنترلشو از دست داد...البته با كمي چرك دست رفت مرحله بعد
صداي فرياد هاي سرژ مياد و سرژ شوت ميشه تو صحنه:اميدوارم اين دست به آب خونه يكي از مراحل نباشه
لرد:حالا برين تو اون اتاق...شروع شد
سرژ در گوش زاخي:زاخي...مرحله اول در برابر چي بايد استقامت كنيم؟
صداي تفكرات زاخي:چرا به سرژ بگم؟...چرا سرژ جاودان بشه؟...پس بهتره نگم
زاخي:هيچي نگفت...گفت منتظره تو باشيم كه با هم بريم..مرحله اول غير منتظرست
وارد اتاق ميشن...رقص نور...دوبس دوبس..دوبس...رقص نور...صداهاي سوت....همه جا رو دود و ابر و مه گرفته بود.
زاخي در دل:آخ جون كلاس رقص...من ديوونه كلاس رقصم...اوه نه..بايدخودمو كنترل كنم.
(توصيف صحنه اتاق بدليل نداشتن مسائل اخلاقي و داشتن مسائل غير اخلاقي سانسور شد)
زاخي و سرژ با حالت حال گيرانه اي به صحنه هاي اونجا نگاه ميكردن و حصرت ميخوردن.
لرد پشت آنها وارد ميشه
لرد:خب من بايد شمارو با گرداننده اين مرحله از تقسيم روح آشنا كنم.ريناتا......ريناتا....بيا مهمون داريم.
دختري با موهاي بلوند و چشمهاي سبز و بيني خوش فرم و خوش اندام و در كل يه چيز تو مايه هاي فلو دلاكور به سمت اونا مياد.
زاخي كه حالش از استنشاق هواي اونجا داشت بهم ميخورد:سرژ من داره حالم بد ميشه به لرد بگو الان برميگردم.
ريناتا:هي شازده پسر كجا ميري گوگولي؟
زاخي كه جا خورده بود حالش خوب شد :بله؟
ريناتا:بيا اينجا ببينمت.چه خوشگل شدي امشب.بيا ببينمت.
زاخي قدم هاي كوچيكي به سمتش برميداره كه دستي يقش رو ميگيره.
سرژ:نه زاخي تو نبايد اين كارو بكني.برادر اون داره تورو منحرف ميكنه.اگه اين كارو بكنه تو وارد مرحله بعد نميشي.
زاخي با چشماني خمار كه گيجي و منگي از قيافه اش ميباريد در تلاش بود خود را از چنگال سرژ رها كند.
سرژ: بيا بريم.مگه تو زن و بچه نداري؟ايوانا يادت رفته؟
زاخي كه اسم ايوانا به گوشش ميخوره كمي آروم ميشه:كــــــي؟ ايوانا كيه؟
باز شروع به تقلا ميكنه.
صحنه به طرز ناگهاني سياه ميشه و تمام كسايي كه تو سينما نشستن نميتونن ببينن چه برسه به بقيه!
به طرز خوفناكي سياهي صحنه مثل شيشه ميشكنه و اين جمله بر روي صفحه حك ميشه:
""10 دقيقه بعد"""
سرژ و ريناتا هر كدوم يه دست زاخي رو گرفتن و دارن ميكشن.
سرژ:نه زاخي تو نبايد بري.تو اگر از اون خط رد بشي هم من تويه مسابقه طناب كشي ضايع ميشم و هم تو نميتوني جاودانه بشي!
ريتانا:بيا گوگولي مگولي.....بيا عزيزم....منو نگاه كن...ببين چقدر دوستت دارم!
چشمكي زدو با دستش يه ماچ فوت ميكنه براي زاخي.
پاهاي زاخي با خطي كه اونو از اين مرحله حذف ميكنه چند سانتي متر فاصله داره.
