هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۲
با قيافه اي درمانده اول به آخرين قطره معجون نگاه مي کرد که از سر بطري روي فرش مي چکيد و سپس با نفرت و ترس به لرد نگاه مي کرد که آن سوي تالار يک تکه از کاغذ را با احتياط مي جويد...
با به ياد اوردن وقت و انرژي که براي ساخت اين معجون صرف کرده بود دلش مي خواست سرش را به ميز مقابلش بکوبد ولي با برآورد قيمت آن از اين کار صرف نظر کرد
در همان لحظه لرد سياه آخرين ذرات کاعذ آغشته به معجون دانايي را فرو داد و سپس در سکوت صاف نشست... چند ثانيه سکوت محض بر سالن حکم فرما شد. بقيه در حاليکه مشغول جمع آوري اجزاي بدنشان از گوشه و کنار سالن بودند لحظاتي اين کار را کنار گذاشتند و پرسشگرانه به لرد که با چشمان بسته بر روي صندلي نشسته بود و تکان نمي خورد خيره شدند... سکوت...
ايوان در حاليکه دنده هايش را در دست داشت با احتياط جلو آمد و تمام شجاعتش را به کار گرفت:
- ارباب...
- اييييينننن چيييييييييييي بووووووددد؟
اين فرياد ناگهاني از جانب لرد باعث شد ايوان بار ديگر به اجزاي سازنده اش تبديل شود از شنيدن اين فرياد ملت اسلي اجزاي جمع آوري شده بدنشان را روي زمين رها کردند و همگي در يک چشم بر هم زدن پشت ميز و صندلي ها و مکان هاي در دسترس پناه گرفتند. لرد که حالا به اين صورت ايستاده بود وقتي نگاههاي متعجب ملت اسلي را ديد به خاطر اورد يک لرد است و اين حرکات در شان و منزلت يک لرد نيست. درحاليکه دوباره حالت صورتش خشک و بي روح ميشد گفت:
- آه... چیزه... منظورم اینه که حق با تو بود بلا... تاثيرش هموني بود که تو گفتي... ولی...,ولی...
ملت با ترس و لرز به صورت لرد که حالا لحظه به لحظه برافروخته تر میشد نگاه می کردند و منتظر لحظه انفجار بزرگ بودند که...
- اییییییییییی خخخخخخخخااااااااااائئئئئئئئنننننننننننننااا! با دختر ارباب طناب بازی می کنید؟
ملت:
همگي اماده ادامه مراسم خودزني شده بودند که لرد سياه نعره زنان ادامه داد:
-کجان اين دوتا خائن تا بدم نجيني بخورتشون؟
ملت:
لرد که در آن لحظه از شدت عصبانيت خون به مغزش نميرسيد چوبدستي را کشيد تا مراسم شکوهمند کروشيو را بياغازد اما در همان لحظه بلاتريکس برای اولین بار چون فرشته ي نجاتي نازل شد:
- ارباب... اين تسترالا که نمي دونن کیارو میگید... الان فقط منو شما از همه چيز خبر داريم... اينا هنوز در همون جهالت تسرال وارشون به سر مي برن.
لرد بدون اینکه چوبدستی اش را پایین بگیرد با ملایمت گفت:
- می دونم بلا... ولی چون مراقب دختر نازنین من نبودن... پس کروشششیو سند تو آل!!!
ملت اسلی:
آیلین در میان پیچش همگانی ملت به خودشون گفت:
- آخه ارباب... اون موقع که من هنوز شخصیت ایفای نقشم تایید نشده بود... من دیگه چرا؟
لرد: کروشیو آیلین... باید مایه افتخارت هم باشه که ارباب کروشیوت می کنه
سپس رو به بلا گفت:
- من میرم بخوابم... به این هیپوگیریفا بگو تا فردا صبح اون دوتا خائنی که این کارو کردن دست بسته باید تو اتاق ارباب باشن تا بدم نجینی بخورتشون... اصلا هم برام مهم نیست امتحان دارن.
ملت اسلی منتظر ماندند تا لرد در اتاق را پشت سرش بست. سپس دست جمعی به بلاتریکس حمله کردند:
- یالا بلا... به ماهم بده.
-کجاست؟ کوش پس؟
- بلا قایم بازی نداشتیما!
بلا که شدیدا کلافه شده بود چوبدستی را درآورد تا به خدمت ملت اسلی برسد:
- کروشیو... چه طور جرئت می کنین به من نزدیک بشید... برید عقب ببینم... کروشیو رودولف... خاک تو سر بی غیرتت... مگه ارباب نگفت باید اون دو تا خائن رو براش بیارید؟
لوسیوس با ناراحتی گفت:
- اه...بلا لوس نشو دیگه...بدش به من... ما از کجا بفهمیم که اون دونفر کیا بودن؟ بعدشم می دونی ما فردا امتحان داریم... پس اون کاغذو که معجون سوروس ریخت روش بده بیاد.
بلاتریکس با تکبر موهای وزوزیش را کنار زد و با غرور سرش را بالا گرفت:
- به من ربطی نداره چه جوری اینکارو می کنین...اگر می خواستم هم نمی تونستم چون ارباب همه اش رو خورد! حالا اگه می خواید خودتونو نده به نجینی پس برید دنبال مجرم بگردید.
ملت:
بلاتریکس:

ببخشید. خیلی با ترس و لرز پست زدم. امیدوارم سوژه رو منحرف نکرده باشم. اگه خوب نیست و مشکل داره خودتون حذفش کنید. ممنونم.


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۵ ۲۲:۵۹:۰۱
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۵ ۲۳:۰۱:۴۱
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۶ ۰:۴۸:۰۰


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ پنجشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۲
سوروس که در آن سوی تالار بر روی تک صندلی ای لم داده و مشغول خواندن جزوه های مربوط به امتحان فردا بود با خونسردی به سخن امد و توجه سایرین را (که بعد از شنیدن این حرف سالازار به فکر فرو رفته و دنبال یافتن راهی مناسب برای تقلب سر جلسه امتحان فردا که تنها ساعاتی به برگزاری آن مانده بود :worry: بودند) به خود جلب کرد:
- لطفا منو تو این یه مورد بی خیال شید... من که برای امتحان مشکلی ندارم... این جزوه ها و کتابارو هم تا الان شونصد دور زدم چقدر در طول ترم بهتون گوشزد کردم درس بخونید ولی شما همش دنبال اختراع طلسم های سیاه جدید و استفاده اش رو بچه های گروهای دیگه بودین... تازشم هرچی من امتیاز می گرفتم شما با این کاراتون هدر دادین
اسنیپ نتوانست به سخنرایی غرایش ادامه دهد چرا در یک چشم برهم زدن کل افراد حاضر در سالن عمومی چون آواری بر سرش ریختند و در حینی که او را با انواع و اقسام طلسم های شوم مورد لطف و عنایت قرار می دادند سیل ناسزا و جملات تند و گزنده را تقدیمش نمودند:
- دابل کروشیو سوروس... چطور جرئت می کنی به سرورت فخر بفروشی؟ یه آوادا حرومت کنم همینجا به امتحان فردا نرسی دماغ دراز؟
- کروشیو مو روغنی... تو این شرایط خفن چطور تونستی به ما بگی چند دور خر خونی کردی؟ ها؟...بزنم نصفت کنم؟
- نمره هایی که توی چرب و چیلی گرفتی؟ خوبه که همه اش رو با پاچه خواری و موس موس کردن دنبال استادا به دست آوردی... تو عظمت و شکوه گروهمون رو با این کارت بردی زیر سوال
- خوبه حداقل نصف این طلسما اختراع خودت بودن..
بلاتریکس در آن میان در حالیکه مشغول کروشیو کردن هرکس دم دستش می رسید بود جیغ جیغ کنان خطاب به لرد سیاه گفت:
- مای لرد... این همیشه اینجوری بوده... همه اش اهل زدن ساز مخالفه... اجازه میدین من افتخار اوادا زدن بهش رو داشته باشم؟
لرد سیاه که در میان آن معرکه تنها بر کار سایرین(کتک زدن اسنیپ ) نظاره می کرد گفت:
- نیازی نیست بلا... هنوز به زنده اش نیاز داریم
لرد خطاب به سایرین فریاد زد:
- خیله خب بسشه... اوهوی توله تسترالا با شمام...
ملت بعد از مقادیری کروشیو که از جانب لرد دریافت داشتند رضایت دادند از اسنیپ که حالا به این صورت قابل رویت بود دست بردارند.
لرد سیاه با جلال و جبروت از مقابل سایرین گذشت و در برابر اسنیپ ایستاد:
- خب سوروس... حالا که به خودت این جرئت رو دادی که سازی مخالف ساز ما بزنی و به ما فخر بفروشی دو راه بیشتر نداری...یا برای امتحان فردا یه راهی پیدا می کنی تا هممون نمره ی کامل بگیریم یا میدمت دست اینا ریز ریزت کنن ... ظاهرا خیلی هم مشتاقن...
اسنیپ:
ملت اسلی:

پ.ن: ببخشید اگه خوب نشد. آخه من تازه وارد ایفای نقش شدم و تازه کارم.


