هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها - فیلمی جدید از رولینگ
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
#11
خب راستش رو بخواااید به پای هری پاتر که اصلا نمی رسید.......
اما به نظرم اگه یه کم بیشتر روش کار می کردن بهتر بود....
در کل من عاشق فیلم های جادوگریم...حالا هر چی باشه


IM A HAFEIY
اصلا مگه دنیا بدون جادوی سیااااه می چرخه؟؟؟
تصویر کوچک شده



پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
#12
املاین با وقار همیشگیش وبسیار اروم روی میز دفتر فرماندهی خم شد و پر کردن فرمش رو شروع کرد:

۱_نام و نام خانوادگیتون رو به زبان انگلیسی وارد کنین (برای طراحی نشان)

Emlin wens

۲_کمی درمورد شخصیتتون توضیح بدید.شخصیت پردازی ایفاییتون و ویژگی های شخصیتتون.
عرضم به حضورتون که خیلی کم حرفم اما اگه باهام صمیمی
بشید خیلی خونگرمم ......اهل کتاب خوندم.....توی کارم خیلی جدیم......
رنگ موهام زیتونیه درست مثل چشمام,قدم بلنده.....

۳_کاراگاه بودن رو در یک جمله تشریح کنید.
مبارزه با سیاهی و بدی و کارای بد بد........

۴_هدف عضویتتون در اداره ی کاراگاهان چیست؟
من از اولش کاراگاه به دنیا اومدم!اصلا مگه میشه یه جا کاراگاه بازی بشه و املاین نباشه!!!!!

اینجانب املاین ونس قوانین را قبول دارم.

املاین در حالی که نوشته های فرم رو به پایان رسونده بود ابروهاش رو بالا انداخت و برگه رو روی میز گذاشت


IM A HAFEIY
اصلا مگه دنیا بدون جادوی سیااااه می چرخه؟؟؟
تصویر کوچک شده



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
#13
کجا؟
سر قبر بابابزرگش!


IM A HAFEIY
اصلا مگه دنیا بدون جادوی سیااااه می چرخه؟؟؟
تصویر کوچک شده



پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶
#14
_سلاااام بچه هااااا،تو کتابخونه بودم که دیدم اسمون چه قدر قشنگه ....به خاطر همین اومدم بیرون..شما اینجا چی کار می کنید؟
نگاه همه ی بچه ها روی من جمع شده بود و دست و پاشون رو گم کرده بودن....
_ببینم اون سنگه چیه پشتتون؟؟اون یه شهاب سنگه؟بببینم نکنه شمااااهااا.....بدون من رفته بودین مسابقه؟
رز درحالی که می خواست وضعیت رو کنترل کنه گفت:املاین،ما فکر کردیم.....می دونی.....
گیبن که فهمیده بود رز نتونسته وضعیت رو جمع و جور کنه گفت:املاین ما فکر کردیم چون تو از پرواز با جارو خوشت نمی یاد شاید نخوای توی این مسابقه شرکت کنی....
جسیکا:اره اره راس میگه ااااااااااا
جسیکا در حالی که تیکه های اخر ماسکش رو که داشت می ریخت روی لباسش جمع کرد و گفت:اما حالا یه موضوع مهم تر هست،ما می خوایم این سنگه رو ببریم تو تالار اما خیلی داغ و بزرگه...
_خب چرا از ورد انجماد استفاده نمی کنیم؟؟اینطوری مشکل داغیش از بین می ره....
دورا:فکر نکنم بشه،اخه داغیش خیلی زیاده ،پوشش انجماد رو از بین می بره.
ادر در حالی که می خواست راهش رو از میون بچه ها باز کنه گفت:اما اگه بتونیم یه پوشش قوی بسازیم چی؟؟یعنی اونقدر قوی که از گرمای سنگ خیلی بیشتر باشه....
برای تااایید حرف ادر ادامه دادم:راس میگه ،همه با هم با هم ورد انجماد رو بخونیم.
املیا:باشه پس شروع کنیم
همه ی بچه های هافل دور شهاب سنگ جمع شدن وچوبدستی هاشون رو به سمت سنگ گرفتند.
دورا:یک ,دو,سه...
تکه های یخ به صورت خروشان از چوبدستی هامون به طرف سنگ پرتاب شد و یخی عظیم دورش رو گرفت.

رز در حالی که ویبره می رفت:خببببببب حالا مونده چه جوری ببریمش تو تالار!


IM A HAFEIY
اصلا مگه دنیا بدون جادوی سیااااه می چرخه؟؟؟
تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۶
#15
نام:املاین ونس
سن:۲۳
جنس:زن
رنگ چشم:زیتونی مایل به سبز
گروه:هافلپاف
مو:زیتونی مایل به طلایی
ظاهر کلی:قد بلند,لاغر, خشگل
چوب جادو:پر ققنوس,موی اژدهای وحشی,پوست مار
علاقه ها:کتاب,جادوی سیاه,معجون سازی
توانایی:استفاده از چوب جادو,ورد های جادوی سیااااه ,غیب و ظاهر شدن,کلا تواااانایییییی در هر چیزی که فکرشو بکنید...........
ویژگی اخلاقی:پشتکارزیاد,شجاع,قدرتمند
شغل:کاراگاه
پاترونوس:گرگ
ارادتمند به:البوس دامبلدور
ویژگی برتر:عاقل,زرنگ
ویژگی بد:بی صبر
زندگی نامه:املاین ونس در خانواده ی مشنگ ها متولد شد و درسن یازده سالگی متوجه ی قدرت جادویی خود شد و در مدرسه ی هاگوارتز تحصیلات عالی اش را سپری کرد,وبعد توسط البوس دامبلدور با اینکه سن کمی داشت عضو محفل ققنوس شد
عضویت:محفل ققنوس


تایید شد.
خوش اومدی به ایفای نقش!