سرژ:نـــــــــــــــــه....عمو صفدر كجايي كه يادت بخير....كجايي ببيني كه سرژت داره دوستشو از دست ميده..كاشكي منم ميتونستم مثل تو طناب كشي بكنم....اتفاقا زاخي سرتو درد نيارم حالا وسط اين بكش بكش....عمو صفدرم كه البته تو اونور آب بهش ميگفتم عمو جكي! تو مسابقات طناب كشي مدرسه هميشه اول بود....يادمه يه بار رفته بودم انباري خونشون چهار تا ادم گردن كلفت بودن كه......
زاخي:نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
پاي زاخي از اون مرز رد ميشه
صفحه سياه ميشه
قيژ...قيژ قيژ
روي صفحه اين كلمات حك ميشه«اين قسمت كه حدود 20 دقيقه بود توسط اداره ارشاد هنگام زير نويس كردن فيلم حذف شد.خلاصه ي اين قسمت:بي ناموسي.بيناموسي.بيناموسي و در اخر با كمك به بچه هاي بي سرپرست رشت و كمك مالي زاخي توانست اين مرحله را پشت سر بگذارد»
-------------------------------------------------------------------------
دوربين زوم كرده رو صورت رنگ پريده سرژ و زاخي كه جاي رژ لب هاي روي صورت زاخي ديده ميشه.
سرژ با صداي بدون حس:اسمشو نبر.مرحله دوم چيه؟
دوربين ميره عقب صحنه اي پر از جمعيت ديده ميشه كه سرژ و زاخي بين آنها گم هستند و اين نشانگر عده فراوان داوطلبان هست.
صدايي بي روح ميپيچه:مرحله دوم جارو زدن كوچه هاي قزوين با جارو هاي دسته كوتاه
صحنه بعد
تصوير روي صورت سرژ و زاخي زوم كرده و بعد عقب ميره و همون جمعيت رو نشون ميده با اين تفاوت كه پوششي آهني بدور كمر و ما تحت كمر خود بستند.به دست همه آنها جارويي با دسته ي كوتاه داده شده.روي تابلو اول كوچه «كوچه دست غيب» خود نمايي ميكنه.
صدايي ميپيچه:با شماره سه شروع..تا اخر كوچه..يعني تا اونجاي كه خط قرمز هست رو بايد جارو كنين..يك..دو...سه...علامت شوميوس!
علامت شومي به بالا ميره و همه جارو هاي خود را روي زمين گذاشته و با سرعت هر چه تمام تر جارو ميكشند.
عده زيادي در همان ثانيه هاي اول با صداي «اخ..واي..اوي» بلندي روي زمين افتاده و غش كرده و از رده خارج ميشوند و پوشش هاي فلزي تكه پاره شده روي زمين مي افتند....تعداد به نصف رسيده.خاك بلند شده.همين تعداد باقي مانده با صداهايي از درد كار خود را ادامه ميدهند
در بين جمعيت صداي فرياد سرژ مياد:چرا جاروي من دستش كوتاه تر از بقيست؟
با صداهاي فريادي عده ديگري هم داغان شده و روي زمين ميافتن
دوربين زوم ميكنه روي زاخي و سرژ
زاخي:سرژ...يكم ديگه مونده...ما ميتونيم.
سرژ:آره....من خط قرمز رو ميبينم...
با سرعت جارو ميكشند.عده انها تقريبا از 500 نفر به 150 نفر رسيده است.
زاخي:همانطوري كه مرحله اول رو برديم اين مرحله رو هم ميبريم.
