هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹
#1
درود بر تو منیره که همیشه حرف راستو میزنی!


بوق بر مدیران


Re: كلبه سپيد (ماجراهاي دامبلدور و خانواده)
پیام زده شده در: ۲:۰۰ شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹
#2
دامبلدور عینک دودی زده بود و ریش مشکی شده اش را اتو کرده بود و ردای چرمی مشکی رنگی که طرح ققنوس قرمز رنگی بررویش خودنمایی میکرد پوشیده بود و روی یک صندلی خفنز جواهر نشان نشسته بود و سعی میکرد از لابلای دود غلیظ پیپش متقاضی روربرویش را ببیند که در این کار با تقریب خوبی ناموفق بود.
از طرفی جیمز هم ردایی مشابه دامبلدور پوشیده بود و یویویی به همان رنگ و طرح هم در دست داشت و بیرون اتاق به متقاضیان امر و نهی میکرد و آن ها را به ترتیب این که چه قدر با قیافه شان حال میکند داخل میفرستاد.
- این جوری نمیشه صف خیلی طولانی شده! یه دونه ای ها اینور وایسن بقیه اونور. هوی یارو، تو برو ته صف دوتایی ... بعدشم تو ...
صدای دامبلدور که بسیار تغییر کرده بود از داخل اتاق آمد و حرف های جیمز را برید.

- نفر بعدی!
جیمز ساحره ی جوان و خوشگلی را از انتهای صف انتخاب کرد و فریاد زد: خوشگله شما بیا برو تو عزیزم!
ساحره چشمکی به جیمز زد و پس از این که ماسکش را برداشت و سبیلش مشخص شد زبان درازی به جیمز کرد و وارد اتاق دامبلدور شد و جیمز مغموم را به حال خودش واگذاشت تا دنبال کیس مناسب تری که لااقل سبیلش کمتر باشد بگردد!


داخل اتاق
- سلام، بشین فرزند ققنوس قدرتمند!
- سلام! ببخشید میشه بگید نفر قبلی چرا بیرون نیومد؟
- ما این جا اول سلام میکنیم پسر!
- سلام.
- خوب، نفر قبلی مهم نیست. بگو ببینم تو حاضری زیر این قرارداد رو امضاء کنی؟
- امممم ... وام ازدواج میدین دیگه؟
- حوصلم داره سر میره بچه امضا میکنی یا نه؟
- بله امضا میکنم.

مرد قلم ققنوس نشان را از دامبلدور گرفت و زیر کاغذپوستی که دامبلدور جلویش گذاشته بود را امضاء کرد.
- ببخشید میشه بپرسم توی اون قرار داد چی نوشته؟
- بیا این یه نسخشه. از این در پشتی برو تو و تا فردا که ثبت نام ها تموم بشهوقت داری که قرارداد رو بخونی چون بعدش دیگه فرصنت هیچ کاریو نداری! نفر بعد

فلش فوروارد در ذهن آلبوس!

دامبلدور دوباره شنل سفیدی پوشیده و ریش سفید ژولیده اش تا خشتکش میرسد. او در اتاقش نشسته و سرگرم کند و کاو در قدح اندیشه است و هزاران محفلی به خاطر قرار دادهایی که امضاء کرده اند مجبورند کارهای سفید بکنند و او را در مبارزه با لرد یاری کنند. خانه و تجهیزاتش دوباره قدیمیست و همه مجبورند دستپخت مالی ویزلی را تحمل کنند و مدام همه میگویند که سرشان کلاه رفته. دامبلدور خودش نیز میدانست که با دوز و کلک این همه عضو جمع کرده و هیچ کدامشان از ته دل سفید نیستند...


بوق بر مدیران


Re: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۰:۰۸ شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹
#3
نه باو این حرفا چیه من که چیزی نگفتم!
متشکرم بابت روشنگری ولی با این حال گربه ی بدکاره و زاد و ولد و شب کاریش خیلی به دوربین و این هام مربوط نبود! الان نیای دوباره صد صفحه راجع به گربه بدکاره توضیح بدیا!


بوق بر مدیران


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ جمعه ۸ بهمن ۱۳۸۹
#4
- اووووووه آنتونین ببین چی کار کردم برات عمویی! انقدر کیس زیاده این بدبخت هنگ کرده!
- ای جـــــــــان! بگو پروف
- جینی ویزلی، رز ویزلی، مالی ویزلی، فسیلیوس ویزلی، دیوس ویزلی ...
- اوهوی صبر کن بینم کویی این تومار ویزلی چیه برا من ردیف کردی؟ مالی ویزلی الان سابقه ی جنایی داره؟ خوشگله؟
- طبق اطلاعات ما بلاتریکس رو با چوبدستی و 324 نفر دیگرو با دستپختش کشته! خوشگلیم شوهرش گفته من ندیدم.
- میشه لطفا مجرد بودن و زنده بودنم اضافه کنی به خصوصیات کوییرل جان؟

