1- در یک رول کل تکالیف رو سرهم کنید!
بچه های گریف که بعد یه سال عمو الستور مهربون و دلرحم!ـشون رو پیدا کرده بودن دورش حلقه زدن و شروع کردن به ابراز نارضایتی از استاد مزخرف معجون سازیشون!
- بابا مرتیکه ی «بیب» درست عین اسنیپ خود کتابه.
- «بیب» هم شد حرف؟! یارو ده امتیاز به خاطر رنگ چشمم از گریف کم کرد. «بیـــــــــــب»!
الستور حوصله ی شنیدن درد دل یه سری سال اول دومی رو نداشت. پس با یه roll eye احساسش رو ابراز کرد و گفت:
- بسه بچه ها. چیزی که مهمه تکالیفه. بیاین ببینیم چیکار باید کرد.
پس از نزدیک ترین ممد حاضر برگه ی تکالیف رو قاپید و باصدای بلندی خوند:
- تکالیف:
1. با اینکه از دادن تکلیف تکراری خوشم نمیاد ولی در رولی بنویسید این معجونو چه طور تهیه کردین.تهیه ش هم طبق معمول همیشه آزاده. بچه خدا رو شکر کنین که کاراگاه ها یه دوره ی سخت معجون سازی رو می گذرونن، اینا که دست گرمی هم محسوب نمیشه!
پس بلافاصله از همون ممد مذکور برگه ی مواد لازم رو قاپید و باز هم با صدای بلندی محتویات برگه رو خوند:
مواد لازم:
چشم قورباغه ... 2 پیمانه
ویرایش شاهزاده ی دو رگه: بهتره از چشم باباقوری استفاده بشه طحال موش زرد ِ چشم آبی ِ ساکن در ساوانا های جنوب ِ آفریقای جنوبی ... سه عدد
بزاق خرس قطبی ... 3 لیتر
... بسته به زائقه
ویرایش شاهزاده ی دورگه: بهتره بجای چکش از پیچ گوشتی استفاده کنینالستور با خوشحالی رو کرد به بقیه و گفت:
- عالیه، همونطور که حدس می زدم از اون راحتاشه. خب شروع کنین.
همه با قیاه ی اینجوری:
زل زدن به الستور که الستور آب پاکی رو ریخت رو دستشونو گفت:
- خب من که نمی تونم تقلب برسونم! ولی خب باشه، رکسان تو بزاق خرس قطبی رو بریز توی دیگ تا بجوشه، تا اون موقع سوال دو رو بررسی می کنیم. اینجا نوشته
در مورد بلاک آیلین و ظهور اسنیپ و تفاوتای شخصیتای این مادر و پسر چند خطی برامون بنویسین. کسی نظری نداره؟
ملت:
- مرسی از نظرات ارزشمنتدتون! خب اگه نظر منو بخواین حدسم اینه که آیلین از کهولت سن درگذشته و اسنیپ واسه ی اینکه مجبور نشه مراسم ختم و اینا بگیره داستان بالاک و بسته شدن شناسه رو پیش کشیده.
ملت:
- ولی خب چون می دونم اسنیپ به این جواب نمره که نمیده هیچ، کم هم میکنه بهتره بنویسین که استاد پرنس حتما صلاحی دیدن که به جزایر بلاک رفتن و شما هم از ته دل آرزومندین که هرچه زودتر برگردن... اوممم، نه شاید اسنیپ فکر کنه که منظورتون اینه که از دستش خلاص شین... خب بنویسین که اگه پروفسور پرنس برگرده حتما همزمان کلاس های جفتشونو انتخاب واحد می کنین.
ممدی در این میان یاد آوری کرد:
- درمورد تفاوت هاشون چی بنویسیم؟
مودی در یک لحظه ی زودگذر تو فکر فرو رفت، اما فورا جواب داد:
- بنویسین که هردو یه اندازه محشرن و اصلا مو نمی زنن و اینا! اصلا بنویسین اینا چنان شبیهن که انگار اسنیپ همون پرنسه که شخصیتشو به اسنیپ تغییر داده! هرچند که چشمم آب نمی خوره، هیچ بعید نیست اسنیپ یه پنجاه امتیاز هم بخاطر تملق و چاپلوسی اعضای گریف از گروه کم کنه.
مودی چشم جادوئی بی قرارش رو در حدقه چرخوند و گفت:
- مثل اینکه بزاق خرس قطبیمون هم بجوش اومده. گید، فکر کنم وقتشه که طحال و چشم قورباغه رو بریزی توش. بعدش هم حسابی هم بزن تا یه مایع سبز یکدست بدست بیاری.