چهره عرقي جرج ديويس در پشت آنها ديده ميشود
جرج:بدويين بچه ها...به افتخار هافلپاف..هورررااا
هر سه هورا ميگويند و با اين هورا گويي دوپينگ كرده و با سرعت بيشتر جارو ميزنند
سرژ:دو قدم ديگه مونده
صحنه آهسته
صداي زاخي بصورت كلفت و آب دهن پرتابي:مـــــــــــــــــا ميتونيــــــــــــــــم
جارو هارو مي اندازند و اين دو قدم را ميپرند.بله..از خط پايان رد ميشوند..ولي سرژ در هوا در حالي كه بيشتر بدنش از خط قرمز رد شده است به دور خود ميپيچد و نشيمنگاه خود را ميگيرد و فريادي واقعا بلند تر از فرياد خودش ميكشد:مــــــــــــــــــامــــــــــــان
صحنه آهسته تمام ميشود و سرژ محكم روي زمين ميافتد و از حال ميرود .پوشش آهني دور كمر و ما تحت آن تكه پاره شده است.زاخي و جرج به طرف او ميايند
زاخي:ما تونستيم..سرژ پاشو...سرژ؟سرژ؟..آهاي...يكي آمبولانس خبر كنه...حالش بده
-------------------------------------------------------------------------
صحنه بعد
دوربين روي صورت رنگ پريده و با چشماني قرمز و مردمكي مار مانند و دهاني بي شكل و كله اي اسموت زوم كرده.
لرد:اي بابا يه كم عقب تر بگير دوربينو تمام جوش موشام معلوم شد!....خب بريم سر اصل مطلب.....مرحله ي بعدي تشخيص هويت 150 جوان غيور رشتيه.
دوربين ميياد عقب80 نفر شركت كننده كه دور لرد حلقه زده بودن با چهره هاي متعجب همديگرو نگاه ميكنن.با صداي لرد دوباره توجه همه به او جلب ميشه.
لرد:به هركدوم از شماها 500 نفر جوان نشون داده ميشه.بين اينا 200 نفر غيور هستن.هر كي بتونه 150 نفر رو پيدا كنه اين مرحله رو پشت سر ميزاره.
دوربين با سرعت تندي مياد عقب، خونه ها كوچك ميشن.سرعت دوربين كم ميشه و دوربين مي ايسته.با يه حركت ناگهاني ديگه، دوربين به پايين مياد.به داخل يك خونه ي ناآشنا ميره.
يك زن:وا....مگه تو خودت ناموس نداري تو خونه ي مردم سرك ميكشي؟
و با يك كفگير به سمت دوربين مياد.
دوربين بر خلاف دفعه هاي قبلي به داخل زمين ميره....پايين و پايينتر.يه راهروي خيلي دراز رو نشون ميده كه 80 تا در داره.هر نفر جلوي يه در ايستاده.ناگهان صدايي در راهرو ميپيچه...
لرد:با شماره 3 شروع ميكنيد.1...2...3.
همه در رو باز ميكنن و با عجله ميپرن تو.
دوربين پشت سرژ ميره تو و يه اتاق بزرگ رو نشون ميده كه 500 نفر توي اون اتاق هستن و سرژ جلوي اونها ايستاده.
دوربين مياد روي سرژ.سرژ به خودش كش و قوسي ميده و يه نفس عميق ميكشه.
دوربين بر ميگرده و از پشت سرژ اون 500 نفر رو نشون ميده كه به سرژ زل زده بودن.
سرژ با خودش:چي بگم الان؟.....آها!اهم...اهم...شماها يك مشت حرومزاده هستين.
دوربين هنوز پشت به سرژ بود و داشت جوانها رو نشون ميداد.يه دفعه حدود يك سوم نفرات مييان طرف دوربين.دوربين از وسط پاهاي سرژ به تندي عقب ميره و از نيمرخ سرژ رو ميگيره كه با فوت و فن هاي عجيب و غريب اونهارو دفع ميكرد.
سرژ بر ميگرده طرف دوربين و به سرعت ميدوئه.يك نفر ميپره پاشو ميگيره و اونو نقش زمين ميكنه بقيه هم ميان اطراف سرژ و تا ميخورد اونو ميزدن.يه دفعه سرژ بلند ميشه و يه ورد ميخونه يك قفس آهني بزرگ ميفته دور همه.سرژ ميدوئه و از ميله هاي قفس رد ميشه انگار كه قفسي وجود نداره.
دوربين روي صورت سرژ زوم ميكنه.
سرژ:خب...خب...خب بزارين ببينم چند تا باغيرت گرفتم.1...2...3...
دوربين انگشتها و لبهاي سرژ رو با هر شماره نشون ميده.
سرژ:22....23.....24.....اهه!بابا تو هم گيزر دادي به ماها.بابا اونا رو بگير چرا اومدي به من يكي چسبيدي؟....جووناي عزيز و غيور رشتي رو با كله ها و بيني هاي زيباشون نميبيني؟اصلا تا موقعي كه اونا هستن چرا از من فيلمبرداري ميكني؟
دوربين با تبعيت از سرژ از جوانها فيلمبرداري ميكنه كه با حالت وحشيانه اي به سرژ علامات زشت و حرفهاي بد ميزدن فيلم ميگيره.
صفحه سياه ميشه و جمله"دو دقيقه بعد" رو نشون ميده.
...188...189...190 خودشه دقيقاً صدونود تا.من موفق شدم.بزار ببينم 150 تا يا 190تا؟...مهم نيست...كار از محكم كاري عيب نميكنه!
بعد سرژ برميگرده و از در ميره بيرون.دوربين پشت سرژ از سوراخ كليد مياد بيرون!!
سرژ:مثل اينكه من اولين نفري ام كه اومده بيرون.
سرژ در راهرو قدم ميزنه...به طرف در كناري خود ميره.چشمان خود را نزديك به قفل در ميكنه.(دوربين از ديد سرژ)...پسري پشت به ما ايستاده و عده اي رو بروي ما..زاخارياس با شدت انگشتان خود را به علامت بي ناموسي تكان ميدهد. و همچنين چند بار فحش هاي ركيكي ميدهد.ولي آن عده اي كه جلوي او ايستاده اند با بيخيالي به او نگاه ميكنند..عده اي هم منگ به نظر ميرسند.به نظر ميرسد زاخي گير اصيل ها افتاده باشد
صحنه بعد
دوربين از ديد سرژ ولي اين بار چشم زاخي روي قفل در اتاق جرج است.جرج و 500 نفر جوان در حال گفتگو و شايد و خنده هستند.جوك ميگويند و به هم فحش ميدهند و ميخندند.
صحنه دوباره سياه ميشه و جمله ي"بعد از مسابقه"رو نشون ميده.
دوربين جمع سه نفري زاخي و سرژ و جرج رو نشون ميده
جرج:عجب بروبچز با صفايي بودن
زاخي:نه بابا..خيلي بي بخار بودن.
سرژ:خب..حالا چطوري قبول شدين؟
جرج:بروبچز رو راضي كردم و اونا هم هر 500 نفر با كمال ميل اومدن و داخل قفسي كه ساخته بودم شدند.قرار گذاشتيم با بروبچز بريم فحش پارتي.
زاخي:خوش به حالت....اونايي كه به من نشون دادن هيچ كاري نميكردن..مجبور شدم برم به بروبچز محله فحش بدم.
--------------------------------------------------------------------------
دوربين با سرعت كم به عقب مياد...صداي سرژ و زاخي و جرج كمتر ميشد...به سمت بالا حركت كرد و به سقف خورد!
فيلمبردار:اي بابا اين چرا رد نميشه؟
كارگردان:كات!آقاي فيلمبردار اين چه طرزشه؟
فيلمبردار:فكر كنم اثر جادو رفت از سقف رد نميشه.
كارگردان:آها اوكي....هي اكبر! بيا اين جادوئرو بزن حال ندارم.خسته شدم بابا چقدر طولانيه اين فيلمنامه!
------------------------------
صحنه دوباره تكرار ميشه!
دوربين با سرعت كم به عقب مياد...صداي سرژ و زاخي و جرج كمتر ميشد.
دوربين با سرعت زيادي از سقف عبور كرد و به مغازه لرد پريد.
