هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۹۷
#31
نام:آگاتا تراسینگتون

گروه هاگوارتز:هافلپاف

مدت اقامت در هاگوارتز:چهارمین سال تحصلی در هاگوارتز
جنسیت:مونث

نژاد:دورگه

پدر:والتر تراسینگتون{ماگل}

مادر:رزتا لوپز{جادوگر}

چوب دستی:چوب آبنوس,یال تک شاخ , ریسه ی قلب اژدها , 20 اینچی , انعطاف پذیر

ویژگی های ظاهری:موهایی خرمایی مجعد و پر پشت بلند، چشمان آبی ،پوست بسیار سفید،لاغر،ظریف،قد بلند

ویژگی های اخلاقی:شر و شیطون،دردسر ساز،ماجراجو،مهربون،شوخ،خوشحال،زرنگ،باهوش، به شدت احساساتی،جسور و شجاع

جارو:آذرخش

پاترونوس:گربه

بوگارت:مرگ مادر

استعداد ها:
نامرِئی شدن
پرواز با جارو
معجون سازی
دفاع در برابر جادوی سیاه
حافظه بسیار قوی
برقراری ارتباط صمیمانه بین خودش و دیگران و دیگران و دیگران

سرگرمی ها:
مطاله کتاب
فیلم دیدن
دردسر درست کردن
گردش
خوش گذرونی با دوستان

زندگینامه:
در یکی از روز های بارانی پاییز در ماه نوامبر وقتی خورشید داشت روز رو به ماه می سپرد قدم به این دنیا گذاشتم.وقتی دو سالم بود با مامانم و بابام سوار ماشین داشتیم می رفتیم مسافرت که تصادف سنگینی کردیم و مامانم مرد.
دو سال پدربزرگ مادربزرگم فوت کردن و ما هم از آمریکا به انگلستان مهاجرت کردیم.
سال های سختی بود...پدرم در نبود مادرم و پدر و مادرش که فوت شده بودن به شدت عصبی شده بود و منرو هم درک نمی کرد...
ولی بالاخره وقتی که کلاس دوم بودم یعنی 4 سال بعد از مهاجرتمون پدرم دوباره ازدواج کرد.
ازدواج موفقی بود.
اما من راضی نبودم.
یک روز وقتی که از دست مادرخوانده ام بسیار بسیار عصبانی بودم و از شدت خشم تمام اتاقم را بهم ریخته بودم نامه ای از هاگوارتز دریافت کردم و به هاگوارتز اومدم.
تا الان که سال چهارم تحصیلم تو هاگوارتزه اتفاق خاصی پیش نیومده فقط یه بار وارد راهروی طبقه سوم که ممنوعه شدم و یه بارم به بخش ممنوعه کتابخونه رفتم.و یه بارم رو صندلی پرفسور فلیت ویک آدامس گذاشتم همین
تا حالا هم فقط پرفسور دامبلدور من رو از اخراج نجات داده من سعی می کنم دردسر درست نکنم ولی نمی شه...
شعارمم اینه:
هیچکس کامل پس اینو بدون که می تونی اشتباه کنی.در ضمن رم که یه شبه رم نشده!!{البته شما اندازه من اشتباه نکنید که تا پای اخراج برید هاااا!!!!!!!!!!!!!!}


تایید شد.


ویرایش شده توسط hermiongerenjer در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۵ ۱۹:۰۰:۴۰
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۵ ۱۹:۰۸:۵۷
ویرایش شده توسط آگاتا تراسینگتون در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۵ ۱۹:۱۸:۰۰

نذار مشنگ ها روزت رو خراب کنن :)

هافلپاف عشقه


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ یکشنبه ۲ دی ۱۳۹۷
#32
سلام کلاه عزیز
لطفا و خواهشا من رو در گریفیندور بگذار چون من هم شجاعت گریفیندوری ها رو دارم و هم گرمی جمعشون رو
فقط التماسا اسلایترین نگذار
اولویت دومم هم هافلپاف اما اولویت اولم گریفیندور
اما به هر حال من به انتخابت احترام می ذارم.
ممنون
با ارادت فراوان
سال اولی جدید


