هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۲
#60

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۲
#59

زنوفیلیوس لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۴ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۹:۰۲ جمعه ۵ مهر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین

اسنیپ میگه:اما من مطمعنم لرد اینجور نمیخان..من میبرمش.

_نه اسنیپ..توزیادی قابل اعتمادی..بذاریکی از همین زردمبو هاببرنش..

_اما لرد..اگه اون توراه هوس کنه وبه شما خیانت کنه چی؟

لردبه سرعت به شخصی که انتخاب کرده بود نگاه میکنه..باچوبدستیش چونش رو

میخارونه ومیگه:

_راس میگیا..خودت ببرش..ولی یادت باشه حتما دوبل حساب کنی که حسابی

بچزونیمشون..

بلا یهومیپره وسطو میگه:مگه تو جاشونو میدونی؟


هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۲
#58

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
لرد:محفلیا استخون بخورن؟مگه...چیزن؟...البته یکیشون چیز هست ها...همون سیریوس...ولی بقیه...یعنی میخورن؟

بلا که توسط ممدهای حاضر در خانه ریدل احیا شده بود به صحنه برگشت و گفت:ارباب از خداشونه.اینا نه که پول ندارن.سال به سال گوشت میخورن.اونم شب عید.گوشت که میگم فکر نکنین از همین گوشتاییه که ما میخوریم.یه گنجیشک شکار میکنن بین خودشون تقسیم میکنن.برای همین استخونم دوس دارن.
قیافه لرد کاملا قانع شده به نظر میرسید.ولی هنوز مشکلی وجود داشت.چطور میتوانستند ملت محفلی را قانع کنند که ایوان را بخورد؟!طی چند دقیقه پیشنهاد های درخشانی ارائه شد.

مرگخوار 1:ارباب بریم گروگان بگیریمشون.بعد به زور به خوردشون بدیم.
مرگخوار2:لازم نیست به زور به خوردشون بدیم.کافیه بذاریم دم درشون.مطمئن باشین به محض دیدن ازش سوپ درست میکنن.من پارسال بچه مو همراه یه نامه گذاشتم دم در محفل.همین کارو باهاش کردن.
مرگخوار 3:به نظر من تیکه تیکش کنیم.اینجوری ممکنه بشناسنش.
مرگخوار 1(چیه خب؟دو تا نظر داشت):من میگم یکی به عنوان پیک موتوری ایوانو براشون ببره.

لرد سیاه نظر آخر را پسندیده بود.نگاه موشکافانه ای به یارانش انداخت.باید سمج ترین و سیریش ترین آنها را پیدا میکرد.بلا که تابلو بود.نارسیسا قابل اعتماد نبود.مادرش زیادی خوشگل بود.بالاخره یکی را انتخاب کرد و گفت:هی تو!با یه موتور مشنگی میری محفل.میگی سفارششونو آوردی.هر طور شده ایوانو بهشون میدی و برمیگردی.




ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۲
#57

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین
-
-
-
-
-

همونطور که مشاهده کردید یا شاید هم مشاهده نکردید، مرگخواران همه به سختی ( ! ) در حال تلاش برای یافتن راه حلی هستن و شکلک‌های فوق، قیافه‌هاشون رو توصیف می‌کنه. البته عرضم به حضورتون که اولیه ایوان ـه، هیومک... یا به عبارتی جمجمه‌ی ایوانـه و کلاً استیل ِ فیس‌ـش از ازل تا ابد همینطوری بوده چون بنده خدا، مادر بگریَد، نه که جمجمه‌س، کلاً توانایی ِ تغییر حالت ِ صورت نداره. ینی اصن غم و شادی و خشم و خونسردی و حالت مدیریتی‌ش همه به یه شکل توش نمود پیدا می‌کنه. ای‌قده که این بچه متینه. ای‌قده که خودداره. ای‌قده که مأخوذ به حیاس!

در مورد شکلک آخر هم تصمیم‌گیری با خود شماست که بیانگر حالات ِ ظاهری ِ چه فردیه و بنده در این زمینه هعچ ( هیچ هم نه حتی! هعچ! ) گونه مسئولیتی قبول نمی‌کنم.

بعد همی‌طو که اینا داشتن به مغز و مخ‌چه و هیپوتالاموس ( حتی! ) و ما یتعلق به فشار میاوردن که آخه چارتا پاره استخون رو چطوری می‌شه به شیوه‌ای خفت‌بار کشت، یه شیر ِ پاک‌خورده‌ای اون وسط که ظاهراً فقط به هیپوتالاموس‌ش فشار آورده بود* ، اعلام می‌کنه:
- من گشنمه!

همین لحظه بلا می‌چرخه به سمت ِ ممد ِ شپخ ( شیر پاک خورده! ) و میاد با خشانت اعلام کنه که : « به من چه که تو گشنته! کروشیو! نکنه فک کردی اینجا محلفه، کروشیو، که مالی‌ویزلی بپره واست سوپ گوشت گوساله، شپلخیوس، درست کنه و یه استخون ِ رون بندازه توش که، کروشیو، تا تو کوفت کنی...» که یهو مغز دارکش از عظمت ِ ایده‌ای که به ذهنش رسیده همچون بازتاب نور بر سر ِ مبارک ِ ارباب می‌درخشه و همه‌ی دیالوگ‌های فوق‌الذکر توی حلقش گیر می‌کنه.

از اونجا که حجم دیالوگ‌های گیر کرده در حلق ِ بلا بسیار بالا بوده، به حالت ِ خفگی میفته و بال‌بال‌زنان روی زیمین ولو می‌شه. عوامل پشت صحنه میان جمعش کنن که بلا تمام قدرتشو جمع می‌کنه و جان بر کف، نعره می‌زنه:
- بدیــــــم محفلیـــــــا بخورنــــــــــش!

و شپلخ می‌شه تا ممد و کورممد و بوق‌ممد جمعش کنن و از صحنه ببرنش بیرون!

خانه‌ی ریدل که با آخرین نعره‌ی زندگانی بلا به لرزه در اومده بود، پس از خروجش در سکوتی مخوف فرو می‌ره تا این‌دفعه یاکسلی آروم می‌گه:
- حالا کی ایوان رو تا محفل می‌بره...؟! :worry:

__________________________________

*= هیپوتالاموس قسمتی از مغزه که میزان قند خون و چربی و از این چرندیات رو اندازه می‌گیره و پیام گرسنگی و تشنگی صادر می‌کنه!

رول ما کلی بار علمی هم داشت. باشد که عبرت گیرید!



ویرایش شده توسط مروپی گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۲۰ ۱۵:۳۶:۴۷

دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
#56

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
...ببینم روفوس محکم گره اش زدی یا نه؟
روفوس عرق پیشانیش را پاک کرد و گفت:بله ارباب.اونقدر محکم گره زدم که یا ستون سقف باید کنده بشه، یا کله پوکش!
ایوان که دست و پاش بسته شده بود سعی کرد تقلا کنه و به التماس کردن هاش ادامه بده:ارباب جون پدرتون...نه اون که آدم مزخرفی بود.ارباب جون مادر مرحومتون بیخیال بشین.تقصیر من نبود که.خود مگس بی عرضه اش افتاد تو لیوان آب میوه غرق شد.من که کاری نکردم!

بلاتریکس دست برد استخوان جناق سینه ایوان رو در آورد و بعد به جای ارباب گفت: کاری نکردی؟تو وقتی یکی از بهترین مرگخوارهای ارباب تو آب میوه دست و پا میزد و با نا امیدی وزوز میکرد حواست کجا بود؟!هشیاری مدارم!...گرچه این شعار مسخره مال یه سفید بود ولی به هر حال...
لرد استخوان جناق سینه ایوان رو از وسط دو نیم میکنه و اون رو فرو میکنه داخل دهنش.استخوان از سوراخ کنار فکش میفته زمین. لرد نگاهی دیگه ای بهش میندازه و با خودش فکر میکنه که دار گزینه مناسبی برای کشتن ایوان هست یا نه.

ولی بعد با خودش فکری میکنه که اون رو با صدای بلند به ایوان هم میگه و باعث میشه که پاهای لاغر و استخونی اون مثل ژله به لرزه بیفته!
لرد:زودتر دارش بزنین. اگه دار زدن جواب نداد تمام گزینه های پیشنهادی بعدی رو دونه دونه امتحان میکنیم.هرچی خفت بار تر بهتر!حالا ببرین آویزونش کنین.