-يعني چي؟ولي اين جوري كه نميشه!من اينجا قراره مرحله چهارم رو برگزار كنم....بله...من قبلا با ايشون هماهنگ كردم...بله وقت قبلي دارم.....بله؟....خب من كه دارم سه ساعته ميگم....الو سلام....وب مستر گيم اسپات؟
-بفرماييد خودم هستم.
-اوه سلام آقاي ويليام ادوارد ببخشيد منو كه يادتون مياد.با هم قرار گذاشته بوديم براي مرحله چهارم مغازه تقسيم روحم!
-بله يادمه مشكلي پيش اومده؟
-خب راستش شما قرار بود اين ساعت تشريف بيارين اينجا.
-خب من الان اونجام ديگه.
-ها؟كجا؟
-مثل اينكه شما حواست نيست!من همه جا هستم جناب.كافيه اسممو صدا كني تا من بيام.
-ها؟جل الخالق!
و گوشي رو ميگذاره زمين.
-آقاي ويليام ادوارد.
ناگهان ويليام ادوارد ظاهر ميشه!
همون موقع زاخي و سرژ و جرج وارد مغازه ميشن و در رو باز ميكنن.
زاخي:لرد سياه ما براي مرحله چهارم....
سرژ و زاخي و جرج تو جاشون خشك ميشن و بعد شروع ميكنن به تعظيم كردن!
زاخي:اي خداي اينترنت....اي وب مستر گيم اسپات من از شما طلب بخشش ميكنم و سلامتي خودم و خانوادمو از شما طلب ميكنم.
ويليام ادوارد:باشد پسرم من برايت برآورده اش ميكنم.
سرژ:اي وب مستر گوگل....اي مايه دار تر از زاخي....من يك خواسته اي دارم كه فقط شما ميتونيد برام انجامش بدين.
ويليام ادوارد:بگو پسرم!
سرژ:من ميخوام ريشمو هميشه برام سالم نگه دارين.
ويليام ادوارد دستشو به سمت ريشهاي سرژ ميبره.
((صحنه آهسته))
دوربين رويه ريش هاي سرژ زوم ميكنه...در بين ريشهاش عنكبوتهايي بالا پايين ميپريدند و تار ميريسند!
((خارج از صحنه آهسته))
ويليام ادوارد ريش سرژ رو نوازش ميكنه:تو ريشت تا آخر عمرت از هر چيزي مصونه!
سرژ:سرژ خودشو عقب ميكشه و با حالت بهت زده اي ميگه:ممنونم ممنونم!
جرج:من فقط طلب عفو ميكنم!
ويليام ادوارد:براي چه پسرم؟
جرج:من نمازامو سر وقت نميخونم
سرژ و زاخي از حالت تعظيم خارج ميشن و هر كدوم يه پس گردني به جرج ميزنن.
جرج:من چي كاره بيدم؟
زاخي:آخه خنگولي اين كه خداي واقعي نيست كه براش نماز بخوني.
سرژ:خب البته در قرآن حميد!سوره ي الحقيقت الاستكبارية آمده كه............
صحنه قطع ميشود و راوي ميگويد:
((اين تكه از فيلم كه در حدود 13 ساعت و 13 دقيقه بود! به دليل اينكه از كل فيلم بيشتر بود حذف شد.محتواي اين تكه:آياتي چند از قرآن حميد!))
**صحنه از تيرگي در مياد**
عده زيادي در حدود 110 نفر هر كدوم روبروي يك كامپيوتر نشسته اند.
لرد:خب....شما بايد تويه اين مرحله شناسه استاد ويليام ادوارد رو از بقيه شناسه ها تشخيص بدين.در زير هر شناسه اي يك پست زده شده كه شما از رويه اون تشخيص ميدين كه اين شخص ويليام ادوارد بوده يا نه.....خب شروع ميكنيم....1....2....كانكت!
دوربين در بين ميزهاي كامپيوتر حركت ميكنه.همه در حال ور رفتن با موس هستن.
