یک صفحه از دفترچه خاطرات آماندا...
________________________________________________________
ای وای نه! امروز کلاس معجون سازی داریم منم اون گزارش لعنتی ننوشتم، اما قبلش تغییر شکل و دفاع در برابر جادوی سیاه داریم... شاید بتونم سراونا گزارش معجون سازی بنویسم.
سرکلاس تغییر شکل:
وای بهتره تا پرفسور مک گونگال نیومده گزارش بنویسم...اهان خوبه...چند خط نوشتم...ای بابا پرفسورهم اومد ولی من تازه یک سومشو نوشتم.
مک گونگال: امروز بهتون یاد میدم چطوری...آماندا داری چیکار میکنی؟
من: به جون ریش مرلین هیچی
مک گونگال: اون برگه چیه؟
اوه اوه داره میاد طرف میز من باید یه کاری بکنم...وای تقریبا رسید...الان هی من دارم میکشم و اون میکشه و...بله برگه ی گزارش معجون سازی دونصف شده و مک گونگال پخش زمین شده!
مک گونگال:
بچه ها:
من:
سریع از کلاس خارج میشم و درست همون موقع زنگ میخوره. شاید سرکلاس دفاع در برابر جادوی سیاه بتونم تمومش کنم.
سر کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه:
و من الان مشغول نوشتنم، نصفشو نوشتم و همون موقع پروفسور لاکهارت میاد تو.
همه:
من: مگه شما تو کتاب دوم حافظتون از دست ندادین؟
لاکهارت: چرا ولی بخاطر کمبود پرفسور برای تدریس این درس منو برگردوندن!
من: بدبخت شدیم.
باز خوبیش اینه ایشون انقدر دیوونه شده داره با بچه ها تو کلاس شمع گل پروانه بازی میکنه و منم یکم وقت میکنم گزارش تموم کنم.
سر کلاس معجون سازی:
منتظر پرفسور اسلاگهورن هستم که بیاد و گزارشم بخونه و بالاخره میاد.
اسلاگهورن: صفحه 151 کتاب معجون سازیتون باز کنید.
من: ببخشید گزارش معجون سازی نمیگیرین؟
اسلاگهورن: کدوم گزارش؟
من: همونی که هفته پیش گفتین بنویسیم.
اسلاگهورن: اونو که باید هفته ی دیگه تحویل بدین.
بچه ها:
من:
اسلاگهورن: