هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

پروژه بازسازی هاگوارتز


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
مـاگـل
پیام: 1014
آفلاین
هلهله ای در میان تماشاگران برپا بود ، این اولین مسابقه ای بود که میان مدیران قدیمی جادوگران و مدیران فعلی برگزار می‌شد . البته آنچه جذابیت بازی را دو چندان کرده بود حضور آنتونین در بین مدیران فعلی بود که تنی چند از مدیران قبلی حاضر به کشتن او در همان زمان بازی و حسن ختام کار بودند .
هر دو تیم با نفرات ورزیده و عالی خود پا به این میدان گذاشته بودند ، به طوری که همگی جایگاه تماشاچیان در این بازی پر شده بود و هر کدام از تماشاگرانی که خود را به بازی رسانده بودند با نگاههای نافذ خود مدیران را از نظر می‌‌گذراندند . در این میان مری فریز باود نیز هیچ مسئولیتی به جز گزارش بازی را بر عهده نگرفته بود و با خیال راحت در پشت تریبون گزارشگری با صدای سوت نیک بی سر که داور بازی بود ، شروع آن را اعلام کرد .

مری : بله حالا همین طور که میبینید استر از تیم مدیران جدید سرخگون ( اسما یادم رفته باب ) رو در اختیار می‍گیره و با یک پاس به آنتونین به جلو حرکت میکنن که اولین گل و اولین ده امتیاز رو نصیب خودشون بکنن ، اما در همین لحظه بارون که یکی از مدافعین مدیران قبلی است با یک توپ بازدارنده فک و دهن و چشم و چال آنتونین رو بیرون میکشه و اونو به درگاه مرلین تعالی پاس میده ...

با حرکت بارون خون آلود سرخگون از دستان مدیران فعلی خارج شده و این بار مدیران قبلی هستند که با کمی حوصله و صبر به سمت دروازه حریف پیش میرند تا آنها نیز خودنمایی کرده و خودشان را به تماشاگران که از کاربران جدید سایت هستند اثبات کنند .

مری : با حرکت زیبای بارون توپ در دستان حاجی میفته و پیش میره ، عجب بازیکنی این پدر سوخته ... نه چیز حاجی ، همین دو ماه پیش بود که بهش کلی گفتیم بره موهاشو کوتاه کنه و به این شکل در بیاره ، منتهی نمیدونستیم دو سانت کوتاهی هم توی آرایشگاهها وجود داره ، علاوه بر موهای این بازیکن که چشم حریفات رو از کاسه در میاره ، همین شکمش هم تا حالا هفتاد نفر رو کشته ، توی دعوای آخری که توی آنجا ... چیز ... آکادمی داشتیم با یک ضربه شکم زد دهن مهن بلو رو آورد تو چشش

در همین لحظه تماشاچیان که به سمت شکم عضلانی و پروپاقرص حاجی زوم کردند متوجه حرکت هر یک عضلات آن و کوبیده شدن در صورت آنیتا شدند ، آنیتا که هنوز در جو مدیران قرار نگرفته نزدیک بود سوتی های بسیاری بدهد با این ضربه به خود آمد و کمی خود را کنار کشید .

مری : همینطور که نویسنده داستان کمی اشاره کردند اگر این ضربه نبود الان داشتیم به آنیت هم فحش میدادیم که چرا جلوی بازی خوب و زیبای تیمهای دیگر رو میگیره ، البته یادمون نمیره که آنیت وقتی جوون بود صورت خیلی زیباتری داشت و برای همین بود که وارد تیم حزم تارکبود شد ، اما به دلیل های مختلف و اینکه فکر کنم خیلی اعتقادی فلسفی بود آنجا رو به گند کشید و اینا اما همین طور که میبینید کمی جذابیت در صورت او حفظ شده به طوری که راجر رو به سمت خودش میکشه و مجذوب خودش میکنه ،راجر با دهانی کف آلود به سمت آنیت پیش میره ، انیت تشعشعتی فورانی از صورت و جاهای دیگش پخش میکنه که البته به جز راجر ما تاکید میکنیم بقیه تماشاچیان آنجاها رو نبینن ...

در حالی که راجر دیویس به سمت آنیتا دامبلدور کشیده می شد تماشاچیان هر دوی آنها را بیخیال شده و فقط به تشعشعات نورانی و آن جاهای مخصوص خیره گشته بودند ، گویی فقط همین انوار بود که بازی را سرپا نگاه داشته بود ، به طوری که در طرف دیگر زمین با آنکه لوسیفررابستن لخت شده بود و ابزار خودنمایی میکرد اصلاً به چشم نمی آمد .

مری : من از مدیران تقاضا دارم که این صحنه سمت چپی رو بلاک کنن ، چون اصلاً در شان یک بازیکن کوییدیچ نیست ، در سمت راست آنیت روداریم که همچنان داره تشعشعاتش رو بیشتر و بیشتر میکنه تا علاوه بر راجر بقیه مدیران یعنی عله و کویی و اینا رو هم راضی کنه و جایگاه خودش رو اثبات کنه ، این بازیکن پاهای قلمی داره که در همه ابعاد میتونن حرت کنن و توی دهن بعضیا بزنن همین کمر باریک آن که در جهتهای مختلف حرکت میکنه چنین ویژگی بهش داده ، به طوری که وقتی ایگور از میان تماشاچیان لب به اعتراض میگشایه ؟!!! با پا توی دهنش میزنه و بقیه تماشاچیان که از قلمی بودن پای آنیت به وجود اومدن بقیه پای او رو مورد بوسه و اینا قرار میدن .

مری : با این اوصافی که من میبینم بای داره به طور کمال و تمام به افتضاح کشید میشه و عمراً یک گل هم به ثمر نمیرسه ، چون مدیران قدیم و جدید نداره هر کدوم یک ویژگی منحصر به فردی دارند که باعث زبانزد شدن آنها بشه ، اما در همینلحظه مرلین به سمت گوی زرین که در فاصله چند متریش قرار داره حرکت میکنه ، ایوان نیز از تیم مقابل وقتی متوجه حرکت ریش مرلین میشه به همون سمت حرکت میکنه ، حالا که از ریش مرلین گفتم تاکید کنم که این مورد از دستمالهای اسکی و جورابهای کریچر و ... هم قویتره ، هر چی باشه یک زمانی در تیم ABS با همین ریشا بود که تونست عضویت پیدا کنه و همه حریفان رو یکی یکی و دو تا دو تا از گردونه به در کنه ...

ریشهای مرلین در همه جهات در حال حرکت بود و در یک لحظه ایوان را که فکر میکرد میتواند به همین راحتی و به همین خوشمزگی در میان مدیران باقی بماند را حلقه کرده و به دورترین نقاط زمین در میان انوار تشعشعانی آنیتا فرستاد .

مری : مرلین دستش رو دراز میکنه که گوی زرین رو بگیره ، منتی در آخرین لحظه چشمش به گزارشگر بازی یعنی خودم میفته ، همینطور که دستش رو بالا برده یک حرکت دورانی میده و منو صدا میکنه که بیام و اینا ، خب تماشاچیان عزیز من یادم رفته بود این نکته رو اشاره کنم که مرلین بوقی رو خودم بزرگ کردم هر چی باشه حق پدر مادری گردنش دارم ، برای همین هم بوده که چنین ریش طویل و وسیعی دور گردنش در اومده

مری نیز که در این بین مستثنی نیست بیخیال گزارشگری گشته و به سمت مرلین حرکت می کند ، بدین ترتیب اگر قرار بر واقعیت بیان کردن از مدیران جافتاده و نیفتاده باشد بازی به هیمن منوال با اوج شیر تو شیری به پایان می رسد و تمام !


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 3737
آفلاین
تدریس جلسه دوم آموزش گزارشگری کوییدیچ

امروز قرار هست که جلسه ی دوم آموزش گزارشگری کوییدیچ تدریس بشه ، دانش آموزان همگی فکر میکنن که این بار هم پرفسور کارکاروف رو میبینن سر کلاس !

پاق !

پرسی ویزلی با ابهت خاصی وسط کلاس ظاهر میشه و توی دهن ِ دانش آموزانی میزنه که فکر میکردند قرار هست پرفسور کارکاروف تدریس کنه این جلسه رو !

آبرفورث : چه مسخره ! مگه اینجا طلسم ضد آپارات وجود نداره ؟!
پیوز : پرسی اصلا نظم ِ مدرسه رو بهم ریخته کلا ! حتی به مسائل ِ زیر بنایی هم توجه نمیکنه !

پرسی لبخندی میزنه ، چوبدستیش رو به سمت آبرفورث و پیوز میگیره و زمزمه میکنید : سایلنشیو عزیزانِ من باید بگم که از اونجایی که مدیر قدرتِ مطلق هست و بسیار دیکتاتوره و حتی تو دهن ِ ملت هم میزنه من امروز طلسم ضد آپارات رو برداشتم که اینجا ظاهر بشم برای هیجان زده شدنِ شما ، بعد از ظهر هم دوباره طلسم رو برقرار میکنم

به آرامی به وسط کلاس میره و در بین ِ دانش آموزانِ مشتاقی که منتظر شروع درس هستن و از دو روز پیش سر کلاس نشستن قدم میزنه ، و در همون بین ، دور از چشم سایرین به چند تن از دختر های خوش چهره ی سال پنجمی چشمک میزنه و میره کنار یکی از اونها میشینه و شروع به صحبت میکنه : خب ! تدریس امروز درباره این هست که یک گزارشگر ِ خوب و ماهر چطور میتونه حس ِ علاقه ی ملت به بازیکنان رو برانگیزه و باعثِ جذابیتِ بیشتر بازی بشه !

مکثی میکنه ، برای چند تا از دختر های سال اولی که براش دست تکون میدن ، سری تکون میده و ادامه میده : جلسه ی پیش پرفسور کارکاروف گفتن که گفتن ِ مواردی که واقعا وجود نداره توی بازی باعث میشه گزارش ِ شما هیجانی بشه ! مثلا وقتی هری پاتر در بازی حضور نداره شما بگید هری پاتر چه خوب بازی میکنه که تماشاگران تا آخرین لحظه دنبالِ هری پاتر بگردن ... ولی این جلسه میخوام این رو مطرح کنم که چطور میشه با گفتن ِ واقعیتی در مورد بازیکنان تماشاگران رو میخکوب کرد سر جاشون ! ممکنه بپرسید چطور ، من میگم که تعریف در مورد وضعیتِ بازیکنان !

فیلمی هست که براتون پخش میکنم برای جا افتادنِ بیشتر این موضوع که خودم گزارشگری کردم قبلا ! با چوبدستی به تخته اشاره کرد و فیلمی نمایش داده شد !


:.::: فیلم :::.:

بازیکنانِ تیم بلغارستان و بوباتون وارد ورزشگاه شونصد هزار نفری در بلغارستان میشن .

پرسی : سلام خدمتِ همه ی تماشاگران عزیز ! من پرسی ویزلی هستم و بازی جذابِ امروز که بین پسرهای ورزیده ی بلغارستان و دختر های خوش چهره ی بوباتون هست رو براتون گزارش میکنم .

دوربین روی تک تک بازیکنان زوم میکنه و پرسی هم شروع به گفتن ِ توضیحاتی در مورد هر کدوم میشه .

پرسی : بله ، اینی که توی تصویر میبیند ویکتور کرام هست ، سابقه ی این بازیکن اصلا مهم نیست ، شما یه توجه به بدنِ این بازیکن بکنید ... ببینید ، بدنِ ورزیده ای داره ، بازوهاش هم از اینجا که فوق العاده ورزشکاری و سفید به نظر میرسه ... اوه این بازیکن کمر باریک و خوش فرمی داره که توی حرکاتِ چرخشی با چوب جارو به شدت بهش کمک میکنه و ران های عضله ای که داره باعث میشه کنترل بیشتری روی چوب جارو بتونه داشته باشه و این خیلی خوبه

دوربین روی چهره ی یکی دیگه از بازیکنانِ بلغارستان زوم میکنه و پرسی ادامه میده : بله ! این بازیکن دیمیتروف هست ! نگاه کنید ببینید چه موهای بلوند و بلند قشنگی داره این موها به این بازیکن کمک میکنن به خوبی بتونه جهت باد رو تشخیص بده و موافق با جهتِ باد حرکت کنه که باعثِ انحرافش نشه

دوربین با سرعتِ بیشتری حرکت میکنه و به سمتِ بازیکنانِ بوباتون میره و روی فلور دلاکور زوم میکنه .

پرسی : اوه ! شما اصلا بازی رو ول کنید ، شما به بدنِ این بازیکن نگاه کنید ، اصن بدنِ این بازیکن با آدم حرف میزنه به نظرم این بدنِ ورزیده میتونه باعث بشه که با قدرت چوب جارو رو هدایت کنه و بتونه راحت تر اسنیچ رو بگیره ... ضمنا باید بگم که فلور دلاکور بسیار خوشگل هم هست که این خودش یکی از نکاتِ مهم در این بازیکن هست که باعث میشه ، مدافعان اصلا دلشون نیاد بلاجر ها رو به سمتش بفرستن ، حتی یکی از گزارشگر ها به شلوارکِ مرلین قسم میخورد در بازی قبلی ِ فلور ، جستجوگر تیمِ مقابل که از زیبایی چهره فلور به وجد اومده بود ، زمانی که دستش رو برای گرفتن اسنیچ دراز کرده بود از هوش میره و از اون بالا به زمین سقوط میکنه و مغزش به هزاران تیکه تبدیل میشه و فلور این بازی رو میبره !

:.::: پایان فیلم :::.:

پرسی لبخندی میزنه به دانش آموزان ، دستِ دختری که کنارش نشسته بود رو ول میکنه و به سمتِ تخته حرکت میکنه و زمزمه میکنه : خب اینم از درس و فیلم ِ جذابِ امروز ! تکلیف جلسه بعد رو انجام بدید !


تکلیف
رولی بنویسید در این تاپیک و مسابقه ی کوییدیچی بین ِ مدیرانِ جادوگران برگزار کنید و این شرایطِ گزارشگری رو که مطرح شد پیاده کنید .


پ.ن : بابتِ تاخیر در تدریس باید بگم که فکر میکردم این جلسه رو هم ایگور عزیز تدریس میکنه و بعد با اطلاع ِ ایشون دیدم که نه ، فقط امتیازات رو زده ... به همین خاطر با دو روز تاخیر تدریس میشه


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۰:۴۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
امتیاز های جلسه اول گزارشگری کوییدیچ:

گریفیندور:

آبرفورث دامبلدور:28
جیمز سیریوس پاتر:30
برتا جورکینز:28
دین توماس:15


اسلیترین:

مورگانا لی فای:30
بلاتريكس لسترنج:28

راونکلاو:

لینی وارنر:28
بیدل:24
زنوفيليوس لاوگود:29
گابریل دلاکور:30
ليسا تورپين:30

هافلپاف:

لی لی پاتر:27
كينگزلی شكلبوت:30
بتی بریسویت:28

---------
گریفیندور:25
اسلیترین:19
راونکلاو:28
هافلپاف:28



----------------
تدریس این هفته هم بر عهده پرسی ویزلی هست!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۷ ۰:۴۵:۰۱
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۷ ۱۰:۰۴:۳۹

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
باران به شدت بر چمن های سبز رنگ و كوتاه ورزشگاه بيضی شكلِ كوئيديچ می خورد. اعضای تيم كوئيديچِ گريفندور، جارو بدست، در حالی كه باران آنها را خيس كرده بود در زمين ايستاده بودند و اتنظارِ تيم اسليترين را می كشيدند.

كينگزلی خودش را در آينه برانداز كرد و زيرچشمی نگاهی به ايگور انداخت كه بر روی صندلی قهوه ای رنگ و به نظر راحتی لَم داده بود. آينه را در نزديكی اش و روی ميزی كه جلويش قرار داشت گذاشت. سيب سرخ رنگی را از جيبِ گشاد ردايش درآورد و در كنار آينه قرار داد. راديو كهنه و نسبتا رنگ و رو رفته ای هم در كنارشان گذاشت. ايگور با ناراحتی سرش را تكان داد و گفت:
-پيك نيك كه نيومدی، اومدی بازی رو گزارش كنی!

كينگزلی نگاهی عصبی به ايگور انداخت و به ادامه چيدن وسايلش پرداخت.

بازيكنان اسليترين با حالتی غرور آميز وارد ورزشگاه شدند. بر خلاف تماشاگران گريفيندور، تماشاگران اسليترين با تمام توانشان تيمشان را تشويق كردند. مار خوش خط و خالی بر لباس تيمِ اسليترين نقش بسته بود كه به طرزِ خيره كننده ای می درخشيد.

كينگزلی پيچ راديوش را چرخاند و آن را بر روی راديو ورزش تنظيم كرد. ايگور با چشمانی از حدقه درآمده گفت:
-تو می خوای وسطِ گزارشِ بازی راديو گوش كنی؟

كينگزلی سرش را تكان داد و با صدايی بلند و رسا گفت:
-فكر كنم صدام از راديو خيلی باحال بشه!

جيغ بلندِ كاركاروف باعث شد تا شرتِ كينگزلی به طرز شگرفی خيس شود . صورت استوانه ای شكل ايگور به رنگِ ردای خوش دوخت گلی رنگش درآمد. كينگزلی در حالی كه عرقهايش را از صورتش پاك می كرد با دست لرزانش راديو را خاموش كرد.

بازيكنان اسليترين، پس از شنيدن صدای مادام هوچ، از زمين بلند شدند. گريفيندوری ها با كمی تاخير درحالی كه می خواستند از آخرين حرفهای كاپيتانشان، اليور وود استفاده ببرند؛ به هوا رفتند. در اين ميان صدای كينگزلی بر صدای تمشاگران اسليترين و گريفيندور برتری يافته بود:
-با ياد و نام مرلين گزارش بازی رو شروع ميكنم. تا بازی به جاهای باريك بكشه می ريم سراغِ داور. مادام هوچ مثل هميشه قضاوت بازی های مدرسه هاگوارتز رو بر عهده داره...

صدای كينگزلی با ديدن چهره ی بنفش ايگور قطع شد. كاركاروف با عصبانيت غرشی شير مانند كرد و گفت:
-مادام هوچ كه كاملا عاديه! يه داوری بگو ملت باهاش حال كنن، بازيكنا رو هم دری وری بگو!

