هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دفتر وزیر اعظم ، عالیجناب هوکی و معاونش
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ سه شنبه ۳ دی ۱۳۸۷

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
نگهبانا مث چي وايميستن سر جاهاشون!


_ مگه نشنيدين چي گفتم؟؟ گفتم برين توقيفش كنين بوقيا!!!


نگهبانا:


هوكي به حالت مشكوكيوس به بليز نگاه ميكنه و نتيجتا بليز با فريادي به بلنداي فرياد سرژ+ جيغ جيميز سيريش، ميگه:

_ مگه نشنيدين چي گفت؟؟؟


نگهبانا يه ذره دچار گرخيدگي ميشن، اما يكيشون مي ياد جلو و ميگه:


_قربان كريسمس نزديكه! ما عيدي ميخوايم!!!



همان لحظه، نماي ساختمون وزارت...


_ آآآآيييي.... قربان غلط كردم!!!

اما بدون توجه به ضجه هاي نگهبان مربوطه، دستان كوچكي، همانند دستان يك جن، او را به پائين پرت نمود تا درس عبرتي باشد براي ديگران!!!


پسر بچه اي با ديدن اين صحنه، به هر كسي كه مي رسيد، در حالي كه يويوي خود را تابي مي داد، فرياد زنان مي گفت:

_ خبر داغ داغ!... وزيرمون يه قاتله ! اون همين الان يكيو كشت!!!



داخل ساختمون وزارت....


_ آسپ... نميري! چن بار بهت گفتم اين سوراخ سنبه هاي وزارتخونه رو نشونم بده!!! حالا كجا قايم بشم؟؟؟


دامبل در حالي كه از ترس، بندري زنان به هر گوشه اي از وزارت خانه مي رفت تا مخفي بشود، و هر از گاهي دست ندامت ميگزيد، به تعدادي نگهبان برخود كرد!!!


_ آره، وزير گفتن با يه فرد ريشو ي ميكروبي رو پيدا كنيم!!


_ چه باحال... ميگم، ... آآآآ.... عجب مجسمه ي جيگري!!! بچه ها وزير واقعا نوآوري دارن!!


همه به چشماني به درشتي توپ تنيس به مجسه ي جديد وزارت نگاه مي كردند. يك فرد ريشو، با چهره اي مضطرب، در حالي كه دستانش در دو طرفش و به حالت بغل بودند!!!!!!!!!!!


نگهبان شماره 1:
_ من از بچگيم ديگه محبت نديدم! اين پيري خيلي با محبته!

نگهبان شماره 2:
_ من از نوجووونيم ديگه محبت نديدم! اين پيري خيلي با محبته!

نگهبان شماره 3:
_ من از جووونيم ديگه محبت نديدم! اين پيري خيلي با محبته!

نگهبان شماره 4:
_ من از ... من از... من از وقتي دامبلو بگيرن، ديگه محبت نمي بينم!!!


در اين لحظه، دامبل نگهبان شماره 4 رو به خاطر مي ياره و زارت مي پره پائين و رو به شماره 4 ميگه:

_ عمرا منو بگيرن!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: ارتباط با ناظرين وزارت
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ دوشنبه ۲ دی ۱۳۸۷

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
سلام!

1. در زمان ناظر ( وزیر ) قبلی و با حمایت ایشون تاپیک "خورندگان معجون راستی" کمی تغییر سوژه داد به نوعی اجباری با چند گرداننده گشت .

2. این ایده حاصل تفکر مری باود و چارلی ویزلی و آسپ بوده و هیچ یک مخالفتی برای ادامه ایده خود ندارند !

بر اساس این دو مورد اگر ناظران جدید موافقت خود را اعلام کنند ، تاپیک طبق روال به کار خود ادامه خواهد داد و اگر موافقتی در کار نباشد ، تاپیک به روال قبلی خود باز خواهد گشت !

مرسی ! مری !

موافقت خودمونو اعلام ميكنيم.


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲ ۲۱:۴۸:۱۰

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: دفتر وزیر اعظم ، عالیجناب هوکی و معاونش
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ دوشنبه ۲ دی ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
همون لحظه صدای چلیک چلیک زره نگهبانان از دور به گوش رسید و طولی نکشید که عده ای نگهبان چوبدستی بدست وارد شدن ...

دامبل: آه زحمت نکشید ... شماها نمیتونید منو بگیرید چون من الان فرار میکنم چون هنوز نفهمیدید من چقدر زرنگ و خفنم... فقط بعدا مبلمو برام به خانه شماره 13 میدان گریمولد بفرستید!

دامبل اینو میگه و دستمال زیبایی از جیبش در میاره و روی هوا یه دور تابش میده ....
- فاکس ... بیا باید از اینجا برم!

هوکی: چرا منتظرید؟ بگیریدش نذارید فرار کنه!

اما دامبل با چاپکی و قبل از اینکه نگهبانان فرصت کنند دستمالشو روی هوا تکون میده ... همه ناخداگاه می ایستند و منتظر میمونند ببینند بعدش چه اتفاقی می افته ... لحظه ای سکوت برقرار میشه و سپس دستمال دامبل تبدیل به یک کفتر بی ریخت لاغر مردنی میشه که با عجله بال بال میزنه و از پنجره خارج میشه ...

همه!!!!!!!
دامبل: اه ... بازم وسایل شوخی های بی مزه فرد و جرج! این دستمال تغییر شکل دهنده مغازه ویزلی ها تو جیبم چی کار میکرد؟

دامبل با عجله همه جیباشو میگرده تا دستمال خودشو پیدا کنه ...
همه

هوکی: خب .. چی میگی پیری؟ فکر کردی میتونی هر کار خواستی بکنی و بعدشم از دست وزیر اعظم به همین سادگیا در ری؟

دامبل: من در همه هفت جلد کذایی کتاب های هری پاتر روی این نکته تاکید کردم که هیچ علاقه ای به وزارت ندارم و اصلا از وزارت نفرت دارم و هاگوارتز رو خیلی با ارزش تر میدونم و وزیر اندازه خاک زیر پامم ارزش نداره و هیچ وقت آرزوی کلاهتو نکردم و اصلا کلاهت خیلی خزه و این کلاه که الان نخ نما شده و صبر کن این نخه رو هم از روش بردارم تا بهت نشون بدم و اصلا بذار خود کلاهتو بردارم و جلوت بگیرم و ...

هوکی: د ... برو عقب ... به کلاهم چی کار داری؟ باشه فهمیدم وزارت برات مهم نیست .. کلامو ول کن .... آی دزد .... نگهبانا بگیریدش کلاهمو دزدید میخواد فرار کنه ... همین الان دستور میدم توقیفش کنید!!!

---------------------

توجه توجه!

آلبوس دامبلدور به جرم ظاهر شدن در اتاق وزیر بدون وقت قبلی، شکوندن میز وزارت، رئیس گروه مستهجن و مشکوک محفل، جلف بودن و گسترش عقاید خرافی در بین جوانان، داشتن ریش های فاسد و یدک کشیدن مد های غربی و فعالیت مخفیانه با گروهک تازه تاسیس رانده شدگان توقیف شد ....

این شخص میتواند در زمان مقرر در دادگاه شماره 10 حضور یابد و از خودش دفاع کند!




Re: دفتر وزیر اعظم ، عالیجناب هوکی و معاونش
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ دوشنبه ۲ دی ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۵ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از آرامگاه سپید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 131
آفلاین
محفل ققنوس
پاکت نامه که مهر و موم آن باز شده بود در گوشه ای قرار داشت و
آلبوس دامبلدور با ریش سپید ، روبدوشامبر آبی رنگ و عینک نیم دایره ایش به نامه ای نگاه میکرد که به مهر سبز رنگ وزارت مزین شده بود

با درود بر سیاه و سیاهی!
به اطلاع میرسانیم به علت انجام برخی کار ها و برای پاسخ گویی بعضی از کارهای ناشایست به وزارت سحر و جادو مراجعه نمایید.
باشد تا جامعه سیاه باشد!
وزیر سیاه وزارت سحر و جادو - هوکی!


