هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ جمعه ۱۰ دی ۱۳۹۵
1- هدف و انگیزه تون از عضویت در محفل ققنوس؟!
راستش میخواستم تو الف دال ثبت کنم گفتن بیام محفل ققنوس.

2- سیاهی دل مرگخوارا رو با چه چیزی تمیز و پاکیزه میکنین؟
کاری از دست من بر نمیاد اگه خودشون بخوان سیاهی دلشون تمیز میشه.

3- چند مورد از فواید ریش پروفسور دامبلدور رو نام ببرید!
میتونه باهاش گرد و خاکای توی دفترشو تمیز کنه - یه لباس خوب تو زمستونه(قشنگ گرم نگهش میداره)

4- خلاقیت سفیدتون رو به کار بندازین و سه تا لقب ناقابل برای ولدمورت اختراع کنین!
لرد کچل - دماغ عملی - اواداکداورا(انقدر که این کلمرو تکرار کرده)

5- به نظرتون بهترین راه نابودی و از صحنه روزگار خارج کردن سیاهی و تاریکی چیه؟
یدونه هری پاتر میندازیم به جون سیاهی و تاریکی.

6- با چه روشی ولدمورت رو به عشق دعوت میکنین؟
هیچی! این یکی از سوالات بی جواب جهانه.

7- اسم رمز ورود به دفتر پروفسور دامبلدور؟
هله هوله های مورد علاقه ی دامبلدور.


سلام دخترم!

برای عضویت در دو جبهه ی سپید و سیاه اصلا عجله نکنین. عضویت در دو جبهه مستلزم دو چیزه: 1_فعالیت 2_ سطح مناسب

فعالیت شما در ایفای نقش نسبتا خوبه. اما درباره سطح نوشتن تون:
شما چند پست در ایفای نقش نوشتین که همگی مربوط به تاپیک های تک پستی بودن. شما باید سوژه های ادامه دار رو ادامه بدین تا سطح نوشتن تون رو متوجه بشیم. لازم نیست حتما به سطح عالی برسین، کمی با اصول نوشتن که آشنا بشین کافیه.

پس برگردین و بیشتر فعالیت کنین، با هر پستی که می زنین، یک درخواست نقد هم بدین. برای درخواست نقد می تونین به ناظران انجمن و ویزنگاموت مراجعه کنید. همین که اصول اصلی رو یاد بگیرین برای ورود به محفل ققنوس کافیه.

مطالعه این پست رو بهتون توصیه می کنم.

موفق باشی دخترم!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۱ ۱۲:۰۵:۰۳


پاسخ به: ثبت نام الف.دال
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵
پست من تو دفترچه خاطرات هاگوارتز

عضو الف دال شدم؟

آماندای عزیز.
الف.دال خیلی وقته که بخاطر کمبود عضو، غیر فعاله متأسفانه. میتونی با فعالیت بیشتر و پیشرفت، عضو محفل ققنوس بشی.
موفق باشی.


ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۹ ۲۲:۵۲:۳۲


پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵
این ادامه ی قبلیه اما برای عضویت تو الف دال هستش.
_________________________________________________________
رفتم تو خوابگاه خالی؛ از دست این اسلاگهورن دیوونه خیلی عصبانی بودم و تو دلم فحشای بالای 18 سال بهش میدادم.

کیفمو یه جا پرت کردم و باعث شد همه ی وسایل توش بریزه بیرون یهو دیدم یه نامه هم توی کیفم بود! اونو برداشتم و بازش کردم و خوندمش.

انقدر خوشحال شدم که مثل دیوونه ها از خوابگاه و سالن عمومی ریونکلا دویدم بیرون و به سمت طبقه ی هفتم رفتم ولی تو راه یهو به مک گونگال برخورد کردم و اون دوباره پخش زمین شد و منم با سرعت آذرخش فرار کردم!

ولی تو راه یکی منو از پشت گرفت! وقتی برگشتم دیدم لاکهارته.

لاکهات: میای گرگم به هوا بازی کنیم؟

من: ببخشید پرفسور من یه کار خیلی مهم دارم.

بعدش به راهم ادامه دادم. وقتی به طبقه هفتم رسیدم دیدم کاملا خالیه که این خبر خوبی بود. تو راهرو شروع کردم به قدم زدن و روی یه سالن برای تمرین دفاع در برابر جادوی سیاه تمرکز کردم و بعد دیدم یه در جلوم ظاهر شد؛ اونو باز کردم و تمام ارتش دامبلدور توش دیدم.

دیگه ببخشید خیلی کوتاه بود، چیزی به ذهنم نمیرسه



پاسخ به: جک جادویی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵
چوبدستی جادوییم بردم پیش الیوندر، می گم ضربه خورده کار نمی کنه، الیوندر میگه ضربه فیزیکی؟!!
پـــ نه پـــ ، یکم بی محلی کردم، ضربه روحـــی خورده.


