هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: پشت پرده وزارت
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱
#11
-خب،بعد از این شوخی بسیار بامزه من میرسیم به قضیه ریاست جمهوری تام...

و برای دومین بار محفل در سکوت فرو رفت...دامبلدور دستی به ریش هایش کشید...
-خب...حالا رسیدیم به قضیه ی ریاست جمهوری تام...

و ملت باز هم در سکوت به نقطه ای که به نظر دهان دامبلدور میامد، خیره شدند.
-خب...قضیه ی ریاست جمهوری تام رو رد کردیم...

ناگهان صدای جیغ جیمز به هوا رفت.
-ما بردیــــــــــــــــــــم !
ملت محفلی: آلبــــــــــــــــــوس.

دامبلدور دوازده دندان باقی مانده در دهانش را در معرض دید قرار داد.
-خب اوشکولا به من چه شما ها اینقدر اوشکولین. خب رئیس جمهور شده دیگه من چی کار کنم؟ برم گیساشو بگیرم از صندلی بکشمش پایین؟

وزارت خانه
-ارباب؟
-هوم؟
-من چیکاره بشم؟
-کروشیو دراکو ! اینم سوال داره؟
-اِ؟ یعنی شما واسه من شغل در نظر گرفته بودین؟
-معلومه! مسئول لای درز دیوارها !
دراکو:



پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱
#12
لرد نگاهی به سرتاسر تالار انداخت.
-شما الان به اینا میگین خوشحال؟؟ اون از ایوان که دارین مشاهده میکنین، اون از بلاتریکس که داره موهاشو شونه میکنه، آخه بلاتریکسی که موهاشو شونه کنه خوشحال محسوب میشه ؟

دامبلدور، با حرکتی انتحاری، حشره ای را در میان ریش هایش غافلگیر کرد.
-نمیدونم چی بگم! فرزندم صبر کن یه مشورتی با جناب خودم بکنم، تا یکی دو ساعت دیگه خبرش رو بهت میدم.

و قبل از اینکه لرد صحبت دیگری بکند از تالار خارج شد؛ لرد تا لحظه ای که در تالار به طور کامل بسته شود صبر کرد و سپس منفجر شد:
-شما ها چه مرگتونه؟ تسترال گازتون زده؟

ایوان در حالی که بر دوش لوسیوس نشسته و مشغول تسترال بازی با او بود گفت:
-تسترال؟؟! لوسیوس کِی منو گاز گرفتی کلک؟؟ مورفین داداش دمت گرم ! خیلی وقت بود یه دل سیر تسترال بازی نکرده بودم. :pashmak:
لرد در ابتدا متوجه ی داستان نشد ولی لحظه ای بعد نگاهی به سر تاسر تالار و مرگخوارانی که هیچ کدام در حالت عادی نبودند انداخت و فریادش به هوا رفت.
-مورفـــــین !!




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
#13
-نــــــــــــــــــــــــــــــــــه

لرد سیاه که بخاطر فریاد گوش خراش آگوستوس شش متر به هوا...نپریده بود بلکه کروشیویی نثارش کرد بود، احساس کرد سرش در مرز منفجر شدن است:
-کروشیو...کروشیو...کروشیــــــو آگوستوس؛ تو اتاق لرد داد میزنی؟ گوش ارباب رو اذیت میکنی؟
-من غلط بکنم ارباب...اما تا صبح منو کروشیو کنین اما اون کاغذ رو نخونین.

لرد که کمی مشکوک شده بود، او را وراندازی کرد:
-چـــــی؟! به ارباب میگی چیکار کنه و چیکار نکنه؟
-نــــه نه ارباب، به جونه سوروس نه. :worry:

و همان لحظه فسفر های مغذش به دادش رسیدند:
-مگه نگفتین سرتون درد میکنه؟ خب اگه الان اونو بخونین به چشمای مبارکتون فشار میاد سردردتون بیشتر میشه هـــــــا! حالا هرطور که مایلین

لرد لحظه ای تأمل کرد.
-آره درسته، حوصله سردرد رو دیگه ندارم.اسکـــــــــــــــــــــــــــــور ! بیا ببینم!