دامبلدور نامه را بر روی میز گذاشت و چند ثانیه چشمانش را بست و با خود فکر کرد.
_ نمی تونم و نمی خوام که جامعه جادوگری رو سیاه ببینم!هوکی داره شورش رو درمیاره ... از ولگردی تا وزارت! مسخرست. احساس میکنم محفل نباید دخالت بکنه ...

دفتر وزیر سحر و جادو
باران به شدت به پنجره کوبیده میشد و باد زوزه کشان از میان درختان عبور میکرد...
در داخل اتاق وزیر چیزی جز شیطنت دیده نمی شد ! چندین جمجه با حالتی دهشتناک در کناره های اتاق وزیر قرار گرفته بودند و پرچمی که بر رویش علامت مار سبز رنگی نقش بسته بود به شدت با فضای اتاق هماهنگ بود.

درسط در مرکز اتاق پشت میز بزرگی یک صندلی چرمی سیاه رنگ قرار داشت و بر روی آن جنی با تکبر نشسته بود و با خود حرف میزد.
_ مرگ بر آسپ!
دارتی را که در دست داشت به طرف دیواری که عکس وزیر سابق بر روی آن قرار داشت پرتاب کرد.
دارت به دماغ آسپ برخورد کرد!
این بار جن صدایش را بلند کرد.
_ پس این دامبل لعنتی کجاست ؟ بلیــــــــــز ...
_ نیازی به صدا کردن معاونت نداری جن! من همینجام...!
آلبوس دامبلدور در حالیکه خط عمیقی که نشان از درهم رفتن ابروانش بود درست مقابل هوکی ظاهر شده بود.
هوکی با چشمان گرد شده و به عقب جست طوری که در آستانه افتادن از روی صندلی بزرگش بود.
_ منو ترسوندی پیری! چطور تونستی اینکارو بکنی ؟ توی وزارت آپارات کردن غیر ممکنه.
آلبوس دامبلدور در هوا مبلی ظاهر کرد و به آرامی بر روی مبل نشست.
_ منو دست کم گرفتی جن! تو هنوز هم فقط برای تی کشیدن زمینای آشپزخونه هاگوارتز مناسبی و بس!
صورت هوکی بر افروخته شد.
_ چطور ... چطور میتونی این حرفو بزنی ؟! تو ... تو پیر خرفت فکر کردی با اون محفل زپرتیت میتونی قدرتی در برابر ارتش من داشته باشی که اینجوری با من حرف میزنی؟
دامبلدور لبخندی زد و ابرچوبدستی اش را کمی بالا آورد و حرکت کوچکی به آن داد.
شتـــــــرق!
میز وزیر با صدای محکمی از وسط دو نیم شده بود و هوکی خود را از ترس بر روی صندلی جمع کرده بود.
_ نگهبـــــانا .... نگهبــــــــانا ... !


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲ ۱۳:۵۰:۲۶


Re: دفتر وزیر اعظم ، عالیجناب هوکی و معاونش
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ یکشنبه ۱ دی ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
توجه توجه!

به شهروند آلبوس پرسیوال و الفریک برایان دامبلدور سه روز فرصت داده میشه تا هر چه زودتر برای پاسخ به پاره ای از سوالات و ابهامات در خصوص برخی از فعالیت هایی که به تازگی از سوی ایشون صورت گرفته در دفتر وزیر سحر و جادو حضور به هم برساند در غیر این صورت حکم جلب و توقیف وی صادر شده و در اختیار کاراگاهان قرار خواهد گرفت.

