هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (بتی.بریسویت)



پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
#11
بیسکوییت گریف


برمودادایره نیست .


زییییییییییییییییییینگ

زنگ خورد و همه ی از خدا خواسته از کلاس رفتن بیرون ، جز بتی ؛ تا هسته آلوچه هایی رو که سر کلاس خورده جمع کرد ، دید خودش مونده با خودش . دویید تو راهرو و جیمز رو کنار کسی که همیشه یه سر و گردن از همه بلند تر بود ، پیدا کرد .

تدی و جیمز با قدامای بلند راهی دفتر معلما بودن ، برای همین بتی مجبور بود با سرعت 105 کیلو متر در ساعت دنبالشون بدوئه .

- استاد ، بابام آرزو داره که من خبرنگار بشم و نمیزاره . . .
جیمز حرف بتی رو قطع کرد و بیخیال گفت :
- بتی ، گیریفندوری و النگو بازی ؟ برو ، تکلیفت رو بنویس .
بتی ناامید ترمز گرفت و در افق محو شدن دو تا از استاداش رو تماشا کرد .

دو روز بعد وسط دریای ناکجاآباد

- گید ، بس کن . حالتم داره تهوع پیدا میکنه . دریا که چیزی نیس .
- اوووووع . دست خودم نیست . تو که تا حالا دریا زده نشدی ، ببینی چه حال بدیه .

دریای آروم با موجای کوچولو عرض چند ثانیه از دور شبیه مثلث شد و بعد یه جزیره از وسطش زد بیرون و بتی و گید رو با دهن باز متوجه خودش کرد .

- کات . اینا وسط فیلم برداری چیکار میکنن ؟
- نمی دونم آقای کارگردان .الان میرم سراغشون .

تهیه کننده همراه با دو تا آدم هیکلی که معلوم بود بدنسازن ، سوار یه قایق کوچولو شد که هرآن خطر غرق شدن داشت ، شدن و پیش به سوی قایق موتوری بتی و گید . تهیه کننده قبل از وایسادن قایق صداش رو انداخت تو گلوش و گفت :

- میشه بپرسم شما اینجا چیکار دارین ؟
بتی که حس شوت بودنش گل کرده بود با لرز گفت :
- گید با تو کار دارن .
گید قبل از جواب دادن به سوال تهیه یه چش قره به بتی رفت و با آرامش گفت :
- بفرمایین آقا . چه کاری از دستم برمیاد ؟
- ظاهرن شما از دوستتون شجاع ترین ! به هر حال شما دو تا الان وسط صحنه ی فیلم آتلانتیس هستین .
بتی آب دهنش رو قورت داد و گفت :
- یعنی اونی که از اون وسط زد بیرون برمودا نبود ؟
- معلومه که نه . شما حالتون خوبه ؟
- ببخشید آقا . بتی یه کم تعجب کرده . اجازه میدین ما از صحنه بریم بیرون ؟

تهیه با حرکت سرش به گید و بتی اجازه داد که برن . بعد از تائید تهیه هر دو قایق روشن شدن و با سرعت از هم دور شدن . گید سرعت قایق رو کم کرد و با تعجب رو به بتی کرد و گفت :
- توجه کردی من خوب شدم ؟
- خوب شدن تو مهم نیست ، مهم برموداس !

سکوت عمیقی به خاطر رفتار تند بتی ، بینشون به وجود اومد تا اینکه قیافه ی بتی تغییر کرد .
- فهمیدم .
- چیه ؟ چرا دوباره خطرناک شدی ؟
- اینو ببین ، من یادم رفته بود . من از اون جزیرهه ، اسمش چی بود ؟ حالا هرچی ! فیلم گرفتم . ما میتونیم اینو به عنوان مدرک بزنیم رو پرونده تکلیفمون . اون موقع یه کلاه گشاد میره سر جیمز و تدی و دیگه بهونه ای واسه نمره کم کردن ، ندارن .
- این عالیه !
- معلومه ولی شما میگید که تکنولوژی به درد نخوره .

بتی مثل همیشه بعد ار موفقیتش چتریاش رو فوت کرد و صمیمی تر از همیشه گید رو به آلوچه دعوت کرد .

خلاصه ی داستان این میشه که بتی و گید از صحنه ی فیلم آتلانتیس سوء استفاده کردن و جیمز رو به این نتیجه رسوندن که برمودا مثلث که نیست هیچ ، دایره هم نیست ؛ بلکه به جادوی قدرتمند عشق اعتقاد داره و شکل قلبه .

تصویر کوچک شده


-------------------------

پیام امروز


ویرایش شده توسط بتی بریسویت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۰ ۱۴:۰۱:۴۰


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
#12
بابای بتی مثل همیشه ساعت 7 از خواب بیدار شده و بود و طبق معمول قبل از رفتن سر کار روی مبل سبز کنار پنجره نشسته بود و بیرون رو نگاه میکرد .

روزنامه رسون دسته ی روزنامه رو لوله کرده بود و با یه پرتاب استثنایی اونو جلوی در خونه ی بتی اینا انداخت . بتی و باباش دیالوگای همیشگی شون رو گفتن و بعد بتی راهی در شد .

- بتی روزنامه .
- چرا همیشه من ؟
- ور ور نکن ، بتی .

بتی روزنامه رو از جلوی در برداشت و راه اتاق پذیرایی رو در پیش گرفت . صفحه ی اول رو سرسری نگاه کرد تا اینکه چشمش به یه تیتر قرمز بزرگ خورد که چیز غیر عادی بود و وسط پله ها متوقف شد .

عروسی


بتی با علاقه ی زیاد متن زیر تیتر رو خوند و خیلی هیجان زده پله ها رو دو تا یکی کرد .
- بابا . بابا ، ببین اینجا چی نوشته ؟

به نام پروردگار عشق مرلین
آن که من و تو را به هم رساند جز جادوی قدرتمند ، عشق نیست .
فیثاقورث و دختری از سرزمین دوردست
از تمامی دوستان ، آشنایان و حتی علاقه مندان دعوت به عمل می آوریم که در مراسم به هم پیوستن این گلان باغچه ی مثلث شکل برمودا ، شرکت کنید .
مکان : قصر سفید برمودا زمان : 15 آگوست


بابای بتی بعد از عمری صبر کردن برای تموم شدن دعوتنامه ، گفت :
- خب اینا رو که خوندی به ما چه ربطی داره ؟
- علاقه مندان .
- نه بتی . عروسی نه . بده من اون روزنامه رو باید برم سر کار ، دیرم شده .
نیش باز بتی کم کم بسته شد و روزنامه رو که توی دستاش از ذوقش مچاله کرده بود ، تحویل باباش داد و رفت سراغ آلوچه هاش .



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳
#13
بتی بریسویت دخترک 13 ساله ای که شَر و در عین حال شوته ولی هر از گاهی کارهایی میکنه که هیچ کس باورش نمیشه که این بتی همون بتی شوتس .

بتی پوست روشن با موهای قهوه ای تیره داره که بدون چتریاش مثل گربه ی بدون سیبیل میمونه .

بتی تکنولوژی و چیزای ترش خیلی دوس داره و تنها چیزی که ازش متنفره درست حرف زدنه . البت مشکل نداره ولی از کلمه هایی مثل خواهشن و لطفن فقط زمانی استفاده میکنه که عصبی باشه ولی عاشق کلمه های اوهههههههه و یوهو ئه . جمله ی سکوت یا خاموشی اختیار کنید ، براش مثل آب میمونه که در روزحتمن باید بگه .

دوستای بتی اونو بتی بیسکوییت صدا میکنن و همیشه با هم شاد و بعضی مواقع شرن . یکی از بهترین دوستای بتی رکسیه که گاهی اوقات باهم یه جا رو بر فنا میدن ، البته فقط گاهی اوقات چون رکس اکثرن تکی کار میکنه .

تنها آرزوی بابای بتی اینه که اون یه خبرنگار بشه ولی بتی سر دوراهی مونده که عایا باباش رو به آرزوش برسونه یا اینکه زندگی رو به روش خودش ادامه بده .


----------------------

شناسه ی قبلی


شناسه ی مورد نظرت آزاده و از نظر من تاییده ولی برای تغییر شناسه تایید نهایی با مدیرانه.


ویرایش شده توسط بتی.بریسویت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۸ ۱۷:۰۷:۴۲
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۸ ۱۷:۱۷:۰۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.