هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳
بدون شک ارباب!!!


نه الان برای انتخاب ارباب دنبال چه دلیلی هستی؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بهترین نویسنده ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳
مممم
الان بد نیس من یه کاره اولین رای دهنده بشم؟

خوب .... من سه نفر رو انتخاب میکنم
اول
لرد ولدمورت
که فکر میکنم همه میدونیم نوشته هاش عالی هستن و جای هیچ دلیلی باقی نمی مونه

دوم
سوروس اسنیپ
که خیلی خوب تونست با چالش های تغییر نقشش روبرو بشه و از اونها سوژه ها و رول های خوب بسازه و خودش رو به خوبی مطرح کنه

و سوم
هکتور دگرث گرنجر ( درست نوشتم اسمشو؟ )
شخصیتی که از هکتور ساخته شده خیلی جالبه و همه چیز رو به خوبی جلو میبره به طوری که آدم مطمئنه از خوندن پست هکتور ضرر نمیکنه
شخصیت هکتور این قابلیت رو ذاره که از هیچ یک سوژه تمام عیار بسازه و این به نظر من هیچی ندون در عرصه ایفای نقشش، امتیاز بالایی محسوب میشه


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ شنبه ۳ آبان ۱۳۹۳
- سوروس عزیز! یک نکته ای هست! دقیقا چه تضمینی وجود داره که مورفین به جای پول به ما چیژ نده؟ هی درست گفتم ؟

مورفین تلو تلو خوران حرکات موزونی اجرا کرد و گفت:
- کسی گفت شیژ؟

مورگانا غرولند کنان گفت:
- عجب گوشای تیزی هم داره، گوشای دامبلدور کر!

مورفین با ژستی شبیه ارباب که فکر میکرد برای دایی ارباب برازنده است، ولی نبود! به مورگانا نگاه کرد.
- ما دایی ارباب هستیم ! با ما درست حرف بژنید.

مورگانا، لینی، آشا و سوروس سرشان را با تاسف تکان دادند. چند لحظه بعد مورگانا از جا پرید و فریاد زد
- اوره کا ... اوره کا

عده ای با کلافگی به طرفش برگشتند و مورگانا با صدایی آهسته که مرگخواران را مجبور کرد برای شنیدنش به یکدیگر نزدیک تر شوند گفت:
- ما میتونیم به مورفین چیز بفروشیم! مسلما وقتی بخواد چیز بخره که به جاش چیز نمیده! ولی ... من معذرت میخوام همقطاران عزیز! یه مشکلی وجود داره!!!!

- چه مشکلی مورگانا؟

راک وود و مورگانا همزمان پاسخ دادند.
- ما چیز نداریم! و مورفین یک معتاده! پس نمیشه چیزی رو بهش انداخت!

اسنیپ با تاسف اه کشید.
- منظورت دقیقا چیه عزیزم؟

مورگانا با شنیدن کلمه عزیزم ابروهایش را بالا داد .
- تو الان اسنیپی ها نه ایلین . و منظورم دقیقا اینه که باید بریم از یه مشت قاچاقچی چیز بخریم و بیایم به مورفین بفروشیم.. ولی.... قاچاقچی ها کجان سوروس؟ من نمیدونم!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


روزهای مرگخوار بودن من
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳
زده به سرم نه؟؟؟؟
خواهش میکنم بگید زده به سرم !
با چه جراتی دارم اینکارو میکنم؟
لرد منو موکوشه!!!!!!!!!

ولی بوخونیدش

این نه فصل اول هستش

روزهای مرگخوار بودن من 1-9


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳
- سوروس...به من اعتماد داری؟

- الان وقت اینجور سوالاس؟

- داری یا نه؟

- اره خوب که چی؟

- هیچی شاهزاده فقط دهنتو ببند و بیا !

