بورگین: هوم ... چه مشکوک این به چه دردی میخوره؟
هوکی: این سیستم دفاعیه مغازه هست! برای دور کردن مزاحمینه!
در این لحظه هوکی با همون نگاه مظلومانه چند لحظه پیش به بورگین خیره میشه!
بورگین: ولی من گفتم یه طلسم میخوام که ....
ناگهان بورگین متوجه منظور هوکی شده و حرفشو نیمه تمام میزاره و با تردید به هوکی خیره میشه!
جن پیر یک عدد دکمه را بر روی قبضه شمشیر فشار میده و پس از گذشت کسری از ثانیه شمشیر اونقدر بزرگ میشه که هیکل بورگین در برابر شمشیر اصلا به چشم نمیاد! (کپی رایت بای تام و جری)
بورگین
چند لحظه بعد!
دوووف بووووم داااااام !
اما دابز: فکر کنم بورگین داره میزندش!
پیوز خطاب به بورگین: زیاد نزنش فقط در حدی که سر عقل بیاد!
ناگهان در مغازه به شدت باز میشه و بورگین در یک حرکت قوسی به بیرون پرتاب میشه ... در سویی دیگر چند گربه که در سطل آشغال ها مشغول یافتن یک تیکه نون خوردن بودن با دیدن بورگین جا خالی میدن و بورگین یک راست درون یکی از سطل آشغالها فرود میاد.
اوباش ناظر: داداش بوگی ضایع شد!
هوکی در حالی که از خشم رنگش کبود شده بود فریاد میزنه:
- دیگه این طرفا پیدات نشه وگرنه بچه های اتحاد رو صدا میکنم بیان بخورنت! (باخشانت خوانده شود)
بورگین: نه لازم نیست کاملا ملتفت شدم!
هوکی با خونسردی برمیگرده و وارد مغازه خود میشه!
بلافاصله دار و دسته ارزشی اوباش که تا اون لحظه فقط ناظر صحنه بودن به سمت اربابشون میرن تا اونو از قاطی زباله ها بیرون بیارن!
- چی شده بورگین؟
- کی تو رو به این روز انداخت؟
- چه بلایی سرت آوردن؟
بورگین با خشم چند تا برگ کاهو و ... که در سطل آشغال به دهانش رفته بود رو با خشم به بیرون تف میکنه و در حالی که سعی میکنه بلند شه میگه:
- ورود به مغازه سخت تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم باید به فکر یک نقشه تازه جهت ورود به مغازه باشیم!
اوباش : هر چی شما بگید ارباب
ادامه دارد ...