هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶

فرمانده ماركوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۳ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۰۵ شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۲
از اسکاتلند در محل قلعه خانوادگی جدیدا هم با کنت همخونه شد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
موش - ثانیه - فروشگاه - تحقق - ویزلی - تعظیم - شکست - عصبانی - سالن - شوخی
__________
با عظمت یک مرد شکست خورده وارد شد نه نه نه کابوس هایش تحقق پیدا کرده بود مردی که در فروشگاه کار میکرد با خستگی دوباره تکرار کرد آقا میتونم کمکتون کنم؟
مرد به خودش آمد و به سمت فروشنده برگشت
فروشنده با تعظیم بلند و بالایی خوشحالی خودش را از توجه مرد ابراز کرد
چند ثانیه گذشت او رون ویزلی بود آمده بود تا برای پسرش یک موش بخرد او این موش را برای عذر خواهی از پسرش میخرید زیرا از روی عصبانیت او را ناراحت کرده بود او از آنجا به طرف سالن نمایش حرکت کرد زیرا پسرش در آنجا منتظرش بود ولی همه اینها یک شوخی بیش نبود :bat:

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۲ ۹:۱۲:۵۷

خدایا مرا آن ده که آن به :oop


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۶

دابیold4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۲ پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۷
از اين دنيا چه ميدوني؟!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 82
آفلاین
موش - ثانیه - فروشگاه - تحقق - ویزلی - تعظیم - شکست - عصبانی - سالن - شوخی

__________

_ويزلي ، موش كثيف تو هم اينجايي؟!!
هري و رون با عصبانيت به سمت منبع صدا برگشتند.مالفوي كه نزديك در ورودي فروشگاه ايستاده بود تعظيم تحقير اميزي به سمت انها كرد و چوبدستي اماده خود را روي هري تنظيم كرد.
خانم ويزلي با عصبانيت به دراكو نزديك شد و گوشش را در دستانش چلاند به طوري كه هري و رون گمان كردند گوش دراكو شكست.
و چند ثانيه بعد خانم ويزلي دراكو را از مغازه به بيرون پرت كرد.
سپس همه شاد و خوشحال خنديدند.

تایید شد!


ویرایش شده توسط دابي رفيق هري در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۰ ۱۴:۲۲:۵۳
ویرایش شده توسط دابي رفيق هري در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۰ ۱۴:۳۷:۰۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۰ ۱۷:۲۶:۳۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۶

دوركاس ميدوز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۵۳ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از روز اول می دونستم ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 178
آفلاین
موش - ثانیه - فروشگاه - تحقق - ویزلی - تعظیم - شکست - عصبانی - سالن - شوخی
... .هری دید که رون با موش خود مشغول است و رو به برادران ویزلی کرد و گفت :می تونم چند ثانیه وقتتون رو بگیرم و آنها رو به گوشه ای برد :پولی که سیریوس برام گذاشته خیالی زیاد و همش به درد من نمی خوره گفتم شاید مقداری از اون رو به شما بدوم بهتر باشه و 1000 گالیون در کیسه به آن ها داد. بله آرزوی دیرینه ی آنها تحقق یافته بود و آن ها می توانستند فروشگاه وسایل شوخی خود را تاسیس کنند. به هری تعظیم کوتاهی کردند و رفتند.
فردای آن روز آن ها شروع کردند به خرابکاری و همه چیز را شکستند و از مدرسه فرار کردند.فردای آن روز فیلچ تمام روز را عصبانی در سالن ها راه می رفت و منتظر اتفاقی بود .

تایید شد!


