- ارباب! خوشحالم که بالاخره به زنا هم میدون داده شد! ادامه بدین!
لرد سرش را با متانت تکان داد و دستش را به سمت مری کشید و گفت:
-اینها همه به افتخار وجود مبارک پرنسس مری است.
ملت:
مری: که قلب قلوپ قلوپ از چشماش میزد بیرون از شدت هیجان گونه ی لرد را بوسید و گفت:
-مرسی ولدی جونم خیلی رمانتیکی عزیزم
لرد که سراپا قرمز شده بود
زیرا هیچ کس اجازه نداشت این چنین ابراز احساسات کنه جلوش حالا چه فکری میکنن این مرگ خوارها؟!
ملت مرگ خوار از شدت تهوع چند لحظه ایی جیم شدنند.
بعد از چند لحظه بهت و حیرت
رز: بله همه این کرامات به افتخار وجود پرنسس مری است ملت احترام بگذارید
ملت مرگ خوار همه تا زانو خم شدند و احترامات را به جا آوردند
لرد: بس است دیگر برویم تو مری جان خسته شده از بس قیافه شما رو نگاه کرده
ملت مرگ خوار همه از کنار در ورودی کنار رفتند تا اربابشان به همراه پرنسسش از در رد بشوند .
درون خانه سر میز شام