كينگزلی با حالتی تاييد آميز سرش را تكان داد و رضايتمندانه ادامه داد:
-... پيِر لوئيجی كولينا داور بازيه. يه اشتباه كوچيكی شده بود كه الان اصلاحش می كنم...

كينگزلی لحظه ای توقف كرد و به هری چشم دوخت كه موشكافانه اطراف را نگاه می كرد تا شايد اثری از گوی زرين را بيابد.

-آلبوس دامبلدور در حالی كه هر دو مين يه بار بر ريشِ بلند خودش دست ميكشه جستجوگر تيم گريفه. مدافعای گريفيندور هم ويديچ و سپهر حيدرين! چه ميكنه اين سپهر حيدری، يه بازدارنده رو ميزنه تو كله دروازه بان خودشون (). دروازه بانِ تيمِ گريفيندور فان در ساره كه همين الان سرخگونی رو كه توسط مهاجم حريف به طرفش شليك ميشه رو مهار ميكنه.

وود نگاهر خشمگين به جايگاه گزارشگر انداخت و با ديدن چهره ی كينگزلی اخمهايش را درهم كرد.

-مهاجمای تيم گريفيندور هم از علی كريمی، كريس رونالدو و زالاتان ابراهيموويچ تشكيل شدن. زالان به تازگی از راونكلاو به تيم گريفيندور پيوسته. شايعات مبنی بر اين بوده كه كريس می خواد بره هافلپاف ولی هنوز تو گريف ماندگاره. چه ميكنه اين كريس! بازدارنده رو يه دريبل دو طرفه ميزنه و شوت ميكنه و گل ميشه، گل!

صدای بلند گريفيندوری ها به آسمان برخاست. با حالتی مرموزانه جينی ويزلی را نگاه كردند كه به سمت هم تيميهايش می رفت و از گلی كه زده بود ابراز شادمانی می كرد.

-در تيم اسليترين ولدمورت جستجوگرشونه...

با شنيدن نام ولدمورت جمعيت حاضر در ورزشگاه لرزيدند و با استرسی ناشی از گفته هار كسنگزلی به پسری با صورت مثلی شكل و موهی طلايی چشم دوختند كه در نقش جستجوگر اسليترين ايفای نقش می كرد...

-اونجا رو! اسمشو نبر چقدر خوشتيپ شده!

-من شنيده بودم كه كچله، ولی اينطوری خيلی باحال تر شد! چقدر خوشگله...

-جاروش رو ببنين، نيمبوس دوهزار و يكه!

هری اخمهايش را درهم كرد و با عصبانيت به تماشاگران اسليترين چشم دوخت كه از مالفوی به هر شكلی تعريف می كردند. نگاهی به دخترهای موبور و خوش قيافه ی اسليترينی كرد و گفت:
-جاروی من آذرخشه! چشه مگه؟

يكی از دختر ها با حالتی اعتراض آميز بلند شد و گفت:
-گمشو ببينم دامبلدور، آذرخشم كه داشته باشی به پای لردِ سياه نمی رسی!

هری نگاه خشمگينر به دختر انداخت و گفت:
-دامبلدور عمته . من كجام دامبلدوره؟

-اوه! دامبلدور داره با دخترا چه ميكنه؟! تو گوشه ی زمين چه خبراست، دامبلدور كه همش ريش سفيدش رو تكون ميده داره واسه دخترای اسليترنر خودش رو ناز ميكنه. ببينين چه طور داره با ريشش باله می رقصه .

كل ملت گريفی بلافاصله به سمت جايگاه تماشاگران اسليترين رفتند تا فقط از هری كه دامبلدور معرفی شده بود امضا بگيرند. تابلوی ورزشگاه امتيازِ صد به نود را به نفع گريفيندور نشان می داد. دامبلدور در كنار تابلو بر روی صندلی چوبی نشسته بود و اخمهايش در هم رفته بودند.

-ول كنين دامبلدور بنده خدا رو! اسنيپ رو ببينين چه جوری عاشقانه ليلی اوانز رو تو آغوشش گرفته. كاملا از فرصت استفاده كرده، تا همه جا رو خالی ديده ببينين چه ها كه نمی كنه!

ملت اسليترينی از گريفی ها كه در حال بالا رفتن از سر و كولِ هری بودند فاصله گرفتند و به سمت اسنيپ و ليلی رفتند و مشتاقانه به آنها چشم دوختند.

-خوب، چقدر هيجان انگيزه اين بازی. مثل اينكه بازی تموم شده چون ولدمورت گوی زرين رو گرفته. اينا مهم نيستن، مهم اون صحنه های بالای هيجده ساله كه داره در كنار زمين اتفاق ميفته. هووووووی! كريس اينا رو نگاه نكن برات خوب نيستن .

جينی نگاه خشونت آميزی به كينگزلی و سپس به مالفوی كه گوی زرين را در دستش ميچرخاند انداخت و با جارويش به سمت رختكن گريفيندور پرواز كرد.

ايگور دستش را بر پشت كينگزلر زد و در حالی كه لبخندی بر لب داشت گفت:
-عالی بود، ملت رو به وجد آوردی! خيلی خوشم اومد.



Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۸

لی لی پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۰ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۳۴ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 46
آفلاین
تکلیفتون هم اینه که شما نقش یه گزارشگر تو یه بازی رو داشته باشید.نمیخوام این پستتون خیلی طولانی بشه و یا خیلی کوتاه.یه پست متوسط و خوب و فقط شما گزارشگر هستید باید نکات بالا رو توش رعایت کنید.

پيش از شروع بازى ( بازيكنان در رختكن):
- به نام مرلين، سلام عرض مى كنم خدمت شما عزيزان علاقه مند به ورزش كوييديچ كه اومدين به ورزشگاه تازه مرمت شده ى ومبلى لندن. خوب اين ورزشگاه مدت 8 سال بود كه در دست تعمير بود و حالا آماده شده. از امكانات ويژه ى اين ورزشگاه مى شه به ...
يه نگاه به جمعيت كردم ديدم همه حوصله شون از توضيحاتم راجع به ساخت ورزشگاه سر رفته پس بدون هيچ فكرى گفتم:
- كورنليوس فاج هم خودش شخصا اومده، نه براى ديدن بازى بلكه او هم بعد از سال ها رداى كوييديچش رو به تن كرده تا بازى كنه.
از اين كه اين جورى تونستم حواس همه رو دوباره به خودم جلب كنم به خودم آفرين گفتم.