بلاتریکس و روفوس دست های ایوان رو میگیرن و اون رو به سمت طناب دار میبرن.ایوان که احساس «شون پن» در فیلم «راه رفتن مرد مرده» بهش دست داده زبونش از ترس بنده اومده و مدام فکر میکنه قبلا این صحنه رو دیده بوده.حالا توی زندگی های قبلیش یا بعدیش!
روفوس ایوان رو بلند میکنه و میذاره روی چهارپایه.بلا هم طناب رو میندازه گردنش و با لبخندی بر لب کنار می ایسته و منتظر دستور لرد میشه.

لرد:ایوان،خیلی دلت میخواد بهت فرصت بدم آخرین حرف یا خواسته ات رو مطرح کنی نه؟ولی غلط کردی همچین اجازه ای نداری.خلاصش کنین!
صدای فریاد ایوان با صدای چپه شدن چهارپایه در اثر ضربه بلاتریکس همزمان شد و لحظه ای بعد...
ای وای دیدی چی شد رز!؟همچین صحنه ای رو از دست دادم!اگه با موبایل مشنگیم از صحنه کنده شدن سر ایوان فیلم میگرفتم میذاشتم یوتیوب کلی پول نصیبم میشد!

لرد نگاه خصمانه ای به لینی انداخت و بعد جمجمه ایوان رو که در حال گفتن عبارت «ارباب تو رو به سالازار بیخیال بشین دیدین که من اینطوری نمیمیرم فقط تیکه تیکه میشم!» بود به طرف دیگه ای شوت کرد و با عصبانیت گفت:سریعا یه راه حل برای اعدام خفت بار این اسکلت ارائه بدین وگرنه خودتون رو حلق آویز میکنم!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۰:۰۸ شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۲
#55

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه :
لودو بگمن تبدیل به مگس شده و نمیتونه به حالت اولش برگرده،طی مدتی که مگس بوده وارد حریم خصوصی لرد میشه و چیز هایی رو میبینه که نباید ببینه(مشخص نیست چی دیده).و معامله ای با لرد میکنه که اگه لرد لودو رو به حالت اول برگردونه اونم چیز هایی که دیده رو به کسی نمیگه.
لودوی مگسی حین خوردن آبمیوه داخل لیوان میفته و خفه میشه.لرد تصمیم میگیره به این دلیل ایوان رو اعدام کنه.
ــــــــــــــــــــــــــــــ

ایوان وحشتزده شروع به التماس کرد.
-ارباب صبر کنین.دست نگه دارین.شاید بشه نجاتش داد.اجازه بدین من بهش تنفس مصنوعی بدم.ماساژ قلبی بدم.چطوریشو هنوز نمیدونم.من حتی نمیدونم قلب مگس کجاشه! ولی یه فرصت دیگه بهم بدین.

جسد مگس کنار ایوان روی زمین افتاده بود.دستها و پاهایش به حالت غم انگیزی رو به بالا قرار داشت.هنوز قطرات آب میوه از بالهای خسته اش میچکید.لینی قطره اشکی را که از گوشه چشمانش سرازیر شده بود پاک کرد.
-ارباب اعدامش کنین.اون یکی از بهترین یارانتون رو کشت.اونم به چنین روش مسخره ای.فکر کنین.فردا روزنامه ها چاپ کنن که بهترین مرگخوار لردسیاه در آب میوه غرق شد.ایوان حیثیت شما رو به باد داد.

لرد هر لحظه عصبانی تر میشد.
-حکم قطعی رو صادر کردیم.ایوان اعدام میشه.اونم نه با آواداکداورای مقدس.بلکه به روشی که آبرو و حیثیت خودش هم به باد بره.طناب دار رو بیارین!

آماندا که متخصص انواع اعدامهای مشنگی محسوب میشد جلو رفت.
-ارباب...ولی ایوان از استخون تشکیل شده.ما حتی مطمئن نیستیم که نفس میکشه یا نه.چون همونطور که میبینین نه دماغ داره نه حلق و نه ریه!فکر نمیکنم دار زدن فایده ای داشته باشه.

لرد سیاه با لحنی مصمم تکرار کرد:
-بوسیله طناب دار اعدامش میکنیم.حداقل...امتحان میکنیم!




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
#54

بانوی چاق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۰ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۷:۰۸ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از برج گریفیندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
لودو که خیلی تشنه بود سر مگسی نخودی خود را تا می توانست کج کرد تا بتواند از آبمیوه بنوشد که ناگهان....

