هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ملاقات های کنار دریاچه
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۰
#21
رون به بالا و پایین میز گریفیندور نگاهی انداخت و هرمیون سرسرا رو از نظر گذروند. هری به در سرسرا نگاهی انداخت.

-ظاهرا غذاشو خورده...
-خیلی وقته...
-از کجا میدونی؟...
-اگه تازه خورده بود الان باید توی سرسرا میبود...
-راست میگی...

هری هیچ توجه ای به حرف های رون و هرمیون نشون نمیداد. درواقع داشت به جلسه معجون سازی اون روز فکر میکرد.

-هرمیون...
-بله؟...
-نویل امروز سر جلسه معجون سازی کارش چطور بود؟...
-منظورت چیه؟ مثل همیشه خراب کرد دیگه...
-منظورم اینه که...امروز تو پیش نویل نشستی...خراب کاریش زیادی افتضاح بود یا نسبت به قبل یکم قابل بخشش بود...
-هوم...باید بگم یه چیزی بین این دوتا بود...چرا مگه؟
-اگه بهتر بود اسنیپ برای تنبیهش میبرتش به دخمه ها و اگر خیلی افتضاح بود امشب با هاگرید میفرستنش جنگل ممنوع...

هرمیون که ظاهرا گرفته بود چیشده به فکر فرو رفت.
شاید روز تنبیه نویل امروز نباشه.

-یه فکری دارم...
-چه فکری رون؟...
-ما الان ۳ احتمال داریم...یک ، روز تنبیه نویل امروز نباشه...دو ، توی دخمه ها در حال تنبیه باشه...سه با هاگرید رفته باشه جنگل ممنوع...
-خب؟...
-خب باید تقسیم بشیم...هری بره به تالار گریف و من هم میرم پیش هاگرید و هرمیون هم میره دخمه هارو بگرده...
-فکر خوبیه...بزنید بریم!

قبل از اینکه هرمیون نظرش رو درمورد حرف رون بگه پسرا از سرسرا رفتن بیرون. هرمیون نمیتوانست به تنهایی کل دخمه ها رو بگرده و به کمک نیاز داشت.

در اعماق تفکراتش بود و داشت از سرسرا بیرون میرفت که یهو به یه نفر برخورد.

-آیی حواست کجاست؟!...
-خیلی ببخشید از قصد نبود...
-او هرمیون تویی...

دختر بلند شد. هرمیون اون رو میشناخت آمانو یوتاکا از ریونکلا بود. آمانو در کل ۳ ساله که توی هاگوارتزه ولی کمک های زیادی به اونها کرده.

-آمانو به کمکت احتیاج دارم...
-هوم بگو میشنوم...
-عام تو احیانن فامیل یا دوستی که توی کوچه دیاگون کار بکنه سراغ نداری؟؟
-اوه بله...درواقع شوهر عمه من اونجا مغازه ی مواد معجون سازی و اینجور چیزا داره...
-جدی میگی؟ پس کارمون راه افتاد...آمانو ازت خواهش میکنم از شوهر عمه ات درخواست کن یکم علف آبشش زا برات بفرسته و بدش به من...
-باشه مشکلی نیست...
- خیلی ممنونم آمانو...
-خواهش میکنم دوست من...

هرمیون با آمانو حداحافظی کرد و به سمت کلبه هاگرید دوید...


کسی باش که میخوای نه کسی که میخوان=)

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۸:۳۳ دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۰
#22
به پرده آبی و مخملی تختش زل زده بود
اولین روز عمرش در هاگوارتز
زیبا بود!...

دختری که نصف عمرش را در یتیم خانه های توکیو گذرانده بود ، تجربیات آن روز برایش شگفت انگیز بود!...

همه ساکنین قلعه{البته اگر اسلیترینی هارو فاکتور بگیریم}با او برخورد خوبی داشتند...

همچنین دوست خوبی هم پیدا کرده بود...هاگرید...البته در اولین دیدار یکخورده با نشان دادن تسترال ها به او زیاده روی کرد...

از اینکه نمیدانست در جهان جادو چه میگذرد کمی ناراحت بود...

-الان که فرستش پیش اومده باید خوب درس بخونم مگه نه؟...

