هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۹

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید:
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۹

سرکادوگان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۷ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۰:۱۲ جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۸۹
از عاشق كه ساعت نمي پرسن !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
بچه های گروه گریفیندور برای حضور در کلاس مراقبت از موجودات جادویی از سرسرای بزرگ با آن سقف اسرارآمیزش گذشته و به چمنزار شیبدار بیرون قلعه رسیدند ؛ از آنجا که همیشه هاگرید را در کنار کلبه اش منتظر آنها میدیدند با نبودن او درکنار کلبه بطور ناخودآگاه به اطراف نگاه کردند و با دیدن هاگرید یه سوی دریاچه شتافتند.هاگرید سوار بر قایقی که برای هیکل او کوچک بهنظر میرسید برای آنها دست تکان داد و گفت:درس امروزتون غذا دادن به موجوداتیه به نام سرس ؛ این موجودات عجیب که از نظر ظاهریشباهت زیادی به موجودات دم انفجاری دارن در آ...
بچه ها با شنیدن اسم موجودات دم انفجاری دیگر به بقیه ی حرف های هاگرید گوش ندادند و شروع کردند به زمزمه و پچ پچ کردن؛ آخه هنوز انگشتای دست هاگرید داخل باند بود ؛ در واقع اونا فکر میکردند که غذای سرس ها انگشتاشونه...

تایید شد!


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۴ ۱۸:۲۰:۴۳
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۵ ۱۱:۲۲:۴۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۹

ایگور کارکاروف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۱ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۱ شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۹
از تالار خصوصی اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 84
آفلاین
خاموش - عجيب - وفادار - اسرار آميز - درياچه - سوار - شباهت - زمزمه - ظاهر - گروه

در سال های قبل یک اتاق بسیاز اسرار آمیز بود. کسی از آن اتاق خبری نداشت.همه میگفتند که در سال های پیش چنیدن سواره به آن جا میرفتند و کارهای عجیبی میکردند.در کنار اتاق نیز دریاچه ایی معلوم بود که در آنجا دختر بچه ای خفه شده بود.
آن اتاق همیشه خاموش و تاریک بود و کسی به آنجا نزدیک نمیشد.
تنها یک نفر به انجا میرفت که آن هم بیشتر شباهت به جن ها داشت با چشمان درشت و بزرگ.
ظاهر آن مرد بسیار وحشت ناک بود و کار های عجیبی میکرد.
مردم میگفتند که آن مرد از وفاداران سواره بوده است .
آن سواران نیز از گروه اشراف بوده اند ولی به دلیل کارهای کثیف آنها نفرین شده اند.
و آن خانه نفرین شده است.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۱ ۱۵:۵۵:۲۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۱۲ جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۸۹

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
خاموش - عجيب - وفادار - اسرار آميز - درياچه - سوار - شباهت - زمزمه - ظاهر - گروه

مجلس سخنوران

* جای خیلیا خالیه!

مری فریز باود :

براي شناختن من به خودم مراجعه كنيد اما شناختن زمان میبرد ! چون باطن در پس ظاهر است .

فلور دلاکور :

دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چيزيه كه فكرشو مي كردم ملت جادوگر و ساحره قدر جادوگران و اعضاشو بدونين و من به این سایت وفادار میمونم !

چو چانگ :

«I am not worried, Harry,»
said Dumbledore, his voice a little stronger despite
the freezing water. «I am with you.»

لرد ولدمورت :

subject similarity

The difficult we do immediately, the impossible takes a little more time

ایوان روزیه :

در دشتی به وسعت زمین هیچ خرابه ای پیدا نمیکند که تن خسته و رنجورش را اندکی استراحت دهد.
زخم ها و خنجرها،هیچ وقت فراموش نخواهند شد.سیاهی شب به زودی دشت را فرا میگیرد و از او هیچ چیز باقی نخواهد ماند.
آخرین نفس های یک قهرمان.خاطراتی که به یک ذهن خسته روانه میشود میتواند کشنده باشد.
اما خاطرات او را از پای در نمیاورد.سلحشور به زودی خواهد مرد.او فرو ریختن کاخ های استوار را به چشم دید.
این پایان زندگیست.سقوط شروع شده و تاریکی دیر یا زود او را خواهد بلعید.
و او خاموش میشود!

استرجس پادمور :

اکنون هر لحظه زمزمه میکنم :

دلم واسه خودم داره میسوزه که زندگیمو باختم .... دلم واسه خودم داره میسوزه یک عمری با تو ساختم ....

پیوز :

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار در دریاچه‌ی سختکوشی قابل دسترسیه ! »

آلبوس سوروس پاتر :

جادوگران و گروهاش فقط یک بازی است!


جیمز هری!سیریوس پاتر :

من دیگه خسته شدم، بس كه این سایت بی یویوئه!
پس دلم تا کی فضای سایبرو مهمونیه؟
من دیگه بسه برام، تحمل آینه اسرار
بسه جنگ بی ثمر، برای محفل و مرگخوار!

این همه پستیدی و بحثیدی! آخرش چی شد؟!
اون بلیت باز ِ دائم، بگو به نفع کی شد!؟
همه کویی همه عله جای جیمزا پس كجاست
این همه منو و سیر، جای زوزه هات کجاست؟!

نمیخوام دربه در تاپیک های این سایت بشم
واسه رول های همه یه سوژه ی آماده شم
یا یه جیمز ساکت و مودب و افتاده شم
وایسا عله ، وایسا کویی من میخوام بلاک بشم!
از سواری خسته شدم میخوام پیاده شم!

بیل ویزلی :

mysterious,Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۹

یه زمان یکی بودم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۶ پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۶:۴۶ سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۹
از همیشه کنار هری
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
من وفادارترین فرد به هری هستم و عضو گریفیندور.حال خموش باشید و گوش دهید.امشب به یک مکان عجیب و اسرارامیز می رویم.همگی سوار بر جارو بیایید.به قسمتی از دریاچه خواهیم رفت که شباهت زیادی به قبرستان دارد.از این قرار حرفی نزنید حتی در موردش زمزمه هم نکنید.دیوار دراکو داره دراکو هم گوش داره.

تایید شد!


ویرایش شده توسط jooker در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۶ ۲۱:۰۶:۲۶
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۱ ۱۵:۵۵:۰۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۷ چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۱۴ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
توی جنگل خاموش داشتم قدم میزدم...زمزمه هایی در میان درخت های عجیب سخنگو درباره ارباب تاریکی بود...کنار دریاچه اسرار آمیر وایسادم و به ظاهر خودم توی اب نگاه کردم..ناگهان مردی سوار بر اسب رو دیدم...رفتم پشت بوته ها قایم شدم..شباهت عجیبی به عضو هایگروه مرگ خوارانِ وفادار لرد تاریکی داشت..
این روز ها این طرف ها زیاد میان..از وقتی لرد دامبلدور ما رو ترک کرده اونا هم جرات پیدا کردن اینجا بیان...امیدوارم هری قبل از اینکه اتفاق بدتری بیفته موفق بشه نابودشون کنه.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۵ ۱۵:۲۳:۳۵


بدون نام
هوادرحال تاريك شدن بود.هري،رون و هرميون سوار بر اژدها،بالاي درياچه پيچ و تاب مي خوردند.سكوت اسرار اميز درياچه شباهت زيادي به دخمه هاي تاريك و خاموش بانك گريكونتز داشت.
هري با ظاهر پريشان خود رو به رون و هرميون كرد وگفت:
از شما به خاطر وفاداري به من و دامبلدور متشكرم!
رون ادامه داد:
و همين طور نشان داديم كه عضو گروه گريفندوريم.
و هرميون با نگاهي عجيب حرف او را تاييد كرد.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۲ ۱۰:۴۴:۵۳


بدون نام
هري روي جاروي پرنده بالاي زمين كوييديچ پيچ و تاب مي خوردو پرفسور اسنيپ چپ چپ به او نگاه مي كرد.
همينطور كه تماشاچيان با چشم هاي متحير به بازي نگاه مي كردند،رون رو به هرميون كرد و گفت:
فردا توي سرسراي بزرگ جشن است،قرار است،دوباره سيريوس...
اما هرميون حرف او را قطع كرد وگفت:
هيس!خودم مي دونم !توي شومينه.اگر لو بريم بدبختيم!؟
رون گفت:
باشه فقط مي خواستم يادتون باشه.نگاه كن ويكتور كرام مثل ماگلي اونجا نشسته.فكر نمي كردم بياد!
هرميون جواب داد:خودش بازيكن تيم ملي كوييديچه.خودت هم بازييش را ديده اي.تازه امده بازي هري را ببيند.[quote]
پرفسور کويیرل نوشته:
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند

لطفا با این کلمات داستان بنویسید:
خاموش - عجيب - وفادار - اسرار آميز - درياچه - سوار - شباهت - زمزمه - ظاهر - گروه


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۱ ۱۸:۳۶:۰۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۰۵ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
در جنگلی خاموش نوایی اسرار آمیز حاکم بود.مردی که ظاهر ترسناکی داشت سوار بر اسبی سیاه بود.او به دنبال چیزی به اینجا آمده بود، به دنبال آن دریاچه ی افسانه ای بود که به گفته مردم عمر جاودانه را به کسی می داد که از آن می نوشد.هر چه بیشتر جلو می رفت زمزمه ها قوی تر و ترسناک تر می شد،صدای حیوانات و موجودات شب هراس را بر پیکر همه می افکند.اسب سیاه شیهه می کشید؛ مرد نیز که خود کمی ترسیده بود ، سعی می کرد او را آرام کند.ناگهان از پشت درختان صدایی عجیب به گوش رسید.مردی از پشت درختان بیرون آمد.آنتونیو مرد سوار بر اسب بسیار جا خورد و ترسید؛او تصور نمی کرد که شخص دیگری در جنگل باشد.در زیر پهنه ی روشن مهتاب چهره ی مرد غریبه پیدا شد.او مارتین بود؛ کسی که با بی رحمی مرگ زنش در مقابل چشمانش را دید و خنده ی شیطانی همین مرد نیز می دید.

-از من چه می خواهی؟

-جانت را!

او به سرعت خنجری را به سمت آنتونیو پرتاب کرد.خنجر با سرعت زیاد می چرخید آنقدر زیاد که اجازه هیچ گونه نشان دادن عکس العملی را به آنتونیو نداد و او به قتل رساند.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۱ ۱۸:۳۶:۵۶

بر ترین همه چیز این است که برای پیشرفت تلاش کنیم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۰۵ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
پروفسور - ماگل - جاروي پرنده - سرسرا - ويكتور كرام - چپ چپ -متحير - جشن - هيس - شومينه

-هیس!

صدای ویکتور کرام بود که در فضای سالن پیچید.او در حالتی که انگشت اشاره اش را در جلوی دماغش گرفته بود به ماگل که داشت بلند صحبت می کرد روی کرده بود.نگاه متحیر ماگل از این که او چرا این گونه عمل می کند بسیار مضحک بود او به آرامی و با صدایی که تنها خودش بشنود گفت:چرا اینقدر گانگستر بازی در میاری؟

ویکتور انگشتش را از جلوی دماغش کشید و با صدایی بسیار آرام گفت:جاروی پرنده! باید بدزدیمش!

اما کس دیگری هم این صدا را شنید.او یکی از دانش آموزان بود ،نویل لانگ باتن؛او به سرعت به سمت دفتر آلبوس دامبلدور گام برداشت.سریعا داخل شد و گفت: پروفسور می خوان جاروی پرنده را بدزند.

آلبوس بسیار متعجب به قیافه او نگاه کرد و گفت:چه کسانی قصد این کار را دارند.

نویل نفس نفس زنان گفت:ویکتور و ماگل

آلبوس به او چپ چپ نگاه کرد و از کنار شومینه ای که شعله های آتش در آن می رقصیدند بلند شد و به سمت محلی رفت که جارو در آن قرار داشت.

پس مدتی کوتاه به آنجا رسید و دید که ماگل و ویکتور جارو را برداشته و دارند خارج می شوند وردی به زبان آورد و آنها را بر زمین انداخت جارو را برداشت و دستور داد که آنها را به آزکبان ببرند و بعد رو به نویل کرد و لبخندی شیرین زد و گفت:ممنونم پسر!


با این کلمات داستان بنویسید و البته خیلی کوتاه تر:
خاموش - عجيب - وفادار - اسرار آميز - درياچه - سوار - شباهت - زمزمه - ظاهر - گروه


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۰ ۱۶:۳۴:۵۳







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.