هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴
#1
نام:سالازار اسلیترین

گروه:اسلیترین(پ ن پ قراره هافل پاف باشم؟؟؟!!)

گروه خونی:اصیل زاده(بابا این چ حرفیه؟؟؟)

سپر مدافع:باسیلیسک(ساکتتتت میفرستمش براتونااا)

جارو:نیمبوس تافه(خیلی خوشگله لامصب)

چوب:چوب گردو،پوست باسیلیسک(اصلا دلم نمیخواست بکشم باسیلیسک بدبخت رو)،ریسه غده اتیش ساز اژدها(تفاوت را احساس کنید)

ویژگی های ظاهری:چاق،صورتی پشمک مانند ،چشمانی سبز با مردمک های عمودی(لرد ب من رفته )،دماغ احتیاج به عمل جراحی،قد بلند،مو نقره ای(مش سبزش هم زدم اسلیترینی شه )

ویژگی های اخلاقی:بد اخلاق،اگه بهم توهین شه باسیلیسک میفرستم هواتون،استاد جادوگری،عصبی،روانی،خل،خودخواه،از خون فاسد جماعت متنفرم.

زندگی نامه:
در13ژوعن سال 1 میلادی به دنیا اومدم وقتی بچه بودم برا ناهار مار میخوردم.مامان و بابام هم باسیلیسک پرورش میدادن.اینقد مار خوردم شدم پارسل ماوت.داخل سه سالگی با مار ها حرف میزدم و با چوب اسباب بازیم جادو میکردم(راستشو بخواید دندون باسیلیسک توش گذاشته بودم بشه باهاش جادو کرد.)تا دوازده سالگی چنان قوی شدم راحت جادو میکردم(در حد لالیگا).18 سالگی داخل کافیشاپ محل با سه نفر از بچه ها اشنا شدم.هافل ریون و گریفین دور.خلاصه تا بیست سالگی یه مدرسه زدیم.منم چن سال بعد قهر کردم رفتم...و بعد...اومدم اینجا بای بای.

شناسه قبلی:برایان دامبلدور

برای معرفی شخصیت جدید لطفا یک اکانت جدید باز کنید و بعد شخصیتتون رو معرفی کنید. ضمن اینکه لینک این شناسه رو هم در زیرش قرار بدید.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۴ ۱۷:۵۴:۵۰

سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴
#2
من با جناب دراکو مالفوی درخواست دوئل دارم.
اگه قبول کرد خوبه.


ویرایش شده توسط برایان دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۳ ۱۹:۴۷:۲۳

سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: برای ساخت یک سپر مدافع به چه خاطره ای فکر می کنید؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴
#3
به اولین بار که مرگ جناب مدیر رو دیدم


سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱:۲۹ شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۴
#4
تقریبا یک ماه قبل...
به سختی به کتاب معجون های همه کاره دست یافته بودم.در بخش ممنوعه روی کتاب خم شده و با نور ضعیف و سوسو زن فانوس یادداشت برداری میکردم.
فردا صبح که آن را مطالعه میکردم شاخ هایم از یک مانتیکور هم بزرگتر بود.
پوست باسیلیسک، مدفوع اسکروت مقعد اتشین ، پر ققنوس ، ژل موی بهترین شاگرد معجون سازی کانون پروفسوران شریف...کی؟پروفسوران شریف...کجا؟پروفسوران شریف...و چیزهای وحشناک تری که اسمشان را نمی برم نگران خواب های آرام شما هستم.
اینچنین در یک ماه همه را تهیه و معجون را آماده کردم:
به روش رون ویزلی خدابیامرز در تالار اسرار را گشودم و تکه ای از پوست باسیلیسک به شهادت رسیده را درحالی که برایش فاتحه میخواندم کندم و الفراررررر...
به کارگاه چوبدستی سازی الیواندر دست برد زدم و مقداری پر ققنوس و چند چیز وحشتناک دیگر را که نیاز داشتم ماهرانه ربودم .
و بعد با گشتن بسیار کانون پروفسوران شریف (..."کی؟"...خفه شو مرتیکه ...)را پیدا کردم و بعد از کلی گشتن بهترین شاگردان ،آن نام وحشتناک را دیدم... چشمانتان روز بد نبیند..."سوروس اسنیپ" ...
موهای گردنم سیخ شد و در حالی که سعی میکردم زمین زرد شده را تمیز کنم جیغ و داد میکردم.
به سر کوچه کانون رفته و از فروشنده مهربان یک عدد روغن موی مشکین تاژ که رویش نوشته بود"اگه موهاتو دوست داری نزن به سرتتت :vay: !!"دلی برای اسنیپ و موهایش سوزاندم و راه افتادم.
بقیه مواد را در حالی که به روش هرمیون حواس پروفسور گرنجر را پرت میکردم از آن سیاهچال حراس انگیزش...کش رفتم .
فردا صبح که مدیر مدرسه را دیدم از ترس پا به فرار گذاشتم.
- آهای دامبل ! فکر کردی جد آلبوس دامبلی میزارم همینطوری بدون سلام از کنارم رد بشییی؟
-آه ...آقا شمایین یه دقه فکر کردم جنی چیزی هستین؟
- خودتو مسخره کن بچه پر رو! ده امتیاز از گروهت کم میشه ...
با خودم گفتم"اها که اینطور اسنیپ خان وقتی اون معجون رو خوردم نشونت میدم.
امروز سر کلاس معجون ها...
پرفسور گرنجر"خب بچه ها امروز میخوام معجون، معجون ساز کننده رو نشونتون بدم..."
من هم از یک ماه پیش از این چیز خبر داشتم زیرا پشت در اتاق ناگهانی صدای اسنیپ و گرنجر را که راجب درس یک ماه بعد صحبت میکردند گوش داده بودم،البته کاملا اتفاقی.
گرنجر:"خب بچه ها کسی تا حالا طرز کار یا خود این معجون رو دیده؟"
دست من مثل هرمیون بالا رفت ."من اونو درست کردم پروفسور!!!"
- چییییییی؟؟؟؟ واقعاااا؟؟؟
-نه.
-مسخرههههههه، منو دست انداختیییی؟
-نه آقا بخدا درست کردیم...
-خب خودت بخورششششش...
من:
بچه ها:
هکتور گرنجر:
به سمت میز هکتور رفتم تا معجون را نشان همه بده هم و در اخر خودم آن را بخورم .
ولی ناگهان پسر پسر پسر پسر...دراکو مالفوی پایش را جلوی پایم گذاشت و دیگ به هوا رفته و من با پوز زمین را ماچ کردم.
دیگ ناگهان توی صورت و دهن باز رگولوس خالی شد.
ناگهان به خو پیچید، و بعد از کلی وول خوردن با موهای سیاه روغنی و دماغ عقابی و چین های وحشتناک صورتش با صدایی که کابوس همه بچه ها بود گفت"یه دیگ برام بیارین..."



سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
#5
مشق شماره 3:
او در سرما خودش را با باد معده های عظیم خود گرم میکرد که بغیر از گرم کردن باعث افزایش سرعت و بدر کردن حریف از زمین هم میشد.
برای خنک کردن خودش هم از هواکش های تنتاک استفاده میکرد که میشد رو جارو جلوی خودت نصب کنی اینقد خنک میکنه کل ورزشگاه خنک میشه منتها بعد از بازی سوار روی جارو رو باد برده.
و در طوفان لباسی داشت که ورد "پروتگو"روش اجرا شده بود و حریف رو از باد و بارون حفظ میکرد.
میگن جرج واتسون بخواطر زیاد حدر دادن باد معده و کم آوردن هوا سقط شده یا باد خنک کن تنتاک بردتش به نا کجا آباد و یا اشتباهی روی لباسش طلسم چسباننده داعمی و نامرعی کننده رو اجرا کرده بودن.


سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
#6
[size=medium]مشق مخلوط شماره1و2:
ناگهان پایش از زمین کنده شد و دور خود چرخید و چرخید ، تا اینکه با پوز کج و کوله اش زمین را ماچ کرد.
وقتی چشمانش را باز کرد آسمان و زمین زرد شده بود.هرچه در دهانش رفته بود تف کرد و بعد کلی اخ و تف به اطرافش نگاه کرد، به سختی با آن همه شن در چشم میتوانست بیابان را ببیند که چیزی مثل عصای موسی خورد توی سر نداشته اش و با نگاه کردن به چماق های بال داری که دور سرش پرواز میکردند نقش زمین شد.
وقتی حالش جا آمد و بلند شد یکی از جارو های قدیمی مدرسه را دید و به هری پاتر و آذرخشش لعنت فرستاد و لگدی به جارو زد و جارو هم با کمال احترام باز خورد توی سرش.
خود را آرام کرد و فریاد زد"بالا!"
بر چوب جارو سوار شد و در این فکر بود که خاکی بریزد توی سرش که بلوجری توی سرش خورد در حالی که سرش را در دیواری نامرعی میکوبید ( )در مقابل بلوجر که دوباره به سمتش می آمد جا خالی داد.

