هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: فن فیکشن: هویت گمشده
پیام زده شده در: ۸:۳۸ دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۲
#11
خیلی خوب بود. مجبورم اعتراف کنم که بین این همه نویسنده ی فن فیکشن ( من همیشه تو fanfiction.net هستم) که داستاناشونو خوندم یکی از بهترین ها هستی!

فصل جدیدو زودتر بذار!

پی.ن: دیدی این جا یه account باز کردم



when there is a will,there is a way


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۲
#12
لاکسش
ویژگی های ظاهری: چهره ای زیبا و جذاب با موهای سیاه و چشمای آبی روشن مثل جدم مرگانا و ظاهری سنگدل.علاقه مند به آموختن هر چه بیشتر.
گروه: ریونکلا
چوب جادویی: از درخت بید مجنون با مغز دندان باسیلیسک.
جاروی پرواز: من بنیان گذار فن پرواز بدون نیاز به جارو هستم این توهین بزرگیه به من!

معرفی: جادوگری سیاه از نسل مرگانا هستم. در خاندانی اصیل بزرگ شدم و به خاطر هوش زیاد کلاه گروهبندی بلافاصله منو تو گروه ریونکلا قرار داد. چنان تشنه یادگیری علوم مختلف به ویژه جادوی سیاه بودم که هرگز ازدواج نکردم و تمام عمرم رو به کشف طلسم ها و معجون های مختلف گذروندم و در این راه از هرشخص یا شیی استفاده می کردم برای همین مردم که هیچوقت اهمیت و ظرافت این کارو درک نمی کردن منو از خودشون روندن ولی من هرگز از تلاش برای کشف و گسترش دانشم دست نکشیدم. چون معتقد بودم و دنیا فقط با یه چیز میشه به موفقیت رسید و اونم قدرته! چیزی که فقط با دونستن هرچه بیشر به دست میاد.در دهه سوم زندگیم با بررسی متون تاریخی و تطبیقش با افسانه هایی که در مورد وجود یادگاران مرگ بودن به وجود این سه شی پی بردم. با این همه چوبدستی برتر چنان منو به خودش جذب کرده بود که پیدا کردن اون برام تبدیل به یه آرزو و هدف بالا شده بود. برای همین با پشتکار زیاد ردشو گرفتم تا بالاخره اونو تو دستای بارناباس دوریل پیدا کردم. من شایعه کشتن اونو رد میکنم. این وصله ها به من نمی چسبه.این حرفو مردم پشت سرم درآوردن چون به من حسودیشون میشد.
من می خواستم چوبو از بارناباس بخرم چون اون ابله حتی نمی دونست چه جوری باید چوبو دستش بگیره و لیاقت اون وسیله باارزش رو نداشت. ما سر قیمتش با هم بحثمون شد و من فقط هلش دادم همین!


تایید شد!


ویرایش شده توسط پروفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۸/۱ ۱۰:۰۰:۵۸

