هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱:۰۵ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
لرد به سمت اتاقش به راه افتاد. پشت میز نشست و شروع کرد به دست کشیدن به موهاش.هی دستشو از اینو کشید اونور. از اونور کشید اینور. دو دقیقه که گذشت لرد داشت به موهاش ژل میزد.

- بلا؟ بلا؟ بلا سریع بیا ارباب ازت مشورت میخواد!

بلا مث جت ظاهر شد!

- ارباب؟:pretty:

لرد از حالت رو به آینه به حالت پشت به آینه در اومد.

- چطور شدم؟

بلا یه کم از این زاویه نگاه کرد. یکم از اون زاویه نگاه کرد. دید که یه اشکالی هست این وسط.

- اممم... ارباب... میگم چطوره به جای اینکه وسطشو سیخ کنید، به طور نامرتب اسپایکی ش بکنین؟

چند ساعت بعد، غروب آفتاب

ملت مرگخوار، همه نشسته بودن توی سالن و هر کدوم یه کاری میکردن. لی داشت جای خواب سوسکاشو درست میکرد و هم زمان دنبال یکیشون می گشت که گم شده بود، اما داشت کتاب آشپزی میخوند و ایوان داشت استخونای جمجمه شو پلیش میکرد. خورشیدم داشت آروم آروم غروب میکرد و می رفت پایین پشت یه کوهی در دوردست و صحنه ی خیلی قشنگی درست کرده بود و از این حرفا...

به محض اینکه خورشید کامل رفت پشت کوه، یهو یه صدای فریادی از اتاق لرد شنیده شد. مرگخوارا به دو رفتن سمت اتاق لرد. لینی زودتر از همه پرید توی اتاق.

- ارباب؟ چرا اتاقتون انقدر تاریکه؟

- یه کروشیو بزنم؟! این تاریکی نیست. موهامه که رشد کرده همه ی اتاقو گرفته. این اما کجاس؟

لینی که کلی استرس داشت گفت:

- معلوم نیس کجاس ارباب.

- تا 10 میشمارم پیداش میکنین. لینی، یه دقیقه منو نگاه کن.

- جانم ارباب؟:pretty:

- کروشیو!

با این طلسم، لینی به هوا پرت شد، بعد فرود اومد و فرو رفت توی موهای کف اتاق.
حجم عظیم مو که توی اتاق بود یه تکونی خورد.

- سوسک من! تو لای موهای ارباب قایم شده بودی؟

در حالی که ساحره ها اکثرا با انزجار به لی و قربون صدقه رفتنش نگاه میکردن، لرد با عصبانیت تقریبا جیغ زد:

- من نمیدونم! زود یه کاری کنین ارباب دوباره کچل شه


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۹ ۱:۲۴:۰۸


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۰:۳۳ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
لرد اولین باری که نامه را خواند؛ آن را درک نکرد. سومین باری که قسمت "تقویت قدرت رویش مو" را خواند؛ سرش را به شدت تکان داد و به نامه که آن را رها کرده بود؛ کروشیو و تمامی طلسم های ممنوعه را زد. نامه قبل از افتادن به زمین آتش گرفته بود. لرد به آرامی به طرف در اتاق رفت و فریاد زد:
- آشپزم رو بیارین!

ایوان که قشنگ معلوم بود تازه از خواب بیدار شده؛ با سرعت به پیش لرد آپارات کرد و با حالتی متعب گفت:
- ارباب! اون رفته مامور های شما رو با لی از مهد کودک بیاره. ام... ارباب، شما...

ایوان توجهش به سر لرد که سیاه و پوشیده از مو بود؛ جلب شد و حرف خود را ادامه نداد. لرد با عصبانیت اخم کرد و گفت:
- مامور های من؟ هیچ کدوم از مرخوار های ارباب مهد کودک نمی رن.

ایوان می خواست به لرد بگوید که منظورش سوسک های لی بوده است که لینی که داد و فریاد های لرد و بوی بد آشپزخانه او را بیدار کرده بود؛ پیششان آمد و گفت:
- سلام، ارباب! شما کجا، این جا کجا ارباب! این همه داد وفریاد واسه چیه ارباب؟ اتفاقی افتاده، ارباب؟ وای، ارباب، شما مو دارین ارباب! مو، ارباب.

لرد سیاه که فکر می کرد کالری هایی که در گفتن "کوفت و ارباب." صرف می شوند؛ نمی ارزد؛ تصمیم گرفت لینی را بیهوش کند و داد زد:
- اکسپلیارموس!

چند لحظه بعد که ایوان و لینی با تعجب به لرد نگاه می کردند؛ لرد توضیح داد:
- بدی گشتن با هری پاتر همینه دیگه. حالا، استیوپفای!

لرد رو به ایوان کرد و زمان پایان مهد کودک سوکسا، سوسکی، سوکسو (یا هر چی دیگه.) رو پرسید. صدای زنگ در که به احتمال زیاد لی و اما و سوسک ها پشت آن بودند؛ باعث شد تا ایوان جوابی به لرد ندهد. لرد در حالی که ورد هایش را مرور می کرد تا به اما بزند؛ به در رسید و آن را بدون توجه به درخواست های بلاتریکس که اصرار داشت این کار به سلامتیش لطمه می زند؛ باز کرد.

لرد، لی را در حالی که یک چکش گنده را به زمین می کوبید و با نیش باز به سوسک هایش که روی شانه هاش بودندغ نگاه می کرد؛ دید و از او پرسید:
- اما کو؟

لی با دیدن موهای لرد گفت:
-عجب تیپی زدین ارباب. البته روز عروسی دخترتون حتما باید تیپ خاصی بزنین.

لرد با خشم در را روی لی بست. اما غیب شده بود و گشتن به دنبال او بی فایده بود. بالاخره او را می کشت. اما الان باید فکری برای موهایش می کرد.






ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۹ ۰:۵۷:۳۶
ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۹ ۱:۱۳:۳۸

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۰:۰۲ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲
سوژه ی جدید


بوی بد غذا همه جا رو پر کرده بود...لرد که رد این بو رو تا دم در آشپزخونه زده بود با گفتن "به امید مرلین" وارد آشپزخانه شد.
اما دابز درحال پختن غذایی بود که بوی بدی می داد.

-اما ، این چیه که درست می کنی؟ بوی گندش تمامی ساختمون رو ورداشته!!!

-ارباب...این..این...معجون تقویت قدرت...

-چی؟؟؟تقویت قدرت!!!بده من...بده من...می خوام کمی بنوشم.

-نه ارباب . این باعث تقویت قدرته....

-نیازی نیست چیزی بگی...

و لرد تمامی محتوای درون پاتیل را یک جا نوشید.

-چه قدر مزه ی گندی می ده...یک بار که توی هاگوارتز بودم ، یه دونه برتی بات خوردم که مزه ی استفراغ خوک می داد!!!! اما دابز ، چرا چیزی نمی گی؟

اما که خشکش زده بود ، به لرد نگاه می کرد و تند تند عرق می کرد.

-دابز...نمی خواد چیزی بگی...من دارم میرم توی اتاقم...طرز تهیه ی معجون قدرت رو بهم بده...نیاز دارم هر چند وقت یک بار ازش بنوشم.

-بـــــــــــ.........باشــــــه

لرد از اتاق خارج شد.در همان ابتدا دالاهوف رو دید که از پله ها پایین می آمد که بادیدن ارباب چشمانش از حدقه بیرون زد.

لرد که تعجب کرده بود ، به راه خودش ادامه داد...

لینی وارنر هم با دیدن ارباب به دیوار خورد و افتاد...البته برای لرد دیگه عادی شده بود چون تا حالا 17 نفر اینجوری شدن.

ارباب به اتاق خودش رسید...با یک نگاه به آینه فهمید که روی سرش مو رشد کرده!!!

رفت جلوی میزش و یک پیام دید ....دابز نوشته بود:

قربان...اون نوشیدنی که شما میل کردید یک معجون قوی رویش مو بود!!!!!