آبمیوه در گلویش پرید و به سرفه کردن افتاد و تعادلش را از دست داد و درون آبمیوه افتاد

لدو داشت غرق می شد و تند تند دست و پا می زد اما تلاشش بیهوده بود.


ایوان که هواسش جای دیگری پرت بود متوجه تقلاهای لدو برای زنده ماندن نشد و زمانی نگاهش به مگس بیچاره افتاد

که دیگر تکان نمی خورد.اول فقط نگاهش می کرد و بعد از یه دقیقه مغزش که انگار دیر به کار می افتاد شروع به جیغ زدن کرد...

_ایوان: سروررررررررررررررررررم سرورررررررررررررررررررررم

_لرد: ترسوندیم دیوونه بس کن دیگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

_یوان:

_لرد: بسه!!! اگه بازم جیغ بزنی می دم سرتو بزنن و ازش یه کله پاچه حسابی درست کنن اضافاتشم بدن پرنسسم نوش جان کنه که البته از بس گوشتهی لذیذ خورده که نوشخار نکرده تفت می کنه :zogh:

_ایوان: :worry:

_لرد: آخیش حالا شد....

_ایوان: ســــــــــ ر و ر م ؟ لـــــــــــــــــــودو

_لرد: ایوا؟ لودو چی؟آبمیوشو کوفت کرد؟

_ایوان: ن ه سرورم لودو مرده

_لرد: چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو جیکار کردی؟؟نکنه واقعا تو امروز دلت واسه کروشیو تنگ شده هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا؟؟

_ایوان: نه س ر و رم نه من غلط بکنم به جون شما نباشه به جون همین مگس مردنی تقصیر من نبود.... خودش افتاد تو ظرف آبمیوه!

_لرد: چی افتاده تو آبمیوه؟!!!!!


ولدی که حسابی عصبانی شده بود ایوان را به کناری پرت کرد وظرف آبمیوره را برداشت و مگس بی جان و پف کرده را با دو انگشت بیرون آورد بنظر میرسید که این بار دیگر مرده باشد.....

_لرد: دیگه بالاخره حکم اعدام تو رو می تونم بگیرم

_ایوان: نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه سرورم نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

_لرد:



پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
#53

ویکتوریا ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۹ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۲:۲۸ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
از گودریک هالو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
لرد چشمغره ای به مگس رفت و به این فکر کرد که حالا چطور به خرده فرمایش های این بشر مگس نما یا شاید هم درست تر باشد اگر بگوید مگس بشرنما برسد! لودو تکرار کرد
- من ابمیوه میخوام
لرد غرش نامفهومی کرد و اجبارا به طرف آشپزخانه رفت.لودو غر زد
- کیک سیب هم میخوام.بعلاوه سوپ پیاز
لرد به شدت با این وسوسه که لودو را از بال هایش بگیرد و آنقدر تکانش دهد، که نه تنها چیزهایی را که دیده، بلکه مرلین و مورگانا را هم فراموش کند.مبارزه میکرد.بلاخره نفس عمیقی کشید. و نشست روی صندلی اشپزخانه و به ایوان که پوزخند میزد، نگاه ترسناکی انداخت
- دلت برای کروشیو تنگ شده ایوان؟؟
ایوان به خود لرزید و سرش را با پوست کردن سیب زمینی ها گرم کرد
- نه ارباب متاسفم
لرد جوابی نداد. لودو غر زد
- پس چی شد؟؟ من تشنه امه. تازه ضعیف هم هستم.
لرد دستش را بالا برد. اما درست لحظه اخر، از ضربه زدن صرف نظر کرد و گفت
- اگه میخوای نفرستمت توی شکم پرنسس صبر داشته باش
ایوان پیمانه کوچکی از اب میوه را به لرد داد لرد به او خیره شد
- میخوای من نگه اش دارم؟
ایوان فوری با ترس زانو زد و ظرف را جوری نگه داشت که لودو بتواند بنوشد


ویرایش شده توسط ویکتوریا ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۴ ۱۸:۲۱:۲۷

ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۹:۲۴ دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۲
#52

