هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 338
آفلاین
مصاحبه ای با رئیس دیوانه سازان جهان
خبر نگار:دیدالوس دیگل
_با سلام و عرض خسته نباشید به رئیس دیوانه سازان اگر مایل باشید از شما سوالاتی را در مورد دیوانه سازان می پرسیم.بعد از مرگ لرد ولدمورت کینگزلی شکلبوت {وزیر سحر و جادو} شما دیوانه سازان را برای آزکابان پذیرفت؟
_راستش نه.چون فکر می کرد ما موجودات پلیدی هستیم .جون تو من پلیدم؟
_اِ...نمی دونم خب پس وزیر شما رو نپذیرفت.شما به کجا رفتید؟
_ما در سراسر جهان پخش شدیم.
_ در کجاها زندگی می کردید؟ درکوه؟
_نه بابا مارو چه به کوه! ما در زیر زمین زندگی میکنیم.
_چه جوری تغذیه می کنید؟
_گاهی وقتا که گشنه می شیم می ریم روی زمین و شادی های مردم را میگیریم.
_شما تشنه هم می شوید؟!؟!
_نخیر!
-برای رفع گشنگی به کجا ها میرید؟
_ما به شهر بازی مشنگ ها میریم.
_چه ساعت هایی به شهر بازی می روید؟
_بیشتر شب ها.
_شما بیشتر در چه کشور هایی هستید؟
_ما بیشتر در کشور های آمریکا و ایران و انگستان وروسیه می رویم.
_بیشترین شادی که از مردم گرفتید کی بود؟
_مراسم رئیس جمهور شدن اوباما!
_شما خواب هم دارید؟
_نه.
_شما دیوانه سازان از چه سالی به وجود آمدید؟
_از سال پیروزی انقلاب ایرانی ها!
_چه جوری میشه شما رو نابود کرد؟
_نمی گم!دوست داری یکی ازت بپرسه چه جوری میمیری؟
_اِ...نه دوست ندارم...چرا دست شما به صورت گندیده و پوسیده است؟
_خب چون دستان ما از گِل و سیمانِ فاسد درست شده...البته فکر کنم...مطمئن نیستم...!
_چی شد که وزارت خونه شما ها رو به وجود آورد؟؟؟
_چی؟؟؟چه گستاخانه!ما دیوانه سازان در طبیعت به وجود آمده ایم!
_او باشه...ببخشید...وقتی روح رو از بدن خارج می کنید چه احساسی دارید؟خود شما تا به حال روح چند نفر رو بیرون کشیدید؟
_احساس خوبی داریم...خیلی خیلی خوب...من فکر کنم تا حالا روح 28 نفر رو بیرون کشیدم.
_ورد اکسپکتوپاترونوم روی شما چه تأثیری می گذارد؟
_خفه شو!حرفشو نزن!اگه یه بار دیگه در مورد این ورد اکس نمیدونم چی چی حرف بزنی روحتو بیرون می کشم!
_اوخ باشه.دیگه نمی گم!راستی شما چند سالتونه؟
_دور و ور 29 سال!
_شما دیوانه سازان مریض هم میشوید؟
_بله!با همون ورد اکس نمیدونم چی چی مریض میشیم.
_شما قلب یا چیزی شبیه اون دارید؟
_نه بابا.ما رو چه به عشق!
_چرا وقتی وارد جایی می شید هوای اونجا سرد و تاریک میشه؟
_چون درون ما نیرویی وجود داره که باعث میشه هوا سرد بشه.و بدی راه بیفته و خوشی از بین بره.
_قد دیوانه سازان با هم فرق داره؟
_عجب سوال مزخرفی!تو تا حالا غیر از من دیوانه ساز دیگه ای دیدی؟
_بله!چرا شما روی هوا راه میرید؟منظورم اینه که چرا روی هوا پرواز می کنید؟چرا روی زمین راه نمیرید؟
_هاهاهاهاهاهاها....اینم شد سوال...؟هاهاهاهاهاها...ما اصلا پا نداریم...آخه مرد مومن اگه دیوانه سازها روی زمین می دویدند میتونستن به آدم ها برسن و خوشی هاشونو بگیرن؟هاهاها...اگه روی زمین راه می رفتن اینقدر ترسناک بودن؟به نظر من که اگه روی زمین راه میرفتند شبیه دلقک می شدن...تازه...تازه هی دم به دقیقه شنلشون میرفت زیر پاشون...هاهاها...
_بله.قبول دارم که سوالم بیخود بود.خب به عنوان آخرین سوال می پرسم:شما که چشم ندارید و نمیتونید هیچ جارو ببینید چه جوری می خواهید برگردید پیش خانوادتان؟هان؟
_اِ...نمیدونم...اصلا چرا من اومدم اینجا؟من می خوام برگردم...من مامانمو می خوام...!
_اِاِاِحالا مگه چی شده؟چرا گریه می کنی؟بلند شو دیگه گریه بسه.یالا زودباش الان میبرمت پیش مامانت یالا...
_باشه...هق...هق...من مامانمو می خوام!
_خب بینندگان عزیز متاسفانه وقت برنامه ی ما تمام شد.خداحافظ شما.




