هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۸:۱۳ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
تصویر کوچک شده




کریچر پیکچرز تقدیم میکند

پاداش

با شرکت
هری پاتر
ویکتور کرام
بیگانه
ابرفورث
کینگزلی
گودریک گریفندور
همگی در نقش کارگر

ونوس در نقش منشی
گیلدی در نقش رئیس

تهیه کننده نویسنده و کارگردان کریچر
دوربین دنیس کریوی
تدار کات: جاسم
حراست: گراپی

7 روز مانده به عید

کرام و بگانه پای دستگاه دارن با هم صحبت میکنن
کرام: بیگی عید کجا میری؟

بیگانه: میخوام برم دروازه دولت شایدم رفتیم دروازه غار
کرام:
بیگانه: تو کجا میری؟
کرام: دست هرمیون رو میگیرم میریم هالیوود
بیگانه:
بیگانه: پولش رو از کجا مییاری؟
کرام: یک مقدارش رو خودم دارم بقیشم از پولی که آخر سال میدن جور میکنم
بیگانه: راستی فکر میکنی چقدر بدن؟
کرام: نمیدونم ولی پول خوبی میدن

هری و آبرفورث پای یک دستگاه دیگه

هری:ابر با پول عیدی چی کار میکنی؟
آبرفورث: میدم ریکو
هری: زز بیچاره
آبرفورث:تو چی کار میکین؟
هری: میدم نمید
ابرفورث:

4 روز مانده به عید

کینگزلی و گودریک سر ناهار
کینگ: پیر مرد نمی خوای بازنشسته بشی؟
گودریک: چرا امسال سال آخره
کینگ: بعدش چی کار میکنی؟
با پولی که میگیرم یک مغازه ی نقلی رهن میکنم
کینگ: مگه چقدر میدن؟
گودریک: بستگی داره مثلا تو جوونی به تو چیزی نمیدن ولی من اینجا پیش کسوتم به من بیشتر از همه میدن

روز اعتای عیدی و پاداش به کارمندان و کارگران

گیلدی تو دفترش نشسته و صف طویلی دم درش وایستادن
هری: بابا ابر از سنت خجالت بکش من قبل تو اینجا بودم
کرام: کینگی هول نده
بیگانه: کسی زنبیل من رو ندیده ؟ جا گرفته بودم

ونوس: یکی یکی بیاین تو
هری اول از همه وارد میشه
هری:سلام جناب رئیس
گیلدی: سلام شما هری پاتر 500گالیون به عنوان پاداش 500 گالیون به عنوان عیدی و 500 گالیون به عنوان کارانه و 500 گالیون به خاطر اینکه بچه ی با جربزه ای هستی و ازت خوشم می یاد بهت تعلق میگیره
هری:
گیلدی: اما قبلش یک سری چیزا ازش کم میشه
500 گالیون به خاطر بیمه ی بدنه 500 گالیون به عنوان بیمه ی شخص ثالث 500 گالیون به خاطر بازنشستگی و 500 گالیون به عنوان عیدی مستخدم
هری:
گیلدی: یک چیز دیگه هم هست 500 گالیون به خاطر این که اون روز اون پیر مرد ابر رو با سیم سرورت زدی ازت کم میشه
هری:

ونوس: نفر بعد کرام
کرام: سلام جناب رئیس
گیلدی: سلام کرام شما 500گالیون به عنوان پاداش 500 گالیون به عنوان عیدی و 500 گالیون به عنوان کارانه
کرام: بده من
گیلدی: اما قبلش یک چیزایی کم میشه
500 گالیون به عنوان بیمه و 500 گالیون به عنوان حق بازنشستگی و 500 گالیون به خاطر این که با بیگانه دوستی
کرام:
ونوس: نفر بعدکینگزلی
کینگ: سلام رئیس
گیلدی: شما بهتون چیزی تعلق نمیگیره
کینگزلی: چرا؟
گیلدی: چون شدی رقیب من همین ونوس تو رو بیشتر از من تحویل میگیره
کینگ:
گیلدی: و به دلیل ترویج فساد 500 گالیون ازت کم میشه
کینگ: شما هک به من چیزی ندادین
گیلدی: پس از حقوقت کم میکنم
کینگ: حقوق من که همش 100 گالیونه
گیلدی: 5 ماه آینده رو حقوقت رو نمیدم
کینگ: اما قبلا 3 ماهش رو توقیف کردین
گیلدی: برو بیرون
ونوس: نفر بعد آبرفورث
ابر: سلام رئیس
گیلدی در حالی که هنوز خیلی عصبانیه: شما این 500 گالیون رو بگیر برو بیرون تا پشیمون نشدم
ابرفورث:
ونوس: نفر بعد بیگانه
بیگانه: سلام گیلدی
گیلدی: گیلدی کیه مردک من رئیسم
یکی بیاد این رو بندازه بیرون
ونوس : نفر بعدگودریک
گودریک: سلام رئیس
گیلدی: ای بابا تو هنوز زنده ای؟
دست از سر ما بردار دیگه چرا بازنشسته نمی شی
گودریک: جناب رئیس امسال سال آخره میخوام با پول عیدی که شما لطف میکنین یک مغازه رهن کنم
گیلدی بلند میشه و میره طرف گاوصندوق و چند تا کیسه پول ور میداره مییاره
گیلدی: بیا اینا رو بگیر برو مغازه رو بخر ولی اگه سال دیگه لینجا پیدات شد من میدونم و تو
گودریک:
ونوس: قربان همه اومدن فقط خودم موندم
گیلدی: شما 500 گالیون به خاطر این که با مقنعه تو محیط کار میکردی و 500 گالیون به خاطر این که نامزد داری و 500 گالیون به خاطر اینکه هر وقت من رو میبینی غش نمیکنی ازت کم میشه
ونوس:
گیلدی: حالا هم برو بیرون
ای خدا من رو بکش یک سری عتیقه جمع کردم دور خودم مگه....
و همین طور که داره اعتراض میکنه صفحه سیاه میشه و تیراژ مییاد بالا


ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۲۴ ۷:۳۹:۳۴

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۱۷ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
مرتال کامبت!!!
قسمت اول بخش دوم

پيشکشي از سوي:

تصویر کوچک شده

با شرکت:
حاجي در نقش شانگ تسونگ!!!
ابرفورث در نقش لرد ريدن!!!
هري در نقش ليوکانگ!!!
نميد درنقش کيتانا!!!
همزاد در نقش داداش ليو کانگ!!!
گيلدي در نقش جاني کيج!!!
کينگي در نقش جکس!!!
جيني در نقش سونيا!!!
مرلين در نقش البر گاد!!!
ولدمورت((سعيد))در نقش شائوکوآن!!!
سوسک در نقش اسکارپيون!!!
دالاهوف در نقش ساب زيرو!!!
گراپي در نقش گورو!!!
چو در نقش جيد!!!
فلور در نقش سيندل!!!
کريچر در نقش رين((خيلي نقشش کوتاهه))!!!
کالين در نقش کابال!!!(اصلا به نقشش نميخوره!!!)
دنيس در نقش سايراکس!!!
ماندانگاس در نقش اسموک!!!
کرام در نقش داداش ساب زيرو!!!
بيگانه در نقش؟؟؟!!!

تهيه کننده:midway کمپاني
تدارکات:تمامي گيم نتهاي شهر لندن!!!
آهنگساز:ابرفورث
جلوه هاي ويژه:دارک لرد و سالازار!!!
------------------------------------------
کشتي مرتال کامبت در جزيره اي پهلو ميگيره....جالب اين بود در اين جزيره قطبنما و رمزتاز به هيچ وجه کارنميکرد
آنها وارد قصري ميشوند که بسيار وحشتناک به نظر ميرسيد.....و فضاي ان بسيار دارک بود!!!
هري در بدو ورودش چشمش به دختري ميخوره بسيار جذاب!!!...نتونست چشم از اون برداره...دخترک هم به هري خيره شده بود!!
حاجي:مهمانان به جزيره من خوش اومديد!!!....از خودتون پذيرايي کنيد!!!!
در همين هنگام چند ساحره زيبا مشغول پذيرايي از مهمانها ميشوند
جيني به دنبال اين بود که آن جمع رو ترک کند
هري:آخه چرا؟
جيني:من براي ماموريتم اومدم و بايد مودي رو پيدا کنم
گيلدي:آخه من نميتونم اينا رو ول کنم به امون خدا!!!!
اشاره اي به ساحره ها ميکنه!!!!
جيني:کي از شما کمک خواست؟....خودم تنها ميرم
هري:اي بابا!!!...تو اين قصر تنهايي ميري؟!!..اصلا کار درستي نيست!!..ما هم با تو ميايم
جيني:من از شما کمک نميخوام ولي نميتونم جلوي شما رو بگيرم
چندي بعد در يک اتاقي صدا ميومد.....آنها به طور پنهاني وارد شدند و در جايي مشغول استراق سمع شدند!!!
مودي:اون دختره هنوز دنبال منه...نبايد تا قبل از شروع مسابقات منو پيدا کنه!!!
جيني با شنيدن صداي مودي ميخواست بره و دستگيرش کنه ولي هري جلوشو گرفت
هري:يکي دو نفر ديگه تو اتاقن!!!!

صدايي بسيار کلفت جواب مودي را داد
اگه پيدات کنه هيچي نميشه!!...تازه به سزاي کارهاي زشتت ميرسي!!...مردک يک چشم!!!!تو کمپاني هيولا ها بازي ميکردي اومدي اينجا!!!
مودي عصباني شد اومد ولي به نظر ميومد که از فرد مقابلش ميترسد
مودي:ببين چهاردست!!!...اگه يه بار ديگه حرف بزني!!...ميفرستمت دوباره تو کارتون نيک و نيکو بازي کني!!!!
طرف صدايي بس ناهنجار از خودش بيرون ميده...به طرف مودي حرکت ميکنه...قيافه اش مشخص ميشه...غولي بود با چهار دست وهيبت بسيار بزرگ!!
صدايي مياد:حق با فرزند آسلام گراپيه!!!!...پرنس گراپي ناراحت نشو!!!شعور اين فرد در همين سطحه!!..از فردي جنايتکار و فاسد چه انتظاري داري
گراپي:حاجي...اين مردک داره خيلي غير قابل تحمل ميشه
حاجي:مشکلي نيست..وقتي در اولين روز مسابقات حريف جيني شد..اونوقت ببينيم قابل تحمل هست يا نه
مودي:جيني؟!!!اون دخترک حريف من بشه؟!!!عمرا!!!....منو باش که ميخوام بهتون کمکي کرده باشم
حاجي:از اين ماجرا بگذريم....نبايد بذاريم هري با پرنسس نميد تماسي داشته باشه!!!...مخصوصا اينکه نميد هم از ما دل چرکينه!!!بايد اين دو رو مقابل هم قرار بديم!!!
مودي:چرا پرنسس نميد از شما دل چرکينه؟!!
حاجي:ماجرا به 10هزار سال پيش بر ميگرده...همون موقعکه اون يه سالش بوده
جيني:خب هر چي خواستيم بفهميم فهميديم...بريم
مياد که بره پاش ميخوره به تکه سنگي
مودي:صداي چي بود؟
حاجي:ما اينجا تنها نيستيم!!!....اشاره اي به افرادش ميکنه
هري و گيلدي و جيني در حال فرارن که ميخورن به چند راهي
ناگهان چشم هري به نميد ميفته که داره با فانوسي راه خروج رو به اونا نشون ميده
---
هري و دوستانش از آن مکان خارج ميشوند....چشمان هري دنبال نميد ميگشت
گيلدي که متوجه شده بود هري دنبال چي ميگرده گفت:نکنه عاشقش شدي؟!!اون ده هزار سالشه!!!...ميدوني چه اختلاف سنيه؟!!...در زندگي آيندتون دچار مشکل ميشين!!!
هري:ساکت شو!!!
ناگهان مبينن افراد حاجي اونا رو پيدا کردند.....آماده دفاع از خودشون ميشن که
صداي دست زدن مياد
ابرفورث مشغول کف زدن براي اونا بود
ابرفورث:ميخواهيد تک و تنها با اين عده مبارزه کنيد؟
افراد حاجي ميخواهن به اونا حمله کنند که ابرفورث انگشتشو به اونا نشون ميده ....که از سر انگشتش چيزي مثل صاعقه در مياد
يعني به نوعي آنها را تهديد ميکنه....اونا که جرات نداشتن با ابرفورث خداي طوفانها در بيفتند..ميکشن عقب
هري و گيلدي و جيني پشت سر ابرفورث حرکت ميکنن
گيلدي رو به آنها ميکنه و ميگه:شانس اورديد لرد ابر به دادتون رسيد!!!!!!!
---
فرداي انروز شروع مسابقات بود
حاجي به عنوان ميزبان مسابقات ،حريفان رو مشخص ميکرد
حاجي:نفر اول گيلدروي لاکهارت با ساحره سياه افريقا ديدار ميکند

گيلدي داره خودشو گرم ميکنه....که ميبينه حريفش يک ساحره جذاب اقريقايي هستش
گيلدي:
حاجي:round one...fight!!!
ساحره فورا چند خفاشو طرف گيلدي ميفرسته!!!...گيلدي جا خالي ميده!!!
ساحره اين دفعه به طرف گيلدي حمله ميکنه و سعي ميکنه با لگد به نقطه حساس گيلدي بزنه!!!
گيلدي:دختر!!!..مگه خودت ناموس نداری؟!!!!
با يه جاخالي حمله رو رد ميکنه.....و يه لگد به تنه ساحره ميزنه
سپس با چند مشت کار ساحره رو ميسازه
حاجي:finish him!!!
گيلدي يه نفس از ساحره ميگيره و طرف ول ميکنه :bigkiss: !!!
حاجي:kissality!!!....your soul is mine!!!
ترجمه((جان و روحت مال منه!!))
صحنه آهسته!!!...روح از بدن ساحره جدا ميشه و به داخل چشمان حاجي ميره!!! و حاجي چشماشو ميبنده
حاجي:flawless victory!!
تمام افراد حاضر جيغ ميکشيدن!!!...روح ساحره بدبخت به بدن حاجي پيوسته بود!!!
----
هري:چطور همچين چيزي ممکنه؟
ابرفورث:حاجي..مکنده روحه!!..اون قادره روح رو از افراد بازنده بکشه و مال خودش کنه!!!
هري:استفادش براي چيه؟
ابرفورث:از اون روحها هنگامي که جان خودش در خطره استفاده ميکنه!!!..در واقه روحها زنداني جسم اونن!!
هري:پس با برادر منم همچين کاري کرده؟!!!
ابرفورث:ممکنه!!!
گيلدي:پس نميشه اونو شکست داد؟
ابرفورث:ميشه!!...ولي در حال حاضر هيچکدومتون اماده نيستيد..در صورت آمادگي فقط هريه که ميتونه اونو شکست بده!!!
جيني:چطور بايد آماده بشيم؟
ابرفورث:خود تو جيني!!!مشکل داري چرا؟چون هيچوقت از کسي کمک نميخواي!!!.....تو گيلدي بي دقتي!!بيفکري!!در هنگام مبرزه بايد فکرها کارکنند
ابرفورث اينارو ميگه و ميخواد بره....
هري:من چي؟
ابرفورث:مشکل تو اينه که نميخواي با بدترين ترست مواجه بشي!!!
هري:بدترين ترسم؟!!!!
ابرفورث به هري جوابي نميده...ولي ميگه:يادتون باشه از اين به بعد اگه حريفتون رو بريدين...حتما بکشينش تا حاجي نتونه روحشو اسير کنه!!!!
------
حاجي:و حالا نوبت نبردي است بزرگ!!!!....دختري ظريف و ضعيف!!!...جيني ويزلي
جيني:من ضعيف نيستم!!
حاجي:ميدونم نيستي!!...براي همين برايت سوپرايز دارم!!....حاجي اشاره کرد
و مردي جلوي جيني ايستاد!!!..او مودي بود!!!
حاجي:فکر ميکردم از ديدن اين مرد خوشحال ميشي؟!!!!
جيني:مطمئنم که شدم!!!!
مودي:سلام جيگر!!!...نميخواي به بابايي سلام کني؟!!!
جيني گفت:خفه شو!!!
مودي:من خفه شم؟!!!...وقتي از گوش تا گوش اونورت...سرتو بريدم ميفهمي!!!
حاجي:آماده ايد؟!!!...fight!!
مودي بلافاصله ضربه اي به جيني ميزنه..جيني از درد به طور خودش مي پيچه!!!
مودي همينطور لگد و مشته که به طرف جيني حواله ميکنه!!!
جيني طلسم ان دماغ خفاشيشو ميفرسته!!!....مودي از درد به خودش مي پيچه
جيني وضعيت خودشو پايدار ميکنه....ميره سمت مودي و دو پاشو رو گردن مودي حلقه ميکنه
با مشت به صورتش ميزنه...سپس بالانس ميزنه و در حالي که پاهاش به گردن حاجي حلقه شده اونو تاب ميده و پرت ميکنه بر روي زمين!!!
حاجي:finish him!!!
مودي:نه!!!..خواهش ميکنم منو بکش جيني....گردنمو بشکون!!!
جيني به ارومي گردن مودي رو ميشکونه و اونو ميکشه!!!
حاجي بسيار خشمگين به نظر ميومد!!!و از اينجا کينه جيني رو به دل ميگيره!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۳۰ جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
Gryffin Dreams تقدیم میکند :
تصویر کوچک شده

