-مگ گونگال ازمون هی امتیاز کم میکنه با اینکه سر گروهمونه. تا حالا پرفسور اسپراوت ازتون امتیاز کم کرده؟
اگلا که چیزی به خاطر نمی یاورد سری تکان داد.
-رون هی پول میخواد بره شکلات بخره. خیلی سخته! تا حالا ایوا ازت پول خواسته؟
هری همچنان ادامه میداد و درد و دل میکرد و هر لحظه اگلا رو عصبانی تر میکرد.
-پرفسور هی به من دروغ میگه. می دونی؟ تا حالا ولدمورت بهت دروغ گفته؟
همچنان که هری داشت درد و دل میکرد اگلا هم با فکر کردن به نفر بعدی و ویزیتی که ازش میگیره خودش رو اروم نگه میداشت.
-نویل همش میخواد کلاه گروهبندی رو بهش بدیم. می دونی چرا؟ خیلی سخته. تا حالا هکتور ازت پاتیل نو خواسته؟
-بهش فکر نکن...به نفر بعدی فکر کن...300 گالیون...1000 سیکل...4000 نات!
-جینی باهام قهر کرده. تا حالا پیپت باهات قهر کرده؟ می دونی؟خیلی سخته خرج ویزلی هارو بدی.
صورت اگلا لحظه به لحظه سرختر و آتشین تر میشد.
-لاوندر تا حالا بهت معج...
-خدافظ!
اگلا با حرکتی، صندلی هری رو از پله ها به پایین پرتاب کرد و منتظر آه و ناله های هری موند. اما تنها صدایی که میومد همین بود:
-تا حالا کسی از پله ها پرتت کرده پایین؟می دونی خیلی دردناکه.
-