سوروس اسنیپ رفته خواستگاری لی لی اوانز
لی لی ازش پرسیده واسه تشکیل خونواده میخوای زن بگیری ؟
اسنیپ گفته :بله
لی لی:خودت خواستی زن بگیری؟
اسنیپ: بله
لی لی:من قبول کنم تو خوشحال میشی؟
اسنیپ :بله
لی لی :شرمند من با کسی ک سه بار فرصت پ ن پ رو از دست بده ازدواج نمیکنم



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۴۶ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵
لونا لاوگود برای چندمین بار در این هفته داشت در راهرو های هاگوارتز قدم میزد و دنبال کفش هایش میگشت که ناگهان عینک هری را روی زمین دید.
ناگهان صدای جیرینگ جیرینگ عجیب را شنید و یک باسیلیسک جلوی لونا ظاهر شد. لونا چوبدستی اش را در اورد و شمشیر گریفندور را ظاهر کرد و با ان به جنگ باسیلیسک رفت؛ چند دقیقه بعد لونا پرید و با شمشیر پوست باسیلیسک را کند و در کمال تعجب دید آن باسیلیسک هری، رون و هرمیون هستند که در پرده های خابگاه گریفندور گیر کرده بودند.
10 دقیقه قبل در خابگاه گریفندور...
هری و رون در کنار یکدیگر نشسته بوند.
هری: دقت کردی هرمیون امروز با این لباس چقدر خوشگل شده؟
هرمیون هم امد و به انها پیوست.
هرمیون: نظر لطفته هری.
رون کم کم داشت قیرتی میشد بلند شد و یک مشت به صورت هری زد که باعت شد هری پخش زمین شود.
هرمیون: وای رون تو اصلا جنبه نداری.
رون: تو مدرک داری که بگی من هری زدم؟
اما ناگهان هری بلند شد و با رون درگیر شد و هرمیون هم رفت که انها را جدا کند. نویل که متوجه این اتفاق شده بود بلند شد.
نویل: الان یه کاری میکند جدا شن.
و وردی را زیر لب گفت و تمام پرده های خابگاه به دور هری، رون و هرمیون پیچید و انها دیگر چیزی ندیدند و وقتی ازاد شدند دیدند دارند با لونا میجنگیند!



پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ سه شنبه ۷ دی ۱۳۹۵
یک صفحه از دفترچه خاطرات آماندا...
________________________________________________________
ای وای نه! امروز کلاس معجون سازی داریم منم اون گزارش لعنتی ننوشتم، اما قبلش تغییر شکل و دفاع در برابر جادوی سیاه داریم... شاید بتونم سراونا گزارش معجون سازی بنویسم.
سرکلاس تغییر شکل:
وای بهتره تا پرفسور مک گونگال نیومده گزارش بنویسم...اهان خوبه...چند خط نوشتم...ای بابا پرفسورهم اومد ولی من تازه یک سومشو نوشتم.
مک گونگال: امروز بهتون یاد میدم چطوری...آماندا داری چیکار میکنی؟
من: به جون ریش مرلین هیچی
مک گونگال: اون برگه چیه؟
اوه اوه داره میاد طرف میز من باید یه کاری بکنم...وای تقریبا رسید...الان هی من دارم میکشم و اون میکشه و...بله برگه ی گزارش معجون سازی دونصف شده و مک گونگال پخش زمین شده!
مک گونگال:
بچه ها:
من:
سریع از کلاس خارج میشم و درست همون موقع زنگ میخوره. شاید سرکلاس دفاع در برابر جادوی سیاه بتونم تمومش کنم.
سر کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه:
و من الان مشغول نوشتنم، نصفشو نوشتم و همون موقع پروفسور لاکهارت میاد تو.
همه:
من: مگه شما تو کتاب دوم حافظتون از دست ندادین؟
لاکهارت: چرا ولی بخاطر کمبود پرفسور برای تدریس این درس منو برگردوندن!
من: بدبخت شدیم.
باز خوبیش اینه ایشون انقدر دیوونه شده داره با بچه ها تو کلاس شمع گل پروانه بازی میکنه و منم یکم وقت میکنم گزارش تموم کنم.
سر کلاس معجون سازی:
منتظر پرفسور اسلاگهورن هستم که بیاد و گزارشم بخونه و بالاخره میاد.
اسلاگهورن: صفحه 151 کتاب معجون سازیتون باز کنید.
من: ببخشید گزارش معجون سازی نمیگیرین؟
اسلاگهورن: کدوم گزارش؟
من: همونی که هفته پیش گفتین بنویسیم.
اسلاگهورن: اونو که باید هفته ی دیگه تحویل بدین.
بچه ها:
من:
اسلاگهورن:


ویرایش شده توسط آماندا در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۷ ۱۹:۳۶:۲۰


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۹ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
نام: اماندا
توی لیست شخصیت ها فقط نوشته بود اماندا
گروه: ریونکلاو
ظاهر: موهای نسبتا بلند خرمایی با چشمای قهوه ای تیره و پوست رنگ پریده و قد متوسط
اخلاق: بعضی وقتا پسرونه - بعضی وقتا پرهیجان وشاد ولی بعضی وقتا هم بی حوصله و خیلی آروم
چوبدستی: چوب درخت فندق با رگ قلب اژدها
جارو: پاک جاروی 11
معرفی کوتاه: مادر ساحره و پدر مشنگ، با محبت بزرگ شده و والیدینش رو دوست داره. تک فرزند است. مثل همه در سن 11 سالگی به هاگوارتز رفت و در گروه ریونکلاو افتاد.


