هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹
#91
تدریس جلسه دوم طلسم های باستانی

-باورم نمیشه بعد از اونهمه دردسر برای انجام تکلیفش بازم باید به این کلاس برگردیم!
-مرلین میدونه ایندفعه چه آشی برامون پخته... .
-ما به نمره مون تو این کلاس احتیاج داریم بچه ها.
-فعلا من فقط به خواب احتیاج دارم.

جادوآموزان منفی نگر بعد ازینکه دور خودشان چرخیدند و سرشان را خاراندند، غرغرکنان وارد کلاس طلسم های باستانی شدند. هرکدام از آنها تلاش می کردند تا در دورترین صندلی به میز استاد بنشینند.
کلاس مثل دفعه قبل تاریک و پر از شمع ها و چراغ های آبی رنگ بود. بچه ها که ناهار دوغ جادویی خورده بودند با بیحالی روی نیمکت هایشان ولو شده و برای پایان کلاسی که هنوز شروع نشده بود لحظه شماری می کردند.

-همینطوره نایجلوس. ممنون از ایده ی خوبت.

بچه ها با شنیدن صدای استادشان صاف نشستند و علامت سوال های بسیاری در مغزشان به پرواز درآمد.

نایجلوس کیست؟ آیا ایده ی تکالیف مصیبت بار زیر سر اوست؟ آیا استاد درس طلسم های باستانی از جای دیگری خط می گیرد؟ نایجلوس اسم پسرانه است... آیا؟... .

-خب، میبینم که همه تون سالم برگشتید. امیدوار بودم که تکالیف بهتری ازتون دریافت کنم ولی خب هرکسی قدر طلسم های باستانی رو نمیدونه... .

هیچکدام از جادوآموزان به حرف های استادشان گوش نمی دادند، بعضی از آنها شوکه شده و در نیمکت هایشان پایین رفته بودند، اما تقریبا همه ی آنها حواسشان به هیکل نقره ای دماغ درازی بود که پشت ملانی در هوا شناور بود.
-... بخاطر همینه که ایندفعه بهتون طلسم جالب تری رو معرفی میکنم.

آنها هیچوقت این روح را در هاگوارتز ندیده بودند. روح با لبخند موذیانه و خودپسندانه ای به آنها نگاه می کرد.

-ولی قبلش... ازونجایی که هیچکس حواسش به درس نیست، دوستمو بهتون معرفی میکنم.
نایجلوس بلک. یکی از مدیران سابق هاگوارتز و پسرعموی عمه ی مادربزرگ من!... توصیه های اون برای من خیلی کارآمده. نایجلوس... ممنون که به سوالم جواب دادی، میتونی بری.

روح همانطور که به بچه ها خیره شده بود بدون هیچ حرفی غیب شد. ملانی کف دست هایش را محکم به هم زد و جادوآموزان خودشان را جمع و جور کردند.
-این معرفی پیش زمینه ای برای درس امروز بود. طلسم باستانی ای که بهتون یاد میدم کاملا بی آزاره، پس دلیلی نداره که ازش بترسید. همینطور کاربردیه و میتونه به زندگی کسل کننده تون تنوع بده.
هرچند فقط دوبار در هفته میتونید ازش استفاده کنید. طلسم های باستانی ضدطلسم های معنوی دارن. یعنی چی؟
-
-بله؟
-یعنی باید از احساسات شخصی مون مایه بذاریم؟
-تقریبا، بعد از کار کردن طلسمتون باید تشکر کنید، و طلسم رفع میشه. به همین سادگی.

ملانی درحالی که در طول کلاس راه می رفت ادامه داد.
-این طلسم جالب برای احضار روح به کار میره، ولی اگه جلسات تیره و تاریک و احمقانه ماگلی در ذهنتونه سخت در اشتباهید... . این احضار درمورد روحی جواب میده که با شما آشناست و حداقل یک گفتگوی مستقیم با همدیگه داشتید. مثلا من نایجلوس رو تو بستر مرگش دیدم و بهش گفتم هنوز لبخند موذیانه ت سر جاشه و اونم گفته ٱلویز.

جادوآموزان پوکرفیسانه به همدیگر نگاه می کردند و دعا می کردند که این فقط یک شوخی باشد.

-برای انجام این طلسم اول روح شخص آشنا رو تو ذهنتون مجسم کنید و بعد با چوبدستی تون حرکت مثلثی شکلی انجام بدید و بگید اضمرسیوس. سریع بگید و لفتش ندید... .

هیچکس جرئت نداشت که این طلسم را آنجا امتحان کند.

-روحی که ظاهر میشه توانایی اذیت کردن تون رو نداره، فقط محدود به اینه که باهاتون درمورد چیزی که ازش میپرسید گفتگو کنه. جواباش هم معمولا مربوط به شخصیت و دوران زندگی خودشه. به هرحال این تکلیف این هفته تونه:

۱-برای احضار روح چه کسی رو انتخاب می کنید و چه نسبتی باهاتون داره؟ (۳نمره)

۲-چرا این روح رو احضار کردید؟ از روحی که احضار کردید یه سوال بپرسید و جواب خلاقانه ش رو برام بنویسید. )۷نمره)
(سوال ساده نپرسید، سوال جالب و با جزییات ازتون میخوام)

تشکر یادتون نره.


بپیچم؟


پاسخ به: پایگاه بسیج دانش‌آموزی هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
#92
السلام علیکم و برکاته
پست ادامه دار خدمت شما.

شما شنفتی که من در مورد مشکلات و گیرونی و اینا یه صحبتایی می‌کردم؟ بله خوب! به هر حال یه سری مسئولین بی‌لیاقتن. باز مرلین رو شکر که جناب وزیر حواسشون هست ... به پدر هم سلام برسونید.
+4


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۹ ۳:۲۹:۴۷

بپیچم؟


پاسخ به: هاگوارتز در تاریخ (داستان‌های یک مدرسه‌ی در دست احداث)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
#93
سوروسی که عجله داشت و هلنا و مودی رفتند و رفتند و رفتند تا به اتاق موردنظر رسیدند. بوی متعفن کمی از اتاق به مشام میرسید، هلنا از استرس غش کرد و سوروس سراسیمه بر بالای سرش دنبال طلسم ضد غش در ذهنش می گشت.
در این میان مودی مانند ارتشی یکنفره چوبدستی اش را درآورد و جلو رفت تا در را باز کرده و تروریست های شیطانی را دستگیر کرده و به... .

-اگه من جات بودم این کارو نمیکردم!

صدای دخترانه ای که از تاریکی می آمد کاملا مطمئن به نظر می رسید.
-اون قبلیا سرنوشت خوبی نداشتن!

-خواهر ملانی! از کجا انقدر مطمئنی؟ از کی اطلاعات میگیری؟ نکنه تو هم با تروریستا همدستی؟!
-سلام مودی، اگه هم برادری داشته باشم اون عضو محفل نیست.

ملانی ماسک سیاهی به طرف مودی دراز کرد که او هم بلافاصله با وردی رنگش را به سفید تغییر داد.

-این چیه؟ چرا خودت هم ازینا زدی؟
-ماسکه دیگه، بو به نظر میاد جادویی باشه. مگه نمیخوای منشا رو پیدا کنی؟
-آره، بااینکه دستات نمیلرزه و با خونسردی حرف میزنی... اگه این یه تله باشه چی؟
-بسیجیات رو تماشا می کردم، بعد از داخل رفتنشون صداهاشون شروع شد، هرکدوم از یه چیزی مینالن...هیچکدوم از حرفاشون با عقل جور درنمیاد، به هرحال بهتره خودت ببینی.

کنجکاوی مودی بر شکاکیتش غلبه کرد و ماسکش را به صورت زد. آن دو وارد اتاق شدند و با صحنه عجیبی مواجه شدند.

لیسا، زاخاریاس، ارتمیسیا، فلور، اما و غیره همگی مانند ستاره دریایی روی زمین دراز کشیده بودند، دستانشان را در هوا تکان می دادند و هذیان می گفتند. لیسا سرش در نزدیکی زیربغل زاخاریاس بود و پی در پی جیغ می کشید.

گاز سبز رنگ متعفنی در همان نزدیکی از حشره ی درشت زشت کله سرخی متصاعد میشد. حشره درحالی که در چشم هایش اشک تنهایی و غم جمع شده بود، سعی داشت با گازی که متصاعد می کند جفتی برای خود دست و پا کند.

مودی با اخم دست به کمر زد.
-یه حشره فسقلی با یه بوی بد؟ اون کل بسیجیای منو دچار توهم کرده؟!
-بسیجیات بهتره هرچه زودتر برای این حشره فسقلی جفت پیدا کنن تا همه جارو پر از بو نکرده.


بپیچم؟


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۸:۵۴ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹
#94
نمرات جلسه اول کلاس طلسم های باستانی


ریونکلاو:

تام جاگسن: 7 ,+ 3

راضی ام، جیره ی غذاییت افزایش یافت.
امیدوارم شهامتت هم افزایش پیدا کنه.

ریموند: 7 ,+1
از خلاقیتت خوشم اومد. مرلین پرفسورا رو نفرین نمیکنه.
کاربردتم عملی نبود. برای من که طلسم نازیه.

آیلین پرینس: 4 ,+ 2
جزییات بیشتر آیلین!
اتفاقا بقیه ازش برا خودشون بردن و راضی هم بودن.

ربکا لاک وود: 7, + 3

قابلی نداشت. خوشحالم که تو این کلاس شاگردای باهوشی هم هستن که نکات مثبت تکلیف رو میفهمن.

گریفیندور:

لاوندر براون: 6 ,+ 2
خوب بود ولی انتظار جزییات بیشتری رو داشتم لاوندر.
کاربرد خوب و قانونی برای چیه؟ طلسم خفن و بی تربیتیه اصن.

نویل لانگ باتم: 7 ,+ 2

حل مشکلتو دوست داشتم.
سوال دوم نیاز به توضیح بیشتری داشت. فرد و جورج با مهمونی مشکلی دارن؟

فنریر گری بک: 7 ,+ 3

عالی بود.
خلاقیت و جزییات پرفکت. مفتخرم بهت.

ادوارد: 5 ,+ 2
داری اشتباه میزنی داداش!
اگه بهت زور میگفتن باید زورو میشدی مثلا، چرا باید قیچیاتو له کنن؟
اشتباهات خود را به گردن طلسم ها نیندازیم.

پروتی پاتیل: 7 ,+ 3
طلسم شوخ و بی تربیتی بود ولی انقدم بدجنس نبودا.
دلم سوخت.
بیا.

الکساندرا ایوانوا: 7 ,+ 0
جزییات حل مشکلت خیلی خوب بود.
کاربردای زیادی میتونه داشته باشه. خلاقیت بیشتر دخترم!

فلور دلاکور: 7 ,+ 3

عالی بود فلور. جوابات خلاقانه و طنز بودن. خوشم اومد.
آینده ی روشنی داری.

همیش فراتر: 6 ,+1

جواب اولت خوب و خلاقانه بود ولی یه نمره ازت کم میکنم تا ازاین به بعد یکبار قبل از ارسال، پستت رو بخونی و انقد غلطای تایپی نداشته باشی. منم این پست رو چهاربار خوندم و اصلاح کردم.
درمورد جواب دومت هم... یه سوال میپرسم. من تو تدریسم یه مشکل ساده مثال زدم ولی یه سری مشکلات غیرمنتظره وجود داره مثل مشکلات آب و هوایی، مثلا میخوای بری دوچرخه سواری و کیف کنی ولی یهو هوا بارونی شه و همه چیو خراب کنه، بجای اینکه از مغزت که میگه برو خونه و یه روز دیگه بیا پیروی کنی میتونی این طلسمو به کار ببری!
خودتونو به پست تدریس محدود نکنید و آزادانه بنویسید. کلا گفتم این طلسم محدودیت نداره که دستتون رو باز بذارم.بهرحال قرار بر این نیست که همش شوخیای بدبد بکنه و کارو خراب کنه. بستگی به تفکر شما ممکنه بهتون راه حل طنز خفنی هم بده.

آستریکس: 7 +, 3
خیلی باحال بود. نامرئی بودن کلی مزیت داره! چرا باید ناراضی باشی؟
غارنشین ها و دایناسورها هم از این مزیت ها کلی استفاده کردن حتی.

یوآن ابروکرومبی: 7 +, 3
حتی خودم که این طلسمو پیدا کردم هم انقد ازش سود نبردم که تو بردی.
برم جت نامحدود بگیرم دانلود کنم.
خیلی خندیدم. خلاقانه ترین تکلیف بود با کمی اختلاف از فنر.

هافلپاف:

زاخاریاس اسمیت: 7 +, 3

شیفت روز نظارت کن، بیشترشون خوابن.
خوشحالم که قراره مفید واقع بشه.

پومانا اسپراوت:7 +, 2
طلسمه خوبیت رو میخواسته به هرحال.
فقط به این درد نمیخوره! طلسمش بدون محدودیته.

آرتمیسیا لافکین: 7 +, 3
خیلی خوبه آرتمیسیا. مهم اینه که دلت هنوز جوونه.
کاربرد خیلی خوبی ذکر کردی. غر زدن راحته و جوابای مثبت گفتن سخت.

سدریک دیگوری: 7 +, 3
طلسم مودب و کاردانی بود.
صدآفرین بر تو. بالشتت الان لالایی هم میخونه.

رکسان خالی: 7 +, 3

تو وظیفه ت رو در قبال حقیقت انجام دادی سرباز.
راهت ادامه دارد.

اسلیترین:

مرلین: 7 ,+ 3
خودت خیرت بده. عالی بود.
خیلی از کاربردی که نوشتی کیف کردم.


ممنون از شرکت همگی. عالی بودید.


بپیچم؟


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱:۱۹ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
#95
منم نظر آوردم.

گفتید بازخورد یاد این آگهی های وسط برنامه ای افتادم که هی میگفت ستاره بده!

درمورد فعال بودن، هاگی که انجمن اسلاگ داشت هم خیلی جذاب شده بود و فعالیت می طلبید، این رویه خیلی خوبه.

ولی نظر من به شخصه اینه که وقتی اعضا تکالیفشون رو میفرستن دوست دارن هرچه زودتر نمره ویا نقدشون رو بگیرن. یجورایی این دوهفته فاصله ممکنه شور و شوق شون رو بخابونه و چه بسا حتی یادشون بره چی نوشتن‌.
این که تو یه پست تو کلاس مینویسی که قراره نمره دهی بشه و برای گروهت امتیاز جمع کنی یکم صبرکردن رو سخت میکنه.
اگه نمره دهی تکالیف زودتر انجام بشه و تا تدریس جلسه بعد فاصله بیفته راحت ترمیشه.
باتشکر. ستاره هارو بعدا میدم.


بپیچم؟


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۰:۴۷ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹
#96
تکالیف جلسه اول کلاس گیاه‌شناسی:

1. بنویسید چه اتفاقی میفته و چه رفتاری با گیاهتون دارید؟ 2 نمره
پروفسور!
ما خیلی شنیدیم که صدای عمل از صدای گفتار بلندتره! مهم تره و اینا.
البته اینم بی تاثیر نیست که ملانیِ مرگخوار لوس بازیایی مثل محبت کردن و حساسیت و اینا رو نه بلده نه درک میکنه.
با توجه به این دوتا اصل، من بهترین کاری رو که بلد بودم رو در قبال این گیاه انجام دادم.
پیتزامو باهاش تقسیم کردم!

پیتزای پپرونی زیبا و خوشمزه و خوشرنگ رو گذاشتم جلوش و... فکر میکنید گیاه پیتزا دوس نداره؟ اشتباه! پیتزا برای همه چیز و همه کس جوابه.

2. این رفتار باعث میشه برگ های گیاهتون چه شکلی بشه؟ (باید واضح و کامل توصیفش کنید.) 3 نمره
گیاه خوش سلیقه مون از ذوق برگاش صورتی شد و آب دهنش راه افتاد و هر کدوم از برگاش به شکل دست پنج انگشتی دراز شده دراومدن.
ولی... خب چون پیتزا کمی(!) ازش دور بود و تا گیاه بهش برسه سرد میشد و از دهن میفتاد... من خوردمش که حیف نشه.
و گیاه هم شروع کرد به کولی بازی درآوردن.
قرمز شد و برگاش مشت شدن. تا خواستم بهش دلداری بدم و یادآوری کنم که life is'nt fair آتیش گرفت.