بعد از مرگ والدینش عادت کرده بود با خودش حرف بزند...هیچ هم غیر عادی نبود ، دختری که در تمام این ۵ سال آزار و اذیت میشد ، فقط خودش را داشت که همراهش حرف بزند...


کسی باش که میخوای نه کسی که میخوان=)

تصویر کوچک شده


پاسخ به: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
#23
سلاممم

آمانو یوتاکا هستم درخواست عضویت توی تیم کوییدیچ رو دارم...

اولویت هام

جستجوگر

دروازه بان


کسی باش که میخوای نه کسی که میخوان=)

تصویر کوچک شده


پاسخ به: عضویت در تیم ترجمه‌ی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
#24
سلام•-•

به دلیل سر رفتن حوصله و جیب هایی که ازشون پروانه میزنه بیرون ، میخوام به عضویت مترجمین در بیام•-•


کسی باش که میخوای نه کسی که میخوان=)

تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
#25
هلوووو•-•

من و دختر عمه ام از بچگی داستان های زیادی راجب استوره های این محفل شنیدیم و الان که اومدم به هاگوارتز خیلی دوست دارم عضوی از این قهرمانا باشم•-•

هلوو آمانوی بابا.
شما ها جفتتون درست شنیدین. اما دیدم که برای مرگخوارها هم درخواست دادی، خب طبق قوانین ایفا و منطق قطعا، شما فقط می‌تونی عضو یه جبهه باشی. فکرهات رو بکن و اگه هنوزم مشتاق پیوستن به ما بودی، در خونه‌ی گریمولد به روی همه‌ی مخالفان تاریکی بازه.



ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۱ ۱۰:۰۳:۴۵

کسی باش که میخوای نه کسی که میخوان=)

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۶:۰۳ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
#26
نام : آمانو

نام خانوادگی : یوتاکا

لقب : آمی

گروه : ریونکلاو

نژاد : اصیل زاده

چوبدستی : چوب درخت موطلایی - مغز موی تک شاخ -طول ۹ سانت و ۲ میلی متر

حیوان : گربه سیاه

پاترونوس : جغد

ویژگی های ظاهری : لاغر با قد حدودا ۱۶۸ ، موی قهوه ای و کوتاه ، چشم های بنفش و پوست سفید ، اهل توکیو ژاپن

گوشه ای از زندگی :
از بچگی توی خانواده اصیل بزرگ شدم و عاشق مطالعه بودم تا اینکه والدینم رو در یک تصادف از دست میدم و از نظر روحی حالم بد میشه ، بعد از چند ماه خانواده عمه ام من رو به انگلستان میبرند و در اونجا با دختر عمه ام بزرگ میشوم با درک و آگاهی کامل از دنیای جادوگران :»

---
تایید شد، خوش اومدی.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۱۵ ۷:۳۰:۱۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
#27
نام : سوجی

نام خانوادگی : میوکی

لقب/ها : سوجی چان ، میویی

گروه : ریونکلاو

نژاد : اصیل زاده

چوبدستی : چوب درخت موطلایی - مغز موی تک شاخ -طول ۹ سانت و ۲ میلی متر

حیوان : گربه سیاه

پاترونوس : جغد

ویژگی های ظاهری : لاغر با قد حدودا ۱۶۸ ، موی قهوه ای و کوتاه ، چشم های بنفش و پوست سفید ، اهل توکیو ژاپن

گوشه ای از زندگی :
از بچگی توی خانواده اصیل بزرگ شدم و عاشق مطالعه بودم تا اینکه والدینم رو در یک تصادف از دست میدم و از نظر روحی حالم بد میشه ، بعد از چند ماه خانواده عمه ام من رو به انگلستان میبرند و در اونجا با دختر عمه ام بزرگ میشوم با درک و آگاهی کامل از دنیای جادوگران :»

---

سلام، خوش اومدین.
این شخصیت توسط این شناسه گرفته شده است. لطفاً شخصیت دیگه‌ای رو انتخاب کنین و اینجا برگردین تا معرفی‌تون رو ارسال کنین.

موفق باشید.


