هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خداحافظ پروفسور دامبلدور... (مایکل گمبون درگذشت)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ شنبه ۸ مهر ۱۴۰۲
#11
دامبلدور: هری، رنج کشیدن نشون میده تو هنوز یک انسانی! درد بخشی از انسان بودنه.

به یاد پروفسور دامبلدور و کسانی که اورا همراهی کردند


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ چهارشنبه ۵ مهر ۱۴۰۲
#12
شب گذشته هلگا جغدی از طرف مغازه ی آواتار ویزارد گرفته بود اما،دنیای جادوگری هم مشغله های خود را دارد،هلگا توی یکی از تالار ها معطل شده بود پس تصمیم گرفت فردا به دیدن مالفوی جوان برود!
_سلاممم,مالفوی جوان کجایی؟؟شنیدم آواتارم رو تموم کردی؟؟
_اووه بانو هلگا خوش اومدید (از روی نردبان به آرامی پایین می آید)بله چنتا ساختم چون خواستم خاص باشند
_ممنونم میتونم ببینمشون!
_البته اینجان
_خدای من ! یکی از یکی خوشگلترن!ولی اگه قرار باشه انتخاب کنم اولی رو ترجیح میدم فقط میشه قسمت لبش رو یکمی تغییر بدید!
_بله اینطوری کوچیکتر مدنظرتونه؟
_آره دوست دارم بیشتر شبیه ام باشه به هرحال که دهن من اینقدر گشاد نیست😂
_البته😂😅یکمی گیج شده بودم
_درست شد !؟
_آره یه نگاهی بهش بندازید
_عالییی شدههه این عالییه همون چیزیه که دنبالش میگشتم 😍🤝
_خوشحالم که خوشتون اومده
_اینقدر خوشم اومده که همین الان ازش استفاده میکنم به عنوان آواتار جدیدم🤌
_عالیه!امیدوارم یه تبلیغ خوب برای من بشه میدونید که مردم این روزا چطوری آواتار گیر میارن!
_آره بنظرم ایده این مغازه آواتار خیلی خلاقانه بود، واقعا خلاقانه! جادوگرای جدید حتما با سر زدن به مغازه ات و دیدن این آواتارهای قشنگ دلشون میخواد یکی شو داشته باشند!امیدوارم موفق باشی!و اینکه افراد بیشتری بخوان آواتار خودشون رو داشته باشند به جای اینکه همه عکس هری و هرمیون رو بزارن به جای آواتارشون!و دوباره میگم موفق باشی مالفوی جوان،من دیگه میرم باید برم پز آواتار جدیدمو بدم
_شما لطف دارید 😅 بله حتما خدانگهدار بانو امیدوارم بازم ببینمتون
_البته اسکورپیوس مالفوی حتما دوباره همدیگه رو ملاقات میکنیم،خدانگهدار
هلگا از ذوق آواتار جدید سریع از مغازه خارج شد تا به انجمن های جدید سر بزند و بالاخره،پز آواتار جدید خود را بدهد


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: سوال و پاسخ کوتاه
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
#13
نقل قول:

آلیشیا اسپینت نوشته:
با سلامم
چندتا سوال داشتم. وقتی توی تاپیک های مختلف میرم مثلا جانورنما ها بعد میبینم همه اونجا داستان نوشتن بعد بالا هم توضیحی نیست یعنی اونا چجوری نوشتن.
دوم اینکه چجوری میشه عضو محفل ققنوس و ارتش دامبلدور شد ؟ البته اگه خود سایت داشته باشه.
ممنون میشم سوالاتم رو برطرف کنید.


سلام آلیشیای عزیز
بعضی تاپیک ها داستانها دنباله دارند و هرکسی یه تیکه از داستان رو مینویسه و بقیه ام اون رو کامل میکنند و شما از اولین پست اگه داستان رو بخونید میتونید بفهمید داستان چیه و ادامه اش رو بنویسید.
در مورد سوال دوم شما باید توی قسمت مربوطه که درخواست مرگخوار شدن و محفل ققنوس هستش درخواست بدید و اگر اونا تایید کردند میتونید عضو اون محفل باشید البته قبلش بهتره شما چنتا پست بنویسید تا بتونند با توانایی شما تصمیم بگیرند💛



پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۱ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
#14
لرد سیاه خرسند از کاری که کرده با لشکری از میمونها ،دور شدن لرد گوریل سیاه (میمونان)و مرگخواران را تماشا میکرد و در پساپس ذهن خود فکر میکرد ,چقدر خوب شد!یک روز بدون مرگخواران! که یک میمون سکوت را شکست!
_ارباب سیاه ما قراره چیکار کنیم؟من گشنمه!
_دنبال من بیاید ما هر جا که من بخواهیم میرویم یعنی قلعه ی من!
میمونها ،گوریل ها و شامپانزه ها با سرو صدای زیاد و جیغ جیغ کنان از این شاخه به آن شاخه میپریدند و لرد سیاه را همراهی میکردند،ولی لرد سیاه از سرو صدا بیزار بود!او دوست نداشت با این حجم از صدا همراه باشد اگر مرگخواران هم مثل این ها بودند, تا به حال صدها بار لرد سیاه و کارهایش لو رفته بودند و لرد سیاه هم کشته شده بود!
به قلعه رسیدند و ای وای!میمونها به سمت آشپزخانه و هرچیزی که خوردنی بود حمله میکردند و نظم همه چیز را بهم زده بودند!داشتند میراث لرد و وسایل گرانبها و معجونهای کمیابش را خراب میکردند!!