ویرایش شده توسط دوركاس ميدوز در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۰ ۱۳:۱۹:۰۰
ویرایش شده توسط دوركاس ميدوز در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۰ ۱۳:۲۳:۰۷
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۰ ۱۷:۲۵:۴۸

Can You Forgive Me Again, You're My One True Friend, And I Never Ment To Hurt You

[url=http://meadowsisadorc.livejournal.com/profile]حقایق ت


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۶

علی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۵ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۷
از al
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
دوباره خانواده ویزلی برای خریدن نیازهای روزانشون به فروشگاه رفتند.خریدهای زیادی که انجام می دادند انها را معرف همه فروشندگان کرده بود.همهگی باهم پا به سالن اصلی فروشگاه گذاشتند و در همان حال جن خانگی تعظیم کنان برای راهنمایی انها به سویشآن می رفت.دو پسر در ان طرف سالن داشتند با موشی شوخی می کردند.که در این حال موش به ظرفی برخورد و ان شکست.جادوگر مسنی که مسئول فروشگاه بود با چهر ای عصبانی به سوی انها می رفت و چند ثانیه بعد توانست ان دو پسر را بگیرد و مجازات انها را تحقق بخشد.
موش - ثانیه - فروشگاه - تحقق - ویزلی - تعظیم - شکست - عصبانی - سالن - شوخی

تایید شد!


ویرایش شده توسط ادریان پیات در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹ ۲۱:۱۲:۰۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۰ ۸:۰۷:۵۵

آفتاب است و بیابان چه فراغ
نیست در آن نه گیاه و نه درخت
غیر آوای غرابان دیگر
بسته هر بانگی از این وادی درخت
در پس پرنده ای ا


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۶

دوركاس ميدوز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۵۳ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از روز اول می دونستم ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 178
آفلاین
شب مسابقه بود.
صدای همهمه ی بچه ها سرسرا را فرا گرفته بود.
همه ی بچه ها گرم صحبت در مورد بازی فردا بودند.
پروفسور دمبلدور به پشت تریبون آمد .جمعیت را به سکوت دعوت کرد و اینگونه شروع یه صحبت کرد: فردا برای مدرسه ی ما روز مهمیه .تیم کویدیچ مدرسه ی ما با مدرسه ی جادوگری دورمشترانگ مسابقه داره.همونطور که می دونید بهترین بازیکن کوویدیچ دنیا بنام ویکتور کرام در این تیم بازی می کنه.البته ناگفته نماند که ما هم بهترین هارو در تیممون داریم .کسانی مثل هری پاتر،رون ویزلی و ...
بازی در ورزشگاه مندن صورت می گیره که بوسیله ی مامورین وزارت خونه روی متر به متر جادوهای دور کننده ی ماگل انجام شده.مهمانان ما از مدرسه ی دورمشترانگ امشب مهمان ما هستند.(همانطور که صحبت می کرد به هرمیون نگاه می کرد)امیدوارم به خوبی از انها استبال کنید.هرمیون سرخ شده بود و رون چپ چپ به او نگاه می کرد.
دامبلدور :جشن آغاز شد و همه شروع به صرف شام کردند.رون هنوز به هرمیون نگاه میکرد و هر چقدر هری او را صد میکرد نمی شنید.بلاخره رون هم شروع به خوردن شام کرد.
همه بعد شام به سوی سالن های خود رفتند تا برای فردا استراحت کنند.
هری کنار شومینه نشسته بود و از نگرانی خوابش نمی برد.یکدفعه صدایی شنید و به شومینه خیره شد و متحیر به صورت اصلاح نشده ی سیریوس در آتش شومینه نمایان بود.
هری :سلام . اینجا چیگار می کنی؟
سیریوس :سلام . خوبی هری؟ ناراحت شدی من اومدم؟
هری: نه فط نگرانم.
سیریوس:من اومدم برای بازی فردا بهت روحیه بدم گفتم شاید منو ببینی خوشحال می شی !؟
هری :خوب معلومه که خوشحال می شم.فقط یه کم نگران شدم .
سیریوس:خوب من زیاد وت ندارم .چند تا راهنمایی می کنم که شاید به دردت بخوره.اول اینکه تا گوی زرین رو دیدی به سمتش حرکت نکن چون ممکنه جستجو گر تیم حریف متوجه بشه.دوم اینکه طوری به سمتش برو که انگار توی مسیر نا مشخصی در حال پروازی و سوم این که اگر دیدی جستجو گر حریف داره دنبال گوی زرین میره سعی کن منحرفش کنی و این کارو طوری انجام بده که خودت از روی جاروی پرندت نیفتی.حواست کاملا جمع ... .یه صدای داره می یاد.فکر کنم این جن دیوونس.خوب هری من دیگه بهتره برم. کاری نداری؟
هری:نه سیریوس فط مواظب خودت باش.
سیریوس: تو هم همینطور.خدا حافظ.
هری:حدا حافظ.
هری بسمت خوابگاه رفت و خوابید.
* * *
هری و رون وهرمیون به تالار مدال ها رفتند.همه در آنجا جمع بودند.و نزدیک یک جام ایستاده بودند.
این سه نفر هم به آنها پیوستند و با شماره ی سه جام ا لمس کردن و پس از مدتی چرخش روی زمینی نزدیک ورزشگاه فرود آمدند.
بازیکنان به سمت رختکن رفتند و تماشا گران هم به سمت نیمکت ها رفتند.الستور مودی که وزیر سحر و جادو بود شروع به سجنرانی کرد ولی سیموس همچنان داشت با نویل صحبت میکرد.
هرمیون تنه ای زد به او و گفت :هیس .اه . چقدر حرف می زنی.نمی تونی دو دقیقه ساکت بشینی؟
سیموس ک ناراحت شده بود یگر هیچ چیز نگفت.
مودی:امیدوارم از دیدن بازی لذت ببرید .و با صدای داور بازی شروع شد ... .

