مالفوی خیلی ناراحت و در دستشویی معروف مارتل گریان رو دید و شروع به گریه کرد.
مارتل: چی شده پسر خاندان مالفوی؟
دراکو:چی نشده؟من هیچ کسیو ندارم
مارتل:دوستات هستن که کراب و..
در همین حال مالفوی حرف مارتل را قطع میکند و با عصبانیت و ناراحتی با مارتل حرف میزند
دراک:نه اونا دوست واقعی نیستن.دو تا خنگ نفهم هستن که اصلا اونارو برای دوسنی نمیخواستم .من فکر میکردم من و پاتر دوستای خوبی میشیم ولی این هرمیون و رون بودن که بهترین دوستای هری شدن و من دشمن پاتر به طوری ناخواسته
مارتل:چرا ناخواسته پسرک خوشگل؟
دراکو:بخاطر خانواده ای که همیشه به فکر اصل و نسب هستن.به خاطر نزدیکی خانواده ام و خالم بلاتریکس به لرد سیاه.
مارتل:خب تو راهتو عوض کن
دراک.:این تقدیر و راهی هست که عوض نمیشه
درود بر تو فرزندم.
این چیزی که نوشتی خیلی جای مانور و بهتر شدن داشت. خیلی خیلی زیاد!
میدونی چطوری؟ با توصیف کردن صحنه. فضا. حالت شخصیت ها. بذار خواننده خودش رو جای شخصیت هات بذاره. یکم وقت بذار، و راحت بنویس. اینطوری میتونی خیلی بهتر بنویسی.
پس فعلا تایید نشد!
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۱۱:۳۸:۰۲