-اين چه شكلي كار ميكنه آخه؟
-اين اكلكتريكيه؟
-سه شاخه هم داره؟
دوربين از بين ميزها به همين صورت حركت ميكنه و به يك ميز سياه رنگ ميرسه.
زاخارياس اسميت پشت اون نشته بود.دوربين لحظه اي سرژ رو كه بقل زاخي نشسته بود و با كامپيوترش ور ميرفت رو نشون داد.
دوربين از ديد زاخي:
زاخي:نه اين كه نيست....اينم نيست....آها پيداش كردم!
"فينيشيس مينيگل:
سلام!
من وب مستر سايت گوگل هستم.اميدوارم خوب و خوش و سلامت باشين.
اگر ميشه بگين سايتتون چنده تا من بخرم!
در ضمن من يك جوان رعناي 18 ساله هستم كه مسخره بازي درآوردم تا شما ناظراي محترم رو امتحان كنم.
در ضمن من حرف ويليام ادوارد رو تاييد ميكنم
ويرايش:پسرم ديگر از اين پستها نزن!
ويرايش شده توسط ويليام ادوارد در 3/6/1384 23:23
سرژ:جل الخالق!اين چيه ديگه؟
صداي راوي داستان مياد""كجا؟""
سرژ با انگشت سمت راست پايين صفحه رو نشون ميده:اينجا!
دوربين بر روي اون قسمت زوم ميكنه....جلو...جلوتر....جلوترتر...ولي..هيچي اونجا نيست جز صفحه ي سفيد!
صداي راوي:مارو مسخره كردي؟
سرژ با خنده:آره برو مرحله بعد حوصله ندارم اين مرحله رو ادامش بدم!
همه ي شركت كننده كه توجهشون به صحبت سرژ و راوي جلب شده بود:آره بابا برو مرحله بعد تا آبرومون بيشتر از اين نرفته.
صداي جرج از كنار سرژ ميياد:سرژ خواهش ميكنم چند تايي كه پيدا كردي به منم بگو من فقط 4 تا پيدا كردم.
سرژ:اي بابا تقلب باعث حذف از مسابقه ميشه.
همينطور كه سرژ داشته حرف ميزده صداش يواش و يواش تر ميشه تا جايي كه ديگه صداش نميياد...تصوير سياه و سفيد ميشه و بعد سفيديهاش كم كم گرفته ميشه و دوباره به رنگ سياه درمياد.
صداي راوي:و اين چنين شد كه بقيه مرحله چهارم فيلمبرداري نشد!
دو پرده از دو طرف در جلوي دوربين ظاهر ميشن.
-------------------------------------------------------------------------
پرده ها كنار ميرن و دوربين از ديد شخصي كه جلوي آينه نشسته است صحنه را نشان ميدهد.
سرژ تانكيان كراوات خود را درست ميكند و يك عطر به خود ميزند و دستهايش را در محفظه ي كرم به تو ميبرد و در همين حال....
"تو هنوز حاضر نشدي؟
صداي نامفهومي از طرف آشپزخانه مي آيد.
"هووووم؟....ني مب هي سا.
"چي ميگي تو؟بابا اون لامصب رو غورت بده ببينيم چي ميگي!
صداهاي نا بهنجاري از داخل آشپزخانه به گوش ميرسد.
قـــــــلوپ قـــــــــــــورت!
صداي زاخارياس اسميت به گوش ميرسد.
"من حوصله ندارم تو خودت برو.
"چي چي رو من حوصله ندارم!مثل اينكه يادت رفته كجا داريم ميريما!
"راستي كجا ميخوايم بريم؟
"بابا مغازه تقسيم روح!
زاخي موضوع رو ميفهمه و بلند ميشه و همون طوري وسايل صبحونه رو رو ميز ول ميكنه و چند دقيقه اي با سرژ كلنجار ميشه و به سمت اطاق خوابش ميره تا لباساشو عوض كنه.