همچنین از تمام جامعه جادوگری خواسته میشود در صورتی که هرگونه اطلاعی از مخفیگاه فعلی این شخص دارند یا نسبت به ارتباطات این شخص با فرد یا افرادی سوء ظن پیدا کرده اند سریعا مسئولین وزارت سحر و جادو رو همینجا در جریان بگذارند.

جزئیات بیشتر این ماجرا به زودی در اختیار عموم جامعه جادوگری قرار خواهد گرفت!

پ ن: پستهایی که در اینجا قرار میگیرد هم میتواند رول باشد و هم غیر رول.


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱ ۲۲:۲۱:۰۰



Re: دفتر وزیر اعظم ، عالیجناب هوکی و معاونش
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
جن کوچکی کلاه قهوه ای رنگی را روی سرش تکان داد و روی صندلیش ایستاد . ردای نسبتا بلند و مشکی ای که به تن داشت ، عینک آفتابی مشکی و خنده ای شیطانی که در گوشه ای از لبانش جا خوش کرده بود همه نشان از سیاهی وی بود .

دستی به پیشانیش کشید و رویش را به گوشه ی دیگری از اتاق که فردی قد بلند نشسته بود برگرداند و با صدای آرامی گفت : بلیز . ما باید سریعتر به وضع وزارت سر و سامون بدیم ....

- هوکی . فعلا که سیل عظیمی از ملت ریختن دم در وزارت می خوان ببیننت ! هنوز اجازه ی ورود ندادیم . منتظریم ببینیم تو چی میگی .

هوکی با دست علامتی را در هوا ایجاد کرد و بلیز به سرعت به سمت در دوید و لحظاتی بعد هوکیِ کوچک خود را در اتاق کار عظیمش تنها یافت ... دقایق به سرعت سپری شدند و ناگهان صدای در زدنی به گوش رسید و به سرعت در باز شد .
بلیز جلوتر از همه راه می رفت و بقیه نیز به دنبالش وارد شدند و در برابر وزیر ایستادند . کمی سر را خم کردند و یکی یکی جلو رفتند تا با وزیر عهد بندند و تبریک گویند .


همینطور دسته دسته ملت جادوگر و ساحره وارد می شدند و به هوکی ادای احترام کرده و دوباره خارج می شدند ... پس از گذشت یک ساعت که دیگر اثری از ملت نبود ، هوکی عرقی که حاصل از اینهمه وقت تلف کردن بود را از روی پیشانیش پاک کرد و رو به بلیز گفت : دیگه اینجور بوقیا رو راه ندین . پدرمون در اومد برنامه ی دیگه ای هم هست برای امروز ؟!

- بله جناب وزیر . دیگه این بوقیا رو راه نمیدیم ... برنامه ی خاصی نیست ، فقط نیم ساعت دیگه در خانه ی ریدل با لرد سیاه و خادمان ایشان قرار دارین ! می دونین که باید برین !

- بوقی



دفتر وزیر اعظم ، عالیجناب هوکی و معاونش
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۷

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
دنگ .. دنگ .. دنگ !!

آغاز به كار دوره ي هشتم وزارت سحر و جادو

< يا مقبل گرفتن ايفاي نقش را افسار
يا محول سوژه ها و تمامي افراد
از مرلين كمك بگير براي انجام تمامي امور
همانا كه او بهترين كمك كننده است. >

دعاي فاتحة الوزارت برگرفته شده از كتاب نقش آفتابه در دعا ، اثر مرلين كبير

__________

اهم .. اهم

اكنون زمان آن رسيده كه حمامي از خون راه بيندازيم و تمامي مشنگ ها ، گند زاده ها و افراد خائن به اصل و نسب را در تلاطم امواج هولناكش بسوزانيم .
دوران در خفا بودن ديگه به انتها رسيده ، وقتشه كه ما اصيل زادگان ثابت كنيم نژاد برتر هستيم ، زمان پاكسازي دنياها نزديكه ، حالا وقت تلاش و مبارزه براي رسيدن به هدف برتره .

