هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: قبرستان
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳
#61
رودولف دستی به رداش کشید و از جیبش دستمال کاغذی در آورد و به آهستگی رژ لبی که از ساحره قبلی روی صورتش مونده بود رو پاک کرد و بعد دوباره با تعجب به بلاتریکس نگاه کرد و گفت:
-ها فک نکن این مال ساحره دیگه بوده ها ، یکی رو منفجر کردم صورتش جدا شد از بدنش خورد به صورتم. اصلا واستا ببینم ، من از کجا بدونم تا واقعا بلایی ؟

بلا با بی توجهی ، نوشیدنی که جلوش بود رو برداشت و به طرف شومینه در حال خاموش بودن رفت. چند تیکه چوب برداشت و تک تک به درون شومینه انداخت و شعله گرفتن آتیش رو با دقت تماشا کرد. بعد از چند ثانیه برگشت رو به رودولف و گفت:
-رودولف دوس داری مثل همین چوبا بندازمت تو اون شومینه ؟
-هااا اوکی خود خودشی. نمیدونی چقد خوشحالم که برگشتی بلا.

رودولف این حرف رو زد و بعد به طرف دالاهوف رفت و به آهستگی بهش گفت :
-البته خوشحال تر میشدم که مرده میموند که با ساحره های بیشتری خاله بازی میکردم.

دالاهوف که متوجه منظور رودولف شد ، سری به نشانه تاکید تکون داد و یقه رودولف رو گرفت و در حالی که زیر چشمی به بلا نگاه میکرد به طرف آشپزخونه حرکت کرد که یه دفعه رعد و برق بزرگی در هوا زده شد و بعد از پایان مه و دودی ایجاد شده ، لرد ولدمورت ظاهر شد.
لرد سریعا چوب دستیش رو به طرف دالاهوف گرفت و بدون نگاه به اطرافش آماده طلسم کردنش شد.
-خب پس تو به ما خیانت میکنی ها ؟ میری آدم خوب میشی بچه اینا میاری و دنبال عشق و از این صحبت هایی ؟

لرد این حرف رو زد و بعدش به نظرش رسید که بد نیست به اطرافش هم نگاهی بندازه تا دوباره داستانی مثل هری پاتر براش پیش نیاد. نگاهی به کل خونه انداخت و یه دفعه نگاهش روی بلا متمرکز شد.
-بلا ؟
-لرد؟

نگاه دو یار قدیمی روی همدیگه قفل شد. پروانه های که البته سیاه و مرده بودن در اطرافش به پرواز در اومد و رنگین کمانی که انواع رنگ سیاه داشت جلوشون ظاهر شد. لرد به آهستگی چوب دستیش رو پایین آورد و ثابت سر جاش ایستاد و به بالا خیره شده بود. صدای پرنده های مرگ و کلاغ ها نوای عاشقانه سیاه و مرگباری به وجود آورد. در همین بین که صحنه اسلوموشن شده بود و لرد و بلا به طرف همدیگه میدوئیدن یه دفعه دوربین روی صورت لرد وایستاد.
تمام احساسات قبلی به صورت ناگهانی به خشم و عصبانیت تبدیل شد و لرد دوباره چوب دستیش رو بالا گرفت و به طرف بلا گرفت.
-وایستا ببینم ، اصلا از کجا بدونم تو واقعا بلا هستی ؟ دامبل هم اگر یه ذره موهاش رو فری کنی ردای سیاه بپوشه خیلی شبیه تو میشه.
-لرد قربونتون برم ، من میرم آزکابان زندانی میشم و دوباره فرار میکنم به خاطر شما. من حاضرم برم محفلی شم و بعد خودم رو بکشم که شما خوشحال شید یه محفلی کم شده. من حاضرم برم خودم به دیوانه ساز ها بوسه بزنم تا شما لذت ببرید. ارباب...ارباب ! :bigkiss:
-اینا دلیل نمیشه که. این روزا همه مرگخوارها مدام از این حرفا بهم میزنن. یه ذره چت باکس رو بخونی میفهمی همه شون دستمال سازی اسکاور راه انداختن واسمون. یه چیزی بگو که بهمون ثابت بشه که بلایی.
-هاا ، مالی ویزلی نوزده سال پیش منو کشت ؟
-آره خود بلایی ، هیچکس حاضر نیست در مورد کشته شدن توسط مالی دروغ بگه.