The God Father

( در سه قسمت ، قسمت پایانی)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
بازیگران :
هرمیون گرنجر--------------هرمیون
گودریک گریفندور---------------گریفندور
کرام---------------------ویکتور
آبرفورث-----------آبر
حاجی-----------------------حاجی
به همکاری:
غصنفر ، فاج ، وگا ، شکبولت ، تانکس ، پروفسور مک گونگال و ... دالاهوف
( بقیه عوامل در قسمت اول ذکر شد )
تهیه کننده : کریچر ( برنده اسکار تهیه کنندگی فیلم)
کارگردان : گودریک گریفندور ( اسکار برای بهترین کار گردانی )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در قسمت قبل دیدید:
( مراجعه شود به قسمتهای قبلی با آرم گریفن دریمز )
و کنون ادامه داستان...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
/// دو ماه بعد - هاگوارتز ///
دوربین گریفندور رو نشون میده که از در کلاس میاد تو ، دوربین میره روی بچه ها...
گریفندور : خب...سلام...
بقیه : سلام پروفسور!
گریفندور چشمش به هرمیون میفته و میگه...
- اوه...دوشیزه گرنجر بالا خره اودید...انگار یکمی دیر شد...
هرمیون : بله پروفسور...سنت انگو جای زیاد خوبی نیست...
گریفندور : این حرفو نزن...من مطمئنم که هیچ کودومتون اینجوری نیستین اما این مثال رو همینجوری میزنم...تا از یه جنبه دیگه نگاهش کنین... نویسنده ای میگه: « انسانها سلامتیشون رو میدن تا ثروت بدست بیارن و بعد مال و ثروتشون رو میدن تا سلامتی از دست رفتشونو باز یابن» اینو گفتم که قدر سلامتی و کسانی که سلامت بخشن رو بدونیم...خب کجا بودیم؟
- صفحه شصت و پنج...
گریفندور : خب شروع میکنیم...
تصویر آروم آروم سیاه میشه و ...

/// همان موقع- دفتر آبر ///
تصویر آبر رو از جلو نشون میده که داره نامه ای رو مینویسه...
آبر : هی...استیو ( غضنفر ) اینو با جغد خودم پست کن...
استیو : بله...حتما...
آبر : در ضمن از دوکهای عسلی شیرینی بگیر...مهمون داریم!
استیو خارج میشه و چند دقیقه بعد شخصی در میزنه...
آبر : بیا تو...
شخص ناشناسی وارد میشه...
آبر : هوووووم...منتظرت بودم...اوضاع خوبه؟
- بله...خیلی!
آبر : خوبه...بشین...کسی ندیدت اومدی اینجا ؟
- نه!
آبر : بهت گفتم که بیای اینجا...باید کاری رو بهت واگذار کنم!
- من کاملا آمادم...
آبر : میدونی که کرام هنوز وزیره...داره برکنار میشه ولی خیلی طول میکشه پس کار تو اینه که به این فرایند سرعت بدی...
- چطوری؟
آبر : میفهمی...عجله نکن...
چند دقیقه بعد استیو با یه بغل شکلات میاد...
آبر : استیو شکلاتا رو بریز رو میز...
دوربین دستهای استیو رو نشون میده که شکلاتها رو میریزه...
ستیو : بفرمایید!
آبر : میتونی بری!!!
استیو : بله حتما...
استیو خارج میشه...
آبر شکلاتا رو زیر و رو میکنه و ییه شکلات که علامت داره رو بر انتخاب میکنه...
آبر : شکلات خوشمزه ایه...مخوصا که...
آب شکلاتو باز میکنه و یه کاغذ از توش میاره بیرون...
آبر : مخصوصا که این کاغذ رمز موفقیت ماست!
- یعنی چی؟
آبر کاغر رو باز میکنه...
آبر : این تو نوشته « حدست درست بود...» بله!!! درست بود...
- چی شد؟
آبر : بهت میگم...ما باید چیز مورد علاقه کرام و نقطه ضعفش رو پیدا میکردیم...بنظر تو چیه؟
- خوب شاید ...
آبر : میدونم که نمیتونی بگی...من حدس زده بودم...هرمیون گرنجر...
- هرمیون! هوووم...جالبه...حالا اینو کی نوشته؟
آبر : یه دوست...عزیزم یه دوست!
- فکر کنم فهمیدم باید چیکار کنم...
آبر : بگیرش!!!

/// همان شب - هاگوارتز - خوابگاه دختران ///
دوربین هرمیون رو روی نخت نشون میده که خوابه خوابه...و غلت میزنه
...شخصی میاد پشت پنجره...پنجره رو با صدای قژژژژ خوفناکی باز میکنه...و میاد تو...
- گریفتمت خانم کوچولو...
شخص چوبدستیشو در میاره و بسیار آروم زیر لب یه چیزی میگه...و باریکه نوری از طلسم بیرون میاد و هرمیون به طرز وحشتناکی یکدفعه از حال میره...
شخص هرمیونو از پنجره به سختی پایین میبره و در تاریکی شب فرار میکنه...

/// صبح فردا - هاگوارتز ///
پروفسور مک گونگال به طرز عجیبی عصبانیه و داد میکشه...
پروفسور : مگه میشه...فیلچ...یعنی هرکی میتونه وارد هاگوارتز و سالن عمومی من بشه...و یکی از دانش آموزام رو مثل آبنبات ببره؟!!!!!
فیلچ : ولی پروفسور...
مک گونگال : آخه نداریم...
گریفندور بسرعت وارد میشه و عصبانی تر از مک گونگال و میگه...
- این چه مسخره بازییه...تمومش کنین...من 3 ساعته دام تمام محله های جادوگر نشین بریتانیا رو میگردم ، آلبوس هنوز داره میگرده...یعنی چی...آب شده رفته تو زمین...
ناگهان گودریک آروم میشه و میگه...
- فک...فکر کنم فهمیدم... کار خودشه...آره کار خودشه...همین بود...نقشه اش...آره...خودشه...
مک گونگال : کار کی؟...
گریفندور در حالی که با عجله دور میشه داد میزنه...
- میفهمی مینروا...میفهمی...انگار دوست داره با خشم گریفندور رو برو بشه...

/// 5 دقیقه بعد - دفتر کرام - وزارت سحر و جادو ///
دوربین کرام رو نشون میده که داره چیزی مینویسه...
تق...تق...تق...
کرام : بفرمایید...در بازه
گریفندور وارد میشه و خیلی با عجله میگه...
- ویکتور پاشو...پاشو بریم...
کرام : چی...چی شده...
گریفندور : هرمیون رو دیشب ساعت 2 دزدیدن...
کرام : چی؟!!!!
گریفندور : هرمیون رو دزدیدن...
کرام : ولی آخه...
گریفندور : من میدونم کجا بردنش...پاشو پسر...پاشو !!!
کرام : شما میدونید؟ چرا گرفتنش؟
گریفندور : تو راه برات میگم...دیر میشه...

/// در راه ///
گریفندور : اونو بخاطر تو گرفتن...که از وزارت بیای بیرون...
کرام : من؟! بخاطر من؟
گریفندور :تقصیر تو نیست...ما مسئول افکار دیگران نیستیم!
کرام : ولی مسئول خودمون و نزدیکانمون که هستیم!
گریفندور : پس بجنب...دیر میشه ها !!!

/// ده دقیقه بعد - هاگزمید - مغازه آبر ///
کرام : اینجا؟!
گریفندور : آره اینجا...درش بازه...آبر...آبر!!!
کرام درو با احتیاط باز میکنه...
کرام : انگار کسی نیست...
گریفندور : همیشه دنبال علامت باش نه اصل مطلب...
گریفندور به سمت میزمیره...و یه کاغذ پیدا میکنه...
گریفندور : یه آدرسه...نوشته : « G . H ای کسی که میدونم میای ، بخونش!»
میدونسته یکی میاد و اون کس من بودم...وایسا...د...درسته...Godric's Hollow...راه بیفت بریم...
کرام : مطمئنید اونجاس؟
گریفندور : آبر اونجا یه خونه داره و فقط من میدونستم...رفته اونجا...

