هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹
#1
نام:هوگو ویزلی

گروه:گریفندور

مشخصات ظاهری:مو های نارنجی چشم های سبز تقریبا لاغر پر وجنب و جوش

مشخصات اخلاقی:باهوش،شجاع،نترس،درس خوان ،قوی در کار کردن با چوب دستی

علایق:بازی کوییدچ،جادوگری و ...

کوییدچ:بازیکن کوییدچ هستش

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۲ ۱۰:۴۸:۴۹

بر ترین همه چیز این است که برای پیشرفت تلاش کنیم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۸۹
#2
در جنگلی خاموش نوایی اسرار آمیز حاکم بود.مردی که ظاهر ترسناکی داشت سوار بر اسبی سیاه بود.او به دنبال چیزی به اینجا آمده بود، به دنبال آن دریاچه ی افسانه ای بود که به گفته مردم عمر جاودانه را به کسی می داد که از آن می نوشد.هر چه بیشتر جلو می رفت زمزمه ها قوی تر و ترسناک تر می شد،صدای حیوانات و موجودات شب هراس را بر پیکر همه می افکند.اسب سیاه شیهه می کشید؛ مرد نیز که خود کمی ترسیده بود ، سعی می کرد او را آرام کند.ناگهان از پشت درختان صدایی عجیب به گوش رسید.مردی از پشت درختان بیرون آمد.آنتونیو مرد سوار بر اسب بسیار جا خورد و ترسید؛او تصور نمی کرد که شخص دیگری در جنگل باشد.در زیر پهنه ی روشن مهتاب چهره ی مرد غریبه پیدا شد.او مارتین بود؛ کسی که با بی رحمی مرگ زنش در مقابل چشمانش را دید و خنده ی شیطانی همین مرد نیز می دید.

-از من چه می خواهی؟

-جانت را!

او به سرعت خنجری را به سمت آنتونیو پرتاب کرد.خنجر با سرعت زیاد می چرخید آنقدر زیاد که اجازه هیچ گونه نشان دادن عکس العملی را به آنتونیو نداد و او به قتل رساند.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۱ ۱۸:۳۶:۵۶

بر ترین همه چیز این است که برای پیشرفت تلاش کنیم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۸۹
#3
پروفسور - ماگل - جاروي پرنده - سرسرا - ويكتور كرام - چپ چپ -متحير - جشن - هيس - شومينه

-هیس!

صدای ویکتور کرام بود که در فضای سالن پیچید.او در حالتی که انگشت اشاره اش را در جلوی دماغش گرفته بود به ماگل که داشت بلند صحبت می کرد روی کرده بود.نگاه متحیر ماگل از این که او چرا این گونه عمل می کند بسیار مضحک بود او به آرامی و با صدایی که تنها خودش بشنود گفت:چرا اینقدر گانگستر بازی در میاری؟

ویکتور انگشتش را از جلوی دماغش کشید و با صدایی بسیار آرام گفت:جاروی پرنده! باید بدزدیمش!

اما کس دیگری هم این صدا را شنید.او یکی از دانش آموزان بود ،نویل لانگ باتن؛او به سرعت به سمت دفتر آلبوس دامبلدور گام برداشت.سریعا داخل شد و گفت: پروفسور می خوان جاروی پرنده را بدزند.

آلبوس بسیار متعجب به قیافه او نگاه کرد و گفت:چه کسانی قصد این کار را دارند.

نویل نفس نفس زنان گفت:ویکتور و ماگل

آلبوس به او چپ چپ نگاه کرد و از کنار شومینه ای که شعله های آتش در آن می رقصیدند بلند شد و به سمت محلی رفت که جارو در آن قرار داشت.

پس مدتی کوتاه به آنجا رسید و دید که ماگل و ویکتور جارو را برداشته و دارند خارج می شوند وردی به زبان آورد و آنها را بر زمین انداخت جارو را برداشت و دستور داد که آنها را به آزکبان ببرند و بعد رو به نویل کرد و لبخندی شیرین زد و گفت:ممنونم پسر!


با این کلمات داستان بنویسید و البته خیلی کوتاه تر:
خاموش - عجيب - وفادار - اسرار آميز - درياچه - سوار - شباهت - زمزمه - ظاهر - گروه


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۰ ۱۶:۳۴:۵۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.