کوییرل بیخیال آنتونین شد و سراغ استرجس رفت که گوشه ای نشسته بود و به دوردست های خوابگاه(!) خیره شده بود. کوییرل آرام بالای سرش آمد و پرسید: چی شده عمویی؟
استر بدون این که چیزی بگوید آهی کشید و به خیرگی ادامه داد.
کوییرل که به او مشکوک شده بود به آنتونین گفت: بیا ببین این چشه بچه.
آنتونین که داشت یواشکی چند خصوصیت دیگر که نمیشد آن ها را به کوییرل گفت را به چرتکه میداد گفت: لازم نیست ببینم، مجنون شده، لازم نیست براش کسیو پیدا کنی خودش عاشق یکیه.
کوییرل با تعجب به استر نگاه کرد و گفت: کی؟


بوق بر مدیران


Re: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ جمعه ۸ بهمن ۱۳۸۹
#5
مثل این که تو هم یه چیزایی بلدی پیری ولی مونده تا به ارباب برسی.
ممنون به خاطر نقد ولی میخواستم بپرسم اگر این مواردی که گفتین لازمه چرا خودتون رعایت نمیکنید؟ الان فقط یه نمونش تو ذهنم بود:

دمبل در کلبه ی سفید نوشته:
نقل قول:
خورشیدی با لهجه ی گیلکی از خطه ی گیلان در تلاش بود تا طلوع کند ! با زمزمه هایی رکیک حاوی خار و مار چند تنه به ماه بابلی زد و او را در عمق زمین دفن نمود و نیمی از جهان را در حرارت سوزناک بدنش فرو برد. گربه ماده بدکاره ای در میدان گریمولد لندن فهمید که صبح است و بس است خود فروشی ! گربه نر دیگر هم فهمید که صبح است و بس است افزایش نسل ! . کلاغی از روی درختی با پارچه های سبز پر و بالی گشود و نیمچه بالی به سمت خانه مخفی 12 گریمولد کشید. در حین نزدیک شدن به خانه مخفی به یاد آورد که دیشب زیاد آتاشغال انسان خورده و آتاشغالی سفید را روی پنجره ی خانه 12 گریمولد ریخت و خود در آسمان محو گشت.



خوب الان این توصیف دقیقا هدفش چی بود؟ مگه توصیف نباس هدف دار باشه؟
مرسی!


بوق بر مدیران


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۹
#6
ارباب میخواستم اشاره کنم که پست دیم اشتباه شده. همون اولی رو نقد کنید ممنون میشم


بوق بر مدیران


Re: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۹
#7
سلام بر پیری الدنگ محفل!
بیا این پست ما رو نقد کن ببینیم چی بلدی!

305


بوق بر مدیران


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
#8
با درود بیکران بر لرد گولاخ میخواستم خواهش کنم این دو تا پست رو نقد کنید.

پست 17

پست 305

ارباب غلط کردم ... نزن ارباب نزن ... جان سالازار کروشیو نکن مارو ....


بوق بر مدیران


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
#9
- مربع هر اقلاب سه ضلع دارد، شورش و اختشاش. برید ببینم این یه دونه رو چطوری انجام میدید.
دررررررینگ (تلفن)
- کینگزلی هستم وزیر سحر و جادوی بالقوه ی بریتانیا!
- آقای کینگزلی شما خیلی آدم بیناموسی و کثافت و بی منطقی هستید! نشستید اونجا مورفینیا هاتون رو مصرف کردید، دیسکوجادویی هاتون رو رفتید، نوشیدنی کره ای هاتون رو خوردید به ما میگید علیه فاج انقلاب کنیم.
- دوست عزیز از وقتی که در اختیار شما گذاشته شده برای تهمت زدن استفاده نکنید. انصافا بنده بی منطق نیستم و سال هاست که نوشیدنی کره ای نخوردم.
دررررینگ (تلفن)
- کینگزلی هستم وزیر سحر و جادوی بالقوه ی برتانیا!
- آقای کینگزلی درود بر شما! این جا همه طرفدار شمان. حتی تو استادیوم های کوییدیچ شعار میدن شیر سماور، اگزوز خاور، آقای کنیگزلی حتما برای رفع چشم زخم مقداری متاع مورفینیا رو به همراه موی ساحره ی بدکاره و مدفوع بچه ی حروم زاده با تخم داکسی توی پاتیل بریزین و بجوشونید.
- خانم محترم خیلی ممنون ولی من این موقع شب تخم داکسی از کجا بیارم؟

پیام های بازرگانی!
مرد در حالی که نارگیل هایش هیچ پشمی ندارد به جمع بزرگان وارد میشود و میگوید: لردا!
ملت همه نور به نارگیل میتابانند و نور بازتاب میشود سپس میگویند: لردا!
مردی با یک نارگیل پشمالو وارد میشود و میگوید لردا! ملت همه به او میخندند و او رسما چیز میشود!
- نارگیل های لردا، کچل در حد لرد.

- ایوان، به کچلی خانواده می اندیشد!
پایان پیام های بازرگانی

- خوب جینی عزیز، تو شبانه سفر کردی و برای کنسرت ها به این جا اومدی. از سختی های سفر شبانه برامون بگو.
- بله راننده ی تسترال خیلی خونگرم بود و روی تسترال توی مسیر خیلی خوش گذشت، تسترال ران واقعا خونگرم و نایس بود و شب، من یه زن تنها روی یه تسترال اما اون نگذاشت که سخت بگزره!


