برای هر دوش چون با هری تصور من در مورد جادو و جادوگری عوض شد برای همین جادو را با هری دوست دارم.
قدم قدم تا روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!
برای عشق!!!!
برای گریفیندور.
زمانی که فهمیدم اسنیپ طی این مدت چی کار کرده واقعا اشکم در اومد چون خیلی دلم براش سوخت فکر نمی کنم کسی تو عشقش این قدر وفادار باشه .
لحظه ای که دامبلدور داشت از برج نجوم هم می افتاد پایین هم اشکم در اومد.
قدم قدم تا روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!
برای عشق!!!!
برای گریفیندور.
درسته روزی هری نیز به پایان میرسه اما ما هری پاتر را زنده نگه می داریم هری و داستان هاش همیشه در یاد ما زندن . مگه نه؟
قدم قدم تا روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!
برای عشق!!!!
برای گریفیندور.
نام:ماریا
سن:هم سن هری رون وهرمیون
گروه :گریفیندور
ظاهر:دختری با موهای قهوه ای که کمی مایل به قرمزه چشم های سبز روشن و پوستی سفید
علاقه مندی ها:کتاب خوندن،محفل ققنوس،ارتش دامبلدورودرس های مدرسه بجز پیش گویی
توانایی:در درس های هاگوارتز عالیه اما دفاع در برابر جادوی سیاه ،تغییر شکل ورد های جادویی و معجون هارو از همه بیش تر دوست داره.
امیدوارم کافی باشه.
ماریای عزیز شخصیت درخواستی جزو شخصیتهای کتاب نیست. ازتون میخوام یکی از شخصیتهای گرفته نشده رو انتخاب کنید تا راحت تر تو ایفا فعالیت کنید.
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۶ ۱۳:۴۱:۴۸
ویرایش شده توسط ماریا در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۶ ۱۴:۲۰:۳۰
قدم قدم تا روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!
برای عشق!!!!
برای گریفیندور.
خب من داشتم دنبال مطالبی در مورد هری می گشتم که یک دفعه با این سایت آشنا شدم چند بار سعی کردم عضو بشم اما نشد . بالاخره بار سوم تونستم عضو شم والآنم خیلی خوشحالم که با این سایت آشنا شدم چون در این سایت همه هری پاترو دوست دارن واز خوندنش لذت می برن درست مثل خودم.
قدم قدم تا روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!
برای عشق!!!!
برای گریفیندور.
اولین کریسمسی بود که جیمز به هاگوارتز رفته بود .هری و جینی که میزبان هرمیون و رون بودن خاطراتشون در هاگوارتز را مرور می کردن ودر طرف دیگری از سالن جیمز بچه هارو دور خودش جمع کرده بود ودر مورد هاگوارتز براشون تعریف می کرد آلبوس و رز که سال دیگه وارد هاگوارتز می شدن با دقت بیش تری به حرف های جیمز گوش می کردن هری که صدای جیمز را می شنید فهمید که جیمز داره با اونا شوخی می کنه برای همین گفت بچه ها می خواین خاطره ی آشنا شدن خودم با رونو براتون تعریف کنم؟ بچه ها که همیشه از داستان های هری لذت می بردن به سمت هری رفتن ومشغول شنیدن داستان شدن.
در نوشته هاتون فعلهارو کامل بنویسید و آخرشو حذف نکنین.
تایید شد!
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۳ ۲۱:۱۷:۵۴
قدم قدم تا روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!
برای عشق!!!!
برای گریفیندور.
گریفیندورو دوست دارم اما به احتمال زیاد می افتادم تو اسلیترین فکر نکنید همه ی جادوگر های شجاع می افتن تو گریفیندور اسلیترینی ها هم میتونن شجاع وخوب باشن البته قبول دارم بعضی هاشون واقعا جادو گرای بدی هستن . البته فقط بعضی هاشون.
یک (شب)بهاری برای انجام ماموریت وزارت سحروجادو مجبور بودم از لندن به شهر دیگه ای برم وچون دو روز وقت داشتم تصمیم گرفتم با (جاروی) پرندم به سوی مقصد پرواز کنم. در میانه های راه دریاچه ی وسیعی وجود داشت که به نظر می آمد آبش یخ زده باشه تصمیم گرفتم کمی ارتفامو کم کنم اما کنترل جارومو از دست دادم . جاروم با( سرعت) به سمت دریاچه میرفت وبالاخره به آب سرد دریاچه برخورد کردم داشتم تمام قوامو جمع میکردم تا در آب سرد شناکنم که یکدفعه یه چیزی منو تو آب گرفت سرمو که برگردوندم یه (پری )دریایی زیبا رو دیدم اون منو به یه خشکی برد وگفت "اینجا جزیره ی کوچیکیه میتونی تا صبح اینجا بمونی اما صبح حتما از اینجا برو "بعد هم در آب ناپدید شد با چند تا( طلسم) (ردامو )خشک کردم و( آتش) ظاهر کردم . کنار آتش نشسته بودم و به این فکر میکردم که اگه خونه میموندم وفرداصبح آپارات میکردم الآن میتونستم کنار خانوادم از شامی که (جن )خونگیمون پخته بودلذت ببرم.
تایید شد
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳۰ ۲۲:۰۶:۲۹