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۱ ۲۰:۰۵:۱۷


پاسخ به: ???? ??: دوست داري جاي كدوم يكي از بازيگر هاي هري پاتر باشي؟
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ پنجشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۲
نقل قول:

آیلین پرنس نوشته:
با اینکه اسنیپ رو می پرستم اصلا دوست ندام جاش باشم... بی نوا خیلی سختی کشید و آخرش هم که با نامردی هرچه تمامتر از داستان حذف شد ... شاید جای ولدمورت بودن بد نباشه

اوه...ببخشید...ظاهرا من عنوان تاپیک رو درست ندیدم و اشتباها فکر کردم نظر سنجی در مورد اینه که دوست دارید جای کدوم شخصیت کتاب باشید
خب... علاقه ای ندارم جای هیچکدوم از بازیگرای این مجموعه باشم



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۱۴ چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱
نام شخصیت: آیلین پرنس

گروه هاگوارتز: اسلیترین

ویژگی های ظاهری و اخلاقی: لاغر و نسبتا بلند قامت، مو مشکی و رنگ پریده، سرد و عبوس

چوبدستی جادویی: از جنس زبان گنجشک با مغز ریسه اژدها، طول 5/12 اینچ سخت و غیرقابل انعطاف

جاروی پرواز: اذرخش


__________
به ایفای نقش خوش آمدید !

تایید شد !




ویرایش شده توسط eileen در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۱۸:۲۱:۱۹
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۲۰:۲۳:۰۳