پاسخ به: تابلوی اعلانات الف دال(ارتش دامبلدور)
پیام زده شده در: ۰:۵۵ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳
#62
اولین ماموریت الف دال:


برای اولین ماموریت ، یه تاپیک ساده رو انتخاب کردم که همه با آرامش توش پست بزنید.

دفترچه خاطرات هاگوارتز

پستی در مورد خاطره هاگوارتزی بزنید.
*حتما نباید خاطره شخصیت خودتون باشه.میتونید خاطره ای از زبان هر کی و در مورد هر کسی بنویسید.
*حتما باید خاطره در جریان تحصیل در هاگوارتز باشه.
*میتونید از سوژه های خود کتاب های هری پاتر یا سوژه های سایت یا حتی سوژه های خودتون استفاده کنید.
*اگر نیاز به نقد دارید ، حتما اول پست درخواست کنید.
*امتیاز شرکت در ماموریت ، 100 می باشد.
*پست ها به صورت تکی و غیر ادامه دار باید زده بشه.

مهلت انجام ماموریت تا هفته آینده هست. در صورت فعالیت خوب ، در مورد ماموریت های بعدی تصمیم گیری می شود.

اگر ایده ای در مورد ماموریت ها ، یا سوال و انتقادی دارید ، اینجا مطرح کنید.




پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۰:۴۷ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳
#63
اسنیپ در خانه اش نشسته بود و با علاقه زیادی به دفترچه خاطراتش خیره شده بود.دفترچه رو ورق میزد و به همین صورت خاطره های مختلف رو به یاد می آورد و لذت میبرد.خوشی ها و ناراحتی ها رو در این دفترچه نوشته بود و همین بهش کمک میکرد تا خاطراتش از یادش نرن.
به صفحه ای رسید که توش یکی از خاطرات تلخ دوران تحصیلش نوشته شده بود.خیلی دوست داشت یه بار دیگه فکر و عقاید اون موقعش رو بخونه و لذت ببره.


هوا کم کم رو به سردی پیش میرفت و البته برگ های زرد درختان حیاط هاگوارتز رو پر کرده بودن.امروز قرار هست که با لیلی به هاگزمید برم.خیلی هیجان زده شده بودم و البته کمی هم گیج بودم.چون من واقعا وقتی با دختر برخورد میکنم قدرت گفتارم رو از دست میدم و حرفی برای گرفتن نخواهم داشت.حتمن لیلی هم همین حالت رو داره و اون هم هیجان زده شده.

با یکی از صمیمی ترین دوستام تو تالار مشورت کردم.ما جلوی شومینه سبز رنگ تالار اسلیترین نشسته بودیم و صحبت میکردیم.
-لوسیوس به نظرت چیکار کنم؟همون اول که نمیتونم بپرم باهاش راز و نیاز کنم؟
-نه اسنیپ عجله نکن.اول یه ذره باهاش صحبت کن و سعی کن بهش نزدیک تر بشی.بعد اگر دیدی که اون هم این راز و نیاز رو میپسنده و تایید میکنه میتونی بهش نزدیک بشی ولی عجله نکن.

