هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۷
#22

آندوران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۹ یکشنبه ۳ آذر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۷ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 16
آفلاین
جوابیه آرشاد نام آرشام:

همانا پست آرشام رو خواندیم.بس مشعوف شدیم که یکی از طرفداران ستاد هوکی بزرگ به ستاد ما آماده است.از شدت خوشحالی مقادیری مریض شدیم و به بیمارستان رفتیم.از شوق خوشحالی قلبمان دچار مشکل شده بود.

همانا برادر آرشام من آرشاد شدم.من به این موضوع پی بردم که هرگز پا گذاشتن رو جای پای دوستان کار درستی نیست و باید در کنار هم راه رفت.پس تصمیم بر این گرفتم که پایم رو از رو قدم های هوکی بردارم و به بغل وی بروم و ادامه راه رو همراه ایشان بپیمایم.همانا من بس مشعوف و خوشحالم که تونستم به این مهم برسم.

همانا من رسما به ستاد هوکی رای میاورم و ستاد خود رو بسته شده میپندارم و از تمام طرفداران خودم(همان اندک مقدار طرفدار)میخواهم مثل من به هوکی ایمان بیاورن و بدانن که هوکی کسی ست که میتواند برای ما خوشبختی بیاورد.

من به عنوان یه نماینده آزاد که از سهمیه آزاد استفاده کرد به هوکی روی میاورم و ستاد خودم رو تعطیل می نمایم.

همانا از برادر آرشام بسیار تشکر می نمایم که مارا با آرشاد نامه ای به راه راست هدایت فرمود و از شر طلسم شوم کلاه خلاصمان کرد.با امید آن روز که همه به سوی گاراژ آجاس بیاین و به فکر قدرت های مادی نباشند.

با تشکر - آندوران!


ویرایش شده توسط آندوران در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۶ ۱۹:۳۰:۵۷

شناسه قبلي و بعدي:ايگور كاركاروف!


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۴:۲۶ شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۷
#21

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
آن زمان که گراوپ از دست تبعیض خسته بود،به گاراژ آمد و مرلین به او پناه داد و گراوپ در گاراژ جواتان،در کنار ما ماند تا بفهمیم که یک غول هم میتواند بهترین دوست باشد.

اینجانب آرشام آریانا گریفیندور،سخنگوی جامعه ی بلاک شدگان و فردی که به جرم فریاد،نه ماه را در جزایر بلاک و تحت سخت ترین شکنجه ها-از جمله ضربات سیم سرور و همچنین تحمل گدازه های آتشین هری پاتر(ملقب به عله کپی رایت)- زیسته ام،اعلام میدارم که بنده و گراوپ و اکثریت بلاک شدگان از هوکی حمایت کرده و او را کاندید خود میدانیم.
من رویایی دارم که در آن روزی بر تپه‌های گلگون هاگزمید، فرزندگانِ بردگان پیشین، می‌توانند در کناربرده‌داران پیشین دور یک میز که میز برادری است بنشینند.

من رویایی دارم که در آن روزی منوی مدیریت‌ که اکنون در آتشِ بی‌عدالتی و سرکوب می‌سوزد، به بهشت آزادی و عدالت تبدیل خواهد ‌شد.

من رویایی دارم که در آن روزی همه ی موجودات، در سایتی خواهند زیست که در آن نه برمبنای رنگ پوستشان که براساس منش و شخصیت شان داوری خواهند شد. من امروز رویایی دارم....

و من یک رویا دارم که در آن همه ی موجودات با هم مساوی باشند و هیچ کس به خاطر انسان بودنش بر موجودات دیگر رنج تحمیل نکند.

من یک رویا دارم و آن روزیست که یک جن وزیر سحر و جادو شود.



به همه ی دوستانی که پیشتر ،از کاندید شدن بنده حمایت کرده و خواستار کاندید شدنم بودند-از جمله اعضای گروه های گریفیندور، اسلیترین و عده ای از هافلی ها و همچنین عده ای از محفلی ها و تمام مرگ خواران- پیشنهاد میدم که به هوکی رای بدن.
چون با شناختی که از او داریم(من و خیلی از اعضا)،فردیه که هر وقت در سایت مسئولیت قبول کرده،به بهترین شکل انجامش داده.
حرف حق رو میزنه و بین کاربران فرق نمیذاره.
همچنین مطمئن هستم همانند سایر وزرا،کلاه وزارت را ارث پدری خودش نمیدونه و هر وقت احساس کنه که وقت کافی برای رسیدگی به امور وزارت رو نداره،از مقام خودش استعفا میده و اجازه ی برگزاری انتخابات مجدد را به مدیران میدهد.


فلش بک:
یک زمانی بنده و گراوپ در پیامی مشترک که توسط بنده ارسال شد،در حمایت از کالین کریوی،از کاندیداتوری وزارت استعفا دادیم.
بعد ها سرسخت ترین منتقد کالین شدم و نوشتم:من برای باقالی کنار نکشیدم که الان به فعالیت در سطح باقالی کالین راضی باشم.
طرح اولیه ی کودتا علیه کالین را نیز خودم ریختم.
پایان فلش بک

نتیجه:در مذاکره ای که با هوکی داشتم،به او گفتم اگر وقت کافی برای وزارت نداری،کاندید نشو.اما او تاکید کرد که وقت کافی دارد.
حالا در همین پست به هوکی اعلام میکنم که اگر وزیر شدی،باید تحمل انتقاد ها(و شاید کودتا) را داشته باشی


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷
#20

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
سه ممد وارد خانه ی ریدل ها شده و مشغول گشت و گذار در این سو و آن سو هستند که بلیز رو می بینن .

- خب . چیکار کردین ؟! چند تا رأی تونستین واسه هوکی جمع کنین ؟

ممدها به سرعت به یکدیگر نگاهی می کنن و یکی از آن سه که خود را به شکل آنی مونی در آورده بود رو به بلیز گفت : رأی !؟! آها ... رأی آره . کلی گیر آوردیم . مگه نه بچه ها ؟

دو ممد دیگر به سرعت با سر ولی با کمی دستپاچگی جواب مثبت می دن و بلیز خوشحال از اینکه کارهاشون به خوبی داره به انجام می رسه اونا رو ترک می کنه و به سمت بقیه ی گروهها می ره .



..:: آشپزخانه ::..

لرد ولدمورت سر میز نشسته و ممد_بارتی هم در کنارش قرار داره و موجبات تعجب لرد رو فراهم کرده که چرا امروز بارتی انقدر آرومه ...

ناگهان ممد_آنی مونی داخل آشپزخانه می شه و روی صندلیش می شینه .


ساعتها و دقایق و لحایظ (جمع مکسر لحظه ها :دی) به سرعت سپری می شدند و مرگخواران انواع و اقسام مگس ها رو از خودشون دور می کنن . صدای شکمها تنها صدایی ست که در آشپزخونه به گوش می رسه - البته اگر صدای روی میز زدن مورگان و صحبت های مورفین با خودش رو حساب نکنیم - .

- پس کو این شام آنی مونی ؟ سه ساعته اینجاییم . از گشنگی مردیم

ممد_آنی مونی نگاهی به لرد میندازه و می گه : غذا ؟ مگه من باید درست کنم ؟
- نه . پس این اینیگو باید درست کنه . خب بوقی . غذا درست نمی کنی واسه چی این بهونه ها رو در میاری ؟ حالا بدو یه غذایی چیزی درست کن .



..:: یک ساعت بعد ، آشپزخانه ::..

ممد_آنی مونی دیگ بزرگی از غذا رو وسط میز می ذاره و ملت غذا ندیده از فرط گشنگی شروع به خوردن می کنن و در عرض چند ثانیه کوچکترین اثری از غذا دیده نمی شه و همه از آشپزخانه خارج می شن غیر از سه ممد .

سه ممد رو به یکدیگر :



- چیزی نمونده . الانا دیگه می خوابن . شامشونم که خوردن !

