درود بر لرد سیاه--------------------------------------------------------
در همین هنگام مرگخوار ها چیزی رو در افق دیدن که به سمت شان می آمد پس چوب دستی هایشان راکشیدند و صبر کردند تا جسم نا شناخته نزدیک شود :
ایگور: این چیه دیگه؟؟
آناکین که همچنان از مو جودیش کم می شد
گفت:
من چه می دونم باید نزدیک تر بیاد تا ببینیم
وقتی شی نزدیک شد
هورییس فریاد زد : اه بابا این که زاخیه
زاخی که از جاروش پیاده می شد گفت:
ارباب بهم دستور داد که بیام این جا
چرا وایستادید بریم دیگه
در حالی که مرگخوار ها شانه به شانه هم حرکت می کردند وارد کافه شدند ولی هورییس خیکش لای در گیر کرد
و داد زد:
بابا من گیر کردم کمک!!
زاخی با کمک ایگور به زور هورییس رو کشیدن تو :
آناکین: حالا باید چی کار کنیم؟
ایگور: باید کافه رو بگیریم
زاخی :خب مساله این جاست که چجوری؟
هورییس:خب این جوری دیگه
هورییس به سمت کافه چی حرکت کرد
در حالی که ملت همه این جوری
به سیبیل هورییس نگاه می کردند هورییس چوبدستی اش را کشید:
هورییس :این کافه از همین لحظه در اختیار ماست فهمیدی؟؟؟
کافه چی که از ترس می لرزید آرام آرام به سمت زنگ خطر رفت
ایگور که فهمید به زاخی و آناکین اشاره کرد که همه ی مشتری ها رو گروگان بگیرند و خودش پرید روی کافه چی ولی ناگهان در باز شد و محفلی ها داخل شدن آلبوس که جلوی همه بود
گفت:اونا رو ول کنید
ولی زاخی نفرینی به سمت محفلی ها فرستاد و میز بزرگی را برگرداند و مرگخوار ها پشت میز سنگر گرفتند طلسم ها و نفرین ها سالن رو پر کرده بود و از برخورد اونا رنگ های گوناگونی تشکیل می شد ایگور که طلسمی رو به صورت ریموس کوبوند گفت:
باید اینا رو بندازیم بیرون هورییس که یک پایش زخمی شده بود گفت : یه راهی هست .........
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۰ ۱۹:۵۵:۳۰