شما باید با این کلمات داستان بنویسید و نباید بیش از ده خط بشه... موفق باشی
موش - ثانیه - فروشگاه - تحقق - ویزلی - تعظیم - شکست - عصبانی - سالن - شوخی


ویرایش شده توسط دوركاس ميدوز در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹ ۱۵:۳۵:۴۲
ویرایش شده توسط دوركاس ميدوز در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹ ۱۵:۳۷:۱۳
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹ ۱۸:۲۴:۵۶

Can You Forgive Me Again, You're My One True Friend, And I Never Ment To Hurt You

[url=http://meadowsisadorc.livejournal.com/profile]حقایق ت


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶

توبیاس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۴ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۳ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۸
از بن‌بست اسپینر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
فرد و جرج به سالن گریفیندورها آمدند. وقتی فهمیدند هری هزار سکه را به آن ها داده است، عصبانیتشان فرو کش کرد. بلافاصله شروع به صحبت درمورد تحقق یافتن آرزوهایشان کردند.

فرد گفت: «تا چند ثانیه دیگر اولین محصول فروشگاه شوخی های جادوئی برادران ویزلی که یک موش انفجاری است رو نمائی میشود.» و سپس رو به حضار تعظیم کرد.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹ ۹:۵۰:۲۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۴۶ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶

جینی ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۵ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۷
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
موش - ثانیه - فروشگاه - تحقق - ویزلی - تعظیم - شکست - عصبانی - سالن - شوخی

هری رون و هرمیون تازه در حال خارج شدن از سالن بودند که ناگهان رون فریادی کشید: من نمی دونم این موشه چشه از صبح تا حالا صد بار گازم گرفته فکر کرده باهاش شوخی دارم. بعد از این صحبت ها به طرف فروشگاه حیوانات جادویی رفتند تا هرمیون جغدی برای خود بخرد. در همان یک ثانیهی ورود به فروشگاه ناگهان گربهی حنایی رنگی به رون حمله ور شد و سعی داشت موش را از چنگ رون بیرون آورد. رون با عصبانیت گربه را به دور از خود پرتاب کرد و گربه بر روی صورت هری پرتاب شد و عینکش شکست فروشنده به آن ها تعظیم کوتاهی کرد و از آنها معذرت خواست. و رون و هری خارج شدند. با خارج شدن هرمیون با آن گربه تمام آرزوهای او به آرزو هایی تحقق نیافتنی تبدیل شد.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۸ ۱۲:۱۲:۴۴