و قلب آگوستوس جایی نزدیک به حلقش شروع به تپیدن کرد، سه روز قبل او اسکور را به آستوریا فروخته بود و باعث شده بود که به شدت تنبیه شود و حالا باورش نمیشد که قرار است زندگیش در دستان او باشد.



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
#14
لرد سیاه همچنان با دهان نیمه باز به دو تخم داخل کالسکه خیره شده بود که صدای جیغ بلاتریکس به هوا برخواست:
-برین پی کارتون ببینم! ارباب میخوان از نخستین احساسات پدر بزرگ شدن لذت ببرن!

لرد با شنیدن فریاد بلاتریکس کمی تکان خورد.
-بلاتریکس یه کروشیو فرو کن تو حلق خودت بعدشم از جلو چشمم ناپدید شو.

بلاتریکس که با حسادت به تخم هایی که لرد سیاه بخاطرشان با او اینچنین صحبت کرده بود، چشم غره میرفت، چوبدستیش را در حلقش فرو کرد و کروشیویی میل کرد و سپس به حالت به اتاق خوابش بازگشت و تا دوساعت بعد فقط صدای شکستن ظرف و ظروف از اتاق خوابش به گوش می رسید؛ لرد سیاه که کم کم روبه کلافه شدن می رفت، روبه آگوستوس گفت:
-بیا برو یه آبنباتی چیزی بذار کف دستش بلکه ساکت شه.

آگوستوس با نگرانی به اتاق بلاتریکس نگاهی انداخت اما اطاعت کرد و لرد سیاه را در حالی که قربان صدقه ی تخم های روی پایش میرفت، تنها گذاشت و سه دقیقه ی بعد با سر و صورت خونی نزد لرد بازگشت:
-ارباب شرمنده اما تاثیری نداشت.

لرد بدون کوچکترین واکنشی گفت:
-برین خوابگاه ایوان رو برای نوه هام آماده کنین. اون منوی مدیریتشم بذارین یه گوشه که نوه هام نبیننش، بدآموزی داره. یه تخت گرم و نرمم برای نجینی همون گوشه کنارای اتاق ارباب بذارین؛ ایوانم امشب رو میتونه توی آزمایشگاهش بخوابه.
ملت:
ایوان:
لرد:



Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ جمعه ۲ دی ۱۳۹۰
#15
آلبوس:
جیمز:
آلبوس:

در طرف دیگر محفل:

ملت سفید که نمیدونستن باید اعتصاب شکنی کنن یا نه هرکدوم مشغول به کاری شده بودن.
مالی ویزلی در همان حال که به طور پنهانی غذایش را میچشید، با اعصاب خوردی مشغول غر زدن بود:
-اه اه...حتی وقتی تو اعتصابیم باید بشورم و بسّابم... شدم مثه یه جن خونگی اه...
-چی؟؟؟شما سفیدا اعتصاب کردین؟

مالی با وحشت به لبخند شیطانی بلاتریکس خیره و در حال هضم مشکل جدیدش شد و در طرف دیگر جیمز نیز مشغول فسفر سوزوندن برای سر هم کردن داستانی برای آلبوس شد.
-ام...عمو مگه نرفته بودی مرلینگاه؟
-جیمز...مگه قراره هر وقت میرم مرلینگاه دو ساعت اونجا بمونم؟
-آها...خب من برم که کلی درس دارم.

جیمز هنوز قدم اولش رو بر نداشته بود که:
-جیمز...تو اتاقم چیکار داشتی؟!
-ام...چیز...راستش..


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲ ۱۷:۰۰:۰۵



Re: پادگان نظامى
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۰
#16
رز، چوبدستی به دست و به شکل ویببره ، کمی لای در اتاق را باز کرد.
-ارباب نیستش.

لرد با حالت یک ابرو انداخته بالا(!) نگاهی به رز کرد.
-خب دختره ی بوقی، برو بیرون و ببین کجاس.