ویرایش شده توسط hermiongerenjer در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۲ ۲۱:۱۱:۰۳

نذار مشنگ ها روزت رو خراب کنن :)

هافلپاف عشقه


پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ شنبه ۱ دی ۱۳۹۷
#33
من یا می رم گریفیندور یا هافلپاف خصوصیات هر دو رو دارم اما گریفیندور بیشتر


نذار مشنگ ها روزت رو خراب کنن :)

هافلپاف عشقه


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ شنبه ۱ دی ۱۳۹۷
#34
تصویر کلاه گروهبندی:
-همه ی دانش آموزان بشینن تا ضیافت ر شروع کنیم اما قبل از اون باید مراسم گروهبندی رو آغاز کنیم تا سال اولی ها بدونن که در چه گروهی در هاگوارتز تحصیل می کنند.
این صدای پروفسور مک گوناگال بود تا به ما نظم و ترتیب بدهد ، نمی دانم این چه شیوه ای برای نظم و تر تیب دادن بود اما بود که بود .حالا بگذریم چیز های مهم تری برای تعریف هست که باید بگم:
همگی نشستیم.احساس سرما کردم.گویی از نوک انگشتان پایم تا فرق سرم به یخ تبدیل شده بودند.عرق سرد روی تنم نشست.این احساس با آنچه من فکر می کردم بسیار متفاوت بود من انتظار داشتم در کمال خونسردی و آرامش روی صندلی بنشینم گروهم را تعیین کنند و به پی تحصیل پر ماجرا در هاگوارتز بروم،آه...ولی زهی خیال باطل اگر در اسلایترین بیفتم چی ؟ حتی با فکر به این مسئله هم بدنم به رعشه افتاد...
اما ظاهرا باید به خاطر چیز دیگری نگران می بودم! کلاه گروهبندی!!!!!!
پروفسور مک گوناگال:کلاه گروهبندی آماده ای تا مراسم رو شروع کنیم؟دانش آموزان منتظرن!
اما صدایی نیامد! کلاه حتی کوچک ترین تکانی هم نخورد!
صدای لرزان پروفسور مک گوناگال گفت: کلاه...گرو...گروهبندی؟
همهمه ای در سالن به راه افتاد.خدایا!من کشش این همه استرس و ترس را نداشتم!
در این میان فقط پروفسور دامبلدور آرام بود و با لبخند دلنشینش به آدم دلگرمی می داد.
پروفسور دامبلدور از صندلیش برخاست و گفت:دانش آموزان عزیز!هیچ جای نگرانی نیست! چون احتملا کلاه خوابیده و در گوشش چوب پنبه ی ضد صدا گذاشته!
بعد به سمت کلاه آمد و وردی را زیر لب خواند.همهمه ها اوج گرفتند اما در این میان من صدای تپش قلبم را به خوبی می شنیدم.
بعد از چند دقیقه ی حیاتی کلاه چینی به چروک هایش داد و گفت: چه اتفاقی افتاده؟
پروفسور دامبلدور:هیچی کلاه جان!فقط فکر کنم یادت رفته بود چوب پنبه های ضد صدا رو از گوشت دربیاری !
-واقعا؟خب..اهم اهم ...آ آ آه به کلی فراموش کرده بودم امروز اولین روز سال تحصیلی جدیده .....خب.بهتره مراسم رو شروع کنیم....
...
و مراسم به خوبی خوب انجام شد تازه خبر خوب تر از این که من به گریفیندور رفتم!
من که خیلی گرسنه ام شده بهتره در ضیافت شرکت کنم!
شب بخیر!


از خواب موندن کلاه و توصیفاتی که در مورد حس و حال ملت و بخصوص رفتار دامبلدور دادی خوشم اومد. جالب بود. اما آخر داستانو یکم زیادی سریع پیش بردی. بهتر بود وقتی این همه از استرس خودت صحبت کردی، تهش به مواجه شدن با این استرس و به پایان رسیدنش اشاره بیشتری می‌کردی.
در هر صورت به نظرم آمادگی ورود به ایفای نقش رو داری.

تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۱ ۲۱:۲۰:۴۰

نذار مشنگ ها روزت رو خراب کنن :)

هافلپاف عشقه






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.