تنها موجوداتی که متوجه این زمزمه ها شدند،زاغی، ساندرز و ساتین بودند. مورگانا چوبش را غلاف کرد و جلو آمد.
- پروفسور؟

غیر طبیعی به نظر نمیرسید اگر کسی مثل دامبلدور، در آن شرایط از جا می پرید. اما چیزی که این را عجیب میکرد، گیر کردن ریش چند صد متری دامبلدور، زیر پاهایش و کله پا شدن دامبلدور بود. مورگانا به سوروس که میرفت تا بخندد چشم غره ای رفت و در حالیکه تلاش میکرد تا اکراه و نفرت در صورتش تاثیر نگذارد خم شد تا به دامبلدور کمک کند.
- حالتون خوبه پروفسور؟

دامبلدور سری تکان داد.
- مورگانا.... امیدوارم بی ادبی نشه که از سن و سال صحبت میکنم ولی کسی مثل تو مسلما باید بدونه که پیرمردی مثل من رو نباید این جوری ترسوند.

مورگانا لب هایش را روی هم فشرد.
- بله البته.... ولی راستش... خوب من خیلی هیجان زده شدم.

- برای چی هیجان زده شدی فرزندم؟

- ام....خوب.... خوب... میدونید چیه؟ من ....سوروس نه ینی سوروس و من ... نه ینی ما.... اوه پناه به خودم. ما تصمیم گرفتیم متحول شیم . سفید شیم ینی !

سوروس با فرمت به مورگانا خیره شد!اما دامبلدور متوجه نشد. "متحول شیم؟" مورگانا زده بود به سرش؟مورگانا لرزی کرد.

- پروفسور میشه تو دفترتون... صحبت کنیم راجع بهش؟؟ لطفا لطفا لطفا !

- چرا؟

مورگانا به آستین های دامبلدور خیره شد.
- اینجا زیادی به مزار ملینا نزدیکه!

جرقه محبت در چشمان دامبلدور شعله کشید و مورگانا از خودش متنفر شد.
.
.
.
.
چند لحظه بعد، انها در راه رفتن به دفتر دامبلدور بودند در حالیکه زاغی با کاغذی به نوکش، به سوی لرد میرفت و ساندرز، که کاغذی در نوک داشت با پاهایش محتویات یک شیشه را در گلوی راک وود خالی میکرد.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: ستاد انتخاباتی مرلین کبیر +18
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳
من این ستاد رو قبول ندارم اصلا !!!
استفاده ابزاری نداره که داره
برنامه مشخص داره که نداره
کاندیدا داره که نداره
درخواست های غیر مشروع نداره که داره!!!!
تقبیح میکنم اقا تقبیح میکنم !
مورگانا تکذیب میکند......
مورگانا مخالفت میکند...
اصلا ایه نازل میکنم بخاطرش


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: یتیم خانه سنت دیاگون
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳
در حالیکه همه مرگخواران، نسبتا وحشت زده و غرولند کنان در پی راه حلی برای عبور از این هفتصد خوان پیش رو بودند. صدایی در فضا پیچید.
"شپلقـــــ !! "
مورگانا با حرص از جا برخاست و در حالیکه رنگ موهایش تقریبا به قرمزی می زدند، سر اگستوس راک وود که دستش هنوز بالا بود فریاد ترسناکی کشید:
- مردک دیوانه سایه دوست! زده به سرت؟

جیغ مورگانا سبب شد تا مورفین که قصد کرده بود از دیوار بالا برود، بر اثر ارتعاشات صدا و هوا و زمین و از این جور چیزها، شلپی زمین بخورد! اگستوس سعی کرد ابهت نصفه نیمه اش را حفظ کند.
- خوب.... خوب من زدمت چون تو بی مسئولیتی!

تیغ گل رز، پوست نازک زیر گلوی راک وود را به بریدن تهدید کرد.
- بی مسئولیت اگ؟ دقیقا چرا عزیـــــــــــزم؟

اگستوس از طنین کشیده صدای مورگانا به هیچ وجه خوشش نیامد.
- اهم... خوب چون وقتی همه دارن سعی میکنن دستور ارباب رو اجرا کنن، روی گل هات لم دادی و داری فکر میکنی !

مورگانا پوزخندی زد.
- دقیقا حضرت سنگ و چوب! دارم فکر میکنم! اما نکته اینجاست عزیز دل! دارم به چی فکر میکنم؟ هوم؟

اگستوس جوابی نداشت. باقی مرگخواران هم همینطور.... مورگانا در حالیکه ساتین را که در آغوش کشیده بود، با ناخن های بلند و کشیده اش نوازش میکرد، گفت :
- راستشو بخواهید داشتم فکر میکردم ممکنه مجبور نباشیم از این هفتصد خوان رد بشیم.

