هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (پروتی.پاتیل)



پاسخ به: ستاد انتخاباتی پرسی ویزلی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۱
با سلام به پرسیه عزیز .
من همین جا رایم را تقدیم شما میکنم.و با این وجود که زیاد در مورد اهداف شما اطلاعی ندارم باز هم به شما رائ می دم.(از تجربه ی الفیاس استفاده کردم،در ضمن شما تنها نماینده ی گریفی های دلاورید و خب به نظر من شایسته ترین شخص برای وزارتید.)


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
مقر محفلی ها:
پروتی که از دستگیر شدن هرمیون بی نهایت ناراحت با بغض می گه:
ما باید هر جور شده اونها رو نجات بدیم.حتی اگه خیلی خطرناک باشه.
بانو از اینکه مرگخوار ها عروسیشو خراب کردن و دوتا از بهترین یارای محفل رو هم گرفتن با خشم فریاد می زنه:
کاملا حق با پروتیه .ما باید اونا رو نجات بدیم. :vay:
با این فریاد بانو محفلی ها از جا می پرن و خودشونو جمع و جور می کنن.
در خانه ی ریدل ها:
لرد از اینکه مرگخوار های احمقش تو تا از مزخرف ترین محفلی هارو براش آوردن دق و دلیشو با شکنجه کردن بلا و لوسیوس خالی می کنه .اما با این حال شکنجه کردن چند تا محفلی حسابی اونو سر کیف می یاره برای همین از خطای مرگخوار هاش میگذره.بعدشم با چند تا کروشیو هرمیونو به گریه در میاره و قیافه ی لی رو حسابی به هم می ریزه .
_خوبه کمی خوش گذرونی کردم.اینارم ببرید پیش بقیه ی محفلی های خیانتکار.
بعد با نیشی باز رو به هرمیون و لی می کنه و می گه:
شمام پیر می شید اما اون دوستای ترسوتون نمی یان دنبالتون.هاهاهاها.........
در مقر محفلی ها:
بانو کمی آروم گرفته بود اما حالا زار زار برای عروسیه نا تمومش گریه می کرد.در این حال استرجس جلو می ره و می گه ما با یه نقشه ی حسابی اونا رو همین امشب نجات می دیم بیاید اینجا تا نقشه رو بگم .و به این ترتیب جمعیت محفلی دور استرجس جمع میشن.


ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۱ ۱۵:۵۶:۱۰

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: كلبه سپيد (ماجراهاي دامبلدور و خانواده)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱
لرد بخت برگشته مستقیم رفت پیش آلبوس و پایین رداشو گرفتو شروع کرد به التماس کردن.
_جون مادرت ،جون هر کی دوست داری ،بیا دست این دختره ی دیوونه رو بگیر و ببر .دیوانم کرد روانیم کرد.
پرسی و کندرا که شاخ در آورده بودن داشتن لردو نگاه می کردن .هیچ وقت فکر نمی کردن دلشون واسه لرد خبیث بسوزه اما اگه سنگ هم التماس لردو نگاه می کرد دلش واسش می سوخت.
آلبوس که داشت بال در می آورد همراه کندرا و پرسیوال با لرد به خونه ی ریدل ها رفتند تا قرار مدار عروسی رو بذارن .
در خونه ی ریدل ها.
لونا با دیدن آلبوس از تعجب خشکش می زنه و بعد از غش کردن روی نجینیه بدبخت همه رو تعجب زده می کنه .بعد از بهوش آوردن لونا لرد مستقیم میره روی صندلیش می شینه و به لونا می گه :
بیا اینم شوهر خلو چلت.امیدوارم دیگه نبینمت.میتونم امیدوار باشم؟
لونا که دیگر در دنیا به هیچ چیز جز آلبوس فکر نمی کرد گفت:
دیگه هیچ وقت منو نمی بینید.
_خداکنه راس بگی.
آلبوس که دیگه به تمام آرزو هاش رسیده رو به لرد می گه :
من تا آخر عمر غلامتونم . نوکرتونم.خاک پاتونم................
_لازم نکرده .تورم دیگه نمی خوام ببینم.
آلبوس اصلا به لرد توجه نمی کنه.اون به سمت لونا می ره و به اون پیشنهاد قدم زدن می ده .لونا هم که از خدا خواسته قبول می کنه و به این ترتیب آلبوس و لونا می رن که قدم بزنن و کندرا ،پرسیوال و لردو تنها می ذارن.
کندرا که احساساتی شده می گه :
وای چه رمانتیک.
_به نظر من که تهوع اوره.
چی گفتی؟
_منم باهاش کاملا موافقم.کاملا تهوع آوره.
_شما دو تا اگه جرئت دارین حرفتونو تکرار کنید.
و به این ترتیب لرد و پرسی یه کتک حسابی از کندرا می خورن.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱
هرمیون که از دیدن الفیاس در اتاقش حسابی تعجب می کنه جلو می ره و می گه :
کاری داری الفیاس.
_آره .می خواستم قضیه ی چند روز پیشو بدونم .
هرمیون با دیدن قیافه ی الفیاس(بانو)حسابی می ترسه و فکر می کنه نقشه ی فرد لو رفته .اما سعی می کنه تا آخرین لحظه این بازی رو ادامه بده برای همیین شروع به نقشه کشیدن می کنه.در همین حین بانو به دقت رفتار اونو زیر نظر داره و با دیدن رفتار های مشکوک هرمیون به صداقت الفیاس پی می بره و از خوشحالی در اندرونش جشنی به پا می شه.
_خب نگفتی؟
_اووووووووووووم.راستش ....................
_راستش چی؟
_وای الفیاس نمیشه این جوری نگام نکنی ؟
در اتاق بانو.
الفیاس با نگرانی در اتاق قدم می زد و با خودش فکر می کرد اگه هرمیون یه داستان الکی برای بانو تعریف کنه اون چی کار کنه؟اگه بانو باهاش ازدواج نمی کرد اون بدون بانو چی جوری زنده می موند ؟
چه قدر زمان کند می گذشت .چرا بانو نمی یومد؟الفیاس هر دقیقه به ساعت نگاه می کرد و به بانو و هرمیون فکر می کرد.
در اتاق هرمیون .
هرمیون داشت برای بانو یه داستان خیالی تعریف می کرد و خیلی توجه داشت که سوتی نده.هرمیون اونقدر توجه به داستان بود که اصلا متوجه نیشخند بانو نبود.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۱
فرد از اینکه این فرصت با ارزش برای شوخی کردنو از دست می ده دلخور میشه اما دوست نداره برای شوخی اون بانو و الفیاس با هم قهر کنن .محفلی ها مشغول نوشتن کارت دعوت ها بودن و اصلا متوجه غیبت بانو و الفیاس نبودن.
در اتاق بانو، الفیاس و بانو.
_چیه الفیاس چی کارم داری ؟
_کار خاصی باهات ندارم،فقط می خوام این انگشتر مادرم رو بهت بدم.
سپس الفیاس انگشتر تک نگینی رو جلوی بانو می گیره.بانو که احساساتی شده میگه:
وای عزیزم .عاشقتم.
بعد از گفتن این حرف می پره تو بغل الفیاس.
الفیاس:
بانو خودش رو کنترل میکنه و روی صندلی می شینه .
_واقعا مال مادرت بود .
_آره .اما حالا مال توئه .دوستش داری؟
_معلومه من عاشقشم.
الفیاس از این حرف بانو بی نهایت خوشحال میشه.
در آشپز خانه .
پروتی که شیطنتشگل کرده در گوش فرد میگه :
الآن چه احساسی داری؟


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: چرا ولدمورت جادوگر سیاه شد با اینکه می تونست یک جادوگر سفید خوب باشد
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱
من کاملا با نظر الفیاس موافقم فقط یه چیزی رو اضافه می کنم.ولدمورت از پدرش به خاطر تنها گذاشتن مادر اصیلش ناراحت بود و این یکی از دلایلی بود که باعث شد به کشتار مشنگ ها عادت کنه و رفت و آمد با اشخاصی که در جادوی سیاه غوطه ور بودن نیز دلیل دیگرش بود.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: كلبه سپيد (ماجراهاي دامبلدور و خانواده)
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱
پرسیوال که دلش خنک شده بود می گه:
دیدین گفتم این خانواده به درد ما نمی خوره.
ناگهان کندرا عصبانی شد و رو به پرسیوال گفت:
چی گفتی؟ به انتخاب پسر من توهین می کنی ؟ کاری می کنم تا آخر عمر توهین کردن یادت بره.
سپس چوبدستی را از رداش در آورد و به سمت پرسیوال گرفت.پرسیوال که ترسیده بود من من کنان گفت:
ببخشید .من یکی غلط کردم.
در اون طرف سالن آلبوس که افسرده شده بود آه از نهادش برخواست .کندرا که متوجه ناراحتیه پسرش شده بود پرسی رو ول کرد و به سمت آلبوس رفت. در حالی که سر پسرش رو نوازش می کرد گفت:
ناراحت نباش عزیزم هر جور شده لونا رو برات می گیرم.
در خانه ی ریدل ها.
لونا در حالی که گریه می کرد پایین ردای لردو چسبیده بود و التماس می کرد.
_خواش می کنم.تمنا می کنم.
_همین که گفتم نمیشه.
_اما آخه من اونو دوست دارم.عاشقشم.
_داری خستم می کنی .برو تا بلایی سرت نیاوردم.
_پس حداقل یه فرصت دیگه بهش بدید.
لرد با حالتی بی تفاوت گفت:
چرا باید همچین کاری کنم؟
_ب...ب..به خاطر من.
_به خاطر تو؟
_خواهش می کنم.
_فعلا از این جا برو تا ببینم چی میشه.
_وای ممنونم
_مخمو خوردی . برو دیگه.
لونا در حالی که از خوشحالی در پوستش نمی گنجید از اتاق لرد خارج شد.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