سه ممد رو به یکدیگر :



Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷
#19

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
همان زمان - ستاد انتخاباتي آندوران

آندوران با اعصابي پريشان پيش ميز كارش نشسته و داره با خودش حرف ميزنه:هوكي داره تبديل به رقيب خطرناكي ميشه بايد هر چه سريعتر از سر راهم برش دارم .. اما چطوري؟! يا مرلين كمكم كن ..

درست زماني كه اندوران به مرلين توكل ميكنه در ِ دفتر كارش باز ميشه و ممدي كه محافظش بوده در حالي كه سه نفرو خفت كرده وارد اتاقش ميشه.

ممد:قربان اين سه نفر .. جلوي ستاد انتخاباتي شما مشغول راي جمع كردن براي هوكي بودند كه من خفتشون كردم.

با گفتن اين حرف ممد سه نفري رو كه خفت كرده بوده درست جلوي پاي آندوران ميندازه زمين.

آندوران : به به .. ببين كيا اينجان .. مونتگومري و بارتي كراوچ و آناكين مونتاگ از مرگخواران مورد اعتماد لرد سياه ... به به .
ممد:قربان تمايل دارين يه افشا گري مطبوعاتي انجام بدين و ابروي هوكي رو ببرين ؟!
آندوران:نخير چرا اينكارو بكنيم .. من فكر بهتري دارم ، فقط برو يه بشكه از معجون تغيير شكل رو از توي انبار بيار اينجا و دو تا ديگه از ممد ها رو خبر كن!!

چند ساعت بعد - مقابل درب ورودي خانه ريدل ها

ممد هاي ي تغيير شكل يافته اماده ورود به خانه ريدل ها هستند.

ممدِ به شكل بارتي : پس نقشه چي شد ؟! ميريم تو !! نقشمونو طبيعي بازي ميكنيم ، شب كه همه خوابيدن ميريم هوكي رو ميدزديمش ، ميبرميش پيش ارباب .

بقيه ممد ها هم تاييد ميكنند و سه نفري وارد خانه ريدل ميشن.


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۵ ۱۴:۱۹:۲۰
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۵ ۱۴:۲۶:۰۴

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۷
#18

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
بلیز زیر بغل جن پیر را گرفت و جلوتر از انی مونی و مورگان ببه طرف خانه ریدل حرکت کرد...غافل از ان که لرد سیاه مرگخواران خود را برای جمع کردن رای به نقاطی دور دور تر از دسترس فرستاده بود.

یکی از نقاط دور دور تر از دسترس

بلاتریکس به ارامی در میان ساختمان متروکی که در نزدکیی هاگزمید به چشم می خورد قدم می زد.نارسیسا با کمی ترحم به مرد خونین که روی زمین افتاده بود خیره ماند.
_همین الان! بگو ببینم رای تو کیه؟تو به کی رای میدی؟

مرد لرزشی کرد و با صدایی ضعیف گفت :پیوز! اون روح دوست داشتنی رای منه.من به اون رای می دم.

بلاتریکس با خونسردی به مرد نزدیک شد.با دستان باریک و کشیده اش چوب دستی اش را به طرف چشمان درخشان مرد گرفت :
_کروشیو.

بدن مرد به وضوح می لرزید.از شدت درد به خود می پیچید ولی سعی می کرد که بی تفاوت باشد.به ارامی زمزمه کرد :
_من فقط به اون رای می دم.من به اون خیانت نمی کنم.من به پیوز رای می دم.اون بهترین دوست منه.

لوسیوس پوزخندی زد و به بلاتریکس نگاه کرد که بار دیگر چوب دستی اش را بالا اورد .نارسیسا با عجله گفت :
_بلا!

بلاتریکس بی توجه به خواهرش به مرد نزدیک تر شد و چشمانش را نشانه گرفت.نارسیسا جلو امد تا خواهرش را کنار بزند که لوسیوس با چشم غره ای متوقفش کرد.
_ بذار کارشو بکنه.لازم نیست دخالت کنی .

نارسیسا با عصبانیت فریادی که کشید که باعث شد بلاتریکس متعجب به او خیره شود :
_ولی ! اون داره اون مرده کو رمی که.فقط برای این که حاضر نیست به هوکی رای بده چون اونو نمی شناسه.

بلاتریکس پوزخندی زد و با صدای بلند تکرار کرد : هوکی! هوکی! وزیر اینده ی سحر و جادو، کسی که با قدرت در مقابل دیدگان تو خواهد درخشید.کسی که با هدف های درخشانش اتحاد قدرتمند مرگخواران را به بار دیگر به رخ خواهد کشید.حالا بگووو!

سپس با دستان کشیده و سردش گونه های مرد را فشرد.مرد از درد فریاد کشید .بلاتریکس زمزمه کرد :
_تو به کی رای می دی؟
_ پیوز! من فقط اونو در اوج قدرت می بینم.فقط اونو.

بلاتریکس قه قه وحشتناکی زد.سپس با لذتی اشکار چوب دستی اش را به طرف چشمان مرد گرفت و با صدای بلندی گفت :
_ ولی تو دیگه چیزی نخواهی دید.

نارسیسا ازجایش بلند شد و خطاب به لوسیوس گفت :
_می فهمی داره چی کار می کنه؟

لوسیوس با عصبانیت زمزمه کرد :گویا فراموش کردی که کی هستی! تویه مرگخواری نارسیسا!
_ولی...
_این نوبت اونه.بذار هرکاری دلش می خواد بکنه.کافیه

بلاتریکس با لذت طلسمی را زیر لب زمزمه کرد و دقایقی بعد فریاد مرد مخروبه را به لرزه افکند.
_خب ببینم.مرد کوچولو! هنوزم به اون رای می دی؟

مرددقایقی ساکت ماند.سپس با صدای لرزانی که به خاموشی می ماند گفت :
_ منظورت چیــه؟ تو از من چی می خوای؟..نگاه کن.تو که می تونی ببینی.اینا خونه که از چشمای من بیرون می اد.

لوسیوس پوزخندی زد و گفت:شایدم داری گریه می کنی !

بلاتریکس با خونسردی چوب جادویی را به طرف قلب مرد گرفت و گفت:
_ به کی رای می دی؟

صدای لرزان مرد در مخروبه طنین انداخت :
_به هوکی! به هوکی! دست از سرم بردارعفریته.

بلاتریکس قه قه ای زد.سپس به نارسیسا اشاره کرد و شنلش را پوشید و مرد را با چشمان خونین رها کرد و به طرف درب خروجی مخروبه حرکت کرد.

لوسیوس در حالی که در دل به موفقیت بلا غبطه می خورد در کنا ر نارسیسا از شیون اوارگان خارج شد.بلاتریکس با لحنی سرد که لذت اشکارا در ان موج می زد گفت:
ین اولین نوبت من.نفر بعدی تو هستی لوسیوس!

__________________________-

یک پیشنهاد :هرکی وقتی می خواد شرح رای جمع کردن گروهی رو بگیره بالاش بنویسه گروه فلانی ها که قاطی پاتی نشه.ممنون


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۴ ۱۸:۱۷:۱۴
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۴ ۱۸:۴۸:۳۱
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۴ ۱۸:۵۲:۵۹

وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۷
#17

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
هوکی همچنان که به زحمات گروه های سه نفره مرگخواران فکر می کرد ، از روی منبر (؟؟؟) به جمعیت خیره شد . با اینکه سعی می کرد نماینده بسیار سیاهی باشد تا آبروی مرگخواران را پیش زغال جان بخرد ، نتوانست جلوی فروغلطیدن قطره اشکی را از چشمانش بگیرد . با دستمالی که به جای لباس استفاده می کرد ، فین گنده ای اهدا کرد و با صدایی بغض آلود ادامه داد :
- هوکی دونست که مرگخوارا چه زحمتایی براش کشید . لرد سیاه به خاطر هوکی گالیون رو از شکل سنتیش خارج کرد . مرگخوارا همه نوگرا شد . حتی بانو نارسیسا خواست به هوکی لباس هدیه کرد ولی بانو بلاتریکس کروشیوش کرد که مبادا هوکی آزاد شد