/// 20 دقیقه بعد - دره گودریک ///
دوربین کرام و گریفندور رو تو دره نشون میده...که دارن باسرعت میرن...
کرام : پس کجاس؟
گریفندور : جلوتره...خیلی مخفیه...من به همه محله های جادوگر نشین رفتم اینجام اومدم ولی اصلا حواسم نبود...آهان رسیدیم...
کرام : اینجا که پیزی نیست!
گریفندور به سوراخی در کف زمین اشاره میکنه و میگه...
- برو توش...
کرام : اونجا؟!
گریفندور : گفتم که خیلی مخفیه!
کرام و گریفندور داخل سوراخ میشن یه راهرو بزرگ زیر زمینی رو طی میکنن و میرسن به یه در بزرگ...در خود به خود باز میشه و صدایی از انتهای سالن میاد...
آبر : بیا تو گودریک...منتظرت بودم...
گریفندور : میدونستم ، آبر...هرمیون کجاس...؟
آبر : اگه دیر بجنبین میره پیش خدا...
کرام : نـــــه!!!
آبر : به به...جناب معاون!!! چطوری...اومدی دنبالش نه؟! بیاین تو!!!
گریفندور : ویکتور...آروم میریم...
اونا آروم از در میرن تو...آبر روی بلندی ایستاده و چوبدستیشو بسمت هرماینی گرفته...
کرام هم به سرعت چوبدستیشو در میاره...
آبر : اووو !!! آقا چوبدستی در میاره...ترسیدی؟!
گریفندور : ویکتور بزار تو ردات! درش نیار...
آبر : هرماینی سالمه و فقط به تو امید داره...ویکتور...
کرام : من...من هرکاری که بخوای میکنم...همین الان استعفا میدم...
گریفندور : ویکتور!!!
آبر : از کجا بدونم؟ هان؟ اوه راستی یادم دفت دوستامو معرفی کنم!
ده جادوگر از مخفیگاه هاشون میان بیرون و آبر رو اسکورت میکنن...
آبر : فکر فرار نکنین...
کرام : بهت قول میدم...آبر...قول...
آبر : هووووم....شما قول هم میدین؟!
آبر هرمیون رو میکشه و چوبدستی رو صاف میگیره رو سرش...
آبر : هنوزم میخوای قول الکی بدی؟!
یهو هرمیون به آبر لگد میزنه و به زور خودشو از چنگش در میاره و به سمت گریفندور میدوه...
آبر : بزنینش!!!
ده طلسم سرخ قوی به سمت هرمیون میرن...
کرام : نــــــــــه!!!
گریفندور چوبدستیشو حرکت سریع میده و طلسم قدرتمندی درست میکنه و ده تا طلسم رو منحرف میکنه...
آبر : بی عرضه ها... خودم میگیرمش...
آبر یه پرتوی طلایی به سمت هرمیون میفرسته که داره میدوه و کرام ناگهان خودشو پرت میکنه...جلوی طلسم...
گریفندور : نه!!!
هرمیون : ویکتور!!!
کرام روی زمین میافته و خون از دهن و سرش به شدت جاری میشه!!!
دوربین صورت گریفندور رو نشون میده که سرخ شده و از عصبانیت داره میجوشه...یهو حمله ور میشه...و طلسمها به طرفش میان....و اون همه رو منحرف میکنه...
گودریک با یه طلسم قوی 7 تاشون رو بیخوش میکنه...هرمیون چوبدستی یکیشون رو برمیداره...
یکی از محافظا از پشت به گودریک حمله میکنه...و میگه...
- آوادا...
هرمیون : پتریفیکوس توتالوس!
دوتا از محافظا فرار میکنن و دوربین گریفندور رو مقابل آبر نشون میده!!!
گریفندو : نکنه ترسیدی؟
آبر : کجای تو ترسناکه؟ فکر میکنی بیهوش کردن اون بی عرضه ها کاری داره؟
آبر یهو میزنه زیر پای گریفندور و فرار میکنه...
هرمیون : فرار کرد!
گریفندور به سرعت برمیگرده و میگه...
- فلورینچ !
طلسم به آبر میخوره ، آبر پرت میشه تو دیوار و بیهوش میشه!!!
تصویر کم کم سیاه میشه و فقط صدای گودریک میاد...اصلا تصویر نداره...
« میدونی هرماینی...حس میکردم خیلی تنهام...هیچکس رو ندارم... واقعا بی انگیزه بودم...تا اینکه تصمیم گرفتن کسی رو به فرزند خوندگی قبول کنم... و تو رو رو ویلچر دیدم گفتم کی بهتر از تو در ضمن میدونستم که ویکتور مشکل مالی داره... اما وقتی اون لعنتی تو رو گرفت تما قوا مو برای پس گرفتنت بکار بردم...من و تو شبیه همیم...تو تو دنیای جادویی هیچکسی رو غیر از کرام نداری...منم هیچ کس رو ندارم...»
تصویر روشن میشه...

/// دو هفته بعد - ستاد مکزی آسلام - وزارت ///
حاجی : هووووم...که اینطور...اتفاقا دورگه هایی مثل هرماینی نیاز به سرپرست جادویی دارن... کار خوبی میکنی گودریک...
گودریک : بله...خودمم از تنهایی در میام...
حاجی : امضا کن!!! حالا شد...شما پدر خوانده هرماینی گرنجر هستید! مبارکه!

/// ده دقیقه بعد هاگزمید ///
هرمیون : خب ویکتور حالا نوبت منه که ویلچر حل بدم...
گودریک : راست میگه...راستی...هیچی فراموشش کن!
ـــــــــــــــــــThe End ـــــــــــــــــــــــــــ
با تشکر از :
ستاد مرکزی آسلام
وزارت سحر و جادو
بیمارستان سنت مانگو
جاسم آچار فرانسه
آبرفورث عزیز برای قبول نقش منفی
وتمام عزیزانی که مارا در ساختن این فیلم یاری کردند...
---------------------
زمستان 83
--------------------
البته باید بگم من واقعا با هرمیون صحبت کردم و اون فرزند خونده من شد میتونید توی ستاد مرکزی آسلام ببینید... تو پیام امروز هم اعلام میکنم...


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۸۳



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۲۶ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴
از سبد رخت چرکا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
تبلیغ بازرگانی:
+++بیگانه توی دفترش تو هالی ویزارد نشسته و داره عکس غریبه و 4 تا بچه اش رو نگاه می کنه که یه دفعه تلفن زنگ می زنه...
صدای غریبه:پسرت گفته بابا!
بیگانه با سرعت به سمت خونه حرکت می کنه
+++در منزل بیگانه: (همه چشم به دهان گل پسر بیگانه دوخته اند!)
بیگانه:پسرم بگو بابا!
-:ماما!
بیگانه پکر روی صندلی می شینه و کرام(در نقش بابابزرگ!) اونو دلداری میده که یه دفعه...
_:بابا!
بیگانه و کرام به سمت گهواره هجوم می برند...اما کودک غرق در خواب است!
توجه بیگانه به دوربین غریبه جلب می شه! کودک شیرین زبان "بابا" را صدا می زند!

+++بیگانه دائما داره فیلم رو عقب جلو میکنه...


+++++زندگی دگمه بازگشت ندارد!!!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ناظر شهر لندن :3 هپلی عزیز
ما اینجا چیزی به عنوان پیام بازرگانی نداریم...چون اینجا ((هالی ویزارد)) برای ساخت فیلم هستش نه چیز دیگر....هر گونه پیام بازرگانی پاک خواهد شد
دوست تو کرام


ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۲۲ ۷:۱۳:۲۷

که ما عاشق شدیم چرک و کثافت......و ما را تو مکن از آن ندامت
که گرچه غرق در چرک و کثیفیم......ما ها دارنده قلبی ضعیفیم


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۵۳ جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
خوب
من اول تشکر کنم از همه شماها که اینجا تشریف میارید
چه اونایی که برای دیدن فیلمها میان و چه اونایی که برای نوشتن فیلم

طبق گفته قبلیم
مدیران سایت به من پیام زدن که سعی کن سطح هالی ویزارد مثل سابق بشه
منم به دنبال اینم که سطحش بره بالا
در نتیجه
سیستم امتیاز بندی به فیلمها توسط شخص بنده یا کریچر اجرا میشه
نمرات از یک تا پنجه.......اگه فیلمی کمتر از 1.5 نمره بیاره...اون فیلم پاک میشه((در این رابطه با کریچر هماهنگی میکنم))
امیدوارم باعث ناراحتیتون نشه!!!!!