من چشم به ياري تك تك شما نجيب زادگان دوختم ، همون طور كه با دستاني خالي وزارت رو فتح كرديم ، اميدوارم با عزمي راسخ بتوانيم دنيا را از شر خون كپكي هاي بي مصرف پاك كنيم .

در اين راه دوست و معاون عزيز من بليز زابيني ، همواره كمك دست و پشتيبان من خواهد بود .

به اميد ان روز كه جادوگران اصيل تنها كساني باشند كه از هواي اين كره ي خاكي تنفس ميكنند ....


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۳۰ ۱۴:۳۸:۲۲
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۳۰ ۱۴:۴۸:۳۲
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲ ۱۴:۰۱:۰۳

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: ارتباط با ناظرين وزارت
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
نقل قول:
مثل اینکه عرف شده هر کی هروقت دلش میواد هر چی رو تغییر میده!


مری عزیز ... در عرف اختراعی شما "هر کی" همون ناظر و برگزار کننده انتخابات هست. "هر وقت" در اصل زمانی بوده که هنوز شروع نشده بوده. لغت "دلبخواهی" هم لغتی بوده که اشتباها جای اجبار به کار رفته (چون وقتی یک طرح ایراد داره و باهاش مخالفت میشه نمیتونه پابرجا بمونه) و در آخرم اون "هر چی" چیزیه که برعکس معنیش اصلا "هر چی" نیست و کاملا به ما مربوطه.

برنامه گروههام از امروز به طور رسمی آغاز میشه و حالا شما اگر برنامه ای داشتید و به هم خورده مقصر در درجه اول خودتون بودید که به تاریخ ها توجه نکردید و مسلما فکر نمیکنید که ما تاریخ شروع انتخابات رو برای خودمون نوشته بودیم؟

با این حال ما هم قبول داریم که اشتباهاتی در این بین صورت گرفته و منکر این مسئله نیستیم که بهتر بود اینجوری نمیشد ولی بعضی مواقع مسائلی پیش میاد که ناگریز باید تغییری توش ایجاد کرد.

در مورد جمله آخرت هم متوجه منظورتون از کلمه آخر نشدم ولی رو مجموع منم از این تاپیک خوشم میاد.


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۸ ۱۶:۲۱:۵۱



Re: ارتباط با ناظرين وزارت
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
خب بهتره اینطوری بگم :

مثل اینکه عرف شده هر کی هروقت دلش میواد هر چی رو تغییر میده!
ترجیحاً دفعه بعد اگر خواستی کاری رو ملغی کنین ، براش اطلاعیه نزنین ...

در کل روی سهمیه گروهها برنامه ریزی و ... انجام داده بودیم ...

نمیگم بد شد ، بلکه این طرح بهتر هم شد ، اما در یک اتفاق واقعاً *** ( خودت یه کلمه بزار ، ببین چی بهش بیشتر میخوره )

امروز آغاز مشورت برای گروه های خصوصی بوده ! پس بی موقع قوانین تغییر نکرده !


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۸ ۱۵:۴۸:۲۲
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۸ ۱۵:۵۸:۱۹

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: ارتباط با ناظرين وزارت
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۷

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
سلام!

1. در زمان ناظر ( وزیر ) قبلی و با حمایت ایشون تاپیک "خورندگان معجون راستی" کمی تغییر سوژه داد به نوعی اجباری با چند گرداننده گشت .

2. این ایده حاصل تفکر مری باود و چارلی ویزلی و آسپ بوده و هیچ یک مخالفتی برای ادامه ایده خود ندارند !

بر اساس این دو مورد اگر ناظران جدید موافقت خود را اعلام کنند ، تاپیک طبق روال به کار خود ادامه خواهد داد و اگر موافقتی در کار نباشد ، تاپیک به روال قبلی خود باز خواهد گشت !

مرسی ! مری !

موافقتمونو اعلام میکنیم.


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۹ ۱۶:۱۶:۳۶

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.