رز با شنیدن حرف لرد، از حالت ویبره خارج و به شکل ویبره حرارتی درامد.
-ارباب...چیز...ناکام از دنیا میرما!

ولی با دیدن چوبدستی لرد که در حال خارج کردن جرقه های قرمز و سبز، از خود بود، به سمت راهرو رفت.
-ارباب هیچی نیس؛ امنه...بیاین!

با دستور لرد، مرگخواران به صف و اینبار پشت سر لرد از اتاق خارج شدند؛ رز جلو تر از بقیه و در نقش تخریبچی گرگینه، از پله ها پایین رفت، که:
-استیوپیفای! ارباب بیهوشش چیز...یعنی... .

لرد رز را به گوشه ای شوت کرده و نگاهی به آخرین پله انداخت و با پیکر بیهوش سوروس اسنیپ که خبر را از بلیز شنیده و به خانه ی گریمولد آمده بود، رو به رو شد.

لرد:
رز:


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۳۰ ۱۴:۳۲:۲۷



Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۰
#17
ارباب... با نهایت شرمندگی و دلتنگی و خیلی چیزای دیگه به خاطر غیبت طولانی مدتم سلام. خواستم برم تو انجمن خودمون فوران احساسات کنم گفتم اول اینجا برای بار سوم اجازه بگیرم بعد...بدون اجازه شما که من پامو اونجا نمیزارم.(ارباب این آخرین فرصتتونه که از شرم خلاص شینا!!!)


1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

ارباب به همین زودی قلب مملو از سیاهیم فراموش شد؟:ybroke:

2. سابقه ی عضویت در محفل؟

تا جایی که یادم میاد نه.

3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

فرقش اینه که ما ارباب رو داریم، که با دنیا عوضش نمیکنیم.

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

کلا مو چیز دست و پا گیریه...منو نمیبینین کلا مو ندارم؟!

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

ارباب دستور بدن، بقیش با ما.

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

میشه کلا منو از داشتن هرگونه احساس و رفتار و غیره با پرنسستون معاف کنین؟؟

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

به خاطر سهولت در انجام کارهاشون از شرشون خلاص شدن.

8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

اربــــــــــاب....فراموش کردین تو این بیست روزه همه خدماتمو؟؟؟؟

9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید:

ریش: مسخرس.

طلسم های ممنوعه: دلم تنگ شده براشون.

الف دال: با اینکه دست و پا گیرن، اما پشتکارشون قابل ستایشه... .


آستوریا, آستوریا, آستوریا!

مدتها بود ارباب با دیدن شخصی اینقدر خوشحال نشده بود!حتی رویش چند تار مو رو در سر مبارکشون حس میکنن.

نجینی و همون میز و صندلیایی که ازشون اطلاع دارین و همچنین تسترالهای مخصوص ارباب بشدت دلتنگ شما شده بودن.

شما برای ورود به خونه خودتون به اجازه احتیاجی ندارین.

خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۲۸ ۲۰:۴۸:۲۵



Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
#18
بلیز جان

حالا با غر زدن اینجا تاپیک های لی باز میشن؟!
انجمن های دیگه و تاپیک های دیگه رو نمیدونم ولی این تاپیک توی انجمن تحت نظارت من زده شده، پس مسئولیتشم با منه؛ اگه لی شخصا مشکلی داره با پیام شخصی بم بگه و منم تا جایی که بتونم رسیدگی می کنم؛ حالام فکر کنم بهتره دیگه بی خیال شین و اگه دوست دارین برن تو استخر لی پست بزنین.
در ضمن از بی ناموسی هم دوری کنین!




Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
#19
همچین بی اطلاع هم نبوده.به من گفته شده بود اما چون برام مشکلی پیش اومده بود که به اینترنت دسترسی نداشتم، نتونستم به لی اطلاع بدم که تاپیکش قفل میشه.
من مسئولیت این موضوع رو به عنوان ناظر به عهده گرفتم.حالام فکر نمیکنم مشکل خاصی داشته باشیم.




Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
#20
زنوفیلیوس عزیز

قفل شدن از طرف مدیرا بوده.نه هیچ ناظر دیگه ای.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.