- درود بر شما جناب اسکریمجیور، به نظر شما بالاخره این گن لاغری جادویی بر پیکر وزارتخونه مینشینه یا نه؟
- درود بر شما، الان ما دچار ناتوانی سیاست مردان شدیم. وقتی شما از کوچک کننده استفاده میکنید معلومه وضع این میشه! باید خورد خورد بریزد. علاوه بر این من روش های گیاهی رو پیشنهاد میکنم!
- درود بر شما.


بوق بر مدیران


Re: كلبه سپيد (ماجراهاي دامبلدور و خانواده)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
#10
- بفرمایین این هم بلیت کافه! به مری سلام برسونید
- ای جـــــــــــان کافه! بزن بریم گراوپی.
بدین ترتیب دامبلدور جان مرد بیچاره را نجات داد!
- خوب دیگه اینم که نجات دادیم. حالا میتونیم بریم خونه.
دامبلدور چند قدمی رفته بود که ناگهان ایستاد!
- من که برای نجات این نیومده بودم! پس برای چی اومده بودم؟ امون از آلزایمر!
دامبلدور که هر چی فکر کرده بود نه هدف از این جا آمدنش را به یاد آورده بود و نه میدانست چرا این شکلی شده به خانه 13-1 آپارات کرد و پس از این که خودش را به شکل عادی درآورد روی مبل دراز کشید و ریشش را داخل پیژامه اش کرد و خوابید.

یک ساعت بعد

- عمــــــــــــــــو دامبل!
- خررررر پفففف!
- عمـــــــــــــویـــی، دمبل جــــون!
- خووووررررررر پوووففففف!
جیمز در یک حرکت آنتاحاری نوشابه ای روی شکم دامبلدور پرید.
(از پشت اشاره میکنن این کجاش آنتاحار داشت؟ باید ارض کنم این حرکت علاوه بر بیدار کردن دامبلدور ممکن بود باعث خفگی خود جیمز هم بشه )

دامبلدور از جا پرید و پس از اجرای طلسم 'بیبوییوس' با خشم از جیمز پرسید: چه خبرته بچه نمیگی من پیرمردم میمیرم خونم گردنت میفته؟
جیمز که از خجالت سرش را پایین انداخته بود و به یویوی ضد آبش زل زده بود گفت: خوب آخه بیدار نمیشدی عمو!
- خیلی خب بسه نمیخواد ادای بچه خجالتی واسه من درآری. بگو ببینم چی شده عمو؟
- چیزی نشده میخواستم ببینم برای جذب اعضاء چی کار کردین؟
- جذب اعضاء؟ آهان! راستش هیچی عمو جون!
- دست گلتون درد نکنه حالا چه غلطی بکنیم؟
- نمیدونم پسر گلم! باید با یکی از شاگردای قدیمیم در این باره مشورت کنم اون در این مورد تجربه داره.
- کدوم شاگرد؟
- تامی دیگه!

دامبلدور 1100 اش را از جیبش درآورد و شماره لرد را گرفت.
یک ربع بعد

- چی شد عمو؟
- نمیدونم پسرم این لامصب آنتن نمیده که!
- اون گوشی عمرشو کرده عمو بیا اینو بگیر زنگ بزن.
- پدرسوخته ما دوزار پول نداریم یه چیزی کوفت کنیم میری واسه خودت آیفون فور میخری؟
- چینیه عمو از کوچه ناکترن خریدم یک گالیون.
- چی؟ تو کوچه دیاگون چه غلطی میکنی بچه نفهم میگیرن ازت سوء استفاده کودکان میکنن چرا حرف تو کلت نمیره؟
- عمو میخوای زنگ بزنی یا نه؟
- من عمرا با این زنگ نمیزنم شاید نوکرای ولدمورت این گوشیو به تو فروخته باشن حرفامونو شنود کنن!
- عمو شما میخوای با خود اسمشو نبر حرف بزنیا! اسمشو نبر حرفای خودشو شنود کنه که چی بشه؟!!!
- این هم ایده ایه پسرم! بده من زنگ بزنم.


خانه ریدل
- ارباب! همین الان من از گوشی که به جیمز فروخته بودم استراق سمع کردم و اطلاعات مهمی به دست آوردم!
- آفرین دراکو! کارت عالی بود، بگو ببینم چی گفتن؟
- ارباب دامبلدور به یه نفر به اسم تامی زنگ زد و ازش درمورد جذب جادوگرا به محفل مشورت گرفت. به نظر من اونا قصد دارن گروهشونو قدرتمند کنن تا جلوی ما بایستن.
- هوممم... آفرین دراکو، به نظرت این تامی کی میتونه باشه؟ باید دست به کار شیم! تو فعلا برو که به کس دیگه ای زنگ نزنن تا ارباب در این مورد فکر کنه.
- بله ارباب.

دراکو تا کمر خم شد و سپس از اتاق خارج شد.


بوق بر مدیران






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.