10 دقيقه بعد
- حساب كار 40-20 به سود اتلتيكو پارا ميننزه هست. به نظر مى رسه انگليس كم آورده.هر چند در 60 سال اخير سابقه نداشته كه انگليس 20 امتياز با تيم حريف اختلاف داشته باشه. در اين زمينه اونا يه ركورد دارن.
بله، مثل اين كه گروه اسپايس گرلز هم در ورزشگاه هستند، حالا دارن حركاتى رو در كنار زمين انجام مى دن كه از گفتنشون معذورم و مى تونين خودتون نگاه كنين در جايگاه مخصوص. ووووو... اونجا رو! مهاجم تيم انگليس، ديويد بكام داره مى ره به طرف ويكتوريا و ... ويكتوريا نزديك بود بپره رو جارو. بله ديگه! جوونن. نمى تونن جلوى احساساتشون رو بگيرن. بگذريم بكام هم به بازى بر مى گرده. حالا شايد اين حركت اين زوج به كورى چشم همه ى كسانى بود كه نمى تونستن اين دو تا رو با هم ببينن. بكام در چند وقت اخير به دليل شايعات روزنامه هايى مثل پيام امروز به شدت مورد تمسخر و حتى تنفر هواداران كوييديچ قرار گرفته بود. شايعات مبنى بر اين كه او به ويكتوريا خيانت كرده و حتى عكس هايى هم از او با دستيار شخصى اش چاپ شد. حتى به دليل شكايت اون زن كارش به دادگاه و ... (يه نگاهى به دور و برم كردم و ادامه دادم) زندان هم كشيده شد.
دقيقه ى 23
همه ى تماشاگران از نحوه ى بازى دروازه بانشان ناراضى بودند. زيرا او به اشتباه يك بار سرخگون را وارد دروازه ى خود كرده بود.
- رابينسون هم امشب داره عالى كار مى كنه. از اين بهتر نمى شد. خيلى رو فرمه. تو اين 8 تا گلى هم كه خوردن، رو هيچكدوم مقصر نبود. كسانى هم كه اونو مقصر مى دونن بايد چشماشونو باز كنن و با دقت بيشترى بازى رو نگاه كنن.
جمعيت داشت از خشم منفجر مى شد چرا كه در همان لحظه يك بار ديگر سرخگون از دست رابينسون رها شد و به درون حلقه افتاد.
پايان بازى
- خوب ظاهرا گوى زرين رو ... هيك... ديدن ... هيك... من... هيك... نمى دونم چرا ... هيك... يكى منو از اين... هيك... سكسكه نجات بده.
يك بطرى 2 ليترى آب معدنى بهم دادند و من آن را تمام و كمال سر كشيدم. بعد از آن گلاب به رويتان صداى آروقى ممتد و طويل تمركز تماشگران را بر هم زد. عده اى مى خنديدند و عده اى فرياد مى زدند و در اين بين گوى زرين نصيب انگليس شد.
- بله با عرض معذرت، همون طور كه ديدين گوى زرين رو هم، هرى پاتر گرفت. نتيجه 150- 100 به سود انگليس.


ویرایش شده توسط لی لی پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۵ ۱۲:۲۰:۱۵
ویرایش شده توسط لی لی پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۵ ۱۲:۳۰:۳۵

Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۴۳ یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۸

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
مـاگـل
پیام: 705
آفلاین
شما نقش یه گزارشگر تو یه بازی رو باید داشته باشید.نمیخوام این پستتون خیلی طولانی بشه و یا خیلی کوتاه.یه پست متوسط و خوب و فقط شما گزارشگر هستید.

- نه مالی! این بار بلا گزارشگره.

اشک در چشمان زیر مالی که در صورت گوشتالودش پنهان شده بود جمع شد. بلاتریکس لبخند پیروزمندانه ای زد و از اتاق خارج شد!

زمین بازی کوییدیچ :

- خب کوافل هم رها شد. نگاه کنید چطوری بالا میره...هی دوشیزه چانگ، شما همون چانگی هستید که پدر پدر پدر پدر بزرگش چنگ چینگ چونگ مشنگ بود؟ من فکر نمی کنم حضور مشنگ زاده ها اینجا مجاز باشه.

چوچانگ با ناراحتی به بلاتریکس که اصالت اورا از پشت بلندگو زیر سوال می برد نگاهی کرد.
- چنگ چوناگ چینگ چااان!

بلا بلندگو را در دستانش فشرد.
- اوه، مرلین مک کینن یک گل زد! خب حالا میشه به جای سر و صدا کردن و دست زدن حرفای دوشیزه چانگ رو برام معنی کنید؟

یک نفر از صندلی های پایین فریاد کشید:
- اون گفت که درسته که جدش مشنگ بوده، اما مشنگ معروفی بوده. حتی تو فیلمِ جومونگ هم بازی می کرده. نقش امپراطور رو داشته.

بلاتریکس که از حرف های صندلی پایینی چیزی نفهمیده بود بلندگو را محکم در دستانش فشرد. نارسیسا که با شنیدن توضیحات پسرکی که روی صندلی های پایین نشسته بود، احساساتی شده بود از طرف راست زمین فریاد کشید:
- هی، جد چوچانگ همونیه که بانو یوها رو تو سریال محبوب من کشت! بزنینش.

در یک لحظه هزاران گوجه و سیب زمینی به طرف چوچانگ پرتاب شد. بلاتریکس بی توجه به صحنه دهانش را به بلندگو نزدیک کرد.
- خب در این بین، دوشیزه کله زخمی یک گل زد...اوه نه، اون کله زخمی که دوشیزه نبود..پس این کله زخمی حتما همون دختریه که دیروز از پله های کلاس معجون سازی پایین افتاد. آخه می دونین من دیروز پشت در کلاس معجون سازی بودم که متوجه شدم پرفسور اسنیپ سوالات امتحانی رو به قیمت یک جعبه روغن به این دختره فروخته.

صدای بلاتریکس در زمین کوییدیچ طنین انداخته بود و گوجه سیب زمینی ها که همچنان با قدرت به طرف چوچانگ پرتاب می شدند، تغییر مسیر دادند و به طرف اسنیپ پرتاب شدند.
-چیز چیز چیز برگر، پرفسور اسنیپ همبرگر! دامبلی دامبلی..سوالای مارو پسر بگیر! مرگ بر پرفسور روغنی! مرگ بر پرفسور روغنی!