تا زاخي به درون اطاقش گام برميداره يك توپ كوچولوي ريزه ميزه ي سفيد خوشگل!به درون صحنه ميپرد و هي باد ميكند!هي باد ميكند!هي باد ميكند!تا اينكه.....
تـــــــــــــــالـــــــــــاپ!!!
توپ ميتركد و دوربين صحنه جديد رو نشون ميده كه عاري از سكنست.دوربين به دور خود ميچرخد تا سوژه را پيدا كند كه در را در حال بسته شدن توسط شخصي در خارج از خانه ميبيند و به سمت بيرون خانه حركت ميكند.
هر دو نفر ظاهر خود را آراسته بودند و با متانت خاصي راه ميرفتند.
هنوز پاشون رو از در خونه بيرون نگذاشته بودن كه به دم در مغازه تقسيم روح لرد ولدمورت ميرسن.
"اين لامصب كه بستس!
"خب چرا سر من داد ميزني؟مگه تقصير منه؟....هي اون كاغذ رو نگاه كن!
هر دو به سمت كاغذي كه از درون مغازه بر روي شيشه نصب شده بود ميرن و بعد از نگاه كردن به همديگه هر دو سرشون رو به سمت نوشته ميبرن تا كلمات ريز اون رو بخونن كه....
دوووووووووووووووووووپ!
"بابا جلو چشتو نگاه كن!
" من جلو چشمو ديدم تو نديدي!
هر دو با چشمهايي اشكبار از درد طاقت فرسا برخورد دو كله با يكديگر شروع به خواندن نوشته ميكنند.
**براي تشكيل مرحله بعدي تقسيم روح با منشي من تماس بگيريد.....تلفن:09129999999**
""هوووم!مشكوكه!اون گوشتكوبت رو بده ببينم.
زاخي موبايلش رو به سرژ ميده.
بيب بــــيب بيب بيب بيب بيب
-الو!سلام حال شما!خوبين؟خانم بچه ها خوبن؟....بله.ببخشيد ميخواستم با لرد سياه صحبت كنم....چي؟ نيستن؟كجا تشريف دارن؟اي بابا!....من كيم؟....بله بگين سرژ تانكيان و زاخارياس اسميت.
تـــــــــــولـــــــــــوق!
"اين چرا قطع كرد؟
"خب دوباره بگير!
بيب بيب بوب باب بيب بيب
-مشترك مورد نظر در دسترس نميباشد!لطفا مجددا شماره گيري فرماييد!
"اي تف به اين مخابرات!
بيب بيب بيب بيب
-الو!....الو!سلام!بابا خانم گوشي رو بردارين ديگه!لام صب بردار.
-لطفا اگر امكان دارد دستانتان را با زاويه ي 73 درجه در جلوي دهان و بينيتان قرار دهيد و خود را خفه كنيد!ببخشيد!
"مـــــــــــا!
من از اين مؤدب تر نديده بودم كسي بگه خفه شو!
سرژ:زاخي بيا بريم خونش
زاخي:منم داشتم به همين فكر ميكردم...بريم.
دوربين همون جا ميمونه و تصوير ها با دور تند پخش ميشن و يك دفعه تصوير وايمسته.
زاخي در ميزنه.
دوربين ميياد بالاي در به طوري كه هم اينور در معلوم باشه هم اونورش.
يه خانوم ميياد در رو باز ميكنه.
-بفرماييد
سرژ:بخشيد لرد تشريف دارن؟
-متاسفم ايشون ديروز اسباب كشي داشتن.
سرژ:اسباب كشي؟!
زاخي:حالا كجا رفتن؟
-من نميدونم.ولي فكر ميكنم از هاگزميد رفتن.
زاخي:واي...مرلين كمكم كن...بدبخت شدم
سرژ:حيف اونهمه پولي كه داديم
زاخي:من دادم تو كه ندادي.
سرژ:بيا...بيا بريم به اون جرج بدبخت بگيم چه بلايي سرش اومده.