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱
اسنیپ با خشم و غضب در حالیکه دور اتاق مرتب دور می زد زیر لب سخنان نامفهومی به زبان می اورد:
- چه طور تونست... پسره عینکی ...کله زخمی زشت...(ببخشید. از اوردن این فحاشی رکیک معذورم! )
در همان لحظه تقه ای به در خورد. اسنیپ غرغر کرد:
- بیا تو!
در به ارامی باز شد و هری پاتر در حالیکه سراپا می لرزید وارد شد. گویی خودش هم می دانست که چیز خوبی انتظارش را نمی کشد. اسنیپ به محض دیدن هری نعره زد:
- پاتر!
هری که از وحشت تمام موهای پریشانش سیخ تر از سابق به نظر می رسید بدون اینکه پلک بزند همان جا ایستاد و همچنان به زل زدن به اسنیپ خشمگین ادامه داد. انگار پسر بیچاره سرجایش قبض روح شده بود. اسنیپ لحظه ای به این حالت به هری خیره شد و سپس با ملایمت گفت:
- هری؟ عزیزم؟ درو ببند پشت سرت و بیا جلوتر... آفرین پسرم.
هری که حالا به این صورت درامده بود در را به آرامی بست و با قدم هایی نامطمئن به اسنیپ نزدیک شد و تا جاییکه تلاش می کرد فاصله اش را با او حفظ کند مقابلش ایستاد. اسنیپ هنوز به این صورت به او نگاه می کرد هری کم کم احساس می کرد حوصله اش سر می رود. مودبانه پرسید:
- پروفسور؟ با من کاری داشتی...
- پسره#$%#%^&^$#@ کله زخمی#$%#@!^&... به چه جرئتی... چطور به خودت این اجازه رو دادی که با من اینکارو بکنی؟ مگه من چه بدی در حق تو کرده بودم؟ گناه کردم به خاطر لی لی عزیزم به دامبل قول دادم ازت محافظت کنم؟ گناه کردم خواستم زیر پرو بالتو بگیرم و بهت کمک کنم بزرگ شی تا چاق و چله و پروار بری لرد سیاه بکشتت؟ نه... چیزه...این که مال این کتاب نبود... خب...حالا ولش کن... هان؟ چه بدی در حقت کرده بودم؟... البته خب یه شوخی هایی کردم خواستیم دور همی بخندیم
هری:
اسنیپ که احساس می کرد کاسه صبرش لبریز می شود با عصبانیت گفت:
- چیه؟ چرا اینجوری زل زدی به من؟ چرا جواب نمی دی؟ باشه 50 امتیاز از گریف کم میشه... حالا اعتراف کن از کی دستور گرفتی... زود باش... باشه اعتراف نمی کنی؟ 50 امتیاز دیگه از گریف کم میکنم... به اضافه 10 تای دیگه به خاطر اینکه از قیافت خوشم نمیاد خیلی شبیه باباتی آخه و 10 تای دیگه هم به خاطر اینکه کروهت گریفندوره و بیست تا هم برای این که مدیر گروهت مک گونگاله و آهان 30 امتیاز هم برای اینکه دامبلدور خیلی از تو خوشش میاد... البته می خواد کتاب آخر بفرستت پیش لرد سیاه... خیلی هم به این پیرمرد دل نبند... نامرد می خواد یه کاری بکنه من مالک چوبش بشم تا لرد سیاه منو هم بکشه و بذار ببینم 30 تا دیگه هم واسه دست گرمی کم می کنم... خوشم میاد... مشکلیه؟؟؟
هری:
اسنیپ زمزمه کرد:
- خب خب... پس اعتراف نمی کنی؟ باشه خودت خواستی... الان به پروفسور دامبلدور می گم بیاد اینجا مقرت بیاره.
اسنیپ به طرف محفظه نگه داری پودر پرواز(؟) رفت و یک مشت برداشت. اما همینکه خواست پودر را درون بخاری بپاشد و دامبلدور را احضار نماید هری فریاد زد:
- نه پروفسور خواهش می کنم ... به پروفسور دامبلدور چیزی نگید... من اعتراف می کنم... من بودم که پشت سرتون غیبت کردم گفتم شما می خواید سنگ جادو رو بدزدید. با رون و هرمیون ریختم رو هم تا هرمیون از دفتر شما دزدی کنه و غیر قانونی معجون مرکب درست کنیم و بریم سالن عمومی اسلیترین تا مالفوی رو مقر بیاریم. البته اینارو دامبل هم می دونه ...من دزدکی با کمک نقشه غارتگر رفتم هاگزمید. اینو دیگه دامبلدور نمی دونه خیلی عصبانی میشه منو اخراج می کنه :worry: و سیریوسو ما فراری دادیم البته دامبل هم کمکمون کردها!... من به کمک دابی که از دفتر شما علف آبشش زا رو کش رفت تونستم برم تو دریاچه و دوستامو نجات بدم و گناه مرگ سیریوسو من بودم که انداختم گردن شما... و دیگه چی؟... اهان...من اسم شما رو گذاشتم رو پسر دومم اخه می دونین منو جینی قراره با هم ازدواج کنیم ...
اسنیپ فریاد زد:
- این چرت و پرتا چیه میگی پاتتتتتتتتتتتتتتتر؟ :vay:
هری گفت:
- اوه ببخشید پروفسور یادم نبود... ما هنوز تو کتاب سومیم انگار بقیه داستانو لو دادم
اسنیپ در حالیکه از شدت عصبانیت با آب دهان هری را مجبور به گرفتن یک دوش اجباری کرده بود نعره زد:
- توی@##$$^^&**#$^^به چه حقی رفتی قضیه کلاه گیس منو به بچه های مدرسه گفتی؟ شک ندارم کار توئه... این فضولی ها مخصوص توئه... یالا اعتراف کن می خوام اخراجت کنم...
هری:
اسنیپ که کم کم داشت صبر و تحملش را از دست می داد با لحن تهدیدآمیزی ادامه داد:
- زود باش اعتراف کن... حالا که بهت فرصتشو دادم مثل دو تا انسان متمدن گفتگو کنیم ازش استفاده کن... نذار به راه های خشونت آمیز مخالف حقوق بشری رو بیارم...
هری کماکان به نگاه متعجبش به اسنیپ ادامه داد. اسنیپ که حسابی از کوره در رفته بود چوبش را بیرون کشید و زیر لب گفت:
لجی لیمنس!
البته اسنیپ بیچاره خبر نداشت در ذهن هری به جز چند خاطره ی بی ارزش چیز دیگری نخواهد یافت. وقتی که از ذهن هری بیرون آمد بی توجه به او که به این شکل روی زمین افتاده بود زیرلب زمزمه کرد:
- اینجا که خبری نبود؟... پس کی فهمیده من از کلاه گیس استفاده می کنم؟ هوم؟... یعنی یکی دزدکی منو در حال زدن شیشه پاک کن به سرم دیده رفته لوم داده؟ حتما کار پاتره... خودشه. ای بابا همین الان تو ذهنش دیدم که...پس قضیه چیه؟ نکنه این دامبل نامرد منو لو داده؟ ای نامرد...بهم قول داده بود که چیزی به کسی نگه... ولی... یه دقیقه وایسا ببینم؟ بعد از کلاس من کجا بودم؟ اومدم تو دفترم داشتم مقاله های بچه هارو می خوندم...
او نیم نگاهی به برگه های روی میز کارش انداخت و به صحبت کردن زیر لب با خود ادامه داد غافل از اینکه هری که حالش اکنون جا امده و در حال برخاستن بود تمامی اسرار مخفی اسنیپ را که زیر لبی فاش می شدند می شنید:
- و تصحیحشون می کردم... بعدش... آره انگاری واقعا یه لحظه خوابم رفت. یعنی تمام این مدت خواب دیدم که بچه ها فهمیدن من کچلمو از کلاه گیس استفاده می کنم و دارن هوم می کنن؟
اسنیپ به تندی برگشت و به هری خیره شد. با لحن گزنده ای گفت:
- پاتر می تونی بری...همین حالا! درم پشت سرت ببند.
هری در حالیکه بر می گشت تا برود به آرامی گفت:
- چشم پروفسور

