- نود بر ده به نفع اسلیترین !فریاد شادی از میان تماشاگران سبزپوش و آهی ممتد نیز از سوی سه گروه دیگر تماشاگر به هوا برخاست . بازی با سرعت سرسام آوری و گل های مهاجمین اسلیترین پیش می رفت . ریونکلاوی ها ناراحت و نا امید سعی داشتند تا حداقل نتیجه را حفظ کنند … همه چیز مانند یه کابوس بود .
تالار ریونکلاو- خوابگاه دخترانههه…ههه- باشه باشه ! اون اسنوکورک شاخ چروکید برای تو فقط بذار بخوابم یه کم دیگـــــــــــــــــــــــــه .
مری با ضربه ی دست لونا به صورتش از خواب پرید و متوجه نفس های پرصدا و تند گابریل شد . مری خود را با سرعت خاص خودش به سمت گابریل رفت .
مری : نه ! نه خوشگل ! تو نباید بمیری ! دنیا … جامعه جادوگری به تو نیاز داره … نه ، نــــــــــــــــــــه …
گابر : باشه باو … همش کابوس بود ، هیچ چیزی واسه ی ترس وجود نداره . یعنی قرار بود تو اینا رو به من بگی ها
!
مری : عهه…خب دست خودم نبود . حالا بگو ببینم چی شده ؟
گابر: ببین مری اصن حسش نیس بذار فردا به همه می گم …حوصله ندارم یه نفر یه نفر بگم … ولی خیلی وحشتناک و دپرساسیون بود ها برو تو کفِش !
مری: گابــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
گابر : نه !!!
مری: گابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
گابر : نه نه نه !!!
مری : باشه خب … چته ؟ اصت باهات قهرم !
تالار ریون – کنار شومینه هیزم ها درون شومینه به سرعت می سوختند و نور و گرمای مطبوعی را ایجاد می کردند . سکوت اعضای تیم کوییدیج باعث می شود صدای سوختن هیزم ها چند برابر حالت عادی به نظر برسد.
مری : دهه… گابریل زبون بازکن ببینیم چی دیدی دیگه ؟
بادراد ناراحت از اینکه وقت با ارزشش را به جای مغازه ی اصغر آقا در کنار شومینه تلف می کند به مری چشم غره می رود .
گابریل : خب ، ساکت … می گم ساکت ! می خوام بگم
!
ملت ریونی : کسی حرف نمی زنه !!!
گابریل : هــــان
؟ خب فکر کردم می زنه. داشت یادم می رفت ها … بیچاره شدیم ، می دونین دیشب چی خواب دیدم … همش همین بود
پس از پایان حرف گابریل ملت دختر ریونی چند نگاه بین خودشان رد و بدل کردند و بعد شروع به نالیدن کردند .
بادراد : بس کنین باو بس کنین ! اگر قرار به خوابه که تا الان زنوفيليوس تا حالا دو شکم زاییده بود
آلفرد : و یا من ...
پسرای ریونی :
چوچانگ که تا حالا سعی می کرد خودش را با کتاب های رمانش سرگرم کند ، گفت : نه ، شما نمی دونین ! این پیشه ی خانوادگی منه ! وقتی ماه توی تربیع باشه و زهره و عطارد ...
آلفرد :
- زهره و عطارد با هم تو مقارنه باشن ، خواب های گابریل نامی که توی عرض جغرافیایی 26 درجه هست حقیقت پیدا می کنن !
آلفرد : نگفته بودی این قدر نجوم بلدی !!! آی لاو یو چو
چو :
آلفرد : لاو
چو : مک
مک:چو
.
.
.
بادراد که به همراه زنوفيليوس در حالی که آلفرد را روی زمین (؟) به طرف خوابگاه پسران می کشید، گفت : شما هرچی دوس دارین فکر کنین اما من و پسرای دیگه ریونی اسیر خواب و این خرافات نمی شیم و تمام تلاشمون رو می کنیم .