- و...ولی قربان!
-ولی نداریم مارخام. همین الان میری خونه ی ریدل و با اسمشو نبر مذاکره میکنی وگرنه اخراج میشی و سابقه ی خانوادگی ات خراب میشه!
-ب...بله چشم قربان الان میرم.
دقایقی بعد،تاکسی-خب کجا میری؟
-بی زحمت، خونه ی ریدل.
- خونه ی ریدل؟ اونجا چیکار داری؟ نکنه میخوای بری مرگخوار شی؟ به وزارت گزارش کنم پدرت رو دربیاره؟
-نه،نه، عزیز من مارخام هستم مشاور وزیر،ایشون خودشون منو فرستادن،با اسمشو نبر یه کاری دارن.
-اوه...جسارت رو ببخشید آقای مارخام الان میریم.
جلوی در خانه ی ریدل-اقا بفرمایید رسیدیم.
-ممنون.
پولش رو وزارت پرداخت میکنه
تق تق تق!-پلاکسسسس! برو این درو باز کن سرم رفت!
- امروز نوبت لینی هست!
-اخه لینی با اون جسه ی کوچیکش چطور در رو باز کنه؟
-چمیدونم نوبتشه بره باز کنه!
-پلاکس؟ برو در رو باز کن
-باشه باشه رفتم.
-هان چته انقدر در میزنی؟ شما؟
مارخام کلاهش رو بر میداره و تعظیم کوتاهی میکنه
-سلام خانم،بنده مارخام مشاور وزیر هستم.
-خب اینجا چیکار داری؟