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۷

الستور مودیold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۶ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
جنگل" بی نام " شخم زده شد!


ساکنان ماگل کناره ی جنگل " بی نام " امروز صبح با صحنه ی عجیبی رو به رو شدند..به طوریکه به گفته ی شاهدان تمامی جنگل شخم زده شده بود.
ساکنان ماگل اطراف جنگل که تاکنون با چنین وضعی رو به رو نشده بودند،موجودات فضایی را عامل این حادثه می پندارند.

این حادثه در راستای حرف های پاتر، مورد سوه ظن مقامات جادویی قرار گرفته. پاتر، چندی پیش در مصاحبه ای اعلام کرده بود که چشم "مودی" را در همان جنگل زیر درختی دفن کرده است.

پاتر: من همون چند سال پیش که مودی برام مرد،چشمشو که اخرین بار روی دفتر آمبریج دیده بودم، کندم...و زیر درختی دفنش کردم...امیدوار بودم که مودی در آرامش اونجا بخوابه و...

پاتر که مثلا ظاهرا خیلی متاثر شده بود از ادامه ی جمله ش باز موند.


بازجویی مقامات جادویی در مورد این حادثه همچنان ادامه دارد ...



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 842
آفلاین
تاريخ جادوگری:
شايد از ديدن اين عنوان تعجب كنيد اما از اينك ما شاهد بخش جديدی به نام تاريخ جادوگری در پيام امروز خواهيم بود.

بخش اول:نبرد رستم و هری پاتر در صحرای حجاز
رستم متوجه لشكری كه در پيش رو دارد جادوگرند پس بس ناراحت گشت و انديشيد.رو به سردار جادوگران هری پاتر كرد و گفت:

بيا تا بجنگيم بی جنبل دور كنيم از هم هر انگل

رستم گفت:
_بايد بدون جادو با هم نبرد نماييم تا عادلانه باشد.هری نيز پذيرفت و هاگريد را به ميدان نبر فرستاد.
رستم متوجه گشت شخصی كه درخواست جنگ با او را دارد بس پيلتن است.رو به هاگريد كرد و به سمتش شتافت:

چو رستم ورا ديد بفشرد ران به گردن برآورد گرز گران


رستم دستش را به دور كمر هاگريد انداخت اما هاگريد به او مشتی محكم زد و او را چندين متر عقب تر انداخت.رستم كه توانايی جنگيدن با هاگريد را در خود نيافت فرار كرد و در ميان سپاهيانش مخفی شد.به افراد دستور داد ديوان را كه در جنگ بر آنان پيروز شده بودند جلوی خودشان بگذارند و از پشت آنها حركت كنند.
جادوگران عده ای ديو را ملاحظه كردند كه در جلوی رستم و سپاهيانش حركت مي كنند.در نتيجه غولهای غارنشين را به سمت ديوها روانه كردند.رستم ترسيده بود در اين ميان ديوها و غولها با هم به شدت می جنگيدند.جادوگران با آسايش حلقه ی محاصره را بر رستم تنگ می كردند و با جادوهای مرگبارشان صدها نفر از سپاه رستم را به آسانی نابود می كردند.در اين ميان روايتی شده كه جادوگری روسی به هری پاتر خيانت می كند و موجب می شود رستم سپاه خود را جمع و جور كند.خيانت جادوگر روسی موجب به دوئل ميان هری پاتر و جادوگر روسی می گردد:

بيامد مردكی و گفت لوموس
هری هم گفت آيا هستی مردكی روس
بگفتا پتريفيكوس توتالوس
بدادش جای خالی و بگفت مردك لوس
با سختی بسيار و فراوان گفت كروشيو
در همين حين آمد صدای يك ميو
بگفتا هری چرا اينقدر زرنگه؟
هری گفتش روسه چرا اينقدره منگه؟
سرآخر هری گفت آواداكداورا
بيچاره روسه رفت از اين دنيا

ديوهای رستم بر غولهای جادوگران پيروز گشتند.در نتيجه ورق برگشت وكار برای جادوگران سخت گشت.در اين ميان هری پاتر از هوش بالای خود بهره جست و رستم را چنين گفت:

ما هر دو نيك خواهيم در جهان*پس چرا باشد جنگ ما در اين جهان

_ما هردو جز نيكی در اين دنيا هيچ نخواهيم پس چرا بايد با هم درگير شويم.بيا تا باهم متحد شويم و بر دشمن بزرگ شم يعنی توران بتازيم.
رستم نيز گفت:آری،بايد با هم متحد گرديم و بر افراسياب حمله بريم...

ادامه ی اين داستان تاريخی پرماجرا را در قسمت تاريخ جادوگری پيام امروز بعدی بخوانيد.



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۸۷

بتی بریسویت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۶ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۸
از یه جای دنج
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 101
آفلاین
ریتا باند سرش را مرتب کرد و به هری چشم دوخت که بازم با بی قراری به او نگاه می کرد و به شدت عصبانی بود . باید از اینکه از خبر دادن به کار بردن طلسم شکنجه گر توسط او به وزارت خودداری کرده بود ممنونش می بود اما دیگه داشت پر رو می شد .
-خب هری ، مصاحبه ناتموم مون رو دنبال می کنیم . داشتی می گفتی که به این زودی ها نمی میری...
-اهم...آره ، و اگه هم بمیره مطمئنم که به جهنم نمی رم .
-از کجا این قدر مطمئنی؟
هری مکثی کرد . نمی خواست ماجرای ملاقات با دامبلدور در اون دنیا رو برای ریتا تعریف کنه . پس گفت:
-دوباره شروع نکن. نمی تونی سوالای خودت رو بپرسی؟
-اوه..دارم همین کار رو می کنم . و درمورد توپ مرگخوارا که دامبلدور رو آزار میده چی داری بگی؟
-یه بار دیگه توپشون توی حیاط دامبل و محفلیهای اونجا بیفته رسما یکی رو می کشم که بره اونجا پدرشون رو در بیاره !
-پس با این کارا می تونی جهنم هم بری....
قلم پر ریتا با سرعتی نگران کننده روی کاغذ حرکت می کرد . هری چشم غره ای رفت و گفت:
-سوال بعدی لطفا .
-دیگه سوالی ندارم . می تونی بری . به قدر کافی نوشتم . یه نسخه از روزنامه فردا رو برای می فرستم ....
هری لب ورچید و چیزی نگفت . کیفش رو با دست زخمی اش برداشت و از در بیرون رفت . ریتا لبخندی به لب آورد . مطمئن بود که روزنامه فردا فروش خوبی خواهد داشت...

جغد پایش را دراز کرد تا هری روزنامه را بردارد و بعد پرواز کنان از پنجره بیرون رفت . هری روزنامه رو با نگرانی برداشت وچشمش به تیتر درشتی زیر عکسی قدیمی از خودش افتاد:
پاتر لرد سیاه را به مبارزه دعوت می کند!



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۷

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 842
آفلاین
همونطور كه حتما همتون روزنامه ی پيام امروز رو كه تو كوچه ی دياگون می تونين بخريدش خوندين فهميدين كه ولدمورت گفته می خواد تو جهنم هم به فعاليت های وحشيانه اش ادامه بده.البته بعيده كه بتونه انتقامش رو به طور تمام وكمال بگيره چون طبق گفته های خودش چندماه ديگه تو آتش جهنم می سوزه.حالا در مورد مصاحبه ی قبلی ولدمورت كه در اون دنيا انجام شده بود با هری پاتر معروف و دوست داشتنی مصاحبه داريم.اين مصاحبه توسط ريتا اسكريتر انجام شده.

قلمم رو درآوردم.قبلا با پاتر مصاحبه كرده بودم،اما ازاون موقع خيلی می گذره.قيافه اش يكم تغيير كرده.چشماش مثل اون موقع سبزه...درست عين مادرش.موهاش هم مثل اون موقع و درست عين باباش شلخته باقی مونده.آروم ازش پرسيدم:
_نظرت درمورد آخرين مصاحبه ی اسمشونبر چيه؟
هری پاتر با چشمان سبزش من را نگاه كرد.فكر می كرد و كلماتی را كه می خواست بيان كند در ذهنش مرتب می كرد.پس از چند دقيقه گفت:
_ولدمورت محفلی ها رو بی خود تهديد كرده! و منو خيلی بی خود تهديد كرده.اون چند ماه ديگه تو آتيش جهنم می سوزه.من هم كه هنوز خيلی جوونم و حالاحالاها نمی ميرم.ولدمورت با من هيچ كاری نمی تونه بكنه.
من به هری پاتر گفتم:
_از كجا معلوم نميری؟
هری گفت:
_ بس كن ديگه!!!
من گفتم:
_هنوزم مثل اون موقع بی ادبی.
او در حالی كه با عصبانيت صحبت می كرد از نحوه ی خبرنگاری من شكايت داشت و من را به دوئل دعوت می كرد!
من هم آرام ننشستم:
_كروشيو!!!!!!!!!!!
هری پاتر هم در مقابل حمله ی بدون خبر قبلی و به قول امروزی ها با نامردی من تسليم شد.

متاسفانه من نيز در اين دوئل آسيب هايی ديدم كه از ذكر آنها در گزارشم خودداری كردم.

دوستان عزيز متاسفانه ريتا و هری هم اكنون در سنت ماگو بستری هستند.



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۸:۴۸ شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
ريتا اسكيتر ( كه حال اندكي پيرتر از گذشته به نظر ميرسيد )، نوك قلم را روي كاغذ پوستي فشار داد. تبسمي كرد و گفت:

- خانم هرميون گرنجر عزيز ، خبري به گوشم خورده كه مايلم دربارش بيشتر بشنوم و براي خوانندگان روزنامه ي ....
هرميون به سرعت به وسط حرف ريتا پريد:
- بله! من...من ميخواستم از خوانندگان اين روزنامه خواهش كنم كه به عضويت جبهه ي آزاديبخش جن هاي خانگي دربيان.
سپس شانه اش را بالا انداخت و جعبه ي بزرگي را مقابل صورت ريتا گرفت.

ريتا به سرعت جعبه را پس زد و داخلش را نگاه كرد. بيني اش را خاراند و با صداي زيرش گفت:
- اينها همون مدالهاي معروف تهوع هستن؟
هرميون فرياد زد: تهوع نه. اين كلمه مخفف ...

ريتا به ميان حرف هرميون گرنجر پريد و گفت: چرا شما اين قدر به جن هاي خانگي اهميت نشون ميدين؟
هرميون نفس عميقي كشيد و گفت: اونها به كمك احتياج دارن. ما از اونها كار ميكشيم و اونا بدون اينكه دستمزدي بگيرن...