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۶ ۲۱:۲۷:۴۲


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶
#16
سلاااااام به کلاه گروهبندی عزیییییزززز
من واقعا گروه گریفندور رو خیلییییی دوست دارم و وفادار همیشگی پروفسور دامبلدور هستم......
همیشه به ایشون ارادت خواهم داشت و اگه بتونم از گروه گرفندور همراه ایشون بشم خشحال میشم.......
اما اگه یه وقتی نشد که من رو به گریفندور بفرستی من گروه هافلپاف رو هم دوست دارم
امیدوارم که به خواسته و علاقه ی من اهمییت بدی
قبلا هم دو پیام برات فرستادم اما مثل اینکه به دسسست نرسیده چون جوابم روندااااااادی
لطفا زود جوابم رو بده
من واقعااا نگرانم



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۶
#17
تصویر شماره ی ۵:کلاه گروهبندی
با دلهره نگاهی به اطرافش انداخت ومتوجه شد که بقیه نیز مانند خودش نگرانند.او از خانواده ی مشنگ ها بود.یعنی به کدام یک از گروه ها فرستاده می شد؟
اپریل در حالی که کناره ی ردایش را می فشرد سعی می کرد افکارش را از سخنان نا امید کننده ی اطرافش که درباره ی ان کلاه جادویی گفته می شد دور کند.
_بچه ه؛ا می گن از توی اون کلاه یه جادوگر وحشی در میاد که باید باهاش مبارزه کنیم.
_چه جور مبارزه ای؟
_بعضی یا می گن باید جادوی سیاه بلد باشیم تا توی یه گروه خوب بیفتیییم!
در سرسرای بزگ باز شد و چند مرد که به نظر استاد های مدرسه می امدند به سمت سال اولی ها حرکت کردند و ان هارا به سمت سرسرای بزرگ راهنمایی کردند؛هزاران شمع روشن در هوا معلق بود و میز بزرگی که روی ان کلاهی کهنه و قدیمی که گویی قسمت های مختلف ان را به هم وصله کرده بودند در وسط سالن قرار داشت.
چهار ردیف بزرگ در اطراف سالن که بر روی ان ها سال بالایی ها نشسته بودنن و یک میز پهناور در اخر سالن که تمام اساتید بر روی ان نشسته بودندقرار داشت.
اپریل به اسمان پرستاره ی بالای سرش نگاهی انداخت او قبلا درباره ی سقف سحر امیز شنیده بود اما حالا که خودش ان را می دید متوجه شد که زیبایی ان وصف ناپذیر است.
پروفسور مک گونگال که تا دقایقی پیش خودش را به سال اولی ها اشنا کرده بود جلو امد و گفت:اسم هر کدوم از بچه ها که خونده شد جلو بیاد و روی چهار پایه ی پشت میز بشینه و کلاه رو روی سرش بگزاره و منتظر بشه که کلاه قاضی اون رو به گروه مناسبش بفرسته.
ناگهان کلاه شروع به حرف زدن کرد :ماری ویلسون
دختری که نامش ماری بودجلو رفت وبر روی چهارپایه نشستو کلاه را بر روی سرش گذاشت.
_ریونکلاو
این کلمات ازدهان نا مشخص کلاه بیرون امد و دختر به سمت میزی که در سمت راستش بود رفت و نشست.
تقریبا نیمی از بچه ها به گروه های تععین شده یشان رفته بودنن.
_اپریل پیت.
اپریل درحالی که سعی می کرد جلوی لرزیدن پاهایش را بگیرد بر روی چهر پایه نشست و کلاه را بر روی سرش گذاشت.ناگهان همه جا تاریک شد...
خودش رادید که در حال بالارفتن از یک تالار بزرگ است و خبرنگاران در اطرافش جمه شده اند ناگهان خودش را دربرابر سالن اجتماعات بزرگ دید؛او برنده ی جایزه شده بود؛تصویر عوض شد؛او در یک دفتر پر از کاغذ و تومار بود در حال بررسی چند کتاب...
تصویر بعد؛او درون یک جنگل تاریک بود وچند خوناشام در حال حمله به او بودند...ناگهان دوباره همه جا تاریک شد.
تصویر او در دفتر کار در یک طرف وتصویر او که در جنگلی بزرگ بو در طرف دیگر.....هافلپاف یا گریفندور؟
او عاشق گروه گریفندور بود؛همه ی دوستانش که تازه با ان ها اشنا شده بود در گروه گریفندور رفته بودند.
_هافلپاف
کلاه قاضی این کلمه را گفت و اپریل را از رشته ی افکارش بع بیرون کشید.هافلپاف!یعنی اینده ی او در یک دفتر مخروبه است و اوباید تا اخر عمرش کار کند؟؟؟؟

درود فرزندم

شیوه نوشتنت جدید بود، و این خوبه. خلاقیتی که استفاده کردی هم با توصیفاتت دلنشین تر شدن. توصیفاتتم با دوتا اینتر از دیالوگ هات جدا کن تا رستگار شی.

_اپریل پیت.

اپریل درحالی که سعی می کرد جلوی لرزیدن پاهایش را بگیرد بر روی چهر پایه نشست و کلاه را بر روی سرش گذاشت.ناگهان همه جا تاریک شد...


تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۳ ۱۸:۲۹:۵۷

IM A HAFEIY
اصلا مگه دنیا بدون جادوی سیااااه می چرخه؟؟؟
تصویر کوچک شده







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.