بعد با قیافه ی دانشمندای عصا قورت داده سوال آخر رو برای همه خوند:
شخص مورد نظرتون رو(با کمک ورد یا معجون یا هرچیز خواستین) وادار به جوش زدن کنین و تلاشاش برای رفع جوش هارو در رولی به نظاره بنشینین! اگر عشقتون کشید می تونین بهش با تهیه این معجون یا گفتن دستورالعملش کمک کنین. لازم نیست بگم نیازی نیست حتما کمکتون موثر باشه! بچه ها با ترس و لرز به هم نگاه می کردن، با توجه به اخلاقیات مودی می دونستن که احتمالا کسی که مودی انتخابش کنه سرنوشتی بهتر از کرفس های ناهار اون روز نخواهد داشت. اما مودی با خونسردی گفت:
- بچه ها من همیشه برای یه همچین روزایی یه مرگخوار تو جیبم دارم. بزارین پیداش کنم...
و همینطور که داشت زیر لب مصرع «بسازم خنجری نیشش ز فولاد» رو می خوند دستش رو تا آرنج فرو کرد توی جیب گستر پذیرش. ضمنا با اشاره ی دست به جیمز فهموند که بره و قدم نهایی ساخت معجون، یعنی انداختن چکش توی معجون رو انجام بده.
- ایناهاش! بچه ها بیاین کمک کنین بکشیمش بیرون!
و بچه ها ترسان و لرزان از کله ی مرگخوار دست و دهن بسته ی بیچاره گرفتن و تلاش کردن تا اونو از دریچه ی کوچیک جیب الستور بکشن بیرون! در اینجا به علت کمبود وقت و دلخراش بودن صحنه از فضاسازی صرفنظر می کنیم!
یکی از فاطی های حاضر در تالار نگاهی به مرگخوار مونث کرد و با شک و تردید داد زد:
- اینکه آیلین... اینکه آیلین پرنسه!
الستور که دقیقا هویت آخرین مرگخواری که شکار کرده بود یادش نبود نگاهی به آیلین کرد و گفت:
- نه بابا، حتما یکی شبیه اونه... آخه من که... من که...
و بعد از یه مکث کوتاه انرژیش رو جمع کرد و داد زد:
- به درک! خوب کاری کردم! الان مهم اینه که تکلیفتونو انجام بدین! عهه! سیریوس، پس معجون چی شد؟!
با توجه به اینکه مخالفت با الستور عواقب خوشایندی در پی نداشت بچه ها تصمیم گرفتن تا عواقب ناخوشایند بدرفتاری با یه استاد رو بهش یادآوری نکنن.
-کورکدربیاریوس!
-مممم ممم مممممم!
-تدی دهنشو وا کن ببینم.
تدی آهسته بسمت آیلین میره و طوری که الستور نبینه جمله ی «استاد به خدا ما تقصیری نداریم، کار مودیه» رو تو گوشش زمزمه می کنه.
- خب مرگخوار ناشناسی که ما اصلا گمان نمی کنیم تو آیلین پرنس بایم...
ملت: نه اصلا گمان نمی کنیم!
- پسرت، چیز، اهم! استاد معجون سازی این بچه ها گفته که بیچارگی های تورو در طی از بین بردن کورک هات نظاره گر باشیم. اما ما بهت رحم کردیم و خودمون برات معجون ضد کورک رو آوردیم، پس زود تر یه ذره از معجون بخور تا بریم پی کارمون.
آیلین با وحشت نگاهی به محتویات پاتیل انداخت و جیغ و ویغ کنان گفت:
- مرلینا! این دیگه چه کوفتیه؟ شما معجونو اشتباه درست کردین، این که نباید فیروزه ای باشه!
- نگفتم حرف اضافه بزنی! اینطوری نمی تونی از چنگم در بری، زود باش یکم بخور!
- خب لا اقل صبر کنین تا سرد شه بعد بخورم...
- ایمپریو! کل پاتیل رو سر بکش!
در واقع آیلین یک جرعه بیشتر نخورده بود که الستور به اشتباهش پی برد. صورت آیلین ظرف سه ثانیه کبود شد و درست مثل اینکه تشنج کرده باشه افتاد روی زمین و شروع کرد به ویبره رفتن.
- مودی کشتیش! بدبخت شدیم! فــــــــــــرار!
-وایستیــــــــن بچه ها آخرین نکته ی آموزشی رو براتون بگم! اگه دیدین که جوش ها مورتون برطرف نمیشه...
بچه ها که تقریبا در آستانه ی در بودن وایستادن و امیدوارانه به الستور زل زدن.
-... خود مورد تونو برطرف کنین!
آهای تو، بپر داخل محتویات پاتیل!
چسسسسسس پلس چیس چسسس! (افکت پختن و سوختن و حل شدن مرگخوار مجهول الهویه! در داخل محتویات پاتیل
)
- خب بچه ها، می بینم که حسابی واسه کلاس معجون سازیتون آماده این. من برم که قراره بزودی اتاق خون رو بازگشایی کنم. بای!
و این چنین، الستور با سرعتی که از کسی با پای چوبی بعید بود پرید روی جاروش و از پنجره ی برج گریفیندور زد بیرون تا بچه ها رو با یه پاتیل معجون سمی و یه استاد سوخته تنها بزاره و بخاطر انشا تکلیف نوشتن مزخرفش در افق محو بشه.
پایان!