پ.ن: ببخشید خیلی طولانی شد.متاسفانه این یکی از عادتای بد منه. معذرت می خوام. ولی واقعا چیز دیگه ای به ذهنم نرسید. خوش حال می شم نظرتون رو در مورد نوشتم بدونم و پیشاپیش اعتراف می کنم عجله ای شد و اگه بد شده ببخشید.


ـــــــــــــــــــ
با وجود اینکه خودتون میگید طولانی نوشتید و از عادتای بد خودتونه، باید بگم خودم اتفاقا عادت دارم اینجوری بنویسم. با این وجود اصلا و تحت هیچ عنوان نوشته زیباتون خسته کننده نبود !
بسی لذت بردم ! یه طنز عالی، یه رول حسابی خوندم بعد از چند وقت هااا !
عالی بود ! هیچ حرفی واسه بررسی و نقد وجود نداره !
احیاناً از بچه های قدیمی نیستید ؟!
صد در صد:

تایید شد !


ویرایش شده توسط eileen در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۱۴:۴۹:۱۳
ویرایش شده توسط eileen در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۱۵:۰۴:۴۲
ویرایش شده توسط eileen در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۱۵:۱۴:۳۰
ویرایش شده توسط eileen در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۱۵:۱۶:۳۲
ویرایش شده توسط eileen در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۱۵:۲۶:۲۰
ویرایش شده توسط eileen در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۱۵:۴۰:۳۶
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۱۶:۱۴:۴۸
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ ۱۶:۱۷:۰۵


پاسخ به: نام های کاربری در پاترمور
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱
من هم WizardBat12668 می باشم و خوشبختانه کلاه منو فرستاد به گروه اسلیترین.
چوب دستیم هم 5/12 اینچه و از چوب درخت زبان گنجشک با مغز اژدها و غیر قابل انعطاف.



پاسخ به: نام های کاربری در پاترمور
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱
من هم WizardBat12668 می باشم و خوشبختانه کلاه منو فرستاد به گروه اسلیترین.
چوب دستیم هم 5/12 اینچه و از چوب درخت زبان گنجشک با مغز اژدها و غیر قابل انعطاف.



???? ??: بدترين فيلم هري پاتر
پیام زده شده در: ۱:۴۲ چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱
به نظر من بعد از فیلم یک میشه گفت همه اش
حالا شاید به فیلم دو هم یه ارفاقی بشه کرد ولی بعد از این دو تا من نفهمیدم دارم هری پاتر نگاه می کنم یا یه داستان جدید با محتوی ای که وجود خارجی نداره؟



???? ??: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۰:۴۸ چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱
تو جمع خانوما اما واتسون و تو جمع آقایون هم دنیل رادکلیف... هرچند من از هیچکدومشون خوشم نمیاد



???? ??: دوست داري جاي كدوم يكي از بازيگر هاي هري پاتر باشي؟
پیام زده شده در: ۰:۴۴ چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱
با اینکه اسنیپ رو می پرستم اصلا دوست ندام جاش باشم... بی نوا خیلی سختی کشید و آخرش هم که با نامردی هرچه تمامتر از داستان حذف شد ... شاید جای ولدمورت بودن بد نباشه







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.