when there is a will,there is a way


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ جمعه ۲۶ مهر ۱۳۹۲
#13
سیریوس که یه مداد پشت گوشش گذاشته بود و یکی هم به دهنش گرفته بود گفت:
- جمز...اونآذ پستو بره من...
جیمز،ریموس و پتی گرو:
جیمز با چوبدستی یکی کوبوند پس کله سیریوس:
- مثل بچه آدم حرف بزن بفهمم چی میگی؟
سیریوس مداد رو تف کرد و داد زد:
- صد دفعه گفتم نزن تو کله ام با اون چوب کجو کولت!ببین چیکار کردی؟موهام خراب شد حالا باید بازم سه ساعت بشینم جلو آینه تا درستش کنم.
ریموس که دید هوا پسه و ممکنه دوباره این دوتا بیافتن به جون هم خودشو انداخت وسط:
- سیریوس...نگاه کن این خطو کج کشیدی...
سیریوس بی خیال چشم غره رفتن به جیمز شد و برگشت رو کاغذو نگاه کنه:
- کدوم خطه؟اینو میگی؟خیلیم درسته این کلاه بوقیه که همیشه سر دامبلدوره...
جیمز از خنده پهن شد رو میز.ریموس با اخم گفت:
- ولی تو نگاه اول من فکر کردم این باید جاروی فیلچ باشه که زمینو باهاش طی میکشه
جیمز:
سیریوس یه نگاه دیگه به نقشه انداخت:
- از طرف تو ممکنه اینجوری به نظر برسه ولی از طرف من درسته.
ریموس بی خیال این یکی هم شد. همون لحظه پیتر که مثل غولای غارنشین زل زده بود به نقشه پرسید:
- سیریوس این خونهه آشپزخونه هم داره؟
سیریوس یه نگاه عاقل اندر سفیه به پیتر انداخت:
- پَ نَ پَ فقط دستشویی داره.
جیمز که حالا از شدت خنده تا شده بود گفت:
- راستی قراره زرزروسو چه جوری رو نقشه پیدا کنیم؟
سیریوس هوشمندانه گفت:
- هر وقت یه دماغو با پاتیل دیدی می فهمی که طرف زرزروسه.
جیمز دیگه داشت رو میز غلت میزد که ناغافل خورد به چراغی که رو میز بود.چراغ هم مثل جیمز یه غلت خورد و با صدای بامبی افتاد رو زمین و به سلامتی ترکید!
همه جا تاریک شد.سیریوس داد زد:
- خاک تو سرت کنن حیف نون...فقط بلدی خرابکاری کنی...مرگ! هنوز داره می خنده باسه من.
صدای ریموس از تو تاریکی به گوش رسید:
- سیری...اینو ولش کن میشناسیش دیگه...به جای این حرفا چوبتو روشن کن...مال من تو خوابگاه جا مونده...
- یه چی میگیا ریمی!من تو این تاریکی یه چراغ لازم دارم با دو تا دست دماغ خودمو پیدا کنم!
صدای جیرجیرکی پیتر از تو تاریکی گفت:
- دماغ من کو؟دماغ من گم شده کمک!
جیمز:
سیریوس که حسابی قاطی کرده بود اومد هر جور شده جیمزو پیدا کنه تا حقشو بذاره کف دستش که همون لحظه در با صدای شترق بلندی باز شد.یه پیرزن بداخلاق با موهای گوجه ای که لباس خواب گل گلی تنش بود و عینکش رو صورتش کج شده بود جلوی در وایساده بود.
بچه ها:
مگی:
مک گونگال که اون لحظه از شدت عصبانیت چشماش عین نور افکن جام جهانی کوییدیچ برق میزد گفت:
- که اینطور!ساعت دو نصفه شب تو انبار جاروها جلسه گذاشتین؟وقتی مجبور شدین کف مدرسه رو با مسواک برق بندازین می فهمین که این مدرسه دست کیه!
بعد از جیبش چهارتا مسواک درآورد.
- بگیرین...از همین الان میرین شروع میکنین...پاتر تو از طبقه هفتمو تا پنجم باید تمیز کنی...بلک می خوام همه سرویس بهداشتیا تا فردا برق افتاده باشن...لوپین توام از آشپزخونه کارتو شروع میکنی و پتی گرو میری سالن یادبودها.می خوام عکسمو تو تمام اون مدالا و یادگاریا ببینم.بعدش میان دفتر من تا برین به فیلچ کمک کنین آب دریاچه رو تمیز کنه...جلسه می ذارن برای من نصفه شبی.
جیمز:سیریوس،ریموس و پیتر:


پایان
----------------------------------------------------------------------------------------------
ببخشید چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسید.خب تصویرتون خیلی سخته نوشتن براش!میشه منو تایید کنین؟

تأیید شد.

به نظر می رسه به طنزنویسی علاقه داری. نوشتن یه پست طنز خوب خیلی دشوارتر از نوشتن یه پست جدیه.
برای پیشرفت توی این سبک رول های طنزنویسای بزرگ سایت رو حتماً مطالعه کن.
فراموش نکن سری به انجمن ویزنگاموت بزنی. توی این انجمن می تونی از جادوکارهای ایفای نقش، مروپی گانت و لینی وارنر راهنمایی بگیری و کیفیت رول هات رو بالا ببری.

موفق باشی


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۸ ۰:۱۵:۱۲

when there is a will,there is a way


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲
#14
شومینه، افکار، تاریکی، قهوه، بی تردید، چوبدستی، پیچیده، قرمز، لبخند، گرما

شب تاریکی بود.هوا سرد بود و باد تندی می وزید.مرد، پیچیده در شنلی سفری لحظه ای ایستاد و با دیدن نوری در دور دست لبخندی بر لبهایش ظاهر شد.بی تردید می توانست در انجا کمی استراحت کند و فنجانی قهوه بنوشد و از گرمای شومینه لذت ببرد.شاید وقتی به آتش قرمز رنگ خیره میشد می توانست به افکارش نظم و ترتیب بدهد.با عجله چوبدستیش را درآورد تا آن را روشن کند.می خواست هرچه زودتر خودش را به منبع نور برساند.

تأیید شد.

نکته ای که توی ویرایش پست قبل درباره علائم نگارشی گفتم در مورد پست شما هم صدق می کنه.

موفق باشی.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۷ ۲۳:۴۲:۰۹

when there is a will,there is a way






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.