آشا که متوجه خیره شدن نگاه تمامی اعضای محترم هیات مجریه آزماشگاه روی دم عزیزش شده بود، به هوا پرید و جیغ عجیبی کشید.
- یعنی بازم میخواین دم منو بکنین؟ چیزهای مهم تری هست که باید بهشون توجه کنیم، مثلا این پنه لوپه که با این که میدونست که ما اشک اژدهارو با هزار زحمت جمع کردیم میخواست کلاه سرمون کنه و همهٔ پولو هپلی هاپو کنه!
ملت که متوجه نشده بودن که آشا داشت در اصل سعی میکرد که حواسشونو پرت کنه تا دم خودشو نجات بده، همه به طرف پنه برگشتن و شروع کردن به داد و هوار کشیدن رو سر ساحره بیچاره. آشا از این که تونسته بود دم مبارک را از ساطور نجات بده خوشحال بود و داشت از آزمایشگاه بیرون میرفت که دید که یک دست عظیم (این قسمتو باید از دید آشا تصور کرد) از دمش گرفتتش و انداختش توی تنگ. آشا که از این حرکت متعجب شده بود از درون تنگ نگاه کرد و متوجه لبخند گشاد آگریپا شد که تنگ را جلوی چشماش گرفته بود و داشت با تمامی دندونهای زردش به آشا میخندید.
- لیدیز اند جنتلمن ... یعنی سواحر و ساحرههای عزیز... مردم! ببینید کی داشت فرار میکرد این وسط ! گرفتمش که بتونیم دمشو ببریم و ازش استفاده کنیم...هرچند راستشو بخواین نمیدونم به چه درد قراره بخوره. از اون مرگخوار عزیز دو پست پیش میخوام که این کارو به عهده بگیره... چون اونجوری که من میشنسمش توی جدا کردن اعضای بدن استاده!
تراورز که از شنیدن این که بالاخره به یک پست دعوت شده بود از شدت ویبره داشت آب بدنش بخار میشد، یک خنده شیطانی سر داد که باعث شد همه ملت از جا بپرن و از کتک زدن پنه دست بردارن. پنه که از صورت زخمیش خون میومد و از خشونت ناگهانی اعضای گروهش متعجب بود (آخه هر جا بحث پول پیش بیاد اوضاع جدی میشه
) لبخند کجی زد و روی زمین بیهوش شد. در این مدت آشا از توی تنگ شاهد ماجرا بود و وقتی که دید که همه به سمتش نگاه میکنن شروع به داد و فریاد کرد.
-اصلا شماها لیاقت منو ندارین! هیچکدوم از اعضا هیچ فعالیتی نداران منم اصلا توترینها رای نمیدم!
ناگاهان همه متوجه عدم فعالیت گروه با وقار راون شدن و سرشونو با تأسّف تکون دادن و به احترام به ناظر جدید یک دقیقه سکوت مطلق اختیار کردن. گلرت که تازه متوجه شده بود که داران بهش احترام میذارن گلوشو صاف کرد و برای سخنرانی آماده شد.
- اعضای محترم راون... وقتش رسیده که این گروه را بتکونیم ! حالا چطورشو نمیدونم!
بعد از این سخنرانی بسیار طو ...کوتاه ، سکوت خجالت آوری آزمایشگاه را پر کرد. گلرت که متوجه شده بود که باید سوژه را پیش ببره به خودش برگشت و سعی کرد رهبری این گروه غیورو به عهده بگیره.
- خوب اگر اشتباه نکنم ماده بعدی باید بیست کیلو از کود فیلهای بزرگ هندی باشه... پس واسه چی وایسادین دست به کار بشین این آشارم بدین من!