شما اجازه ندادید من جمله ی خودم رو کامل کنم.

"اون معجون تقویت قدرت رویش مو بود!!!!"




پاسخ به: وداع با آخرین پاتر
پیام زده شده در: ۲۳:۴۱ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
یادم تو را فراموش پاتر!

به خاطر آور روزی را که با تو عهد بستم تا مفهوم عشق ورزیدن را از لابه لای صفحات دفتر خاطراتت بیاموزم

به خاطر بیاور دورانی را که در سختی ها و سهولت ها در کنار هم زیستیم و یار لحظه های تنهایی من تو بودی

به یاد آور وقت هایی را که در اتاقم گذراندم تا در تنهایی خود با نوشته های کتابت تمرین گویندگی کنم چرا که لحن نوشتارت بر دل من نشست

بدان که تا کنون بیش از 60000تومان برای خرید اوراق کتاب تو صرف کردم
و هیچ منتی بر سرت نیست
چرا که درس زندگی و عشق و مردانگی از تو آموختم

یادم تو را فراموش پاتر

حالا دیگر نیستی اما یادت در ذهن مکدر من باقی مانده

یادت باشد تکه ی جناغ مرغی را که برای تثبیت عهدی که با هم بستیم هنوز در دستان من باقیست

من به عهدم پایبندم.....الی الأبد

اما تو.....
در شیرین ترین لحظات زندگیم ،تنهایم گذاشتی و فراغ البال در آسمان خاطره هایم پرواز کردی تا به یادت دست در دستان فرشته ی مرگ نهم.

استخوان جناغی که در دستانت است به من پس بده
من از تو دلگیر می مانم
اما
یادت باشد
یادم تو را فراموش پاتر!




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
تصویر جدید

متقاضیان ورود به ایفای نقش برای شرکت در اینجا باید پستی ارسال کنند که حاوی نمایشنامه ای در مورد تصویر زیر باشد :
تصویر کوچک شده


نکات تصویر:

*این تصویر مربوط به مرگ لیلی عشق ابدی سوروس اسنیپپ است.
٭ ولی شما آزاد و البته ملزم هستید که محتوای این تصویر را بر اساس خلاقیت خود در ژانرهای طنز، جدی، وحشت و ...، تغییر دهید.

نکات نمایشنامه نویسی:

٭ نمایشنامه در شکل اصلی یک داستان یا حکایتی نیست که از زبان شما به عنوان نویسنده یا گوینده نقل شود، بلکه همانند فیلمنامه یک فیلم سینمایی است که علاوه بر توصیف هایی از محیط، اشیا، شخصیت ها و سوژه و داستان برقرار شده، مکالمه های میان شخصیت ها را در نیز در بر می گیرد.
٭ بهترین نمایشنامه ها الزاما طولانی و بلند نیستند. حد تعادل را رعایت کنید.
٭ رعایت نکات فنی اعم از املای صحیح کلمات، پارگراف بندی مناسب، مشخص کردن و جداسازی دیالوگ ها(مکالمه و حرف شخصیت) از توصیف ها و فضاسازی محیط، به نمایشنامه شما شکل و ساختمان خوبی می دهد.
٭ بیشتر به تصویر دقت کنید و تا جایی که امکان آن وجود دارد، با خلاقیت و تنوع خود شکل های مختلفی از سوژه و داستان را برای تصویر بالا استخراج کرده و آنها را در قالب نمایشنامه خود به کار بگیرید.
٭ در انحصار سبک یا ژانر نوشته نباشید و اول به این نگاه کنید که در درجه اول علاقه شما به چه سبکی است (طنز - جدی - ترسناک - رمانتیک و ...) سپس به تصویر نگاه کنید که بیشتر در چه سبکی می توان برای آن نمایشنامه جذاب تری نوشت یا بر اساس سبک مورد علاقه شما، چگونه می توان به آن جهت داد.
٭ در صورت استفاده از سبک طنز، بر اساس عرف در ایفای نقش سایت جادوگران، می توانید از کد شکلک ها که در اینجا آمده است داخل نمایشنامه در موقعیت پایان دیالوگ یا جمله شخصیت های نمایشنامه خود جهت بیان حالت های رفتاری و روحی و شیوه بیان جملات شخصیت ها، استفاده نمایید.