جادو گران سفید بهترین افراد روی زمین هستند

_________________________________________



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۹ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۲۶ شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۰
از .... نمي دونم... اينجا كجاست؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
- اون موش منه اون اسكابرز نيست خودت مي دوني كه اسكابرز پتي گرو بود.
عصبانيت ويزلي ها در چشمان جيني موج مي زد. همين طور كه توي سالن عمومي با رون مي رفتند و سرهم داد مي زدند جيني دستش به يك ليوان خورد و آن را شكست.
روي آن آرم فروشگاه شوخي ويزلي به چشم مي خورد و زيرش نوشته بود براي مالفوي.
جيني نام مالفوي را كه ديد سرش را به طرف فرد برگرداند و گفت اين چيه؟
فرد باخنده به جيني تعظيمي كرد و گفت يه ليوان از طرف تو براي دراكو عزيزت.
جيني بيش از پيش عصباني شد و دعوايش را با رون فراموش كرد:
-جرات دارين دوروبر دراكو بپلكين منم به مامان مي گم كه روي سال اولي ها آزمايش مي كنين.
سرش را تكان داد و پورخندي زد. موهاي قرمزش پشت سرش تاب مي خوردند به طرف خوابگاه دخترها رفت و سه برادر را پشت سرش هاج و واج گذاشت.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۷ ۱۷:۰۸:۵۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۲۹ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶

یگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۹ دوشنبه ۷ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸
از زیر یک سقف
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 108
آفلاین
موش - ثانیه - فروشگاه - تحقق - ویزلی - تعظیم - شکست - عصبانی - سالن - شوخی

شوخی آن روز فروشگاه تحقق آرزوهای شمای ویزلی این بود:
چه طور در عرض یک ثانیه یک موش می تواند یک گربه را شکست دهد؟
به بهترین پاسخ 1000 دلار جایزه می دهیم.امضا: جرج و فرد ویزلی
از وقتی که آن سوال را خواند آرام و قرار نداشت.آخه به پول اون بیش تر از هر چیزی احتیاج داشت.تمام ذهنش را معطوف آن سوال کرد.بالاخره پس از کشمکش های فراوان جواب را فهمید.
- بهترین راه این است که موش در مقابل گربه تعظیم کند و سپس غیب و ظاهر شدن را بیاموزد و سپس غیب شود.
متاسفانه پس از اعلام نتایج متوجه شد او برنده نشده است.به سالن گروهش رفت و در سالن را با عصبانیت کوباند!


ویرایش شده توسط رز زلز در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۷ ۸:۳۵:۰۹
ویرایش شده توسط رز زلز در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۷ ۸:۳۷:۰۸



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۹ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۲۶ شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۰
از .... نمي دونم... اينجا كجاست؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
- پروفسور من مطمئنم كه اون ماگل منو سوار جاروي پرنده ام نديد.
پروفسور مك گوناگل سرش را از شومينه بيرون آورد. چپ چپ به جيني نگاه كرد و گفت ما هيچ وقت توي اين كارا اشتباه نمي كنيم. اون ماگل حسابي حيرت زده شده بود.
مي دوني اگه حافظه روبها ديرتر رسيده بودن چه اتفاقي مي افتاد؟
جيني سرش را پايين انداخت و زير لب گفت: من بايد با ويكتوركرام به جشن برم.
- هيس. حرفي از جشن اينجا نزن. مي دوني كه نبايد جريان اين جشنو به كسي بگي. مي توني حالا بري و توي سرسرا منتظرش باشي.
جيني لبخندي زد و با عجله از اتاق خارج شد.
توي اين فكر بود كه چطور مي تواند از دست كرام در برود. او با دراكو توي يك كلاس خالي قرار داشت....

باید با این کلمات داستان بنویسید:
موش - ثانیه - فروشگاه - تحقق - ویزلی - تعظیم - شکست - عصبانی - سالن - شوخی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۶ ۱۲:۱۰:۲۹

اين كه من تو رو مي خوام معلومه غيرمستقيم!
-----------
من قول شرف مي دم يك هافلپافي واقعي باشم.... به خون اصيلم سوگند!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.