- هری پاتر!
- چی؟
- همینه که هست.
- بده من اون برگه رو!
سیوروس برگه را از دست مورگانا قاپید و اسم روی برگه را خواند. چهره اش زرد شد؛ و همچنان زرد شد؛ و اگر ارباب فریاد کنان گیبن را صدا نمی کرد، هم چنان به زرد شدن ادامه می داد.
- خب بخون اون اسمو! :vay:
- وینکی!
مرگخواران
وینکی
اسنیپ
مورگانا
- وینکی لباس گیبن رو نپوشید.
وینکی قرعه کشی رو قبول نداشت.
وینکی برگه را به هوا پرتاب کرده آن را در کمال خونسردی با مسلسل تررررر می کند.
لحظات سختی در خانه ریدل سپری می شود. هر لحظه ممکن است کروشیوی ارباب نصیب همه شود. مورگانا بار دیگر قرعه کشی را انجام می دهد. کاغذ های تا شده در جعبه دوباره شروع به چرخش کردند.
همچنان چرخیدند...
و چرخیدند...
و چرخیدند...
و باز هم تکه کاغذی با همان صدا از جعبه بیرون پرید و مستقیم در دستان مورگانا قرار گرفت. مورگانا کاغذ را باز کرد. سرخ شد. سفید شد. ویبره زد. تب کرد. لرز کرد. آنفلوانزا ی نوع " آ " گرفت. مرد. زنده شد. سرش را به دیوار کوبید. در زمین فرو رفت. ریش مرلین را یاد کرد. از همه دور شد. خانه ریدل را به گل رز کشید.
در همان حال، مرگخواران :
و در آخر، گلویش را صاف کرد، آب دهانش را قورت داد، و خود را برای لحظات آخر آماده کرد. می دانست که با چه واکنش هایی رو به رو خواهد شد. بعد از شنیدن این اسم، روغن مو های اسنیپ می ریخت، آرایش کراب می ریخت، مسلسل وینکی منفجر می شد، لاکرتیا به سگ ها پناه می برد ، ریگولوس خود را معرفی می کرد و رودولف از علاقه به ساحرگان دست می کشید. اسمی که روی آن کاغذ نوشته شده بود، کل خانه ریدل را بر هم می زد.
- خب، امممم، کسی نیست جز...
... هکتور!