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۳ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۲۶ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
از اسمون داره میاد یه دسته حوری!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
ناگهان همه به اتاق لرد ریختن ولی بعد با چند طلسم به بیرون پرتاب شدند!لرد در اتاق را می بندد و به مگس نگاه می کند: لودو، لودو بلند شو فیلم بازی نکن.
- سرم گیج میره ارباب.
-چیزی یادت هست؟
-بله همه چی رو.
لرد خیله خب پاشو.
و لودو روی شانه لرد می شیند و می گوید: کی زد تو سر من؟
- وینسنت خر!
- بله بله خر. ابله زده تو سر من ان هم موقعی که روی شونه شما بودم!
- نخیر نمیدونم چرا یجوری نزدت که حافظه ات پاک شه؟
ناگهان کسی در می زند.
- کیه؟
- منم سرورم بلاتریکس.
- بیا تو ببینم چی کار داری.
بلا با غرور همیشگی وارد می شود و میگوید: خوشحالم که حال مگس خوب است.
- بلا یعنی برای تو شونه ارباب که درد می کنند مهم نیست؟
- چرا البته حالتون بهتره؟
- بلا یعنی واقا فکر می کنی شونه اربابت با یک ضربه معمولی زخمی میشه؟
- نه...نه البته که نه
- کارتو بگو.
- ارباب با کراب چی کار کنیم؟
- فعلا زندونی باشه تابعد.
- بله ارباب با اجازه.
و بلاتریکس با اجازه لرد خارج شد. لودو گفت:
چی شد ورد را پیدا کردی؟
- البته که نه یه کتاب هست تو هاگوارتز، احتمال می دم اون تو باشه، باید اسنیپ را خبر کنم.
- من ابمیوه می خوام!
لرد: :vay:


شیفته یا تشنه؟

مسئله این است!


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۲
#51

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
خلاصه :
لودو بگمن تبدیل به مگس شده و نمیتونه به حالت اولش برگرده،به همین خاطر وارد حریم خصوصی لرد میشه و یک چیز هایی که نباید ببینه رو میبینه.و معامله ای با لرد میکنه،اون هم این که اگه لرد لودو رو به حالت اول برگردونه اونم چیز هایی که دیده رو نمیگه.ولی در همین حین کراب با ضربه ای مگس رو له میکنه و همه فکر میکنند مگس مرده و کراب رو به دلیل کارش به سه بار حبس ابد و سه بار اعدام محکوم میکنند که...
-------------------------------------------------
کراب کماکان در حالتی خیلی ناجور روی صندلی بسته شده بود و قاضی داشت حکم را صادر میکرد که مثل همیشه هوگو وارد شد.
البته نه همان هوگو ی همیشگی با سینی چای بلکه با لباسی پاره پوره(صد رحمت به پاره پوره)و مو هایی اشفته و اغشته به ماده ای لزج.
همه ی حضار دادگاه حتی کراب با همان وضعیت ناجور به هوگو خیره شدند.
ناگهان لرد با عصبانیت بلند شد و گفت: این چه طرزه حضور در مقابله اربابه؟بعد رو به قاضی کرد گفت : قاضی برای این شخص هم یک حکم اعدام صادر کن.
قاضی کله اش را تکان داد و گفت : متاسفانه این دادگاه مربوط به وینسنت کرابه و ما کسه دیگه ای رو نمیتونیم در این دادگاه محاکمه کنیم.
لرد کمی چپ چپ به قاضی نگاه کرد و گفت:پس اینجوریه؟یه حکم اعدام هم برای خودت صادر کن.
سپس به سمت هوگو برگشت و گفت : حالا چرا سر و وضعت اینجوریه؟انگار تازه از دهن نجینی بیرون اومدی.
هوگو به لرد نگاهی کرد و گفت : خوب راستشو بخوایین آره.خودتون منو فرستاده بودین.
لرد دستی به چانه اش کشید و گفت : راست میگی،وایسا ببینم تو به چه اجازه ای از شکم پرنسس ارباب بیرون اومدی؟
هوگو کمی سرش را خاراند و گفت : اخه خبر مهمی داشتم.مگسه زنده میباشد.
چشمان لرد برقی زد که ناگهان لینی مانند پیام بازرگانی وسط صفحه ظاهر شد و گفت : ارباب میباشد غلط میباشد.و صفحه را به مقصد نا معلومی ترک کرد.
لرد نگاهی به کراب کرد و گفت : فعلا جان سالم به در بردی.
و فریاد زد همه به طرف مگس.البته به جز هوگو.تو برگرد تو شکم نجینی البته خودتو بشور و کمی به خودت نمک فلفل بزن خیلی بی مزه ای اخه.


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.