من واقعا از نوشته هپلی 3 شگفتزده شدم....خیلی مستعده...باز هم سعی کن بنویسی...و سعی کن ایده هاتو خلاقانه تر بنویسی

در مرود لوگو ها فقط لوگوی اسنیپ عزیزم آمادست

تصویر کوچک شده

همزاد و هرمیون عزیز نیز درخواست لوگو کردن
من باید چند مورد متذکر شم
تمام کسایی که صاحب لوگو هستن((جز کریچر و گریفندور)) همه از اعضای با سابقه سایتن....در نتیجه اگه من با ساخت لوگو برای کسی مخالفت میکنم به این معنی نیست که خوب نمینویسه...بلکه منظورم اینکه بیشتر بنویسه و منو مجاب کنه تا به گروه حرفه ای ها بپیونده

خب هرمیون از اعضای قدیمیه ولی سعی کنه بیشتر فعالیت کنه چون تا حالا فقط یک فیلم و یک پشت صحنه ساخته...همزاد هم دارای یک سریال جذاب هست ولی اونم سعی کنه فیلماشو بیشتر کنه
امیدوارم هیچکدوم از این دو عزیز رو ناراحت نکرده باشم
دوستدار همه شما
کرام


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۳



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۲۶ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴
از سبد رخت چرکا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
عملیات ناممکن(قسمت دوم)
فیلمی از 3 هپلی
با شرکت:
کرام
آبرفورث
بلاتریکس
و با هنرمندی:بیگانه


کرام:ما توی این عملیات یکی از بهترین افرادموند برای مدتی کوتاه از دست دادیم این ماجرا دیگه تکرار نخواهد شد.متوجهین؟
آبرفورٍ: بله فرمانده.کاملا!
-:خوبه...می خوام راس ساعت 4 فردا-به محض مرخص شدن سرهنگ بیگانکی- عازم منطقه عملیات بشیم...دوس دارم جند نفر هم در اطراف منطقه عملیات باشن تا اگه مشکلی ایجاد شد،با علامت من،تکرار میکنم فقط با علامتمن به کمکمون بیاید.در غیر این صورت همه چیز بر باد میره...همه جیز!
_بله فرمانده
-:ساعت 10 صبح امروز در یک جلسه فوق سری در مورد چگونگی عملیات بحث می کنیم.باید حتما شرکت کنید و دقت کنید هیچ کس،هیچ کس نباید مزاحممون بشه
++++++++++فردای همان روز،ساعت 4، منطقه عملیات
کرام:بسیار خوب.این دفعه با هم میریم.سرهنک بیگانکی،مطمئنی که کاملا خوبی؟
-:آره!
آبرفورث:ولی ما چه قدر وقت دا.....
صدای بلا:کرام،بیخودی خودتو افرادتو تو دردسر ننداز!سعی کن از اینآخرین دقایق زندگیت لذت ببری!چون تا یک ساعت دیگه تو و کالیفرنیا رو هوایین!
بیگانه:خداحافظ کرام!
کرام:ما مقاومت می کنیم،بلا!حالا می بینی!
بیگانه:کرررااااام.....تا حالا کالیفرنیا دیدی؟
کرام: ما الان تو کالیفرنیاییم!
بیگانه: پس این خانومه چی می گه؟
کرام:می گه همه این ایالت و ما با هم می میریم!!!
-:آهههها
+++++++++++باز هم منطقه عملیات
کرام در حالی که تند تند با کیبورد تایپ می کنه یه دفعه لپ تاپ بوق می زنه و 12 تا نقطه قرمز و 1 نقطه زرد کمرنگ روی صفحه ظاهر می شه
کرام:توی این ساختمون 12 تا بمب فعال کار گذاشته شده که آماده انفجارن.یه نقطه دیگه هم هست که به احتمال زیاد غیر فعاله و یا خنثی شده
در هر حال کار ما پیدا کردن این 12 تا بمب و همچنین CDمورد نظرمونه...من و سرهنگ بیگانکی دنبال سی.دی می گردیم.شما هم بمب ها رو خنثی می کنید تا ما برگردیم.شاید هم بتونیم کمکتون کنیم
آبرفورث:و برای همه اینها یک ساعت-کمتر- کفاف میده؟
کرام: مجبوریم سرهنگ.باید همه سعی مونو بکنیم...بیاین بریم سرهنگ بیگانکی!
++++++++++کرام و بیگانه در زیر زمین:
آب از سقف چکه می کنه...صدای برخورد آب با زمین اکو داره...هواسرده!
بیگانه: کرام!من سردمه!
کرام: از اول بهت گفتم لباس گرم بپوشی.اگه نپوشیدی تقصیر خودته!
بیگانه: چرا پوشیدم.ولی دیدی چند نفر پشت در جمع شده بودن؟ طرفدارامو می گم!همه لباسامو پرت کردم برای اونا!
کرام: من نباید عصبانی بشم...
بیگانه: چه قدر این زیر می مونیم؟
کرام: نمی دونم.تا هر وقت پیدا بشه. می تونی حرف نزنی؟
++++در آخرین طبقه ساختمان مخروبه
آبرفورث هر 12 بمب رو پیدا کرده...
آبرفورث در بی سیم:فر مانده بمب ها رو پیدا کردم!
کرام با صدای خش خشی: خوبه!سریع مشخصات ظاهری رو به من اطلاع بده!
آبرفورث:رشته های بلند قرمز به طول 10-12 سانتی متر و قطر 1-2 سانتی متر...
کرام: اینا بمب شیمیایی اند؟
آبرفورث: نه فرمانده! دینامیتن!
کرام:باشه!پس یریع خنثی شون کن.
-:چه طوری؟
-: نمی دونم. مواد منفجره شونو خالی کن!
بیگانه: هی کرام!اینی که اینجاس رو برای یادگاری بردارم؟
کرام:این سی دیه!
ابر فورث : پیداشد؟
کرام و بیگانه:آره!
+++++++++++
آبر فورث در حالی که پیچ گوشتی لای دندوناشه عرق کرده....کرام و بیگانه هم دارن آبر فورث رو نگاه می کنن.
آبرفورث: آخرین بمب هم خنثی شد فرمانده! فقط یه تمت ساعتی مون.....
کرام: چی شد؟ حالتون خوبه؟
آبرفورث: فرمانده! فقط 4 دقیقه به خنثی شدن این بمب مونه.این همونیه که زرد بود!
کرام در حال نعره زدن:بدویین!!!
++++همه به طرف موتورها می دون.کرام و آبرفورث و بیگانه با هم می پرن روی دو تا موتور...بیگانه از اون ور موتور کرام می یفته!!!
کرام: یالا دستتو بده به من سوار شو!
بیگانه سوار می شه
آبرفورث:فرمانده!سریع راه بیفتید!الان منفجر می شه!
++++++نمای خانه از دور:خانه منفچر می شود!و دو تا موتور از توی آتیش می پرن بیرون!!! یکی از موتورها که دو تا سوار داشته تک چرخ می زنه و یکی تز سوارها از پشت موتور می یفته!هر دو موتور وایمیستن و از موتورها پیاده میشن و سوار دوم رو بلند می کنن و به طرف سنت مانگو حرکت می کنن تا مجروح رو به اورژانس برسونن!!!
+++++++++در سنت مانگو...بیگانه روی تخت.
بلا در لباس پرستاری به بیگانه:حالت خوبه پسرم؟ یه شربت خوشمزه برات آوردم!
بیگانهک هی کرام! من این صدا رو میشناسم! این همونیه که قرار بود ما رو ببره ه.اپیما سواری!
کرام:چی؟ بگیرینش!
بلا دستگیر میشود!!!
چند تا مامور بلا رو به یه ماشینپلیس سیاه می کوبن! کرام داره نگاه می کنه....
بلا: بر می گردم کرام..همون طور که تو برگشتی!

پایان
با تشکر از :
سازمان امراض و سوانح جادویی سنت مانگو
خانواده محترم عظیمی
و هری پاتر برای قرض دادن سیم سرورشون به عنوان سیمهای بمب!!!