3. نقاشی ای از وضعیت نهایی گیاهتون (بعد از تشکیل برگ ها) بکشید. 2 نمره
وقتی محبت عملی بهش نشون دادم!

در انتها!

4. یکی از کاربردهای گیاه متاثر رو بنویسید. 3 نمره
کاربرد زیاد داره استاد! کدومشو بدم؟
مثلا میتونیم به جادوگرهایی که بی ادبی هاشونو به پای رک بودنشون میذارن هدیه ش بدیم و دردسرهای روزانه شونو شاهد باشیم تا دلمون خنک شه.


ویرایش شده توسط ملانی استانفورد در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۶ ۰:۵۰:۵۱

بپیچم؟


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۹
#97
تدریس جلسه اول


در تابستانی که دنیای ماگلی پر از ویروس و الکل و ماسک بود، جادوگران فارغ از همه چیز و با رعایت پروتکل های بهداشتی(!) به هاگوارتز آمده بودند تا جادو بجویند. برخی از آنها با پیس پیس کننده الکلی شخصی خودشان که پرواز کنان فضای اطراف را ضدعفونی می کرد و بعضی با حباب شفافی که دور خودشان کشیده بودند، به دنبال کلاسشان می گشتند.

در این میان یک گروه حرکات عجیبی را هماهنگ با هم انجام می دادند.
- خب حالا دور خودمون دو دور می چرخیم... همه یک قدم به عقب... سه بار سرتون رو بخارونید...هرکی نخارونه نمیتونه وارد شه ها. دستاتونو به هم گره کنید. خب، بفرمایید!

جادوآموزان که هرکدام از گرما در حال ذوب شدن بودند، با قیافه های پوکرفیس از دالانی که دود آبی رنگی در آن موج می زد وارد کلاس شدند.

گرومپ

-آخ!

نماینده ی کلاس که مسئول ورود بود، با لبخندی دلنشین جادوآموزی را که پس از برخورد با دالان به زمین افتاده بود بلند کرد.
-گفتم که باید آداب ورود رو درست انجام بدی، سرت رو نخاروندی؟
-این چه... بووووق.

مسلما وقتی این جادوگران خوش شانس در انتخاب واحد، کلاس طلسم های باستانی را بر می داشتند از قرتی بازی هایی مثل آداب ورود یا کلاسی با دیوارها و کف پوش های سیاه، چراغ های مه الود آبی روی دیوارها و ... خبر نداشتند. ولی چاره ای نبود جز اینکه مثل بچه های خوب روی صندلی هایشان نشسته و منتظر استاد عجیب غریبشان بمانند.

-همه چی داره مدرن میشه ما باید طلسم باستانی یاد بگیریم؟!

-من حتی اسم این استاد رو هم نشنیدم...!

-چه دکور خوف و خفنی!
-نکنه تو هم مرگخواری؟

-بیاید منتظر باشیم استاد بیاد و برای ورود سرش رو بخارونه!

-بچه ها... لکه روی میز من شبیه خونه.

صدای قدم هایی که از بیرون کلاس می آمد باعث شد که همه با سکوت و لبخند های موذیانه به دالان نگاه کنند. ملانی استانفورد با ردا و شنل مشکی برای دالان سری تکان داد و از آن رد شد. دانش آموزان با ناامیدی به صندلی هایشان لم دادند.

ملانی شنلش را روی صندلی پرت کرد و با جدیت به دانش آموزانش نگاه کرد. ردای مشکی او در پس زمینه سیاه کلاس گم میشد. درس دادن آخرین چیزی بود که او فکر انجامش را می کرد.
-خب، خب، امیدوارم از ورودتون فهمیده باشید که توی کلاس من قرار نیس مثل کلاس وردهای جادویی یه سری کلمه حفظ کنید و چوبدستی تکون بدید... و نه، نمیخوام که سرتون رو بخارونید!... این کلاس فراتر از کتابه... .
-هر جادوگر اول باید با قدرت ذهن خودش آشنا شه، کنترلش کنه، بتونه گسترشش بده و ازین حرفا... . مثلا بتونید از یه دالان جنگولک بازی یا محدودیت با تکون دادن سر رد بشید... .
-خانم اجازه!
-بفرما!
-اینا تو امتحان میاد؟ باید یاد بگیریم؟
-میگفتم! درس امروز فقط برای شروعه و خیلی ساده ست. این طلسم باستانی مادربزرگ همه ورد هاییه که روزمره استفاده می کنید.

