مث اینکه با اجازه ی الفیاس دوج عزیز می تونم.

به نام خالق جادو


1) در محفل ققنوس از گرگینه(ریموس) گرفته تا غول(هاگرید) و حتی مرگخوار(سوروس) داریم. شما هم کمی از پیشینه و نحوه فعالیتت بگو.


2) تام رو من وارد دنیای جادوگری کردم و همیشه سعی کردم بهش بفهمونم کارش اشتباهه ولی گوش نکرد. به دامبلدور اعتقاد داری؟

بله

3) به قدرت عشق اعتقاد داری؟

آره

4) حدس میزنی اسم رمز ورود به دفتر من چی باشه؟

ققنوس آتشین

5) حاضری تمام و کمال در مقابل ولدمورت بایستی و با اون بجنگی؟
بله

6) کار گروهی در محفل ققنوس خیلی مهمه. حاضری با هم گروهیات کنار بیای و همکاری کنی؟

آره
7) بنظرت عمل های زیبایی متفاوت مانند عمل بینی و گونه و کشیدن پوست و ... تاثیری در بهبود ظاهر لرد ولدمورت داشته؟

اگه خیلی خیلی خیلی تلاش کنه شاید یکمی شبیه میمون(انسان های اولیه)بشه


امیدوارم به اندازه ی کافی باهام آشنا شده باشید

هرمیون عزیز؛ منظورما از فعالیت رول زدن تو انجمن ایفا است. ولی به دلیل اصرار شما؛ اگه یک پست رول مثبت تو ایفا بزنین تاییدتون میکنم.

به الفیاس: بابا الفی

واسه من معجون نداره
واسه توکه نمره داره

مشابه((واسه من آب نداره واسه توکه نون داره))

من میتونم دوباره برای عضویت در محفل سعی کنم؟

راستش هیچ جای هری پاتر اونقدر منو ناراحت نکرد که بخوام گریه کنم ولی برام دردنتک بود.اینقدر که احساس کردم من جای هریم.
بعضی از جاهاشم منو واقعا به فکر فرو برد.

بی نام

می روند کسانی که فکر میکنیم به آنان احتیاج داریم و
و می آیند کسانی فکر میکنیم به آنان احتیاج نداریم.

می روند کسانیکه دوستشان دارمو
ومی آیند کسانی که مارا دوست دارند.

می روند تمام کسانی که ما -ما افراد کوری که در این دنیای فانی زندگی می کنیم-به آنان عشق ورزیده ایمو
و می مانند کسانی که ما به آنان نفرت ورزیدیم
واین است واقیت زندگی

گوجه - کینگزکراس - بوق - هاگوارتز - مشت - هری - تعطیلات - زنبور - دادلی - لردسیاه
هری داشت در آشپز خانه برای دادلی و کلا تمام اعضای خوانواده با گوجه املت درست می کرد.داشت دیوانه می شد .اینقدر دوست داشت در املت دادلی یه زنبوز ظاهر کنه که تا بالا بردن چوبدستی هم پیش رفته بود.
داشت با خودش و افکارش کل کل می کرد و غر میزد که ناگهان صدای بوق ماشین اونو به زمان حال بزگشتوند .کنار پنجره رفت تا بفهمه چه خبره که ناگهان هیکل غولی عمو ورنون پشت سرش ظاهر شد.
یک مقدار که همین طوری داشتم به هم نگاه می کردندو ناگهان هری یادش اومد املتش رو گازه.عو رو کنار زد و رفت سراغ غذا.در تعطیلات هری همیشه همین وضع بود. داشت به هاگوارتز و لرد سیاه فکر میکرد و غذا رو هم میزد که دوباره فهمید عمو ورنون کارش داره.زیر غذارو خاموش کرد و رفت سراغ عمو ورنون.
صورت عمو خیلی بدتر شده بودوحسابی دعواشون گرفت. وقتی عمو داشت می رفت یک دفعه یه مشت تو دل و روده ی هری خای شد.فکر میکنید کی بود.معلومه دادلی.
تو اتاق هری
مثل همیشه هری در حا جمع کردن وسایلش برای رفتن به کینگز کراس بود که هدویگ وارد می شود.یه نامه از رونالد و یه نامه از هرمایینی بود.هری خیلی خوش حال شد.اما وقتی این خوشحالی بیشتر شد که محتوای نامه ور خوند.
((هری جان در لندن بانک همیشگی منتظرتم.هرماینی))رون هم همینو نوشته بود.

ممنونم ولی من نخواستم پارتی بازی کنم.سعی میکنم فعالیت کنم

من میخوام تو این تاپیک حرف دلم رو راجب هری بگم.

درسته اسنیپ قدرتمند بود و قدرت عشق داشت ام فکر می کنید اگه واقعا جادوگر بزرگی بود می رفت سمت لرد سیاه.

اون عشقشو از لی لی گرفت واونم عشقشو در راه نجات هری فدا کرد.

هری به خاطر عشقی که به پدر و مادرش داشت تمام سعیشو کرد تا لرد رو نابود کنه.
من حرفی ندارم.فقطمیخواستم بگم اشتباه کردید.

حتی اگر هری هم نباشه اسنیپ هم نیست .پروفسور مینروا
مک گنگال هستش حالا خودتون قضاوت کنید

هری پاتر.

بهتره اینم بگم شاید هری نتونست در برخی از اتفاقات جلوی بعضی هارو بگیره(اشاره به اسنیپ)دلیلش این بود که تجربه نداشت وتمرکز نداشت.
بگید ببینم اگر هری نبود فکر میکردید اسنیپ جلوی ولدمورت می ایستاد.هری بزرگترین جادوگره زمانه.البته بعد از اون دو نفر

حالا شما هر چی میخواید بگید.

به نام...
فقط یک جمله

شاید هری بره ولی یادش در قلب و ذهن ما می مونه