که ما عاشق شدیم چرک و کثافت......و ما را تو مکن از آن ندامت
که گرچه غرق در چرک و کثیفیم......ما ها دارنده قلبی ضعیفیم


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
خوب بعد از چند روز دوباره نقد
اول فیلممورتال کرام از اونجایی که فیلم کامل نیست نمیشه در بارش نظر داد پس فقط تا اینجا این رو بگم که قصه ی فیلم فوق العاده هست و کشش خوبی داره
یک چیز دیگه هم اینه که شخصیت ها خیلی زیاده و اگه اونایی که نقششون خیلی کمه رو تو تیراژ اول ننویسی بهتره
و در آخر این گیلدی هم خیلی تابلو بوده باید اونجا که هری وسایلش رو تو آب میریزه یک عکس العملی نشون بده و هری رو بزنه بعد ا هم دوست شن نه این که با خودش بگه عجب پسر با صفایی وسایلم رو هوشت کرد برم باهاش رفاقت کنم
بیگانه فکر کنم اگه اون فیلمایی که ساختی و گفتی پوچ شد رو بزنی همه خوششون می یاد این اصلا مهم نیست که یکی شخصیت غریه رو ورداشته چون اصلا همه میدونن شخصیتش وجود خارجی نداره که کسی اون رو بگیره
دیگه این که شعره درستش اینه
هنگام تنگ دستي، در عيش نوش و مستي/ كين كيمياي هستي ، قارون كند گدا را
منم خیلی ها رو دیدم که این حرفهای پوچ رو میزنن عراق همه چیز رو به مانشون داد نشون داد که چی در انتظارمونه ولی بازم بعضی ها......
خوب من که خیلی نا راحت شدم دیدم داری میری امیدوارم همیشه موفق باشی
_________________________________________________-
در مورد فیلم گودریکم منتظرم تموم بشه تا کلی همه چیز رو بگم فیلم خودمم که من نباید در موردش حرف بزنم


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۳

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
استديو شماره ي 11
كرام: شروع كنين بريم رو آنتن!
هرميون: سه دو يك!
كرام: بله بينندگان عزيز در خدمتتون هستيم با ويژه برنامه ي روز نيكو كاري در بيست اسفند ماه امسال، من و همكارم...
آبرفورث: آبرفورث كه البته دوستاي نزديك به من مي گن آبرفورث قهرما...
كرام: بله! خوب ما سعي مي كنيم كه يه صورت زنده براي شما گزارش هايي از سرتاسر ميهن اسلامي پخش كنيم كه شما هم از چند وچون كار ها باخبر بشيم! گويا ارتباطي داريم با همكارم آقاي مرلين در ميدان ونك،
آقاي مرلين صداي من رو داريد؟
مرلين: بله ويكتور جان من مرلين هستم از ميدان ونك، در خدمت شما هستم!
كرام: مرلين جان از حال و هواي اون جا بگو!
آبرفورث: بعله از حال و هواي اونجا بگو!
كرام: من هم همين رو گفتم!
مرلين: بله؟
كرام: هيچي!
مرلين: پس اگه سوالي ندارين من به سراغ اين آقا كوچولو برم!
كرام:برو!
مرلين: خوب پسر گلم، شما براي چي اومدي اين جا؟
پسر بچه: اومدم كه به همنوع هام كمك كنم!
مرلين: خوب اين ها كي اند!
پسر بچه: دكتر! ما انسان هستيم پس همنوع ها مون هم انسان اند!
مرلين: .... خوب ما اينجا يه پيرزن رو داريم كه اومده كمك كنه! ننه بيا جلو ببينم!
پير زن: ننه هفت جد و آبادته! پيرزن هم خودتي...

كرام: خوب بله يه مشكلي توي ارتباطمون با مرلين پيش اومد، قبل از اينكه بريم به ميدان تجريش يه متني هست كه آبرفورث مي خونه!
آبرفورث: هنگام تنگ دستي، در عيش كوش و مستي/ كين كيمياي هستي ، قارون كند گدا را!

كرام: خوب اين چه ربطي داشت؟ اين همه گير دادي من يه شعر بخونم، اين بود؟

آبرفورث: اون شعره كه ديشب خوندم خوبه كه مي گفت: گر دست فتاده اي بگيري مردي! / ....

كرام: ..... بعله همكارم شوخي مي كنن ! مثل اينكه ارتباطمون با ميدان تجريش و آقاي بيگانه برقرار شده! بيگي جان سلام!

بيگانه: من بيگانه هستم از ميرداماد،

كرام: ميرداماد؟ براي چي رفتي اونجا؟ مگه نگفتم برو تجريش!

بيگانه: من رفتم مغازه ها بسته بود!

كرام: تو به مغازه چي كار داري؟ بهت گفتم برو گذارش بگير! الان كجايي؟

بيگانه: تجريش!

كرام: مگه نگفتي كه من ميرداماد ام! اين چرا حرس ميده؟ من مي كشم تورو، آدمت مي كنم! مگه نياي اينجا! يه گزارش ارسال كن همين الان!

بيگانه: بله من الان در ميدان تجريش هستم و سيل مردم رو مي بينم كه به سمت قسمتي كه هدايا رو تحويل مي گيرن حجوم مي آرن، آقاي كرام من وقتي كه اين مردم رو مي بينم به خودم افتخار مي كنم از كوچيك و بزرگ مرد و زن بچه و مسن همه هستن اينجا يه آقايي رو مي بينم كه دست كرده و از توي صندوق داره پول برمي داره، من واقعا شگفت زده مي شم!

كرام: كودن! داره دزدي مي كنه! اي خدا، من چه غلطي كردم!

بيگانه: بعله ، همون طور كه شما گفتين حتي آدم هاي كودن هم اينجا هستن! خوب من از اين آقا يه سوال دارم، شما بيا جلو! شما! آره اون پيراهن بنفشه! آره! بيا عزيزم! آقا پا تون رو از رو سيم بردارين!

پسر بچه: من سلام مي كنم خدمت همه ي بر و بچه هاي محل! يه چيزي مي خواستم بگم كه آقا اين دم عيدي سراغ ترقه نرين من خودم پارسال يه ترقه بقل پاي خودم زدم الان هر دوتا گوشم نا شنوا شده! آقا بگين نرن سراغ ترقه! بد چيزيه آقا!

بيگانه: بعله ممنون!

كرام: آبرفورث اين آبروي منو برد! خفه اش كن!

بيگانه: بله حالا اين جا من آقايي رو مي بينم كه باز دوباره دست كرده توي صندوق، شايد اين دهمين بار باشه كه من ايشون رو مي بينم، واقعا اين سخاوت هيچ جاي دنيا پيدا نمي شه! خوب اينجا خانمي هست كه با بچه اش اومد ه اينجا! سلام خانوم بفرماييد كه شما چند تا بچه دارين!

كرام: اين چرا اينطوري مي كنه، آخه به توچه!

خانوم: من بيست و هفت تا بچه دارم و امسال نذر كردم كه اگه اين آخري هم پسر شد بيام و بيست و هفت هزار تومان بدم براي مستمند ها!

بيگانه: بله ممنون! من يه نوشته اي آماده كرده بودم كه اگه اجازه بدين بخونم!

آبرفورث: بخون بيگانه جان!

كرام: ديوانه اي؟ براي چي گفتي بخونه؟ ما يه غلطي كرديم يه برنامه ي زنده اجرا كرديم ها!

بيگانه: رو به سخنم با توست! با تو اي غريبه!

آبرفورث: ويكتو كجا مي ري؟

كرام: مي رم اين رو خفه كنم بيام!