ملانی همونطور که با چوبدستی طلسم را می نوشت ادامه داد.
-کاری که باید بکنید اینه که یه مشکل رو توی ذهنتون تصور کنید، مشکل باید شخصی باشه نه عمومی، طلسم نمیتونه برای یک جمع راه حل پیدا کنه. مثلا مشکلتون اینه که گرمتونه... هرچقدر دقیق تر تصورش کنید، طلسم راه حل پیشرفته تری بهتون میده... حالا، همگی همراه با من... چوبدستی رو خلاف عقربه های ساعت می چرخونید و میگید... هلاسپیافوس براتوس. الف هارو بکشید!
-هلاااسپیاااافوس برااااتوس.

-خوبه، حواستون باشه که طلسم غول چراغ جادو نیست که ازش پول یا عشق بخواید! راه حل هاش منطقیه.
-خانم اجازه! اگه طلسم خوبیه چرا باستانی شده چرا روزمره استفاده نمیشه؟
-کی گفته که قراره چیزای خوب تو این کلاس یاد بگیری؟
-

-خب، باید اون مشکل رو واقعا در ذهنتون داشته باشید و طلسم بهتون راه حل میده، اثرش هم البته کوتاه مدته. به شرطی که بعدش بگید که مشکلتون حل شده... طلسم های باستانی خیلی به شخص جادوکار وابسته ن. خب، دختری که همش سوال داری... چه مشکلی به ذهنت میرسه؟
-خب... خوابم میاد.
-میتونی امتحانش کنی.
-ام... باشه... هلااااسپیاااافوس برااااتوس.

برای یک دقیقه هیچ اتفاقی نیفتاد و دانش آموزان با نگاهِ اینم یه استاد خل دیگه، به هم نگاه کردند.

ویژژژژ

یک لگن آب شلپ شلوپ کنان از دالان به درون کلاس آمد و مستقیما به طرف دخترمذکور رفت.
-نه! ... من... ییییی... .

لگن آب بر سر دختر خالی شد و جست و خیز کنان از همان راهی که آمده بود برگشت.
-مش...کل...ام... حل شد!

-خیلی خوبه! خب بچه ها، همونطور که دیدید راه حلی که طلسم پیدا میکنه چیزیه که اصلا به ذهنتون خطور نکرده و... خب یکمم شوخه!
دانش آموزان:
-اگه ذهنتون مشکل رو با جزییات بیشتر تصور کنه طلسمتون هم کاربردی تر میشه، مثلا توی دوئل میتونید باهاش حریفتون رو به چیزی دچار کنید که خودتون هم نمیدونید چیه.
سپس با لبخند رضایتمندانه ای به همان سرعتی که آمده بود از کلاس بیرون رفت.

تکلیف جلسه اول!

۱-یه مشکلی که براتون پیش اومده رو درنظر بگیرید، طلسم رو اجرا کنید و خود مشکل و نتیجه خلاقانه ش رو بنویسید. (۷نمره)
یادتون باشه که طلسم ما طرفدار راه حل های غیرمنتظره و طنزآمیزه بنابراین اصلا خودتون رو محدود نکنید، ولی درعین حال نباید بی ربط بنویسید. (جزییات بیشتر، نمره بهتر)

۲-بنظرتون این طلسم میتونه چه کاربردی داشته باشه. (۳نمره)
(شوخی یا جدی)



بپیچم؟


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#98
-میتونیم پیپ اگلانتاین رو بفروشیم.
-ارباب میتونیم پینوکیو رو گروگان بگیریم که پدر ژپتو پول آزادی شو برامون بیاره.
-یه نجار اینهمه گالیون داره؟
-ارباب، من یه مدت تو سیرک جادویی برای شعبده بازا وسایل جابجا می کردم، از نامرئی بودن هم میشه گالیون خوبی درآورد... برم؟

لرد از سخاوت و جان برکفی مرگخوارانش منقلب شد ولی او اربابی بود مقتدر و نه منقلب.
-فکر کردن هیچکدامتان به پای ما نمی رسد. ما فکر بکری کردیم.