به نظرم زمان خیلی کند میگذشت.به ساعت تالار خیره شده بودم و ثانیه ها رو میشمردم.خیلی علاقه داشتم که هر چه زودتر زمان قرار فرا برسه.بار ها خودمو لعنت میکنم که چرا زودتر قرار نذاشتم و خودم رو از این استرس نجات ندادم.
از در تالار خارج شدم و به هدف رستوران سه دسته جارو حرکت کردم.تو مسیر حواسم به هیچکس نبود و دقیقن مث یه عاشق به فکر فرو رفته بودم و جواب سلام دوستانم رو هم ندادم.حتی وقتی به پرفسور اسلاگهورن رسیدم(که معلم مورد علاقم بود)هم توجهی نکردم و رد شدم.گویا پرفسور هم منو درک کرد و با لبخندی به من خیره شده بود.
هوا بیرون سر شده بود و اولین نشانه های برف در حال باریدن بود.کمی به خودم لرزیدم و به راهم ادامه دادم.قدرت عشق اینقدر قدرتمند بود که این سرما رو تبدیل به گرما کرده بود.لیلی رو در راه نمیدیدم و احتمال دادم که زودتر از من اونجا باشه.با قدم های کوتاه و لرزان به سمت سه دسته جارو حرکت کردم.
-هی اسنیپ.مث اینکه مریض شدی،مشکلی که نداری؟

سرم رو بالا میگیرم و آلبوس دامبلدور رو میبینم.با لبخندی بهش جواب دادم:
-چجوری به این نتیجه رسیدی که باید مریض باشم؟
-آخه پاهات داره به شدت می لرزه.گفتم شاید خیلی سردت باشه.
-خیلی ممنون از توجهت ولی حالم خوبه!تو خوبی؟مینروا رو دیدی؟خوش گذشت؟
-آره خوب بود.کمی با هم راز و نیاز کردیم ولی خب من چون درس داشتم سریع تمومش کردم تا به درسم برسم.

با آلبوس خدافظی کردم و تو فکرم آرزو کردم کاش من هم مث اون بی خیال با این قضیه برخورد میکردم.بالاخره رستوران سه دسته جارو از دور نمایان شد و دودی که از دودکشش بیرون میومد نظرم رو جلب کرد.مشخص بود که روز شلوغی رو تجربه میکرد.هوا سرد شده بود و جفت ها خودشون رو به یه پناهگاه سرد رسونده بودن.
وقتی به رستوران رسیدم و در رستوران رو باز کردم لیلی رو دیدم که با قیافه ای ناراحت بر روی یه صندلی نشسته بود.وقتی کنارش رسیدم بهش سلام کردم و مقابلش نشستم.دستانش رو گرفتم و گفتم:
-چی شده که اینقدر عشق من رو ناراحت کرده؟

با ناراحتی بلند شد.مقداری لرزید و بعد گفت:
-اسنیپ.من خیلی متاسفم که این خبر رو دارم بهت میدم.خودم هم هیچ وقت فکر نمیکردم که چنین اتفاقی بیفته ولی افتاد.من تو تالار با پسر دیگه ای آشنا شدم و باهاش قرار گذاشتم.تو یه اسلیترینی هستی و خوب به نظرم نمیرسه که یه گریفیندوری با اسلیترینی دوست باشه.اینطوری برای جفتمون بهتره!
-متوجه نمیشم ، شوخی داری میکنی ؟ تا حالا که مشکلی نداشتیم با گروه های مختلف. کی هست اونیکه باهاش دوست شدی.
جوابی نداد و با سرعت از کافه بیرون رفت.حالا همه دانش آموزا با تعجب به من خیره شده بودن و من صورتم در دستانم رفته بود و فکر میکردم.چه خیالاتی داشتم و چی شد؟چه تصور هایی داشتم و چه اتفاقی افتاد؟


دفترچه خاطرات رو بست و چشمانش رو همونطور که بر روی مبل نرمش نشسته بود،بست.به اتفاقاتی که اون روز براش افتاد فکر کرد و بعد از لبخندی به خواب عمیقی فرو رفت!






پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۰:۲۵ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳
#64
نتایج چهل و پنجمین ترین های سایت جادوگران

جادوگر ماه:
ادوارد بونز

ناظر ماه:
هری پاتر

بهترین نویسنده ایفای نقش:
لرد ولدمورت

بهترین ایده پرداز:
هکتور دگورث گرنجر

بهترین عضو تازه وارد:
روبیوس هاگرید




پاسخ به: بهترین ایده پرداز
پیام زده شده در: ۰:۱۴ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳
#65
نتایج مرحله دوم بهترین ایده پرداز دوره چهل و پنجم:

هکتور دگورث گرنجر:16 رای
جیمز پاتر:6 رای

با توجه به نتایج مرحله دوم رای گیری ، رنک بهترین ایده پرداز به هکتور دگورث گرنجر می رسد.




پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۰:۱۲ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳
#66
نتایج مرحله دوم ناظر ماه دوره چهل و پنجم:

لرد ولدمورت:13 رای
هری پاتر:10 رای

با اینکه برنده مرحله دوم لرد ولدمورت است ، به دلیل اینکه ایشون رنک بهترین نویسنده ایفای نقش رو نیز بردن ، طبق میل خودشون اون رنک رو انتخاب کردن و این یکی به هری پاتر می رسد.




پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۳
#67
لرد نگاهی به مرگخوارا میندازه و بعد به تمام بدنش دست میکشه و به محض اینکه متوجه میشه تمام بدنش کامل برگشته و سالم هست ، یکی از جان پیچ هاش رو که آماده استفاده بود رو میذاره تو جیبش و بر میگرده به سمت مرگخوارا و با عصبانیت میگه:
-افسون ضد غیب و ظاهر شدن

مرگخوارها از تعجب به همدیگه نگاه کردن و بالاخره پیترپتیگرو که برای سوژه زیاد مهم نبود از جاش بلند میشه و میگه:
-لرد ، افسون ضد غیب و ظاهر شدن چیه دیگه؟

لرد جواب رو با کریشیویی میده و بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه ، کمی سرش رو میخارونه تا برنامه ریزی جدیدی بکنه ولی چون ایده خاصی به ذهنش نمیرسه این بار صورتش رو کمی میمالونه و بعد باز چون برنامه ای به ذهنش نمیرسه ، نجینی رو میگیره و به سمت دفتر مدیریت میره و روی صندلی دامبلدور میشینه.
-پس بگو دامبل چرا اینقد به این صندلی علاقه داره ، چه صندلی راحت و ردیفیه. چرا ما از این صندلی ها تو خونه ریدل نداریم؟

مرگخوارا با ترس و تعجب به لرد نگاه کردن و دوباره پتیگرو رو جلو انداختن تا با لرد از طرف بقیه مرگخوارها صحبت کنه.
-ولی لرد ، در مورد خروج از هاگوارتز چی ؟ نقشه چی ؟ دره گودریک ؟ سند ؟ کشتن جیمز و لیلی ؟ جان پیچ ؟
-این چیه جدوله مگه اینقد از ما سوال میپرسی . . نتیجه گیری این هست که شما ها کلی پست درخواست نقد کردید ، من میشینم پشت همین میز و صندلی خوشگل جدیدم و پستاتون رو نقد میکنم تا شما میرید و راه خروج از هاگوارتز رو پیدا میکنید.

مرگخوارها به سرعت از دفتر مدیریت خارج میشن تا پست های بیشتری در مورد خروج از هاگوارتز بزنن و درخواست نقد های بیشتری بکنن تا یه موقع سر لرد خلوت نشه.