بيگانه: اي غريبه، اين چندمين بار است كه صدايت مي كنم، گويي به خوابي عميق رفته اي! گويي نمي داني كه كيستي! بگذار معرفي ات كنم! تا ديگر غريبه نباشي! تو زاده ي رستمي، تو از تبار آرشي، تو آن هستي كه به غيرتش دنيا را يه تپيدن واداشتي، بگذار به تو بگويم، تو آن هستي كه بي تكلف به پاي صندوق راي مي آيي رايت مهم نيست ، حضورت را مي ستايم، تو آن هستي كه بي ريا به ياري بم شتافتي، تو آن هستي كه جنگيدي، تو آن هستي كه سكوي پروازت مين هاي جنگي بود، تو آن هستي كه آوند هاي تنفست را به عشق كسي به كسي دادي، تو آن هستي كه براي راحتي ديگران رفتي، بيدار شو، اين سيلي ها را براي هشياري مي زنم، هشيار شو، چرا از خودت نمي پرسي كه چرا من اين قدر متاثر ام؟ چرا همه روي من تاثير ميذارن و من هم بدون فكر اون رو الگو مي گيرم؟ اينكه يه مدل غربي كه حتي نمي تونه درست حرف بزنه تو روز چه غلطي مي كنه ، مگه اهميتي داره؟ مگه مهمه كه مدل لباس اين هفته چيه؟ مگه چند درصد از همسن و سال هاي خارجي ي تو، كه به قول خودت متمدن اند، دنبال مد مي گردن؟ يه كم فكر كن، اجداد تو كسايي بودن كه مي توني بهش افتخار كني، تاريخ تو دنيا رو مبهوت كرده، يه تمدن حداكثر دويست ساله چقدر عمق داره كه اين قدر تو عمق و جودت نفوذ داره؟ چرا لج نمي كني؟ چرا وقتي به زور دارن يه چيز هايي به خوردت مي دن مقاومت نمي كني؟ آره مقاومت مال الان نيست، بگير ببين مشكل هاي سطحي كجاست پتكش كن بكوب توي سرش تا آوار شه روي سر همه، مگه نخوندي كه توي لندن، پايتخت اروپا يك هفته چند كلاس تو اتوبوس برگذار مي شه، چرا همون آدم خوب هايي كه مي گي نمي آن اعتراض كنن، مي دوني چرا؟ چون چرچيل ميگه:" وقتي دولت تو خونه نيست ازش حمايت كنين، ولي وقتي كه توي خونه است امانش ندين!" مگه ده برابر اين ترافيك توي شهر هاي اون ها نيست، چرا فقط ما غر مي زنيم؟مگه بيكاري تو آلمان رو خبر نداري؟ مگه 80 ميليون فقير(زير خط فقر) تو آمريكا نيست؟ چرا اون لباسي كه روش نوشته " د بست فشنبل" فرقي با اوني كه نوشته " بهترين مد" فرقي مي كنه؟ همون آقا خوب ها و آقا مهم هايي كه ازش مي گي، بنظرت ممكنه كاري برات بكنن؟ همون آقا كروات زده هايي كه بجز نفع ملي به چيز ديگه فكر نمي كنن، تازه اين كه خوبه ما به نفع ملي هم فكر نمي كنيم، فقط شخصي، ! كاري ندارم اون آقا ها دنبال چي هستن، به فرض قراره بيان برامون خوشبختي بيارن، آره ديگه چون اون ها خوش بختن(80 ميليون يادت نره)، يه سوال اگه اون ها خوب، چرا عراق اينطوريه؟ مي دوني مي خوام اون غيرت خوابيده ات رو بيدار كنم، اين كه مادر هاتون رو از آغوش پدارنتون ببرن ، فقط ببرن، كاري نكنن، حاضر مي شي؟ اون وقته كه فرياد مي زني، ولي بقه هم مثل حالاي تو كه مي گي: "مگه با چند نفر اين كار رو كردن، توي جمعيت كل مهم نيست، جنگ ديگه" آره جنگه، ولي پدر هامون هم جنگيدن، پدر هامون هم از اين كار ها كردن؟ اين هيچي، به قول تو جنگه، به فرض اون ها خوب، چون ما نبايد دنبال سلاح كشتار جمعي باشيم، فعاليت هسته اي ممنوع، خوب اين قبول، ولي اسرائيل كه رسما اون همه بمب داره چي؟ ..... حالا تو بشين بگو: "خوب مي دوني ما هم نبايد دنبال فعاليت هسته اي باشيم اگه امتياز بديم درست مي شه" امتياز، اين كتاب هاي تاريخ كه تو مدرسه خوندي براي چي بوده؟ تا حالا كدوم وعده شون عملي بوده كه اين باشه؟ اگه هم تاحالا به ما حمله نشده يه دليل داره، اون هم اين كه ما به اسرائيل نزديك هستيم، به عروسك نازي كه داخلش لجنه، اگه ما رو بزنه ما هم عروسكش رو مي شكونيم، و اين هم بدون كه اون تموم شد كه مي گفتن: " به خاطر اين جوون هاست كه حمله نمي كنن" كدوم جوون؟ همون كه براي ولنتاين يه عمر گذشته اش رو مي فروشه؟ همون كه با اون وضعي كه تو خيابون مي آد آدم ياد يه عده ..... مي دوني براي چي دارم بهت سيلي مي زنم؟ براي اينكه ديدم، يه صحنه هايي ازت ديدم كه عجيب بود، يه كار هايي مي كني كه يادم نمي ره كه كي هستي! پاشو مث يه ايراني دفاع كن، از سلاحشون بر عليه خودشون، مي دوني چي مي گم! اين بار رو تو لج كن! اين بار مقاومت كن!

كرام: .... مثل اينكه ارتباطمون قطع شد، ما سعي مي كنيم كه ارتباط رو دوباره وصل كنيم، شما پيام بازرگاني ببينيد ما در خدمت شما هستيم!

پايان

/////// توضيح:
خوب ديگه من جدي جدي رفتني شدم، اين بار ديگه دست خودم نيست كه برگردم، 25 ام اسفند من براي هميشه از سايت مي رم، اين فيلم هم شايد آخرين فيلم من باشه! براي مطالب بالا هم كه گفتم، اگه كسي انتقادي داره بگه من جواب مي دم ولي با پيام شخصي، اين وسط پست نزنه ...


بيگانه: ويكتور؟! ويكتور؟!

كرام: بله بيگي جان ارتباط برقرار شد!

بيگانه: خوب من دوباره هم اين آقاي خيري كه از صبح پا به پاي من و همكار هام ايستاده و همواره پول داخل صندوق مي ريزه رو ديدم! و حالا مي خوام مصاحبه اي باحاش داشته باشم!

كرام: بيگااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااانه



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۹:۰۱ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
و اينک شاهکار ديگري از ويکتور کرام
اولين سريال حرفه اي هالي ويزارد!!!

مرتال کامبت!!!
قسمت اول بخش اول

پيشکشي از سوي:

تصویر کوچک شده

با شرکت:
حاجي در نقش شانگ تسونگ!!!
ابرفورث در نقش لرد ريدن!!!
هري در نقش ليوکانگ!!!
نميد درنقش کيتانا!!!
همزاد در نقش داداش ليو کانگ!!!
گيلدي در نقش جاني کيج!!!
کينگي در نقش جکس!!!
جيني در نقش سونيا!!!
مرلين در نقش البر گاد!!!
ولدمورت((سعيد))در نقش شائوکوآن!!!
سوسک در نقش اسکارپيون!!!
دالاهوف در نقش ساب زيرو!!!
گراپي در نقش گورو!!!
چو در نقش جيد!!!
فلور در نقش سيندل!!!
کريچر در نقش رين((خيلي نقشش کوتاهه))!!!
کالين در نقش کابال!!!(اصلا به نقشش نميخوره!!!)
دنيس در نقش سايراکس!!!
ماندانگاس در نقش اسموک!!!
کرام در نقش داداش ساب زيرو!!!
بيگانه در نقش؟؟؟!!!