دوربين به علت ناراحتي سرژ و زاخي و هلك هلك راه رفتنشون نيم ساعتي رو با اونها راه ميره تا ميرسه دم در خونه جرج
سرژ در ميزنه.
زاخي:چرا در رو باز نميكنه
سرژ:چه ميدونم....اين در كل مشكوك ميزد....فكر كنم رفته بيرون.....بيا قفل رو بشكنيم بريم تو
زاخي:خب خنگولي ورد ميخونيم!....آلاهومورا
در باز ميشه و سرژ و زاخي با حالت فيلماي اكشن شيرجه زنان ميپرن تو.
سرژ:چرا اينجا خاليه؟پس وسايل جرج كو؟
زاخي:اي نامرد...اونم همدست لرد بوده
سرژ:يعني اونم اسباب كشي كرده و رفته؟!
چند دقيقه اي سرژ و زاخي بهت زنان همديگه رو نگاه ميكنن و بعد به گريه مي افتند و همديگر رو بقل ميكنند.
هر دو با حالت نشسته و در بقل هم گريه ميكنند و همديگه رو دلداري ميدن.
دوربين با سرعتي كم از صحنه دور ميشه و به سمت بالا ميره......فاصله دوربين از اونا زياد ميشه....حتي از خانه هم خارج ميشه و به كهكشان ميره....اما....صداي گريه ي اون دو در همه جا پخش ميشه.
تصوير كم كم محو ميشه و.........
--------------------------------------------------------------------------
دوربين از پرده خارج ميشه
همه در حال كف زدن هستن!
سرژ تانكيان مهمان افتخاريه كه براي ديدن فيلم خودش به سينما اومده بود.
اسپيلبرگ:واقعا خوشحالم كه شما رو ميبينم آقاي تانكيان!شما مايليد در فيلم هاي من بازي كنيد؟
سرژ:من؟با كمال ميل
و لبخندي را نثار هم ميكنند.دوربينهاي زيادي نيز در دور آنها قرار دارند و خبرنگاران زيادي ميخوان مصاحبه كنند.اما به هيچ كدام جواب نميدهند.
اسپيلبرگ:آن نفر نقش زاخي چه؟
سرژ:اونم ميخواين؟اون رو كه از تو خيابون آورده بوديمش!اگه پيداش كردين ببرينش!
و بعد آهنگ فيلم زده ميشه(يكي از آهنگاي سرژ....سيستم آو اداون)و بعد اسپيلبرگ و سرژ در آغوش هم به سمت در خروجي سينما حركت ميكنه و دوربين همان طور در سالن ميمونه تا پرده كشيده ميشه و درها بسته ميشه!
-------------------------------------------------------------------------
بازيگران:
سرژ تانكيان
زاخارياس اسميت
جرج ديويس
لرد ولدمورت
ويليام ادوارد
مالي ويزلي(در نقش يك زن!)
كارگردان:سرژ تانكيان
تهيه كننده:زاخارياس اسميت
فيلمبردار:زاخارياس اسميت
صدابردار:هلگا هافلپاف
جلوه هاي ويژه:زاخارياس اسميت
گريم:سرژ تانكيان
خواننده:سرژ تانكيان
نوازنده ها:گروه سيستم آو ا داون:سرژ...دارون...شيو....جان...آوریل
توضيح:قسمت اول فيلم از پست رون ويزلي گرفته شده است كه بدين وسيله از ايشان تشكر به عمل مي آوريم
و با تشكر از:
عده اي جوان غيور رشتي
عده اي از بچه هاي بي غيرت سوسول تهروني
سايت جادوگران
زوپيس قهرمان!
ميلنگ تراشي قلي پاتر
جارو سازي ممد گرنجر
و تمامي عزيزاني كه در ساخت اين فيلم ما را ياري كردند.
كمپاني فيلم سازي هافلپاف
(HCO)تابستان و پاييز سال يك هزار و سيصد و هشتاد و چهار