کوافلی از ناکجا آباد هم در سرش کوبیده شد و در دستانش قرار گرفت و بعد اسنیچ طلایی با بال های اعصاب خورد کنش اورا قلقلک داد.پسرک که از حضور پروفسور سریش پاتر که در ردای نامرعی مخفی شده بود اطلاعی نداشت
چوبش را بیرون کشید و بلوجر را ترکاند ، کوافل را به افق فرستاد و اسنیچ را(با جادو) گرفت.
وقتی حواسش را جمع کرد متوجه شد کیلومتر ها از زمین فاصله گرفته و به فضا میرود، وقتی از جو خارج شد متوجه مردی در سفینه ای شد که مانند مست های دیوانه میگفت"این هم از دهمی از زمین جادوگر میباره یا من خل شدم...هپ...هپ!"و با سکسکه ای غش کرد.
چوب جاروی ابله داشت با سرعتی زیاد به زمین بر میگشت !
پسرک که رنگ عوض میکرد و تقریبا بیهوش شده بود خود را روبروی پروفسور پاتر خشمگین یافت او فریاد زد"پسره ابله از وقتی فاج استعفا داد یارانه ها رو قطع کردن میدونی چقدر تهیه ی کوافل و بلوجر سخته تو ترکوندیشون؟!
و یک تو سری به پسرک زد و فریاد زد"پنجاه امتیاز از گروهت کم میشه."
پسر لگدی نسار چوب جارو کرد.ولی این تو سری پرفسور آخرین تو سری نبود ، چوب جارو تو سری محکمی نثار پسر کرد و با خون پسر روی دیوار قلعه نوشت:
در اتاق چوب جارو باز شده
دشمنان چوب جارو آگاه باشند...


ببخشید دیگه اگه بد بود این اولین رولمه.[/size]ببخشید یکم خطش قاطی کرد.



ویرایش شده توسط برایان دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۸ ۱۶:۰۶:۰۳

سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ثبت نام الف.دال
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
#7
1)نظرتون در مورد آمبریج چیست ؟
صد البته یه وزقه در یک کلام خبیث و عنق و دو رو و دروغ گوی خائن پر روی ........................عین این البته از اون رعیس زاده ها و سیاست مند ضد همه چیز های خوب و خب در یک کلام دیگه بددددددد.
2)به نظرتون اسنیپ بهتر هست یا آمبریج ؟
صد البته اسنیپ.ولی خب اون به نظر من تنها بود به خاطر همین مرگخوار شد من میگم اون هم خیلی خوب نبود البته وقتی ماجراشو فهمیدم دلم براش سوخت.ولی بهتر از امبریجه وزق کک مکی خب نظر من اینه.(اگه چیزی ازش فهمیده باشین که فکر نمیکنم)
3)اگر یک روز قدرت شکنجه داشتید ، اسنیپ رو شکنجه میکردید یا آمبریج ؟ چرا ؟
سعی میکنم این قدرت رو نداشته باشم خیلی نفرت انگیزه بخوای روی یک نفر حتی بدجنس اجراش کنی من دلم نمیاد.
ولی خب اسنیپ بدبخت گناه داره روی آمبریج اجرا میکنم ولی چشمام رو میبندم آخه خیلی زجر آوره من احساساتیم تحملشو ندارم.
پاسخ به چرا اول، خب باید هم آمبریج دیوونه رو اینطوری کنم، ولی فک کنم همون موقع با آواداکداورا خلاصش کنم بهتر باشه خب اون دیوونس باید خر خرشو بریزیم تو سوپ بز ها بجوون و از این چیزااااا


به ارتش خوش اومدی!


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۵ ۱۳:۴۳:۴۶

سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
#8
چشم دامبلدور عزیز لازم نیست بهم بگی بابا بزرگ شما بزرگتر از منی شک نکن
حتما فعالیت میکنم خوبی من اینه که خودمم نویسنده هستم ولی میشه تایپک رول نویسی رو نشونم بدی.
ممنون نوه ی عزیزم.

برایان عزیز
من الان چطور می تونم از شما بزرگتر باشم آخه پدر جان؟
اکثر تاپیک هایی که توی انجمن های مختلف هست تاپیک رول نویسی ـه. توی همین انجمن محفل ققنوس تاپیک های زیادی هست.

ممنون نتیجه عزیز
چقد باید رول نویسی کنم که بیام تو محفل؟


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۳۱ ۱۷:۴۰:۳۶
ویرایش شده توسط برایان دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۳۱ ۱۷:۴۵:۳۰

سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
#9
سلام دامبلدور عزیز برایان هستم میخواستم عضو محفل بشم میشه راهنماییم کنید.


سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
#10
نام:برایان دامبلدور
گروه:هافلپاف
چوبدستی:30سانتی متر چوب گردو و پر ققنوس
پاترونوس:ققنوس
ظاهر:موی سفید(خیلی سفید)پوست چروک لباس سفید و قد بلند و چشمای آبی.
اخلاق:مرموز و خنده رو مانند پدر بزرگ ها.
اطلاعات:چون داخل معرفی شخصیت هیچی جلوش ننوشته ببودن منم از خودم در میارم.
برایان اسمی کمدی که از فیلم"زندگی برایان"برداشته شده احتمالا.
دامبلدور معنی دیگری به نام "زنبور عسل"یا "نوعی کلاه"دارد.

تایید شد.
به ایفا خوش اومدین.با اینتر هم مهربان تر باشین!


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۳۰ ۱۹:۵۴:۳۱

سلام
،
خوبی
؟
چه جالب
!
من نیستم
...
خخخخخ


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.