من از كريچر حمايت مي كنم ( كريچر عزيز ... چه كسي مي خواهد من و تو ، ما نشويم ... خانه اش ويران باد !!!!!)مكان :جلسات مخفيانه هظب !
زمان : نيمه شب و پانزده دقيقه .... نيمه شب و پانزده دقيقه ... بوق .. بوق.. بوق
- پسر چه باهال ! الو سلام 119 آقا ميشه يه بار ديگه بگي !!
ساعت نيمه شب و پانزده دقيقه ... ساعت نيمه شب و پانزده دقيقه .. بوق .. بوق !
تمام اعضاي حذب در كف اين تكونولوژي خفن ماگلي بودند ...
هر كس سعي مي كرد گوشي تلفن را بنحوي مال خود كند !!!!
- سدي سدي گوشيو بده من !
سدريك : بيا عزيزم ... فقط سعي كن از اين به بعد با مرداي غريبه كمتر حرف بزني !
- باشه عزيزم ! الو 119 آقا ببخشيد يه سوال داشتم ..... آیا کریچر توانایی این را دارد تا بر ققنوس چیره شود؟؟! چواب خیر است! چرا که کرچر تنها یک جن خانگیست، آما ققنوس پرنده ای والا مقام و پرافتخار است!!!
صداي كوئيرول : يك عدد غلط املايي ...... آنيتا دامبلدور براي مدت نامعلومي بلاك مي شود !!! دين دين
(اگه كل ماجرا رو متوجه نشديد يكبار با 119 تماس بگيريد و بعد امضاي آنيتا را مطالعه كنيد )!
اوهوووم ... اوهووم .... جلسه از لحظاتي ديگر رسمي مي شود ../.
ققي : خب شروع مي كنيم !
كسي نظري داره ...
يكي از حاضران : من يه شعر گفتم ... مي تونم بخونم !
ققي: آره عزيزم اين حذب كاملا دمكراتيكاته ... بخون جيييگر !
ققي رو به سدي : اين كيه ؟
سدي : هووووووووووووووم ... مطمئنا زن من نيست ... چون مرده !!!
طرف ميره بالاي سن شروع مي كنه به شعر خوندن ...
" ..... من مرغ آتشم ... مي سوزم از شراره ي اين عشق سركشم ... " ( مرغ آتش = ققنوس = ققي ) !
-آآييي ...سوختم كمك .
سدي:آنيتا عزيزم ميشه زنگ بزني آتش نشاني !
آنيتا كه هنوز گوشي تلفن در دستش بود : الو آتش نشاني .....
ساعت نيمه شب و هفده دقيقه ... ساعت نيمه شب و هفده دقيقه ... بوق ..بوق !!!
كيلومتر ها آنطرف تر كريچر روي مبل راحتي كنار اربابش عله بزرگ به خواب رفته بود !!
( خداييش چون خبر مهمي بود گفتم تو پيام امروز بزنم
) !