امیدواریم شما متقضیان عزیز به زودی از اینجا که دروازه ورود به ایفای نقش به حساب می آید، عبور کرده و پس از انتخاب شخصیت، پا به دنیای جادویی ایفای نقش بگذارید.


موفق باشید


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: وردهای ساخته ی خودتون
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
آبلیوی ایت: طللسمی که برای فراموشی به کار می رود.

آپارسیوم: افسونی برای آشكاركردن چیزهای نهان مثل نوشته های یك كتاب.

آكسیو: افسون فراخوان.

آلوهومورا: این جادو برای باز كردن قفل می باشد.

آناپنو: افسونی برای باز كردن راه های تنفسی.

اپیكس: برای ترمیم قسمت هایی از بدن.

ارورتو: جهت تبدیل کردن حیوان به لیوان.

اوکیلوس ریپارو: طلسم ترمیم عینک.

ایمپریوس: از ایجاد بخار روی عینك جلوگیری می كند.

ایوانسكو: برای ناپدید كردن اجسام و برگرداندن آن ها به جای اصلی.

ترجیو: برای پاك كردن چیزی.

دی پالسو: از این ورد برای هل دادن اشیا و اجسام استفاده می شود.

دیفیندو: برای جدا كردن دو چیز مانند كتاب از جلد آن.

رنویت: وقتی فردی بیهوش می شود برای به هوش آوردن او از این افسون استفاده می شود.

ریپارو: برای ساختن و درست كردن مجدد یك جسم مثلاً اگر ظرفی بشكند با این ورد می شود آن را دوباره درست كرد.

ریكتو سمپرا: افسونی كه باعث قلقلك و خنده می شود.

وینگاردیوم له ویوسا: این ورد برای به حركت در آوردن و بالا بردن اجسام است.

سایلنشیو: افسون سكوت.

سونوروس: برای بلندكردن صدا مانند یك بلندگو.

لوکوموتور: تلسمی برای جابجایی اشیا که با حرکت چوب انجام می شود.

لوموس: افسونی كه باعث روشن شدن نوك چوبدستی می شود.

لوموس ماکسیما: این ورد برای پرتاب نور استفاده می شود که هیچ سدمه ای به کسی وارد نمی کند.



»افسون های مبارزه ی رو در رو(به ترتیب حروف الفبا)/ از این طلسم ها برای آزار دادن افراد یا موجودات مقابل انجام می شود.

آپوگنو: افسونی كه باعث به وجود آمدن پرندگانی می شود كه به طرف شخص مقابل حمله می كنند.

استوپفای: افسونی برای ضربه زدن به افراد.

اسكورگیفی: این ورد باعث می شود از دهان شخص مقابل حباب های صابون خارج شود.

اكسپكتوپاترونوم: برای ایجاد سپر مدافع در مقابل دیوانه سازها (دمنتورها).

اكسپلیارموس: افسون خلع سلاح.

ایمپدی منتا: افسون ضربه.

اینسندیو: وردی برای تولید آتش از چوب.

پتریفیكوس توتالوس: افسونی كه برای غیرقابل حركت كردن بدن و بی حس كردن آن مورد استفاده قرار می گیرد و در حقیقت بدن را فلج می كند.

تارانتالگرا: این افسون باعث می شود فرد بی اراده شروع به دویدن كند.

دانساتو: افسونی كه باعث بزرگ شدن دندان ها می شود.

ریداکتو: این ورد برای شکاندن اشیا و یا خراب کردن آن ها می باشد.

سرپنسورتیا: افسونی كه باعث به وجود آمدن یك مار می شود.

فاینیت اینگانتاتم: برای خنثی كردن بعضی از افسون ها و بازگرداندن به حالت اولیّه.

فورنوكولوس: افسونی كه باعث بزرگ شدن بینی فرد می شود.