بلاتریکس با هیجان سیم بلندگو را کمی جابه جا کرد و ادامه داد:
- دفاع ویکتور کرام واقعا عالی بود، هرچند من نمی فهمم چرا موهاشو از ته زده. لابد آرزوشه شبیه یک نفر باشه...نگاه کنید، این رونالد ویزلیه که به اسنیچ نزدیک میشه؟ نه دراکو تو باید اسنیچ رو بگیری...خب در این مرحله نه به خاطر روابط خانوادگی بلکه به خاطر بیان واقعیت، اعلام می کنم که دراکو مالفوی اسنیچ را گرفت. بازی تموم شد. اسلیترین برندست.

همه ی چشم ها بلافاصله به طرف دراکو بازگشت که متعجب سرجایش خشک شده بود. اسنیچ طلایی در دستان رون ویزلی برق میزد و بلاتریکس دراکو را برنده اعلام کرده بود. تماشاچیان با عصبانیت به بلاتریکس خیره شدند و گوجه سیب زمینی هایشان را به طرفش پرتاب کردند. بلاتریکس با عجله بلندگو را زمین انداخت و به طرف درب خروجی زمین کوییدیچ دوید و در حالی که از در خارج می شد و گوجه سیب زمینی ها بدرقه اش می کردند، فریاد کشید:
- بی نزاکت ها، جواب این کارتون رو میدید!


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸

ليسا  تورپين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۷ یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۹
از زير بارون...
گروه:
مـاگـل
پیام: 124
آفلاین
-اوه خداي من!واي اوهو اوهو!(افكت سرفه!)
- باو تو سرما خوردي!چطوري مي خواي بري؟

ليسا با ناراحتي سرش رو تكان داد و گفت:
-واقعا خودمم نمي دونم!تازه هذيونم(اهم...چيزه!اين درسته ديه؟) مي گما!مرلين رحم كنه!

سپس به ساعت مشنگي اش نگاه كرد و گفت:
-بايد برم،لونا!اميدوارم تو ورزشگاه ببينمت!

لونا چشمكي زد و گفت:
-حتما!موفق باشي!

ليسا به سرعت خودش رو به ورزشگاه رساند و ...
بازي شروع شد و ليسا با استرس فراوان شروع به گزارشگري كرد!

-مامااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان!اوهو اوهو!من نمي خواااااااااااام!

ملت تماشاگر همه با تعجب به گزارشگر سرما خورده ي مسابقه نگاه كردند.
-خوب سيلام ملتِ تماشاچي!خوبين؟خوش مي گذره؟
-من كه خيلي سرما خوردم.باو چيكار كنم ديه!بايد همين اول بگم كه ممكنه بين بازي هذيونم بگم،چون الان خيلي تب كردم!

ليسا دستش رو روي پيشونيش مي ذاره و مي گه:
-زندگي سخته...سخت تر از اون چيزي كه فكر مي كنيد...آه...قدرش رو بدونيد...

ملت:

- خوب...امروز يه مسابقه ي هيجان انگيز بين دو تيم خشنگ ريون و اسلي داريم!به به!
در ضمن در آخر مسابقه قراره از كريستن استوارت دعوت كنيم بياد پيشمونو اينا..

صداي خشانت باري از شخص نا مجهولي!كه در كنار ليسا نشسته بود،شنيده شد:
-هوي بوقي!چرت و پرت تحويل ملت نده!

ليسا با حالت عصباني اي توي ميكروفون و خطاب به اون شخص نا مجهول! ، فرياد زد:
- در اينجا من گزارشگرم و من تصميم مي گيرم چي نگمو چي بگم!به تو هم هيچ ربطي نداره! هوم!

-اوه ماي گاش!ملت زمينو نگا كنين! چو از ريون روي زمين افتاده!وقتي حواستون به من بود،كله اش خورد به ديوار و ...

ليسا آهي كشيد.
-خوب افتاد زمينو خون و ...اهم ...حالا هم از پشت صحنه دارن اشاره مي كنن كه مرد!

صداي سرشار از تعجب و آه و ايناي ملت ،زمين رو پر كرد!

ليسا با ناراحتي گفت:
-خوب چيكار كنيم ديه!از غم سدريك مرد بالاخره!همه براي شادي روحش يه چيز بخونين...ام...چي بود اسمش؟آها!يه فاجعه ي مشنگي!
ملت:

فرد نا مجهولي كه كنار ليسا نشسته بود، كلشو آورد تو ميكروفون و گفت:

-آقايون خانوما!ساري وري ماچ!منظورش فاتحه بود...

ليسا كه از خجاالت داشت آب مي شد،با عصبانيت كيفش رو كوبوند تو سر اون فرد نا مجهول!
سپس مغرورانه ،پشت ميكروفون گفت:
-نخيرم!همون فاجعه!تصویر کوچک شده
سپس بي توجه به سر خوني(!) فرد نامجهول فرياد زد:
-اوه ماي مرليش!چو رو نيگا!

ملت:هه؟چو؟

ليسا با هيجان زدگي ادامه مي ده:
- چو توپو مي ده به سدريك ...ام توپ كجا بود؟همون سرخگون! خوب داشتم مي گفتم!سدريك مي ده به گابر،گابر به مملي و در آخر...

-گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل!
گل... گل... گلرنگ! تا حالا از چيز مايع دستشويي ماگلي گلرنگ استفاده كردين؟خيلي عاليه ها!پيشنهاد مي كنم روزي سه بار مسواك بزنين!
تماشاچيان با ابرواني بالا انداخته،در حالي كه كلا" سر كار بودن،دوباره روي صندلي هاشون مي شينن.(با شنيدن "گل"مثل فنر پريده بودن هوا!)

-اوهو اوهو...نيدونم چرا تازگيا صداي سرفه م شبيه سگ و گرگو اينا شده!اه... مي ترسم گرگينه شده باشم.
-اه ملت ،چقدر من چرت مي گم!خودمم ديه خسته شدم...اصلا گزارشگري بسه!
ورزشگاه از صداي خوشحالي و اينا پر مي شه!ولي ليسا نظرش رو عوض مي كنه.
-نه فكر مي كنم شماها به من نياز داريد!تصویر کوچک شده
تا الان فكر مي كنم اسليتريني ها 60 -2 به نفع ريونكلا ،از هافلپافيا برنده شدن!چه نتيجه ي عالي اي !

تماشاچي ها در حالي كه واقعا گيج و گم در سر!()شدن،دنبال تيم هافلپاف مي گردن.

خوب حالا از شما دعوت مي كنم ادامه ي برنامه رو ببينيد تا وقتي من فين مي كنم؛گفتم كه...سرماخوردم ديه!

-فيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن.
ليسا دستمال خوشرنگ سبزش رو مي ذاره رو ميزش و دوباره شروع به صحبت كردن مي كنه.

-اَاَاَ ! هري پاترو!تصویر کوچک شده
- همون هري پاتر خودمونه ها!مثل اينكه روي زمين داره عق مي زنه!اَييييييييييي...

تماشاچيا از جاشون بلند مي شن و يا تعجب به زمين خيره مي شن...
- واو! چيز از دهن هري به بيرون ميفته!اممم...فكر كنم...سرخگونه...نه نه!چيزه ديگه...ام...آها!گوي زرين!
همه به افتخار هري!تصویر کوچک شده

عده اي از ملت خل ،جو گير شده و هورا و سوت و اينا مي كشن،عده اي ديگر،هنوز در حال جستجوي هري هستند،و عده اي ديگر در حال شك كردن به عقل گزارشگر مي باشند!

-اوهوم ديگه!بازي ديگه تموم شد!پس نتيجه ي اصلي رو اعلام مي كنم!
-ريون 200-60 به نفع اسلي ،با اسليترينيا مساوي مي شه!چه نتيجه ي هيجان انگيزي!بازم بدم؟

ليسا حرفش رو با ناز و ادا تكرار مي كنه:
-اهم اهم بدم؟بدم؟نه...بگم ؟بگم؟

در اين ميان در حالي كه ليسا مشغول چرت و پرت گويي هست، صداي عجيبي شبيه به آژير آمبولانس مشنگي به گوش مي رسه!
پس از ده دقيقه چند تا شفا دهنده كه لباس سفيد پوشيدن و البته پشت لباسشون نوشته :« سازمان جمع آوري جادوگران خل مشنگ!»، به سرعت به طرف ليسا مي دون و ...!

نتيجه ي اصلي:
گريفيندور :50
اسليترين:40
!!
!
.
------------------------------------------------------------------
اهه!من نمي فهمم كجاي اين پست طولانيه؟!تصویر کوچک شده


[b][color=0066FF] " تا دنیا دنیاست آبی مال ماست / ما قهرمانیم ج


Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۸

دین توماس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۲ شنبه ۹ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۶:۱۴ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳
از هاگزمید
گروه:
مـاگـل
پیام: 357
آفلاین
تکلیف گزارش کوییدیتچ:

با سلام.وای چه جمعیت پر شوری!البته هوا بارونیه خفن و ممکنه این بازی 3 هفته طول بکشه.
و بازی با سوت داور هم اکنون شروع شد.توپ دست الیشاست و البته بازی بین گریفن.......و تو دروازه.........آلیشا چه کرد.ا ااا ببخشید پروفسور.
و به این ترتیب گریفندور 10 به صفر با اسلیتتتتت.............وای فرد با چوب زد تو چش مالفوی و هوچچچ.ببخشید پروفسور مادام هوچ پنالتی گرفته.فلینت وایساده و توی د ر و ا زه.....10 به 10.
بازی ادامه داره ولی مثل اینکه هری چیزی دیده.حتما گوی بوده.ولی این آنجله که داره میره جلو ....فیلینت از بغل رد میشه...و......آآااااآنجل افتاد و پنالتی واسه ملت گریف....آنجلینا رفته و میخواد پنالتی بزنه و هری داره میچرخه ههههههههیییییییییی وووو گل نمیشه!
خااااککک تتو سسسسربخشید پروفسور!هری چرا داری میپری هری وااااااااایییییییییییی.

پذوفسور مک گونگال:200 به ده.

جردن(داخلی .درمانگاه):هررری الهییی ور بپری..........گریفندور برنده شد.....


تصویر کوچک شده


Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۲:۱۲ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۸۸

برتا جورکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۷ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ جمعه ۵ تیر ۱۳۹۴
از قبرستون!
گروه:
مـاگـل
پیام: 145
آفلاین
-یک...دو...سه...امتحان می کنیم! یک...دو...سه! بله مثل این که میکروفون درست کار می کنه. عادل جورکینز هستم و این بازی رو براتون گزارش می کنم.

شاهد برگذاری مسابقات بین قاره ای کوییدیچ هستیم. هم اکنون بازیکنان تیم پشمک سازی تهران که ردای سبز رنگ دارن وارد زمین می شوند. بعد از اتمام مسابقه با کارشناس داوریمون در این باره صحبت می کنیم. ممکنه بازیکنان از این کار هدف خاصی داشته باشن. بعد هم می بینیم آیا این بازیکنا طبق قوانین فیکا بازنشسته می شن یا نه؟

خب بازیکنان تیم کشک سابی لندن هم وارد شدن با ردای ...اوه، خدای من!...ردای اینا هم سبزه.البته کمی روشن تره. از این جور مسائل که بگذریم؛ من شنیدم که الیور وود دربازه بانی این تیم رو بر عهده داره.

همه ی تماشاچی ها نفس ها را در سینه حبس می کردندو به دنبال الیور گشتند.

-شوخی کردم!الیوری در کار نیست. خیلی هیجان انگیز بود، نه؟و حالا سوت آغاز مسابقه زده می شه و سرخگون در دست علی ممد حسین از تیم پشمک سازیه. علی پیش میره و سرخگونو به قلی گلابی پاس میده. خانم و آقایی که اونجا نشستید...بله با شما هستم! مثلاً دارم برای شما گزارش میدم ها! اگه نمی خواین گوش کنین، خواهرا و برادرای حراستو بفرستم تا به راه راست آرشادتون کنن. خانما و آقایان دیگه، توجه کنید که من مراقب همتون هستم!