بلا با هیجان زدگی دستانش را به هم زد.
-پینوکیوعه رو بکشم و دماغشو براتون بیارم ارباب؟ بعد میتونیم خونه رو هم تصاحب کنیم.

پینوکیو چندقدم از مرگخواران و به خصوص بلا فاصله گرفت.

-نه بلایمان، میخواهیم از عضو تازه واردمان استفاده کنیم، تو نه پیتر. درخت! جلو بیا.

درخت با ترس قدمی به جلو برداشت، بلاخره امر امر ارباب بود و او نمی دانست ایندفعه باید چه امتحانی پس بدهد.


ویرایش شده توسط ملانی استانفورد در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۴ ۲۲:۲۱:۰۶

بپیچم؟


پاسخ به: فروشگاه زونکو
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۹
#99
مروپ گانت که مادری بس مهربان و پسردوست بود دستش را دور بازوی پسرش حلقه کرد تا در بهشت قدمی بزنند. حوری بخت برگشته هم با حرف زدن از انواع دستورغذاهای بهشتی و نعمات آنجا سعی داشت توجه مادری که تازه پیدا کرده بود را جلب کند.
-مادر این جوی های شیر و عسل رو که میبینید مخصوص صبحونه س، ما اینارو با آش رشته مخلوط می کنیم و به عنوان یه غذای مقوی به بچه ها میدیم.
-چه ایده ی نابی!
-مامان اینجا اصن بچه ای نیست، حوری خالی بند.
-تازه قسمت خوب صبحونه اینه که... ‌.

-ارباب! شما هم میبینید؟
نطق حوری با فریاد ناگهانی فنریر کور شد.

-بعله که میبینیم، کور که نیستیم.

منظره ای که فنریر درحالی که بالا پایین میپرید به آن اشاره می کرد آلاچیقی پر از حلقه های آویزان از انواع سوسیس و کالباس بود که هرچه از آن می بریدند تمام نمی شد. پیتزاهای رنگارنگ و پرملات درحالی که بخار از روی آنها بلند میشد و یک متر کش می آمدند دسته به دسته با نظم و ترتیب یکجا نشسته بودند. درست در وسط این نعمت ها فنریری پا روی پا انداخته به یک رول کالباس هم اندازه خودش لم داده بود و بی وقفه می خورد.
-ارباب خود خود منه این؟ رفتم بهشت؟ اجازه میدید برم سروقتش و مطمئن بشم؟
اما قبل از اینکه حرف فنریر تمام شود لرد چوبدستی اش را به سمت او گرفته بود.
-ما خودمان میتوانیم مطمئن شویم.
-ارباب، اینجوری جهنمی میشما. حداقل بذارید یکی از جبهه ی روشنایی رو بخورم ،چاق بشم چله بشم بعد شما منو بخو... چیزه یعنی بکشید.


ویرایش شده توسط ملانی استانفورد در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۹ ۱۹:۳۷:۰۸

بپیچم؟


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۸
فنریر کسی نبود که در موقعیت های سخت خودش را ببازد و میدان را خالی کند.
-الان شما گرفتار دام آموزشی شدی و باید به کادر آموزشی ۳-۴ مراجعه کنی.

جمعیت مشکوک و غرزنان قدم به قدم به آنها نزدیک می شدند.

-حالا این کادر چی میگه؟ میگه که فنریر یه گرگینه ست و ازونجایی که صبحونه رهگذر خسته ای رو خورده کاملا عادیه که خون ناخالص تو شکمش باشه. متوجه شدید چقدر دستگاه دقیقه؟
-پس وقتی غذات هضم بودن میشه... .

فنریر از پشت دستگاه لگدی به سمت رابستن انداخت و با صدای بلند نعره زد:
-بعدی!

ملت جادویی با نگرانی به همدیگر نگاه کردند و در ذهنشان به دنبال دام های آموزشی جدیدی می گشتند تا از این مهلکه نجات پیدا کنند.


بپیچم؟






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.