کانفرینگو: آمدن ضربه ی قدرتمندی از چوب.

له وی كورپوس: وردی كه باعث می شود شخص از مچ پا آویزان شود.

سكتوم سمپرا: مانند یك شمشیر نامریی به دشمنان حمله می كند و آن ها را خون آلود می كند.

مافلیاتو: این ورد در اشخاصی كه در آن نزدیكی هستند اثر می كند و باعث می شود آنها صدای وزوزی درون گوش خود احساس كنند.


»افسون های نابخشودنی(به ترتیب حروف الفبا)/ طلسم هایی که استفاده از آن ها باعث محکومیّت مادام العمر استفاده کننده به حبس در آزکابان می شود.

آواداكداورا: نفرین مرگبار که بدترین افسون دنیاست.

ایمپریو: افسون تسلط،باعث می شود فرد هر كاری كه ما می خواهیم انجام دهد.

كروشیو: باعث درد لحظه ای در فرد می شود به طوری كه او را وادار به جیغ زدن می كند.

(این تمامی طلسم هایی است که من می دانم....اگه کسی به جز این طلسم ها ، طلسم دیگری بلد هست بگوید ما هم استفاده کنیم.)




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
نام: سالی آن پرکس

گروه: اسلیترین

خون: اصیل زاده

چوبدستی: بیست و هشت سانتی متر، از چوب درخت افرا و مغز ریسه ی قلب اژدها

چوب جارو: آذرخش

سن: 16

سپر مدافع: شاهین

علاقمندی ها: بازی کردن با جان و مال بقیه، راه رفتن رو اعصاب بقیه، عصبانی کردن بقیه، جِز دادن بقیه و کلا از این قبیل کارها!

استعداد ها: او دروغگویی بسیار ماهری است و کمتر کسی می تواند تفاوت میان حرف های راست و دروغش را بفهمد! او مهارت زیادی در نقشه کشیدن و تله گذاشتن برای دیگران دارد. یکی دیگر از استعداد های او برانگیختن احساسات دیگران است؛ احساساتی از قبیل عصبانیت، حسادت، ناراحتی و...

ویژگی های ظاهری: قدبلند، موهای قرمز لخت که تا شانه هایش است و چشمان سبز نافذ. چهره اش همیشه حالتی پوزخند مانند دارد!

ویژگی های اخلاقی: بسیار خونسرد است و خیلی کم پیش می آید که عصبانی شود. او بسیار بی رحم است و اهمیتی به دیگران نمی دهد و تنها چیزی که برایش مهم است منافع خودش است.

معرفی کوتاه: او در هشت اکتبر شانزده سال پیش در خانواده ای اصیل به دنیا آمد. وقتی به هاگواتز آمد سال ها به اذیت کردن گریفیندوری ها گذراند تا این که جنگ میان جادوی سیاه و جادوی سفید شروع شد. در آن زمان سالی از پیروز شدن ولدمورت مطمئن بود، به همین دلیل به مرگخواران پیوست و از خادمان وفادار لرد ولدمورت شد!


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به ایفای نقش خوش آمدید.
تایید شد


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۲ ۱۴:۵۳:۵۸


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
فوری.....فوری

روزنامه ی پیام امروز یک گزارشگر جدید از وزارت سحر و جادو که توسط شخص وزیر"مورفین گانت" انتخاب شده اند را در گروه خود جای داده است.


اقای ویلبرت اسلینکرد ، گزارشگر جدید وزارت سحر و جادو.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


آقای مورفین گانت دیروز در کوچه ی دیاگون ، سخنرانی کردند.


آقای مورفین گانت بنا بر درخواست جادوگران پرشور کوچه ی دیاگون ، سخنرانی خود را انجام دادند.
ایشان با سخن گفتن درباره ی هدف های آینده ی خود و گروه وزارتخانه ، بینش مردم را نسبت به آینده ی جامعه ی جادوگران تغییر دادند.