هوکی دوست نداشت آزاد شد . هوکی خواست قدر کتکهایی که ارباب ایوان از غول های غارنشین خورد دونست . هوکی خواست برای ارباب مورفین ژنش جور کرد که دیگه ارباب مورفین مجبور نشد افغانستان رفت هوکی دوست داشت مث اون دیوونه سازی که به نشونه اتحاد ، ارباب دالاهوف رو بوسید ، همه دیوونه سازها رو بوسید ... هان ؟ هوکی چی گفت ؟ هوکی غلط کرد جز وینکی کس دیگه ای رو بوسید

از میان جمعیت ، جن خانگی مونثی درحالیکه یک وردنه را در دست راست گرفته بود و به کف دست چپ می کوبید ، به هوکی زل زده بود . هوکی ادامه داد :
- وینکی اونجوری نگاه نکرد به هوکی . دابی که مرد تنها هوکی بود که تونست به وینکی نگاه کرد اگه وینکی ، هوکی رو زد ، ترشیده شد و نسل جن های خونگی منقرض شد

بلیز متوجه مشکلات خانوادگی شد و چون ادامه این بحث مناسب گوش های رای دهندگان نیست ، بارتی را جلو انداخت . بارتی روی منبر (؟؟؟) پرید و فریاد کشید :
- کف رو برین تو کارش ... دس دس دس ...

جمعیت شروع به جیغ و دست و سوت کردند و در همهمۀ ایجاد شده ، وردنه ای فرود آمد که به منبر (؟؟؟) برخورد کرد چون چند دهم ثانیۀ قبل ، هوکی زیر بغل بلیز و جلوتر از آنی مونی و مورگان به سمت خانه ریدل برده می شد .


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۴ ۱۷:۴۶:۰۴


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۷
#16

هکتورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۸ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
از تالار راونکلا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
خانه ریدل ها :


لرد ولدمورت در گوشه ای نشسته بود و مرگخواران یک به یک وارد سالن می شدند و روی یکی از صندلی ها می نشستند و چشم به در می دوختند تا دیگر مرگخوارانی که حراسان وارد می شدند و به دنبال جایی همه جای سالن را زیر و رو می کردن را نظاره گر باشند .

دیگر تمامی مرگخواران در سالن حاضر شده بودند و اثری از صندلی های خالی ای که تا لحظاتی پیش مرگخواران با چشمان خود می دیدند نبود ... لرد توجه همه را به خود جلب کرد و به سخن آمد :
- وضعیت خیلی خطرناک شده . می دونم که قدرتمون خیلی زیاده و هر کاری که بخوایم می تونیم بکنیم ، ولی باید مرگخوارا برن و برای هوکی رأی جمع کنن . از هر راهی که شده ! زور یا ...

همه ی مرگخواران ساکت نشسته بودند و فقط بلاتریکس با سر جواب مثبت می داد . لرد از سکوتی که حکمفرمایی می کرد استفاده کرد و در ادامه گفت :
- با هماهنگی بلیز ، هر چه زودتر گروههاتونو مشخص کنین و برین دنبال جمع کردن رأی . هوکی حتما باید رأی بیاره

- نگران نباشید یا لرد . از پس این کار به خوبی بر میایم !

این سخن را بلیز در حالیکه از جایش بلند شده بود ادا کرد و در حالیکه لرد سالن را ترک می کرد رو به دیگر مرگخواران گفت :
- زودتر بیاین و گروهاتونو اعلام کنین . گروههای سه نفره .


به سرعت آنی مونی و بارتی و مونتی از جایشان بلند شدند و به سمت بلیز رفتند و گروه خودشان رو تشکیل دادن . در پی آنها نیز ایگور و پرسی به سمت بلیز رفته و به همراه او گروه خود را تشکیل دادند و دیگر مرگخواران نیز به تقلید از آنها و برای انجام دستور لرد سه نفر سه نفر گروههای خود را تشکیل دادند تا به مناطق مختلف رفته و برای هوکی رأی جمع کنند ...