Re: مقایسه‌ی ویدا اسلامیه با سمیه گنجی (دقیق و فنی)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
به نظر من ترجمه های ویدا واقعا خوبه و آدم در درک کلماتش دچار مشکل نمیشه .ترجمه های اون ساده و روانه.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۸:۱۹ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
بانو پس از کلی تلاش بالاخره الفیاس رو به هوش می یاره ومیگه:
حالا فردا هم یه ذره زوده .
_آخه چرا ،عزیزم؟
_برای اینکه باید لباس من آماده بشه.و در ضمن مهمون هامون رو هم باید دعوت کنیم.
_اوه .راست می گی.
بعد الفیاس به اتاق خودش می ره تا بخوابه .واقعا چه روز پر دردسری بود .بانو هم که خیلی خوشحال بود به راحتی به خواب رفت تصور اینکه یک هفته ی دیگه عروسیشه اونو به وجد می آورد.فردا وقتی بانو از پله ها پایین رفت با یک میز بسیار زیبا مواجه شد و وقتی الفیاس رو کنار اون دید فهمید که با یک میز عاشقانه مواجه .پس از ورود بانو الفیاس درو طلسم کرد تا کسی نتونه بیاد تو و اون و بانو بتونن با خیال راحت صبحانه بخورن.
_اما پس بقیه چی ؟اونا چی بخورن؟
_وقتی صبحانه ی ما تموم شد می تونن بیان و صبحانه بخورن.
با این جواب خیال بانو راحت شد و به سمت میز رفت و روی صندلیی که الفیاس برای او بیرون آورده بود نشست وبه همراه الفیاس مشغول خوردن شد .
محفلی ها که کم کم از خواب پا می شدن وقتی پایین میرفتن برای باز کردن در از هر طلسم استفاده می کردن اما در باز نمیشد.می خواستن به سراغ بانو و الفیاس برن اما وقتی فهمیدند هیچ کدوم از اونها نیستن فهمید چه کسانی در آشپز خونه مشغول خوردن صبحانن .
الفیاس و بانو پس ازز اینکه یک دل سیر خوردن درو باز کردن و با دیدن جمعیت ناراحتی که پشت در بودن تعجب کردن .اونها اصلا حواسشون نبود که چند وقته درو بستن و محفلی های گرسنه رو پشت در نگه داشتن.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۷:۵۰ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
1.جواب سوالی که در طول تدریس مطرح شد را بیان کنید.(10 امتیاز)
اگر کوییدیچ در فضای بست برگزار می شد کم بود جا باعث می شد بازیکنان نتونن خوب بازی کنن و حرکت توپ ها نیز باعث خرابی زیادی می شد .و کلا هیجان کوییدیچ از بین می رفت.
2.انواع خطا ها را در کوییدیچ نام ببرید .(10 امتیاز)
جادو کردن توپ ها
استفاده از معجون شانس(فیلیکس فیلیسیس)
کمک کردن به بازیکنان از طرف تماشاچیان
گرفتن جاروی بازیکن حریف
طلسم کردن بازیکن حریف
صدمه زدن به بازیکن حریف
3.در چه سالی هنگام برگزاری جام جهانی 700خطا صورت گرفت؟(5امتیاز)
در سال 1473 700 خطا در طول بازی صورت گرفت.
4.خطا های ماگلی چیست نام ببرید.(5 امتیاز)
زدن داور توسط بازیکنان یا تماشاچیان
پول دادن به تیم مقابل تا ببازند
زدن بازیکنان تیم حریف
انجام کاری که باعث هدر رفتن وقت بشه
و دیگر حرکات ناشایست مشنگی .


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.