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۶ ۱۳:۰۰:۰۲
ویرایش شده توسط آماندا در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۶ ۱۳:۴۳:۱۵
دلیل ویرایش: یک کلمه را اشتباه نوشته بودم


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
تا اونجایی که من فهمیدم باید خودمو معرفی کنم.
خب اول از همه بگم من خیلی دوست دارم برم گریفندور(کلا بدون گریفندور زندگی خیلی تلخ میشه) - از خودم تعریف نکنم شجاع هستم و هوشم در حد معمولیه(نه باهوشم نه خنگ) - دوستامو خیلی دوست دارم و باهاشون مهربونم ولی نمیدونم چرا به بقیه اعتماد ندارم! اگه میخوای از اخلاقم هم بدونی باید بگم بااینکه دخترم بعضی وقتا رفتار پسرونه دارم.
خب کلاه جون منو میفرستی تو کدوم گروه؟



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
تصویر شماره 8
آلبوس دامبلدور در دفترش نشسته بود و مشغول خوردن آب نبات لیمویی بود.
ناگهان صدای برخورد چیزی به شیشه ی پنجره به گوش رسید. وقتی دامبلدور به پنجره نگاه کرد فهمید جغدی با شیشه ی پنجره برخورد کرده است.
دامبلدور بلند شد و پنجره را باز کرد و جغد مثل دیوانه ها در اتاق شروع به چرخ زدن کرد و بر روی میز دامبلدور فرود امد. دامبلدور به سوی جغد رفت و نامه را از پای او جدا کرد سپس جغد همانطور که امده بود از دفتر دامبلدور خارج شد.
دامبلدور شروع به گشتن دنبال نامه بازکنش کرد اما یادش امد اورا به پرفسور مک گونگال امانت داده است.
به همین دلیل به سمت کلاه گروهبندی رفت و در ان به جست و جو پرداخت.
سرانجام شمشیر گودریک گریفندور را پیدا کرد و نامه را با ان باز کرد.
در نامه نوشته بود:
-لطفا به دفتر اساتید بیاید پرفسور دامبلدور
دامبلدور با خود گفت:
- اخه ادم عاقل نمیشد خودت بیای و بگی؟
سپس از دفترش خارج شد و به سمت دفتر اساتید رفت. وقتی رسید در را باز کرد و صدای انفجار نزدیک بود کاری کند که دامبلدور به رحمت خدا رود.
همه فریاد زدند:
- تولدت مبارک دامبلدور، ایشاالله به سن 200 سالگیت هم برسی.
سپس شروع کردند به اهنگ تولد تولد خواندن. دامبلدور که به وجد امده بود مثل دیوانه ها پرید و همه ی اساتید بخصوص پرفسور مک گونگال را بقل کرد و سپسبه سراغ کیک رفت. پرفسور اسنیپ گفت:
- پیرمرد 150 ساله چه دل خوشی داره!
کمی بعد همه ی گریفندوری ها، ریونکلایی ها و هافلپافی ها هم امدند .
در ان هنگام سر اسلیترینی هاهم کلاه رفت و کیک دامبلدور را از دست دادند اما درست وسط جشن بودند که فیلچ امد و شروع کرد به کتک زدن بچه ها و فرستادن انهابه خوابگاه هایشان.
دامبلدور که از کار فیلچ خشمگین شده بود رویای بچه هارا عملی کرد و فیلچ را برای همیشه از هاگوارتز اخراج کرد.

ایندفعه بهتر بود؟








شخصیت مورد علاقه من تو کتاب فلیچ بود،واسه همین خیلی وسوسه شدم که تایید نکنم نمایشنامه رو:ygrin...شوخی کردم...بله...بهتر بود!
تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی.



ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۵ ۲۲:۱۸:۰۲


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
تصویر شماره 3
اسنیپ از پلکان سنگی قلعه پایین رفت تا به اتاقی که آینه ی نفات انگیز در آن بود برسد.
وقی به پشت در رسید دور و اطراف را نگاه کرد که مطمئن شود کسی آن اطراف نیست سپس در اتاق را باز و داخل شد؛ اینه نفات انگیز درست آن سوی اتاق قرار داشت.
با قدم های سریع به سمت اینه و خودش را در ان دید. اما همراه خودش لی لی اوانز هم در اینه بود، هم خودش و هم لی لی خندان بودند و هیچ غمی نداشتند؛ بعد از چند لحظه اسنیپ حس کرد صدای پای کسی را در راهرو میشنود به همین دلیل سریع از اینه دور شد و از اتاق خارج شد.



خیلی کم نوشتی...نمیتونم تاییدت کنم....به نمایشنامه های "خوبی" که تایید کردم یه نگاه بنداز و بخونشون...و بعدش بیا و یک نمایشنامه بهتر و بلندتر بنویس تا تایید شی!
تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۵ ۲۰:۴۴:۵۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.