آن 2 نفر با خجالت سر جایشان نشستند و بازی را نگاه کردند و بقیه هم همه ی حواسشان را متوجه بازی کردند.

-خب به ادامه ی بازی می پردازیم. در این مدت اصغر چپول یه گل زد و پشمکا جلو افتادن. وای...من درست می بینم؟ یعنی این ممد غلام، جستجوگره معروف ایرانیه؟ خب نه مثل این که اشتباه دیدم! این گلاب خاتونه. همین یه ماه پیش به من پیشنهاد دوستی داد ولی از اون جایی که من خیلی درستکار و اینام قبول نکردم.

تماشاچیان عزیز می دونستین به خاطر افزایش تورم در انگلیس باشگاه کشک داره ورشکست میشه؟ در حالی که به خاطر کاهش تورم در کشور عزیزمون و بر اساس این آمار (عادل چندین برگه را بالا می گیرد و قبل از زوم کردن دوربین روی آنها، آنها را پایین می آورد) وضع ما روز به روز بهتر میشه.

همکاران اشاره می کنن تا الان پشمک ها 10 گل دیگر و کشک ها 12 گل زده اند. ولی این ها در مقابل حرکات جالبی که جستجو گر ماهر پشمک داره انجام می ده هیچه. فکر کنم داره مهارتشو در جارو سواری به نمایش مذاره. ولی نه...مثل این که داره از جارو می افته و در همین لحظه جستجوگر تیم کشک گوی زرینو می گیره و بازی با نتیجه ای که خودتون محاسبه می کنید، تموم میشه. خیلی ممنون که به گزارش هیجان انگیز من گوش دادین. خداحافظ!



Re: كلاس آموزش گزارشگري كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
-ویزلی! ویزلی..

No Answer !

-هِی، ویزلی! ... اِی بابا ، هلو ، شلیل ، پرســـــــــــــی..( باحالت عشوه ای دخترای چوسی کت دالز بخونید! )!

پرسی با شنیدن آخرین کلمه به سمت گابریل ،پشت میز گویندگی شیرجه میزنه.
- من رو صدا زدید؟
- امم، این بلند گو ها خراب شده اند. من باید چی کار کنم؟
- شما گزارشتو بگو من داد میزنم واست.
- !
- شما فقط عشوه نیا ...

و بعد از توی جیبش یک بلند گو در میاره. و میشینه بغل دست گابریل.

وسط بازی

-بازی خیلی جذابی هست. نیم ساعت و چهل ثانیه از بازی گذشته و بازی صفر - سفر به نفع ِ هیچ کدوم از تیم ها در جریان هستش. هِی ، پرسی اون پنه لوپه نیست؟ وسط کوییدیچ و این کارا ؟

پنه لوپه که دم دربازه اش از بازیکن تیم حریف، ایگور کارکاروف شماره میگرفت با خشم به گابریل خیره شده بود و ملت تماشاچی میخندیدند.

-توپ در دست مهدیه، مهدی کروبی.. اِی جووون، من میخوام برم باهاش ازدواج کنم. (جدی میگم! )
-نمیشه با من ازدواج کنید؟

گابریل به سمت پرسی برمیگرده و از حالت چشمان او متوجه میشه که جادوی پریزادی اش رو قطع نکرده. همین که جادو قطع میشه پرسی با سرعت جت به سمت پسری که کنارش نشسته برمیگرده.

-سلام.. (دستشو میبره تو موهاش و اونارو بهم میریزه!) اسم من پرسی ویزلیه...

گابریل پشت میکروفون جیغ میکشه :
-بازی رو بیخیال، بچه ها فیلم **** به صورت زنده.. بغل دست من!
تمام بازیکنان دست از بازی میکشند و به پرسی نگاه میکنند که با لبخند گناهکارانه ای دستش رو به دست اون پسر سفیده نزدیک کرده.

چند لحظه بعد

-توپ داره پاسکاری میشه... گل! گل!

ملت همه نیم خیز روی صندلی هایشان می ایستند. بازیکنان بازی را نگاه میدارند. تیموتی بینز (!) به توپی که در دستش هست نگاهی میکنه و گابریل میگه:
-گفتم هیجان بدیم به بازی.. اینا که گل نمیزنن، من واسشون گل بزنم! اگه بخوایم منتظر اینا باشیم که بهتره بخوابیم..

ملت عصبانی ، به خاطر بهم خوردن خوابشان، دوباره روی صندلی ها مینشینند و بازی از سر گرفته میشود.

-همچنان توپ در دست اما دابز.. اما به درک ، درک به دنیس.. از اون طرف لاوندر توپ رو میگیره ، میده به ... خدای من! دارم درست میبینم؟ اون جی.کی رولینگه؟ اون طرف هم جوناس برادرز؟

ملت همگی به دنبال جی. کی رولینگ میشتابند. توپ در دست دختری با موهای بور بلند هست که تاب میخوره. به سمت دروازه شیرجه میزنه و اولین گل مسابقه بعد از یک ساعت به ثمر میرسه.

-واو! جی. کی رولینگ.. با 180 سانت قد، 26 ساله، شماره ی تلفن: 09128009090 ...

دختر به سمت میز گزارشگری میاد، یک مشت توی صورت گابریل میزنه و میره.

-من از اولشم از این رولینگ بدم می اومد. نقاش ِ قرن پنجم! بازی به جریان می افته.. ببخشید.. یه چیزی رفت تو لباسم.. هیهی..هیهیییی..
ملت :

گابریل همچنان با خنده داره خودشو میخارونه و وول میخوره.
-رفت تو موهام.

در کل ورزشگاه که همه چیز ساکن است، در جایگاه گزارشگر موهای بور او در تلاطم هستند.

-خب، در اومد. ببخشید یه لحظه.. خووووخخخ! تُف!
-
-خب، ادامه میدیم. توپ از زمین پرتاب میشه بیرون. هممم ابر ها دارن میان. راستی دیدید بی بی سی پرشیا چقدر هواشناسی هاش چرته؟ من که عاشق آقای کنگرلو هستم () .. تازه .. اِ گل زدن.. بیخیال اینا.. کی فیلم جدید روبرت پتینسون رو دیده که..

چند هفته ی بعد

American Gozareshgar Idol
گابریل در کنار جامی با این مضموم قرار گرفته است!


[b]دیگه ب







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.