رودولف که سعی داشت جلوی ساحره ای مثل مورگانا کم نیاورد جواب داد:
- مثلا چکار کنیم؟ آپارت کنیم؟

مورگانا چشمکی به لینی زد و با صدای سردی پاسخ داد.
- من با مردهای متاهل صحبت نمیکنم آقای لسترنج! اما.... استثنائا این بار... ما میتونیم آشا رو به فرزندی قبول کنیم! تا جایی که من فهمیدم، اینجا به جز اون اسم نسبتا بی ربطش، یک یتیمخانه است...

رودولف اخمی کرد.
- خوب که چی؟

ساتین صدایی خرخر مانندی شبیه خنده از خودش در آورد. و مورگانا خندید.
- ببین حتی اینم فهمیده! من نمیدونم بلا چطور تو رو تحمل میکنه! ولی به زبان ساده میگم رودولف! یتیم خونه جاییه که بچه های بی سرپرست توش زندگی میکنن و اگر کسی بچه بخواد، میتونه بره و یک بچه رو از یتیمخونه به فرزندی قبول کنه! و آشا الان در یک همچین جایی قرار گرفته! پس ما میتونیم بریم و از این طریق اونو بیاریم بیرون!! فقط یه مشکلی هست.

- چه مشکلی؟
اگستوس با نوعی دلخوری اینرا گفت.

- به نظرت کدوم شما میتونه یه بچه رو به فرزندی قبول کنه اگ؟ بذار واضح تر بگم؟ کدوم شما همچین صلاحیتی داره؟ تقریبا ظاهر نصف شما، حتی شبیه جادوگرای سیاه هم نیست. چه برسه به جادوگرای عادی! به نظرت حتی تا جلوی دفتر مدیریت هم راهتون میدن؟ مضاف بر اینکه باید یک زوج باشیم و من فکر نمیکنم اینجا و بین ما واقعا زوج مناسبی پیدا شه. مگر اینکه...

و نگاهی به زوج های آنجا که رودولف، بلا و لوسیوس، نارسیسا بودند انداخت.
مرگخواران در مقابل مشکل بزرگتری قرار گرفته بودند. و به نظر می آمد نمیدانستند کدامیک از این دو راه حل معضل بزرگتری است...


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۸ ۱۲:۵۳:۲۴
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۸ ۱۵:۱۷:۴۶

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۰:۲۹ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳
- سرورم بهتر نیست آرامشتون رو حفظ کنید؟ مسلما کسی که جرات کرده، چوبی رو که شایسته شماست به دست بگیره، قدرت زیادی داره!

مورگانا با دیدن جرقه های خشم در چهره اربابش، حرفش را به نحوی دیگر تمام کرد.
- اصلاح میکنم ارباب! تصور کرده که قدرت زیادی داره! در هر حال، خیال یا واقعیت، نوع تفکر اون این رو که ما باید بریم دنبالش بگردیم تغییر نمیده خبرش!! چیهــــــ هکتور؟ پشتم سوراخ شد!!

هکتور ناامیدانه آه کشید:
- حالا دیگه هیچی! کار از کار گذشت.

چشم های لرد به طرز شومی برق زدند و مورگانا، آگاهانه روی یک شاخه گل رز نشیست و خود را عقب کشید تا شاهد رویارویی لرد و هکتور باشد!
- کار از کار گذشت هکتور؟ درست شنیدم؟ تو؟ میخوای ارباب به چوبدستی اش نرسه؟ یا نکنه صاجب چوب رو میشناسی؟

هکتور در حالیکه با چشم هایش مورگانا را تهدید میکرد به سختی جواب داد.
- نه به جان زاغی ارباب

- د بیا؟! از خودت مایه بذار.

-یه دقیقه بگیر بشین سوروس! تو میشناسی اش هکتور؟

- نه نمیشناسم فقط راستش حوصله این همه گشتن رو نداشتم! اگه مورگانا نمیکفت....

مورگانا غرغر کرد.
- من چیزی رو از ارباب پنهان نمیکنم.

و زیر لب با صدای زیری نجوا کرد.
- البته به جز روح احمق خودم رو....

کسی که مورگانا را میشناخت از تغییرات او حیرت نمیکرد. مورگانا در هر حالتی میتوانست از یک احساس و یک حالت به احساس و حالت دیگری تبدیل شود....لرد سیاه لحظاتی هکتور را زیر نظر گرفت و پس از آنکه به وسوسه طلسم زدن به او غلبه کرد. بی دلیل به مورگانا چشم غره رفت و غرید:
- حالا کجا بریم دنبال چوبمان؟

سوال نمیکرد... در واقع داشت دستور میداد. مورگانا با صدایی که بیشتر به صدای ساتین شبیه بود پاسخ داد :
- دامبلدور!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: ستاد انتخاباتی سیوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳
از دست این هکتور
معلوم نیست با معجون هاش چکار میکنه سوروس عزیز!
این پوستر توی خونه من جا مونده بود. فکر کنم یادمون رفت بیاریمش
خدمت رسیدم هم اعلام حمایت کنم هم اینو تقدیم بدارم
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳
نسیم ملایمی وزید. البته نه آنقدر محسوس که محفلی ها متوجه آن شوند. در پس آن نسیم، بوته های گل رز سیاهی سبز شده بودند که برای هر مرگخواری، یادآور حضور مورگانا بود. لینی با امید به اینکه مورگانا بتواند آنها را از آنچه در آن هستند، نجات بدهد، گفت:
- ایده ای داری مورا؟

شرط احتیاط این بود که مورگانا را عصبانی نکند. لااقل فعلا!
- طبیعتا دارم. وگرنه اینجا سبز نمیشدم لینی ارباب!

به طرز غریبی، عبارت سبز شدن، برای حضور ناگهانی مورگانا، کاملا مناسب بود! مورگانا که خم شده بود تا ساتین را از گربه غریبه ای در خانه گریمولد دور کند، با تشخیص اینکه گربه مذکور، ماگت است، جانوران را به حال خودشان گذاشت و در حالیکه آلبوس و گیلبرت را تماشا میکرد، خارهای گل زر را نوازش کرد.الا غرولند کرد:
- ممکنه بجنبی خانم ادعا؟ سوژه داره منحرف میشه ها

مورگانا مطمئنا متوجه این حرف نشده بود چون گفت:
- شطرنج!!!

- ببخشید؟

- شطرنج الا ! شط...رنج.... بهش بازی رخ و شاه هم میگن! یه گروهی هم بهش میگن سیاه و سپید!

لینی بال بال زد.
- خوب اصن هر چی ! دقیقا به ما چه ربطی داره؟

مورگانا با ناخن بلند لاک زده اش، گیلبرت را نشان داد که غرق در شکست دادن دامبلدور، یا به قول خودش، مامان بود.
- ببین ما میتونیم به بهانه شطرنج اونو بکشونیم اونجا !

- چی؟؟ این دیگه یعنی چی؟ مورگانا میشه به زبان آدمیزاد حرف بزنی؟

- به زبان ادمیزاد حرف زدم باری!

و بعد یک قدم جلو رفت.
- اهم.... ببخشید؟

جیمز که فرصت مناسبی یافته بود تا مجددا جیغ هایش را از سر بگیرد ساز حنجره اش را مجددا کوک کرد.
- اینوووو بگیرید ... اینو بگیرید !

مورگانا اخمی کرد.
- آلبوس میشه نخ یویو مقرتونو بکشی که من بتونم حرف بزنم؟

دامبلدور که خودش هم بر اثر شطرنج و هم حضور ناگهانی مورگانا گیج به نظر میرسید دستی به سر جیمز کشید.
- آرام باش فرزند! چی شده بانو مورگانا؟

مورگانا لبخند ملایمی به نشانه تشکر از دامبلدور زد که زود رویش را پوشاند.
- ارباب تصمیم گرفتن که یک لیگ شطرنج برگذار کنن. اول هر گروه در داخل خودش! بعد نفرات برتر با هم! هرکس ببازه باید به گروه برنده ملحق شه !

و بعد چرخید تا برود. و سر راهش یقه باری، پرهای لینی و ردای الا را کشید تا با خودش ببرد. باری گفت:
- الان چی شد؟

- هیچی؟ فقط باید بفهمیم ارباب شطرنج بلده یا نه؟ چون من یکی بلد نیستم ! و میفهمید که؟ ما باید ببریم!

سه مرگخوار دیگر با فرمت به مورگانا خیره شدند.
- چرا؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.