سوژه جدید با الهام از پایان سوژه قبلی!خورشید خانم به سبک دختر دبیرستانی هایی که به محض رسیدن به مدرسه چادری بر سرشان میکشند و هنگام خروج دوباره به در و داف تغییر ماهیت میدهند، با این که کل آسمان را لخت و عور پیموده بود لحظه ای مکث کرد و چادری مشکی از کیف دستی اش خارج کرد و روی سرش کشید و سپس به حرکت ادامه داد. متاسفانه سلطه ی حکومت آسلامی هنوز به آسمان نرسیده بود تا این عمل خورشید نتیجه ی سبز شدن گشت آرشاد در مقابلش باشد؛ بلکه مرلین به دستور لرد سیاه بخش نامه ای به تمام اجرام نورانی آسمانی ابلاغ کرده بود مبنی بر این که در هنگام عبور از فراز لیتل هنگلتون چراغ خاموش حرکت کنند تا علاوه بر گلخانه بقیه قسمت های خانه ریدل نیز تاریک شوند.
- کسی اتو موی منو ندیده؟
- کسی خود تورم نمیتونه ببینه بلا چه برسه اتو موی بنجل چینیتو!
- اممم ... چیزه
کی گفته من بلاتریکسم؟ من اصلا موهامو اتو نمیکشم که موهای فر خیلی هم جذاب و قشنگه
صدامم اصلا شبیه بلاتریکس نیست من لینیم!
- دروغ میگه بچه ها من این بالا رو لوستر نشستم ...
- خودت دروغ میگی لینی! کروشیو!
- اگه من لینی نیستم پس کیم که صدام داره از بالا میاد؟ نه میخوام ببینم کدومتون بال دارین؟
- حتما دافنه ای طی یک فرایند گیاهی در تاریکی مطلق قد کشیدی بلکه به نور برسی ... ببینم کروشیوی من به تو نخورد؟ کدومتون شکنجه شدین؟
- خوب اینم از تخته نرد و ورقای پاسور ... میگم خوبه اون ماندانگاس کثیف محفلیه ها اگه مام مث اونا دس کج داشتیم همون روز اول تاریکی هممونو لخت کرده بود!
با شنیدن این جمله ی لودو فکری به ذهن کوچک کراب رسید. در دوران هاگوارتز چند مورد جیب بری ناموفق داشت و نهایتا فهمید استعدادی در کش رفتن سریع و بی سر و صدای اشیاء ندارد و این شغل شریف را رها کرد، اما اکنون این تاریکی مطلق فرصت خوبی بود تا دوباره کسب و کاری برای خودش دست و پا کند ... شروع به قدم زدن میان مرگخواران ساک به دست و انتقال هر شیئی که به دستش میامد به جیبش کرد.
صدای پر ابهت سینه صاف کردنی باعث شد مرگخواران دست از ساک بستنِ کورمال کورمال بکشند ...
- کدوم تسترالی به خودش این جرئت رو داد که مارو شکنجه کنه؟
مرگخواران یکصدا پاسخ دادند: بلاتریکس!
- ارباب چرا زحمت کشیدین این همه راه برای شناسایی تسترال اومدین پایین ... ما خودمون میرسیدیم خدمتتون و خودمونو معرفی میکردیم ... یعنی اصن ما نبودیم ... ما که اصن بلاتریکس نیستیم ارباب ... بلاتریکس کروشیو نزد که لینی زد
- خفه شو بلا! حیف که خوش نداریم در آستانه سفر تفریحی کاممون رو تلخ کنیم
- سرورم همونطور که میدونید دامبلدور به من اعتماد کامل داره. 50 امتیاز هم از گریفیندور کم کردم همین الان. لیلی رو هم به جان مادر مرحومم فراموش کردم دیگه اصلا بهش فکر نمیکنم!
- خوب که چی سیوروس؟!
- خوب میخواستم به عنوان مرگخواری که این همه خدمات داشته ازتون تقاضا کنم استثنائا این یک شب لوموس رو آزاد کنید تا ما بتونیم آگاهانه وسایل جمع کنیم. مسئول تور میگفت اونجا یک کشور چهارفصله و به انواع رداهای زمستونی و تابستونی نیازمند خواهیم شد ... تازه در صورتی که جواز رو صادر کنید همچین اتفاقاتی هم نمیفته.
لرد دستی به سرش که دیگر منبع نور نبود کشید و گفت: هوووم ... صادر کردیم! فقط همین امشب
جمله لرد به پایان نرسیده بود که نوک ده ها چوبدستی روشن شد و نور شدیدی فضای خانه ریدل را منور کرد. بلافاصله روفوس که برای راحتی از تاریکی سوء استفاده کرده و بدون ردا و زیر ردایی تردد میکرد با چهره ای سرخ تر از رز پا به فرار گذاشت و به مرلینگاه رفت و دیگر هرگز برنگشت! کراب سریعا هرآنچه در دست داشت به اطراف پرتاب کرد و وقتی دید دندان مصنوعی الادورا، دستمال کاغذی مستعمل لودو، چیلیم و بافور مورفین و جوراب های شبیه آبکش خودش، تنها عایدی اش بوده فهمید در دزدی هم کودنی بیش نیست. مورفین که به دلیل ضبط شدن فندک و کبریت هایش به مخدر های صنعتی روی آورده بود سریعا پهن شد روی زمین تا خط های عریض و طویل yeyo را از دید سایرین پنهان کند اما لرد بدون توجه به همه ی آن ها به سوی دیگری خیره شده بود.
- ایوان؟! چه خبره؟ سه تا کارتن شیر ... اون خراب شده ای که میریم لبنیات نمیفروشن؟
- چرا سرورم میفروشن ولی من تحقیق کردم متوجه شدم تو شیرهاشون وایتکس، تو ماست هاشون پارافین و تو دوغ هاشون گچ میریزن! علاوه بر این ها همه ی این محصولات نه تنها جلوی پوکی استخوانمونو نمیگیرن بلکه سرطان زا هم هستن!
لرد مشغول کاوش در ذهنش شد تا به خاطر آورد چه کسی پیشنهاد رفتن به تور ایرانگردی را داده بود ...