بخشی از گفته های ایشان درباره ی گروه های وزارت خانه:


" شما ملت جادوگران می دانید که از زمان آمدن من تمامی مشکلات جامعه حل شده است و در آینده نیز همین طور خواهد بود.همه ی مشکلات با کلیدی که در دستان من است حل شده و از این پس هیچ مشکلی جامعه ی ما را تهدید نمی کند.گروه وزارتخانه از همیشه بهتر عمل کرده.......گروه کاراگاهان با فرماندهی آقای ارنی مک میلان ، اکیپ جدیدی از کاراگاهان را تربیت کرده است........رادیو وزارت اخبار گوناگونی از وزارتخانه از طریق گزارشگر وزارتخانه "آقای اسلینکرد" به شنوندگان عزیز می دهد.......سازمان های آموزش هم درحال انجام وظیفه ی خود هستند."

ایشان همچنین درباره ی مدرسه ی هاگوارتز سخنرانی کردند و گفتند که این مدرسه هم اکنون با مدیریت جناب اسلیترین در بهترین جایگاه قرار دارد و بازرس های عالی رتبه هم تا چند روز دیگر به مدرسه خواهند رفت.

"مدرسه هاگوارتز با مدیریت آقای اسلیترین هم آماده ی شروع ترم تابستان است.
ما هم با انتخاب بازرس عالی رتبه هاگوارتز آقایان لودو بگمن و بیل ویزلی در شروع این کلاس ها دست داشتیم.
بازرسان عالی رتبه تا چند روز دیگر به مدرسه ی علوم و فنون هاگوارتز راهی خواهند شد."

ایشان در پایان با گفتن جمله ی "ما همیشه پیروز هستیم و پیروز خواهیم ماند." سخنرانی خود را به پایان رساندند.

گزارشی از ویلبرت اسلینکرد

گزارشگر وزارتخانه




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
تو خونه ی پاتر ها همه سرخوش بودن تا این که ولدموردت از راه رسید. ولدمورت اول جیمز رو زد نفله کرد بعد رفت سراغ لیلی! لیلی گفت:
- منو بکش ولی با هری کاری نداشته باش!
- نه... من هردوتونو می کشم!

ولدمورت بعد از گفتن این حرف یه خنده ی شیطانی خیلی خفنز کرد و فریاد زد:
- آواداکداورا!

لیلی جیغ کشید و افتاد ولی ولدمورت ناپدید نشد! پس از چند لحظه که در سکوت گذشت لیلی یه چشمشو باز کرد و گفت:
- ای بابا... غیب شو دیگه داستان پوکید!
- خو چی کار کنم طلسمه کار نکرد!

راوی: آقا کات!

صدای جیمز از طبقه ی پایین اومد:
- تموم نشد؟! بابا گردنم درد گرفت از بس خودمو به مردن زدم! این چه وضعشه؟! اصلا من از رولینگ شکایت می کنم!

ولدمورت فریاد کشید:
- بابا این چوبدستیه خرابه کار نمی کنه خو...:worry:

راوی: آقا برگردین از اون جایی که ولدمورت میاد... یکی اون چوبدستی رو عوض کنه!
_____________
خخخخخخخخخخخخ،خوب بود!
تائید شد!


ویرایش شده توسط shader در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۸ ۲۱:۰۱:۲۹
ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۸ ۲۱:۱۳:۲۹


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
به رز:

اونم بلاک افراد آنلاین شاید یکبار از هر چند بار به جای نام نمایشی تون، نام کاربری تون رو نمایش بده. تصادفی می افته این اتفاق. البته اگه منطقی نگاه کنید، درستش نمایش نام کاربری شما هستش چرا که فقط شما در بخش ایفای نقش سایت رز ویزلی هستید و در سایر بخش های سایت (که ایفای نقش نیستن) هویت شما در اصل نام کاربری تون باید باشه.

دقت کنید هم در پایین صفحه انجمن ها،‌ اونجا هم افراد آنلاین رو در بخش انجمن ها درج میکنه که همواره نام نمایشی شما رو درج میکنه نه نام کاربری.


No Country for Old Men








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.