لینی که بهترین فرصت برای جیم شدن پیدا کرده بود، در حالی که هنوز اشک در چشمانش بود لبخندی
زد و..!!
لرد موقرانه نگاهی از نیمه ی پائینی چشمش به ایوان که در برزخ گریه و خنده گیر کرده بود کرد، به او چشم غرّه ای رفت و ایوان در هاله ی آمیخته با جهل ماندن از آگهی!! فرو رفت!
اتاق تسترالهالینی با وحشت دوربین را نگاه می کرد،
+
ترسی آمیخته با تعجب که در چشمانش تلائلو تصویر لردی بود که لباس دخترانه پوشیده باشد !!
لینی آنچه را که میدید باور نمی کرد!!
- این دیگه چیه ؟ ما که تسترال اینجوری نداشتیم
!!
-..جـــــیـــــغ..
z ..
z..
z!
لرد:
>>
این چی بود ایوان ؟ این دختره کی میخواد یاد بگیره اینجا محفل نیس که هی جیغ بزنه؟!! برو ببین باز چه گندی زده! اَه..
ایوان سلانه سلانه و شلنگ اندازان به سمت در رفت، دستش را برای باز کردن در جلو برد.. ناگهان در پس از دوبار منعکس و بازتاب کردن ایوان با دیوار روی صورت او جا خوش کرد!
سری شبیه به اسب با زبانی 2 متری که روی زمین کشیده میشد در اتاق سرک کشید و با بررسی امنیت اتاق وارد شد. تستِمار غول پیکر خود را بدرون اتاق کشید.
لرد که از همین گوشه کنار اتاق ( جانپناه! ) نظاره گر این ماجرا بود روی دو پا بلند شد و سعی کرد نزدیک موجود عجیب الخلقه شود، ماری هفت متری با چهار پا که روی ستون شبهه فقیر فقرات پشتش دو زائده بال مانند دیده میشد و در بین بالها..
- لینی؟!!
معلومه داری چه غلطی می کنی ؟!
- لینی لبخند زنان از پشت مار پائین آمد و گفت: می بینین ارباب؟ فکر کنم این یه ترکیب جدیده ! احتمالا ژنوم تسترال یه جوری با دی ان اِیِ نجینی قاطی شده و یه جهش بایولوژیکی فراطبیعی رو بوجود آورده که ما تو علم پزشکی ماگلی بهش میگیم صندرم کنستراکوف!! !
-
این چیه ؟!
- ساده بگم ارباب، این نجینی شماس! یا بهتره بگم این نجینیه منه!
- چی ؟ تو چطور جرأت میکنی نجینی منو صاحب بشی پدرسوخته!! بفهم داری چی میگی! درسته که مدیری آما..
- آ آ آ .. نه نه ارباب، منظورم این نبود، من کسی نیستم که میخوام صاحبش باشم، اون کسیه که می خواد من صاحبش باشم!!
و به تستِمار اشاره کرد!
- منظورت چیه ؟!
- خب، چجوری بگم؟!
این حیوون اولین کسیو که دیده من بودم.. این ینی اینکه.. اون فکر میکنه من مادرشم!!
- مااا عــــع!!