تهيه کننده:midway کمپاني
تدارکات:نمامي گيم نتهاي شهر لندن!!!
آهنگساز:ابرفورث
جلوه هاي ويژه:دارک لرد و سالازار!!!
------------------------------------------
هري داره خواب ميبينه....نبرديه بين داداشش ،همزاد!!! و حاجي دارک لرد
در اين نبرد دارک لرد به راحتي پيروز ميشه
دارک لرد رو به هري:تو بعدي هستي کله زخمي!!!...سپس روشو به همزاد ميکنه و ميگه:جان و روحت مال منه!!!
صداي فرياد همزاد مياد و صفحه سياه ميشه
-----
هري از خواب ميپره...عرق تمامي اندامهاي بدنشو پوشانده بود....بلند ميشه و به نامه اي که ديروز به خانه اش رسيده بود خيره ميشه
در نامه نوشته شده بود:عله!!!...کجايي که همزادتو کشتن!!((تريپ فيلم قيصر خوانده شود))...زود برگرد خونه...دوستدارت پدر بزرگ!!!
-----
صحنه سياه ميشه و دوباره برميگرده....گيلدي با چند نفر مشغول کاراته بازيه و همه اونا رو شکست ميده
ولي آخرين نفر خيلي سمج بوده...آخر سر گيلدي ميگه:پسر!!!...بايد بيفتي اونجا!!!!
يارو خودشو پرت ميکنه همون جا!!!...گيلدي يه نفس به ساحره بغل دستش ميده :bigkiss:
کارگردان:کات
گيلدي:من ديگه بازي نميکنم!!...يه عده آدم کله پوکو اوردي فيلم بازي کنن!!!
کارگردان:گيلدي جون دوست دارم...اميد من توئي...فقط به خاطر توئه که اين فيلم فروش داره!!!...با هاشون راه بيا
گيلدي:هوممک؟مايه رو ببر بالا!!!
کارگردان:باشه!!!
صدايي مياد.....گيلدي اين آقاهه باهات کارداره
يک پيرمرد پرابهت به گيلدي خيره شده بود....گيلدي طرف اون ميره....
پيرمرد:سلام جوون
گيلدي:سلام پيري....(عينک آفتابيشو ميزنه به چشمش)
پيرمرد:ميبينم کنفوکار ماهري هستي....ميخوام تو يه تورنمنت به نام مرتال کامبت شرکت کني!!!
گيلدي:تا ببينم چي ميشه!!!...مايه خوب داره؟
پيرمرد:اره!!...بيا اينو بگير!!حتما بيا!!اوکي؟
پيرمرد يه نامه رو به گيلدي ميده و ميره....وقتي از گيلدي دور شد..شکلش به حاجي دارک لرد تغيير ميکنه!!!!
----
کينگزلي و جيني به دنبال تبه کاري به اسم مودي هستند
جيني:بدو کينگ!!..بايد اونو بگيريم
کينگزلي:نميشه!!...اون خيلي سريعه!!
جيني:کجاش سريعه؟!!....اون که مي لنگه!!!
کينگزلي:پس چرا ما بهش نميرسيم؟!!!
همينطور در حال تعقيب و گريز بودند که...مودي به يک اتاق فرار ميکنه....آنها نيز وارد اتاق ميشن ميبنن اتاق خاليه!!!
و فقط حاجي دارک لرد توش نشسته!!!.....
جيني:يه خلافکار کثيف اينجا نديد؟
حاجي:نه خواهرم!!!
جيني:اگه بفهميم شما اونو فراري دايد..با ما طرفيد!!
حاجي:به زودي با هم طرف خواهيم شد!!!!
----
هري برميگرده مشهد!!!که پايتخت کونفوي جهانه!!!...و يکراست به طرف خونشون ميره!!!
هري:سلام پدر بزرگ!!!
پدربزرگ:سلام عله خودم!!!...تسليت ميگم غم آخرمون باشه!!!
هري:تسليت براي چي؟از دستش راحت شدم!!!!
پدربزرگ:ساکت!!!...ناسلامتي تو داداشش بودي؟..مگه خبر نداشتي ؟اون خودشو براي تورنمنت آماده ميکرد!!!
هري:خب از اين لحاظ هم خوب شده ديگه!!..به جاش من تو تورنمنت شرکت ميکنم!!!
پدربزرگ:اف بر تو!!!
ناگهان يکي وارد ميشه همه دارن اونو سجده ميکنن...پدربزرگ هري هم سجده ميکنه!!!
هري:اين کيه؟
پدربزرگ:لرد ابر!!...ببخشينش اون جوونه!!!...رفته امريکا!!..زياد تلويزيون ميبينه!!!
ابرفورث:پسر!!.. گفتي هدفت از شرکت در تورنمنت چيه؟
هري:چند نفر رو لت و پار کنم!!!..به تو هم هيچ ربطي نداره!!
پدر بزرگ:با لرد ابرفورث، خداي طوفانها اينطور حرف نزن!!!!
ابرفورث:مهم نيست!!!
هري:اين لرد ابرفورثه؟!!..اين دروغه !!!اگه اين لرده چرا گذاشت داداشمو بکشن؟...مگه اون نبايد از اونا حفاظت کنه!!
ابرفورث:بارها گفتم..بازم ميگم...افراد خودشون مسئول سرنوشت خودشونن!!!....همزاد راه خودشو انتاب کرده بود!!
هري:من باورم نميشه تو لرد باشي!!!...بايد بهم نشون بدي!!!
هري به سمت ابرفورث حمله ور ميشه...ولي اون با يه حرکت هري رو سوسک ميکنه!!!!
هري که ميبينه بدجور خيط شده..ميذاره ميره!!!
پدربزرگ رو به ابرفورث:اون آماده نيست!!!
ابرفورث:ميدونم!!..ولي تنها اميد ما اونه!!..وگرنه زمين نابود ميشه!!!
---
کشتي تورنمنت مرتال کامب در بندر پهلو گرفته تا افراد دعوت شده رو به مکان مسابقات ببره
گيلدي که حدود پنج تا چمدون دستش بوده و نميتونسته اونا رو ببره به يه نفر که داشت رد ميشده پيشنهاد ميده:اگه بار منو ببري اين هزاري مال تو ميشه!!!
از قضا اون نفر هري بوده....هزاري رو با لبخندي مليح ميگيره و همه چمدونها رو پرت ميکنه تو آب!!
گيلدي با خودش ميگه:شانس اوردم نخواستم ازش که ماشينمو پارک کنه!!!!
هري:مقصر خودتي!!!...نميدوني از چه کسي بايد درخواست کني!!!
---
بيشتر افراد دعوت شده سوار شدن....در آخرين لحظه مودي نيز سوار شد و به دنبال او نيز جيني وارد کشتي شد تا اورو دستگير کنه
در راه به گيلدي تنه ميزنه!!....گيلدي و هري هم که با هم دوست شده بودند!!به دنبال جيني ميرن تا ببين چه خبره!!!
در طبقه پايين کشتي به اتاقي ميرسن...ولي از مودي خبري نيست!!و باز حاجي رو اونجا ميبينن
جيني:حالا مطمئن شدم که شما با اون همدستيد!!!
حاجي:نه!!..من با اون همدست نيستم ولي اين کشتي مه و قوانين من در اون حکم فرماست!!...تا بعد از مسابقات کسي حق نداره به ديگري اسيبي برسونه!!
جيني:اين کشتي اصلا براي چي هست؟!!
حاجي:براي تورنمنت مرتال کامبت!!!....مسابقه اي بين مرگ و زندگي
با دست اشاره اي ميکنه...دالاهوف و سوسک ميان تو...ميخوان به اونا حمله کنن که صدايي مياد...
بسسسسسسه
ابرفورث به صورت صاعقه اي وارد ميشه!!!
ابرفورث:طبق قوانين مسابقات تو حق نداري تا قبل از شروع مسابفات با "فانيها" در گير بشي
حاجي تا اينو ميبينه با سوسک و دالاهوف اونا رو ترک ميکنه!!!!
هري:منظور از فانيها((mortal))چيه؟
ابرفورث:اين لقبيه که دنياي بيرون((out world))به شما زميني ها داده!
جيني:اين تورنمت مرتال کامبت چيه؟
ابرفورث:اين تورنمنتيه که هر سال برگزار ميشه...هر سال دريچه دنياي بيرون به دنياي شما باز ميشه....تا نبردي به صورت کنفو بين شما در بگيره
طبق قوانين اگه اونا ده بار متوالي در اين تورنمنت پيروز بشن!!...ميتونن زمينو تصاحب کنن!!!...متاسفانه اونا تا امروز نه پيروزي متوالي دارن...و اگه در مسابقات امسال پيروز شوند حق دارن زمينو تصاحب کنند
جيني:خب..من فکر کنم به راحتي در اين تورنمنت پيروز ميشيم
ابرفورث:اشتباه فکر ميکني!!!...اونا از افراد بسيار زبده اي استفاد ميکنن...تازه در آخر نبرد با حاجي بسيار سخته...مثل اينکه با دهها نفر داري به تنهايي مسابقه ميدي...تنها کسي که ممکنه از پس او براد..عله خودمونه!!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بعضی مدیران از من خواستند همه فیلمها رو اکران نکنم
و اعتقاد دارن سطح فیلمها تنزل پیدا کرده
من هم موافقم.....ااز این به بعد اگه دیدید فیلمتون پاک شد ناراحت نشید لطفا


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۳

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
عنوان : مصائب کرام سه ( در چنگ ادمخوار ) قسمت اول
بازیگران : بیگانه ،کرام، غریبه ،حاجی دارک لرد، کرام ،همزاد
نویسنده : همزاد
تدوین : حاجی دارک لرد


روز 6 مارس ساعت 9 شب

بیگانه ، غریبه ، ایلیمینتور، هیپوتالاموس و … ( بقیه ی بچه های بیگانه ) در خانه :

بیگانه در حال اماده کردن وسایل:

مارمولکم دمبش درازه … مارمولکم دم دراززز … مارمولکم دمبش درازه … مارمولک مار مولک…
غریبه : کجا می خوای بری ؟!!!
بیگانه: سفر تفریحی به جنکل !!
غریبه : کجا ؟؟؟!!!!!!!!!!!!
بیگانه : جنگل !
غریبه : الان ؟!!
بگانه : نه
غریبه : پس کی ؟
بیگانه : وقت گل نی
غریبه : می زنم با زنگ در درب و داقونت می کنم ها
بیگانه :
بیگانه : فردا صبح زود
غریبه : باشه …


صبح روز بعد ( 10 مارس )

بیگانه : من دارم می رم … خدا حافظ
غریبه : خدا حافظ …


بیگانه در جنگل :
گل های باغ رو نچین…از روی پرچین نپر… باهم دیگه دوست باشید …
_ اهووووو اغغغغ خ … ب
بیگانه : کی بود !!!؟
_ کسیتیییییییی !!!!!!؟؟
بیگانه : کی اون جاست !!!!!!!!!!!!!!!!!؟
_ تو کاری که بهت ربطی نداره دخالت نکن!!!
بیگانه : قیافمو ببین چه قدر خوشگلم !!!!!!
_ بیا تو این قار … پشت سرت …



دوستان این داستان ادامه دارد …


شک نکن!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.