___________________________
یه سوژه دادیم که ملت بیان ادامه بدن



Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۷
#15

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
برگه را پشت و رو کرد و نگاهی خشمگینانه به آن انداخت و به سرعت ادامه داد :
- از همه خواست معذرت از برای این همه پرابلم ! شکار ماگل ها باید برای همه از ممنوعیت بیرون آید و کاری خوب باشد .
جادوگرزادگان باید رفت به هاگوارتز ، نیمه جادوگرزادگان باید رفت به آزکابان و ماگل زادگان که اصلا آدم نبود . مدیریت هاگوارتز باید داده شد به اسنیپ ، چون ارباب دلش خواست . سرپرستی آزکابان داده شد به بلاتریکس زیرا برای اینکه . وزارت حق مسلم هوکی بود چون بارتی از ارباب خواست . کفش های میرزا نوروز داده شد به ... ( رو کرد به بلیز و با پچ پچ پرسید ) اینو نتونست خوند ! تو بلد بود ؟

بلیز که شق و رق ایستاده بود ، ناچار تا کمر خم شد تا کاغذ را بخواند : مری باود !

هوکی گلویش را دوباره صاف کرد :
- اهمم ... بله ! کفش های میرزا نوروز باید داده شد به مری باود تا در محلات ماگل نشین به دنبال رای گشت . بعد از اینکه موفق شد ، مری باود رو داد به پیوز تا پیوز او را به راه راست ( همین بود دیگه بلیز ؟ ) بله ! به راه راست ، کوچه ناکترن ، بن بست اول ، درب سوم هدایت کرد و آرا رو ازش دزدید .

جمعیت با غریو شادی فریاد برآوردند :
- زنده باد لرد سیاه . رای ما هوکی ! ما هوکی می خوایم یالا !

هوکی دست هایش را بالا برد تا به ابراز احساسات پاسخ دهد :
- شما هوکی خواست ! شما هوکی برای چی خواست ؟ برای این خواست تا نمونه ای از یک ارباب و رعیتی باشکوه دید .
شما هوکی خواست تا نشون داد یه جن خونگی تونست بیشترین اطاعت رو از دستورات کرد .
شما هوکی خواست چون اون تونست سیاه ترین جادوها رو دید و دم نزد !
شما هوکی خواست چون اون توانست به اندازه n مرتبه به توان n تبیه کرد خودشو و اعتراض نکرد !
شما هوکی خواست چون ...

صدایی از میان جمعیت :
- چون بره همین الان مرلینگاه خونه ریدل رو بشوره !

هوکی بلافاصله کاغذ را به کناری انداخت تا به مرلینگاه برود . بلیز باز هم با تلاش و بدبختی زیاد او را نگه داشت :
- برو به دستور ارباب عمل کن هوکی . یادت رفته مسئول مرلینگاه بارتیه ؟ وقتی سخنرانیت تموم شد باید بری تنبیه مناسب این نافرمانی تو کشف کنی .

هوکی دوباره روی منبر ( ؟؟؟ ) قرار گرفت .



Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۷
#14

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
هوکی دوباره به برگه نگاهی انداخت و با سر جواب مثبت خود را به لرد و زیر دستانش ابراز داشت . به دستور لرد به سرعت دستانش را از صندلی ای که به آن بسته شده بود ، باز کردند و لرد دوباره از درون سیاهی شروع به صحبت کردن کرد :
- خب ، میدونی که باید چیکار کنی ؟!
- بله ار ... ارباب ...
- چرا ار ... ار (!؟) می کنی ؟
- ببخشید ارباب !

لرد از درون تاریکی دستانش را به اشاره ی مرخص تکان داد و هوکی که دارای چشمانی قوی - به دلیل خوردن مقادیر زیادی آب هویج و شیر موز - بود به سرعت از آن اتاق نمناک خارج شد و نفسی تازه کرد .

پشت سر او به سرعت بلیز هم از اتاق خارج شد و دستورات تکمیلی رو بهش گفت و هر دو به سمت خروجی ساختمان حرکت کردند .


