تصویر شماره ۸ کارگاه داستان نویسینامه مرموز در اتاق دامبلدور:
دامبلدور از خواب شیرین خود بیدار شد و مشغول کارهای روزانه خود شد که ناگهان نامه ای بدون نام فرستنده از پنجره به داخل اتاق امد و به رو میز دامبلدور افتاد!
دامبلدور به آن توجه چندانی نکرد چون نامه هایی که هروز برای او فرستاده میشد تاعدادشان بزرگ تر از بی نهایت بود! دامبلدور بلند شد که از اتاق به بیرون برود که ناگهان نامه مرموز گفت:
-اِهم اِهم!
دامبلدور با کلی تعجب گفت:
-عه !!!یا اسطوخودوس!
-ببخشید پرفسور فکر نمیکنید یه خورده برای باز کردن من دیر شده؟
دامبلدور با تعجب به سمت نامه رفت و آن را برداشت و پشت آن را نگاه کرد و گفت:
-ببخشید چرا ننوشته که از طرف کی هستی؟
نامه گفت:
-فکر میکنم که اگر اهمیت داشتم زود تر از اینا پیگیرم میشدین پرفسور!
-ببخشید راستش سر من خیلی شلوغه و وقت فکر کردن به خیلی چیزا رو ندارم آخه باید درک کنی که رسیدگی به هاگوارتز چقدر سخته!
و نامه بلند شد به طرف پنجره رفت و گفت: خدافظ پرفسور!
دامبلدور با استفاده از قدرتش با یه بشکن در پنجره محکم بست! نامه گفت:
-اوه!پروفسور! توی هاگوارتز رو نمیدونم ولی جایی که من زندگی میکنم این کار بی ادبیه!
-لطفا یک دقیقه بیا بازت کنم بخونمت چون واقعا وقت ندارم!
-پرفسور با عرض معذرت اگه میتونی منو بگیر!
-خودت با زبون خوش بیا نذار اون روی دامبلدور رو نشونت بدم.
-مثلا میخوای چیکار کنی پرفسور منو با شمشیر گریفندور باز میکنی؟
دامبلدور دسته خود را به سمت راست دراز کرد و زیر لب چیزی گفت و شمشیر گریفندور بلند شد ب دست دامبلدور اومد نامه با ترس و لرز گفت:
-آم..آاا پرررفسسور چیزی به اسم شوخی توی هاگوارتز وجود نداره نه؟
دامبلدور بشکنی زد نامه سرجاش خشکش زد و به سمت دامبلدور اومد، دامبلدور نفسه راحتی کشید و گفت:
-خب بلاخره وقتشه ببینم توی این نامه چیه!
شمشیره گریفندور رو بالا برد و همین که خواست نامه رو باز کن نامه گفت
-پرفسور منو حلال کنید!
دامبلدور اهمیتی نداد و با شمشیر گریفندور نامه را باز کرد!
بعله چیزی که توی نامه بود باعثه شوکه شدن دامبلدور شد و کم مونده سکته کنه!
دامبلدور گفت:
-وایییی! واقعا یادم رفته بود چهار ماه قبض آب را پرداخت کنم! فکر نمیکردم اینقدر زیاد بیاد!!!
بلافاصله قبض(همون نامه ی مرموز که فکر کنم اداره آب و فاضلاب یادشون رفت فرستنده رو بزنن) پودر شد ،دامبلدور با خودش گفت:
-یادم باشه بعدن به هاگرید بگم پرداختش کنه!
و از اتاق بیرون رفت!
پایان
درود بر تو فرزندم.
خلاقیتت خیلی خوب بود.
نقل قول:دامبلدور از خواب شیرین خود بیدار شد و مشغول کارهای روزانه خود شد که ناگهان نامه ای بدون نام فرستنده از پنجره به داخل اتاق امد و به رو میز دامبلدور افتاد! دامبلدور به آن توجه چندانی نکرد چون نامه هایی که هروز برای او فرستاده میشد تاعدادشان بزرگ تر از بی نهایت بود! دامبلدور بلند شد که از اتاق به بیرون برود که ناگهان نامه مرموز گفت:
حواست به جمله ها و کلمات باشه. تاعدادشان مثلا! هروز هم اشتباهه. هر روز درسته.
وقتی فعل دو تا جمله یکیه، لازم به تکرار نیست و جمله هارو یکی می کنیم. یعنی:
دامبلدور از خواب شیرین بیدار و مشغول کارهای روزانه اش شد.
نقل قول:شمشیره گریفندور رو بالا برد و همین که خواست نامه رو باز کن نامه گفت
فرزندم شمشیره گریفیندور هم اشتباهه. شمشیر گریفیندور درسته. از "ه" موقعی استفاده می کنیم که معنی "است" بده. یعنی:
-اون چیه؟
-یه شمشیره. (یه شمشیر است.)
البته اینا ایراداتیه که مطمئنا با ورودت به ایفا حل میشه.
پس...
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی!