دوئل لودو بگمن و سلینا مور
موضوع :
شئ مجهول-هرمیون تو میدونی این چیه؟
-خب معلومه این یه "دئودورانته"!
-دئو چی چی!؟
-ای بابا...چجوری بگم خب؟ عطر یا ادکلن ، یه چیزی مثل اونه .
-آهان !! خب عطر چیه؟
-ای باباااااا ، لودو "بویه خوب" ، خب؟
اسپری ، دئودورانت یا ادکلن چیزیه که مشنگ ها برای مراسم مختلف از انواع اونا استفاده میکنن و میتونه در روابط روز مرشون خیلی تاثیر گذار باشه.
-اوه ، چه چیز مهمی !
رون که رویه کاناپه یه قرمز رنگ و کهنه ای دراز کشیده بود و دو لوپی داشت شیرینی کیشمیشی میخورد وارد گفت و گویه دو نفره یه لودو و هرمیون شد .
-من که بازم نفهمیدم این دمودورات دقیقا چیه ولی این شیرینی هایی که بهت داده خیلی خوش مزس لودو یادت باشه از اون دختر مشنگه دستور پختش رو بپرسی ، شاید مامانم بتونه درستش کنه.
-اونا فقط شیرینیه کیشمیشیه رون و لازم نیست لودو چیزی از اِما بپرسه ، خودم برات درست میکنم .
هرمیون هم زمان که با رون صحبت می کرد به لودو هم که دهنش رو باز نگه داشته بود و داشت اسپری رو تو دهنش خالی میکرد و سعی داشت با جفت چشماش هم به نوک اسپری در حال خالی شدن نگاه کنه خیره شده بود .
-چیزه لودو ، اون که دیگه تموم شده و دیره برای اینکه بهت بگم خوراکی نیست ، بهتره حالا بندازیش دور ، تا باهاش یه بلایی سر خودت نیاوردی ، باشه؟
لودو سرشو به نشانه تایید تکون میده و اسپری رو به داخل شومینه یه روشن رو به روش پرت میکنه ، این حرکت لودو جیغ هرمیون رو که با وحشت به شومینه نیگاه میکنه در میاره و رون با دهن پر از شیرینی و باز به هرمیون خیره میشه ....
بووووووووووووووووم...
فلش بک لودو به همراه یه دختر جوان داخل یک کافی شاپ نشسته بودن ، فضای کافی شاپ کاملا عاشقانه بود و با وجود تعداد کمی میز و صندلیه دو نفره مکان دنج و مناسبی برای قرار های این مدلی بود .
روی میز یک جعبه شیرینی به هم راه یک شئ استوانه ای کادو پیچ شده بود در اطراف این دو چند شمع کوتاه و قرمز رنگ روشن در احساسی تر کردن اون ملاقات نقش زیادی داشت.
-وای عزیزم تولدت مبارک ، شرط میبندم فکرشم نمیکردی من حواسم به تولدت باشه !!!
-باید بگم که میدونستم یادت مونده ، چون اون کاغذ رنگی که چسبوندی رو در یخچالت تاریخ تولد من روش نوشته شده بود و مطما بودم اونو برای اینکه یادت بمونه اونجا زدی ولی توقع نداشتم این همه زحمت بکشی عزیزم !
-وای لودو تو حواست به همه چیز هست ، من قصد داشتم سورپرایزت کنم ولی تو میدونستی!!
-اِما واقعا سورپرایز قشنگیه ، من تاحالا اینجا نیومدم ، خیلی جای دنجیه .
راستی این دوتا چیه ؟ برای منه؟
-اوهوم ، کادوی تولدته ، این جعبه همون شیرینییه که تو خونه من خوردی و خوشت اومد ، اینم نمیگم چیه بهتره بری خونه خودت بازش کنی .
بعد چند ساعت و خوردن کیک شکلاتی تولد لودو ، دو نفر به سمت خونه های خود رفتن ، لودو در مسیر کاغذ کادویه اون شئ رو باز کرد و با تعجب به استوانه یه مشکی رنگ که روش طرح 4×8 بود رو با تعجب بررسی کرد .
لودو تا جلوی در خانه شماره ۱۲ گریمولد درگیر اون شئ بود و با بی توجهی به اعضای خانه وارد آشپز خانه شد و اسپری رو گذاشت جلوی رون .
-این چیه لودو!؟
-نمیدونم ، اینو اِما برای تولدم داد با این شیرینیا ، من که سر درنیاوردم ازش ، ببین تو میتونی بفهمی چیه؟
رون در شیرینی رو باز و دوتا از کیشمیشیارو تو دهنش جا کرد او اسپری رو در دست گرفت و با چرخوندنش روش متمرکز شد .
اون که دیگه داشت نا امید میشد شروع به تکون دادن اسپری کرد و با سرد شدن بدنه یه اسپری با تعجب به سمت زمین پرتش کرد .
(
قطعا همه تجربه تکون دادن هر اسپریی رو قبل استفاده داشتید و میدونید که بدنه اون سرد میشه ، اگرم نداشتید همین الان قبل قضاوت برید تجربه کنید )
اسپری که با سر به زمین فرود میاد صدای پیسی ازش در میاد و بوی ملایمی تو محیط پخش میشه...
-صدای چی بود؟
-از این چیز تو بود فکنم .
-چرا پرتش کردی ؟ اگه خطر ناک باشه چی؟
-اینو ول کن لودو ، چه بوی خوبی میاد !!
-ای بابا شیکمو لابد بوی غذاییه که لی لی داره میپزه ، میگم اینو چرا پرت کردی؟
-خب وقتی تکونش دادم دستم شروع به سرد شدن کرد ، باور کن یه لحظه حس کردم تمام وجودم مور مور شد ، چرا اینجوری نگام میکنی؟ به جون کریچر راست میگم !!
کریچر که همون اطراف به بهونه تمیز کردن آشپزخونه داشت فضولی این دورو میکرد برگشت و با اخم به رون خیره شد .
-ارباب یه کاری میکنید با وایتکس بپاچم رو صورت کک و مکیتون ، کریچر اعتراض داره ، کریچر میگه اگه شما راست میگی چرا جون خودتون رو قسم نمیخورید؟
-نمیدونم!
-هویج.
کریچر با گفتن این کلمه از آشپزخونه بیرون میره .
بعد چند ساعت و پیس پیس کردن فراوان با اسپری رون که جعبه شیرینی رو جلوش گذاشته بود دو لوپی میخورد به بحث بین لودو و هرمیون گوش می کرد .
غروب شده بود و هوا به سمت سرد شدن میرفت رون ، لودو و هرمیون جلوی شومینه روشن پناهگاه نشستن و هر کس مشغول کار خودشه .
پایان فلش بک بووووووووووووم....
ساکنین پناهگاه از طبقه های بالاتر به سمت صدا دویدن و با صحنه دلخراشی روبه رو شدن .