... هوکی کت بلند و مشکیش را به تن کرد و کلاهی همچون کلاه وزارت که بلیز برایش تهیه کرده بود را بر سر نهاد و از اتاقی با در و دیوار چوبی که شامل ابعاد کمی می شد بیرون رفت و خود را جلوی پرده ی بزرگ و ضخیمی یافت .
از آن نیز گذشت و بر روی تل عظیمی از اجساد ماگلان و ماگل زاده ها رفت و با شعارعای بی ناموسی و با ناموسی ای که نشان دهنده ی حمایت آن خیل عظیم جمعیت از او بود روبرو شد و همه را به سکوت فراخواند .

برگه را از جیب سمت راست درونی کتش بیرون کشید و شروع به خواندن کرد :
- اگر خواست هوای تازه رأی داد به مری بـ ... ها ؟ از ملت عذر خواست . گویا از برای ما تله ای فراهم ساخته تا ما را در قعر دریاهای نابودی غرق کنند .

به سرعت قطرات عرقی که روی پیشانی کوچکش نقش بسته بود را با دستش بر روی زمین ریخت و به پشت پرده رفت و بلیز را یافت که با چماقی بوقی شکل به او نگاه می کرد .

- بوقی . اینا چی بود گفتی ؟
- برگه را عوض کرده بودند ...
- بیا بابا . من یه کپی ازش دارم . بیا اینو بخون !!!!!!!

هوکی دوان دوان به سمت جایگاهش رفت و شروع به خواندن از روی کاغذی که بلیز بهش داده بود کرد :
- سالازار اسلیترین خوب است ...

برگه را پشت و رو کرد و نگاهی خشمگینانه به آن انداخت و به سرعت ادامه داد :
- از همه خواست معذرت از برای این همه پرابلم ! شکار ماگل ها باید برای همه از ممنوعیت بیرون آید و کاری خوب باشد ...


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۳ ۲۰:۱۷:۳۰


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۷
#13

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
دخمه تاریکو مخوف در یکی از شبهای انتخابات ...

هوکی با طناب به صندلی بسته شده و هم زمان سه تا چوبدستی در یکی از سوراخ های دماغش جا گرفته ...

هوکی: دوستان .... چرا منو بست؟ هوکی که جن خوب و تحت فرمان ارباب!!!
صدایی از اعماق ناپیدای تاریکی:
- ای دوست ارباب ... کسی با تو جن خانگی خوب کاری نداره وگرنه فکر میکنی برای چی فقط دستتو بستیم و هنوز طعمه تسترال های من نشدی تا الان استخونات در حال پوسیدن باشه؟ (با لحن دلنشین خوانده شود)
هوکی آب دهنشو قورت میده:
- ار.. ارباب ... لطفا داشت که با هوکی مهربون ...

همان صدای مرموز از تاریکی:
- ای جن! ما چند لایحه به تو ابلاغ میکنیم و تو باید این موضوع رو در برنامه های آتی وزارتت مطرح کنی!
هوکی: آخه ....
صدا: پیتر... بندازش اتاق تسترال ها ....
هوکی: نه نه .... هوکی فقط مزاح کرد .. هر چی ارباب گفت هوکی انجام داد!

همون لحظه یکی از مرگخواران از سایه های حاشیه اتاق به بیرون میلغزه و کاغذی رو جلوی هوکی میگیره و هوکی شروع به خوندن میکنه:

اوامر ارباب:

1- وزیر محترم ... نظرتون در مورد اراده ارباب مبنی بر آزادی شکار ماگول ها چیست؟
2- وزیر محترم ... نظر شما در مورد اراده ارباب مبنی بر اخراج ماگول زاده ها از هاگوارتز چیست؟
3- وزیر محترم ... نظر شما در مورد اراده ارباب مبنی بر برقراری دوباره امتیازات طبقاتی چیست؟


ارباب: خب جن! ارباب به تو اجازه میده نظرتو آزادانه بیان کنی! مخالفتی داری یا نــــــــه؟
هوکی !!!!!!!!!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۳ ۱۹:۰۲:۲۰








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.