طرف محفلی ها:

آلبوس روی میز گریفیندور وایستاده بود و به سرعت نوشیدنی های کره ای بالا میرفت و با کمی حرکات موزون بقیه گریفیندوری ها رو دعوت به جشن و مهمونی گرفتن میکرد. کمی اونورتر هرمیون و هری نشسته بودن و با تعجب به محفلی ها نگاه میکردن و مدام حرص میخوردن که چرا نمیرن تا جلوی مرگخوارها رو بگیرن.
بعد از چندین بار اصرار هرمیون ، هری بالاخره پاشد و به طرف دامبلدور رفت و با صدای آرومی شروع با حرف زدن کرد.
-پرفسور ، من دیشب خواب دیدم که ولدمورت از هاگوارتز فرار کرده و بعد سیریوس رو تو وزارت خونه کشته و بعدم رفته تو جام جهانی کوییدیچ آقای گل شده.
-ها پسرم ، به خاطر اینکه این داستان رو واسم تعریف کردی یه مدت تصمیم میگیریم که تو چشات نگاه نکنم تا نکنه که لرد از من کمک بگیره آقای گل کوییدیچ بشه.

هری با عصبانیت به طرف هرمیون میکشه و با بالا بردن شونش بهش میفهمونه که نقششون جواب نداده. بعد تا میره پیشش بشینه ، سریع رون از پشت صحنه وارد میشه و بینشون میشینه و با عصبانیت هری رو از صحنه بیرون میکنه.
هرمیون از سر جاش بلند میشه و به دعوای رون و هری نگاهی میکنه ، بعد به حرکات موزون دامبلدور خیره میشه و کمی اونطرف تر جیمز و سیریوس رو میبینه که دارن با چند تا ساحره راز و نیاز میکنن. محفلی ها از نوشیدنی زیاد خورده بودن و قدرت تصمیم گیری درست رو از دست داده بودن. هرمیون شروع به فکر برای پیدا کردن راهی برای برگردون محفلی ها به حالت عادی کرد.






پاسخ به: تابلوی اعلانات الف دال(ارتش دامبلدور)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۳
#68
اعضای ارتش دامبلدور
(امتیازات)


روبیوس هاگرید
:60 امتیاز
رون ویزلی : 160 امتیاز
سیسرون هارکیس(مسوول خبرگذاری الف دال):100 امتیاز
فرد ویزلی:0 امتیاز
گودريك گريفندور:0 امتیاز
مادام هوچ:0 امتیاز
گابریل دلاکور :0 امتیاز
لونا لاوگود:0 امتیاز
مالی ویزلی:0 امتیاز

اعضای الف دال میتوانند این آرم رو در امضاشون قرار بدن. اجباری نیست.
(اگر کمک خواستید من میتونم براتون بذارم تو امضاتون)


تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۸ ۲۲:۱۸:۵۱
ویرایش شده توسط جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۸ ۲۲:۳۶:۰۲
ویرایش شده توسط جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۱ ۰:۲۹:۰۵
ویرایش شده توسط جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۱۸ ۱۸:۲۵:۵۱
ویرایش شده توسط جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۱۸ ۱۸:۴۴:۵۹
ویرایش شده توسط جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۱ ۱۹:۱۰:۰۸



پاسخ به: بهترین ایده پرداز
پیام زده شده در: ۰:۳۰ شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳
#69
نتایج مرحله اول بهترین ایده پرداز دوره چهل و پنجم:

*با توجه به اینکه لیگ کوییدیچ ایده تازه ای نیست ، تمام رای ها به برگذاری "سری دوم" مسابقات کوییدیچ حذف می شوند. برای اتفاقات مشابه آینده ، برای چنین کاری میتوانستید تو "ناظر ماه" برای برگذاری کوییدیچ رای بدید.


هکتور دگورث گرنجر:7 رای
جیمز پاتر:4 رای
رودولف لسترنج:1 رای

مرحله دوم از طریق نظرسنجی بین هکتور دگورث گرنجر و جیمز پاتر دنبال می شود.




پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۰:۲۴ شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳
#70
نتایج مرحله اول ناظر ماه دوره چهل و پنجم:

لرد ولدمورت:10 رای
هری پاتر:6 رای
گلرت گریندوالد:1 رای

مرحله دوم از طریق نظرسنجی بین لرد ولدمورت و هری پاتر دنبال می شود.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.