قلم ريتا بي وقفه مي نوشت. ريتا باز هم به ميان حرف هرميون پريده بود: اين حقيقت داره كه شما زندگيتون با رونالد ويزلي به طلاق انجاميده؟
چشمان هرميون دوبرابر آنچه كه بود ، بزرگ شد و فرياد زد: چي؟ البته كه نه! من و رون سالهاست كه داريم با خوبي و خوشي به زندگيمون در كنار هم ادامه ميديم و هيچ چيز مانع اين زندگي....

ريتا چرخشي به چشمانش داد و دوباره گفت: از ويكتور كرام خبري داري؟
هرميون ابتدا به قلم و بعد به صورت سفيد ريتا نگاهي انداخت. صدايش را صاف كرد و گفت: نه!

ريتا قدري به فكر فرو رفت و گفت: بسيار خب... اما من شنيدم كه كرام هنوز هم به شما علاقه داره و ...
ناگهان هرميون از جا بلند شد. جعبه ي پر از مدال را در دست گرفت و با صدايي بسيار بلند فرياد زد: شبتون بخير خانم اسكيتر! و از آنجا دور شد. ريتا اسكيتر فقط فرصت پيدا كرد لبخند تلخي به او بزند.

چند شب بعد:

هرميون و رون روي مبل راحتي نشسته و مشغول مطالعه ي پيام امروز بودند. رز ، در حالي كه روي مبل بالا و پايين ميپريد جيغ زد: مامان؟ پس كي توي روزنامه ، مصاحبت چاپ ميشه؟
ناگهان رون از جا پريد و روزنامه اش را بالا گرفت و فرياد زد: هرمي! مصاحبت...مصاحبت چاپ شده!
قبل از اينكه رون روزنامه را به هرميون نشان دهد ، هرميون از دستش قاپيد و با هيجان به صفحه ي اول روزنامه چشم دوخت.

هرميون گرنجر ، صميمي ترين دوست هري پاتر ، در مصاحبه اي بسيار طولاني رو به ريتا اسكيتر گفت كه دلش براي دوراني كه در هاگوارتز به سر ميبرده تنگ شده. او اظهار ميداشت كه ان سالها ، بهترين سالهاي عمرش بوده. او در پاسخ به اينكه چرا از جنهاي خانگي تا اين حد حمايت ميكند گفت: در حال حاضر جنها بدون دستمزد كار ميكنند و احتياج به دستمزد و كار كمتر دارند. در حالي كه ما ميدانيم گرفتن شغل از جنهاي خانگي به منزله ي زجر دادن آنهاست. هرميون گرنجر در حالي كه جعبه اي پر از مدال در دست داشت اعلام كرد كه اين مدالها با نام تهوع معروفند و هركس مايل است مي تواند از اين مدالها دريافت كند.
در حال حاضر او از زندگي با رونالد ويزلي خسته شده است. او مي گويد كه ديگر زندگي با او برايش خسته كننده شده و از ازدواج با او پشيمان است. گويا رونالد ويزلي ، خبري از ارتباط همسرش با ويكتور كرام ندارد.
هرميون گرنجر در چند سال اخير مدام با كرام در ارتباط بوده و گويا زندگي با كرام را بر زندگي با رونالد ويزلي ترجيح ميدهد.

روزنامه از دست هرميون بر روي زمين افتاد.


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷

بتی بریسویت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۶ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۸
از یه جای دنج
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 101
آفلاین
بتی قلم پر تند نویسش را آماده نگه داشت . رو به رویش زن جوانی نشسته بود که به خاطر افسون اختراعی اش مشهور شده بود و برای مصاحبه به پیام امروز معرفی اش کرده بودند .
-خوب خانم تالمیس ، شما آماده این ؟
-اوه بله!آماده م . شروع کنین!
-خب ، چطوره با این سوال شروع کنیم، چی شد که این ورد رو کشف کردین؟
زن کمی سرخ شد و زیر لبی چیزی گفت . بعد نفس عمیقی کشید و وقتی دید که بتی با ابرو های بالا رفته منتظر جواب او است ناچار گفت:
-یکی از بیماران سنت مانگو زخم عمیقی و دردناکی داشت که خونش بند نمی آمد و هر چه اصرار کردیم نگفت چطور این زخم رو برداشته . ما نمی دونستیم که باید چی کار کنیم . تصمیم گرفتم که با استفاده از جادو درد رو از بین ببرم تا ببینیم چی کار میشه براش کرد . متاسفانه یا خوشبختانه، وقتی خواستم افسون رو اجرا کنم توجهم به موشی جلب شد که داشت گوشه ملافه رو می جوید و اشتباها ورد فیتارکوسا لوکیسوم رو بیتارکونا لوکیسوم تلفظ کردم و با تعجب دیدم که خونریزی بند اومد . تا قبل از اون ما فقط می تونستیم زخم ها رو از بین ببریم ولی بعضی زخم ها بسته نمی شدن و ما فقط اونا رو می بستیم تا جلوی خونریزی رو بگیریم . اما این ورد روی اون زخم ها هم موثره.
-صبر کنین ببینم ، ولی اگه این ورد اثر دیگه ای میذاشت چی؟شما که مطمئن نبودین که می تونین جلوی خونریزی رو بگیرین؟چرا با تمرکز بیشتر ورد رو اجرا نکردین؟
-خب...ولی...اتفاقی نیفتاد ... فقط ورد مفید دیگه ای کشف شد که اسمش رو خون بند گذاشتن و خیلی به درد...
- آیا اون بیمار از این قضیه خبر داره؟
-نه...
-بسیار خب ، کافیه. درباره خودتون بگین خانم تالمیس؟
-ده سال پیش از هاگوارتز فارق التحصیل شدم و وارد سنت مانگو شدم . سر پرستار بخش جراحت های خطرناک شدم و توی کارم موفقم . تا حالا دو بار پرستار برگزیده سنت مانگو شدم .
-و درباره وردتون؟
-ورد ساده ایه،و نیاز به تمرکز نداره . فکر نمی کنم که نیاز به قدرت بالایی داشته باشه . ولی یکی از ساحره های جوونی که به عنوان کار آموز اومده بود اینجا، توی اجرای اون اشتباه کرد و تقریبا پای بیمار رو قطع کـ...
-بسیار خوب ، ممنونم خانم تالمیس . می تونین برین .
زن با فک آویزان چند دقیقه ای به بتی خیره شد و بعد کیفش را برداشت و رفت . در پشت سرش با صدای بلندی به هم خورد .بتی سرش را میان دو دستش گرفت ، بعد کاغد ها را پاره کرد و توی سطل اشغال ریخت و زیر لب غرغری کرد .
-عجب آدم هایی پیدا می شن!


[b]دامبلدوØ


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 842
آفلاین
مصاحبه با ولدمورت خدا نيامرز
گزارش:كينگزلی شكلبوت
ولدمورت:همراه با مرگ خوارهای مرده به فعاليتهای خودمان در جهنم ادامه می دهيم.
كينگزلی:سلام جناب لرد.
اسمشونبر:سلام كينگزلی.وقتی مردی همون بلايی كه سر اسنيپ آوردم سر توهم می يارم.
كينگزلی:چه بلايی؟
اسمشو نبر:ده بار روی اسنيپ طلسم مرگبارو انجام دادم ولی چون قبلا مرده بود دوباره نمرد پس با نجينی و مرگ خوارها ريختيم رو سرش و حسابی كتكش زديم تا ياد بگيره به ولدمورت خيانت نكنه.
كينگزلی:ببخشيدا،چرا موقع فوتبال با رفقاتون توپ می ره تو بهشت؟دامبلدور خدابيامرز از اين موضوع خيلی ناراحت بود.
ولدمورت:اولا به تو پيشنهاد می كنم كه زنده ای به كار مرده ها كاری نداشته باشی،يه بار ديگه از آن دنيا پاشی بيای اين دنيا من و مرگخوارام داغونت می كنيم.بعدشم دامبلدور بی خود اعتراض داره.يه بار توپ مارو از وسط نصف كرد من و مرگ خوارام هم رفتيم سراغش ولی نتونستيم مثل اسنيپ حقشو بذاريم كف دستش.حالا كه تو از اون دنيا اومدی اين دنيا برو اين پيامهای منو به گوش كسانی كه اون دنيا به من توهين می كنن برسون.يكيش اينه كه وقتی مردن می زنيم داغونشون می كنيم.اون يكی اينه كه همراه بامرگ خوار های مرده وبعضی ها كه هنوز زندن و اميدوارم زودتر بميرن به فعاليتمون ادامه می ديم.هری پاتر وقتی بميره حقشو می ذارم كف دستش تا بفهمه كی رو بكشه و كی رو نكشه.اميدوارم اونهايی كه بايد باهاشون حسابام رو تصفيه كنم زودتر بميرن چون وقتم كمه.چند ماه ديگه بايد تو آتيش های جهنم بسوزم.در ضمن كينگزلی حرفام تموم شد زود از اين دنيا برو وگرنه می زنمتا!!!
كينگزلی:خداحافظ جناب لرد.



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 842
آفلاین
مصاحبه با ويكتور كرام:(توسط فيليپ واتسون)

فيليپ:سلام ويكتور.

كرام:سلام.

فيليپ:من هر وقت تو رو می بينم به طور غريزی خوشحال مي شم.جستجوگری تو باطن تو است.حالا قبل از هر سوالی يه سلام به طرفدارات بكن تا بريم سر اصل مطلب.

كرام:سلام.

فيليپ:يه چاق سلامتی هم بكن ديگه!سلام خشك و خالی كه فايده ای نداره.

كرام:بهتره بريم سر اصل مطلب.

فيليپ:از كدوم جادوگر خيلی خوشت مياد؟

كرام:پروفسور ايگور كاركاروف.

فيليپ:همون كه مرده.اونم توسط ولدمورت.تازه مرگ خوار هم بوده!!!اونوقت تو ازش خوشت مياد؟

كرام:سوال بعدی چيه؟

فيليپ:از كدوم جادوگر متنفری؟چرا؟و بگو چرا اينقدر زود جوش مياری؟

كرام:از گريند والد.دليلش هم به خودم مربوطه.فكر نمی كنم زود جوش بيارم،آقای واتسون.

فيليپ:خودمونی باش ويكتور.فيليپ صدام كن.همه چيزم كه بهت بر می خوره.توی جام جهانی كوييديچ بی شك بهترين جستجوگر بودی.چطور به اين مقام رسيدی؟در ضمن رفيق تو فينال جام جهانی،گوی زرين رو تو گرفتی.خيلی خوشحال شدم.

كرام:گرفتن گوی زرين منو زياد خوشحال نكرد،تيممون باخت،چه فايده ای داشت؟

فيليپ: ولی گرفتن اون گوی زرين اونم توی فينال مسابقاتی مثل جام جهانی ارزشش رو داشت.

كرام:از اون نظر بله.

فيليپ:نگفتی چطور جستجوگر خوبی شدی؟

كرام:با تلاش.

فيليپ:همين؟

كرام:بله.

فيليپ:از جام سه جادوگر بگو.

كرام:از باباقوری تقلبی متنفرم.جلوی برد منو گرفت.حالا می شه بحث رو تموم كنيم؟

فيليپ:هر جور مايل باشی.آخرين حرفتو به طرفدارات و خواننده ها بزن.

كرام:خداحافظ.

فيليپ:مطمئنم كه چيز ديگه ای برای گفتن نداری.پس خدا حافظت.

كرام:خداحافظ.



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 842
آفلاین
«متاسفانه فراموش كرده بوديم در بهشت همه ی عكسها سفيد می افتد.اين جادويی است توسط خداوند.»
در نتيجه عكس دامبلدور جز سفيدی هيچ حاصلی نداشت.


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲ ۱۴:۵۵:۳۲







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.