ویرایش شده توسط Lavin1387 در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۱۴ ۱۹:۵۰:۱۸
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۱۴ ۲۱:۳۴:۰۱


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
#28
سلام کلاه •-•
من یه دختر پر شور و اشتیاقم•-•
کنجکاو و ماجرا جو•-•
دردسر ساز و شلوغ•-•
مهربون و بامزه•-•
فداکار و همیشه درحال کمک به دوستام•-•
باهوش و زیرک•-•
گاهی تنبل و خواب آلود•-•

الویت های من :

گریفیندور

ریونکلاو

هافلپاف

اسلیترین

قضاوت با توست کلاه قاضی•-•


---
ریونکلا!

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۱۴ ۱۴:۴۴:۴۳


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ جمعه ۱۳ فروردین ۱۴۰۰
#29
تصویر شماره ۵

همراه با بقیه دانش آموزا وارد سرسرای بزرگ شدم. درست مثل بقیه مجذوب سقف جادویی سرسرا شدم.
به جلوی سکویی که میز مدیر و معلم ها روش بود رسیدیم و منتظر وایسادیم تا پروفسور مک گونگال کلاه و چهارپایه رو بیاره.
وقتی پروفسور مک گونگال با کلاه و چهارپایه وارد شد کل سالن نفسشونو حبس کردن.
با اینکه قدم نسبت به بقیه سال اولی ها بلند بود ولی بازهم پا بلندی میکردم تا از آخر سف ببینم اون جلو چه خبره.

-اسم هر کسیو خوندم ، میاد جلو و روی چهارپایه میشینه تا کلاه رو روی سرش بزارم و گروه بندی بشه!...

بعد از حرف های پروفسور ، دلم هُری ریخت. اسم من با A شروع میشد پس حتما جزو اولین کسایی بودم که گروه بندی میشن.
درست بعد از اینکه به خودم اومدم پروفسرو مک گونگال فریاد زد :

-آگاتا جونز!

وقتی اسم خودمو شندیم از جا پریدم و به زور خودمو از بین دانش آموزای دیگه عبور دادم و به سکو رسیدم.
همین که خواستم پامو بزارم روی پله ها سکندی بدی خوردم ولی تعادلم رو حفظ کردم.
صدای پوزخند اسلیترینی ها باعث شد استرسم بیشتر بشه.
وقتی پروفسور کلاه رو گزاشت روی سرم یکهو همه جا تاریک شد. کلاه تا بالای بینی من اومده بود و جلوی چشمام رو گرفته بود ناگهان صدایی اومد که تنمو به لرزه انداخت و کل گوشمو پر کرد :

-اوه بالاخره بعد چندین سال...خیلی وقت بود بچه ای از خانواده جونز رو گروه بندی نکرده بودم...اوه دختر جون تو شباهت زیادی به مادر بزرگت داری...شجاع و جسور ، زیرک و باهوش ، زیبا و مهربان...ولی چیزی که راجب تو جالبه اینه که هیچکدوم از ویژگی‌های اسلیترین رو نداری...

+صد سال از آخرین باری که یکی از اعضای خانوادم افتاد توی اسلیترین میگذره...

-اوه بله درست میگی...خب تورو توی کدوم گروه بزارم؟...هوممممممم فکر کنم...گریفیندور مناسبت باشه!

با خوشحالی بلند شدم و به سمت میز گریفیندور رفتم. سر میز با یه دختر برخوردم ، دستشو سمتم دراز کرد :

-سلام من کیم جِین هستم...دو رگه آمریکایی-کره ای...از آشناییت خوشبختم...

+همچنین...

باهاش دست دادم و کنارش نشستم. حس میکنم تنها عامل خوبی اون شب جِین بود...

-----
سلام، به کارگاه خوش اومدی.
داستان قشنگی بود، توصیفاتت نشون میده بلدی احساسات رو توی نوشته نشون بدی و این نکته خیلی حائز اهمیته.
تنها ایراد بزرگی که توی این پست می‌بینم، ایرادات تایپی و گاه املاییه که پیشنهاد می‌کنم همیشه قبل از ارسال یکی دوبار پستتو بخونی تا اینا پیش نیان.
به غیر از این، برای این مرحله کافی بود.


تایید شد.
مرحله‌ی بعد: گروهبندی!


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۱۴ ۸:۱۶:۳۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.