کمی آنطرف تر لردگوریل سیاه و مرگخواران:

_رسیدیم خونه !برید برام غذا بیارید احمقها تو ک مثه میمونها شدی برو و تو اسکلت احمق!
_(بلاتریکس رو به ایوان)اووف همین مونده بود با توی بدرد نخور برم برای یه ارباب جدید که میمونه غذا بیارم!!!راه بیافت بدرد نخور
ایوان بیچاره راه فرار نداشت انگار و مدام داشت برای این ارباب جدید تنبیه میشد!
_هی تو !همونی ک اون اسکلتو سر هم کردی
_(هکتور)با منید؟
_آره بدردنخور بیا شپش های منو بگیر و بقیتون برید سمت راست سمت درختای موز بهشون رسیدگی کنید!مواظب باشید برای آبی که بهشون میدید و اینکع برگایی که مشکل دارن رو بکنید حتما!
همه به سمت کارهایی که به آنها سپرده بودند راه افتادند واقعا زندگی توی جنگل با یک ارباب گوریل طاقت فرسا بنظر میرسید!!


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۰:۳۳ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
#15
هوا بشدت گرم بود خورشید انگار سخت تر از همیشه تلاش میکرد .
_آهههه این آفتاب لعنتی هم داره سر به سرم میزاره ،باید سریعتر برم فروشگاه ویزارد این آواتار داره کم کم اذیت کننده میشه!
هلگا سریعتر از همیشه راه می‌رفت تا به فروشگاه برسد ولی،آفتاب و شدت آن کلافگی های همیشگی خودش را به همراه داشت .
ده دقیقه بعد هلگا در ده قدمی مغازه ی ویزارد ایستاده بود ولی حتی توانش را نداشت که جلوتر برود ولی چاره چه بود؟غرغرکنان به راه افتاد
(صدای باز شدن در)_سلام
(اسکورپیوس که سخت مشغول ساخت آواتار بود به آرامی پاسخ داد)_سلام خوش اومدید
(نفس زنان وارد میشود)_من یه آواتار میخواستم
(صدا آشنا به نظر میرسید اسکورپیوس ،سربلند می‌کند)_اووه ،بانو هلگا خوش اومدید ،بله لطفا مشخصات آواتار رو بنویسید من الساعه در خدمتتون هستم
_ممنون مالفوی جوان،این روزها واقعا هوای گرم آدم رو خسته میکنه
_بله همینطوره بفرمایید اینجا میتونید بنویسید مشخصات رو(برگه ای به هلگا تحویل میدهد)
_بنظر کامل میاد من به شما میسپارمش(شروع به نوشتن می‌کند و مالفوی جوان به کار خود ادامه میدهد)

سوالات برگه از این قرار بود:
. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)
واقعی
2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)
رنگی
3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم:کهربایی
رنگ مو:مشکی فر با لایه های موی قرمز
رنگ پوست: گندمی یا سفید
رنگ لباس: آجری یا عنابی

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان توی قلعه ی هاگوارتز

۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)
فنجان هلگا هافلپاف
۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
لباس های کلاسیک یا لباسهایی مربوط به جادوگران قرون وسطی

_تموم شد(برگه را رو به اسکورپیوس نگه میدارد)من به شما اطمینان دارم و میدونم تمام مالفوی ها کاری که بهشون سپرده میشه رو به با تمام وجودشون انجام میدند
_ممنونم لطف شمارو میرسونه
_کِی باید برای تحویل گرفتن آواتار برگردم؟
_من برای شما جغد ارسال میکنم
_ممنونم مالفوی جوان ،موفق باشی مطمئنم مثل پدرت آدم بزرگی میشی
_(اسکورپیوس لبخند میزند)خداحافظ بانو هلگا
_(هلگا در حالی که از مغازه بیرون میرود دست تکان میدهد،و لبخند میزند)خداحافظ مالفوی جوان


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۸:۴۶ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲
#16

expecto patronum: ایجاد سپر محافظ در مقابل دیوانه ساز ها
expeliarmus: خلع سلاح کردن
impervius: تحت فرمان درآوردن کسی (یکی از سه موارد ممنوع که فرد بعد از استفاده محکوم به حبس ابد در زندان آزکابان می‌شود)
bubble - head charm: درست کردن یک حباب روی سر (برای نفس کشیدن زیر آب)
dissendium: باز کردن راه مخفی دهکدهٔ هاگزمید
accio: فرا خواندن اجسام
protego: دفع طلسم
le ji lee mans: خواندن ذهن
tergeo: تمیز کردن
uoncco: ناپدید کردن اشیاء
ipeski: صدمه ای که به بدن زده شده را درمان می کند
Leviosa: شناور سازی اجسام و چوب دستی


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲
#17
باکی؟
کتی بل


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: دامبلدور قوی تره یا ولدمورت؟
پیام زده شده در: ۰:۱۶ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲
#18
احتمالا هردو قدرت برابر دارند
اما در کل انگار دامبلدور قویتر از ولدمورت عمل کرد،چونکه در پایان قصه پیروان اون بودند که برنده شدند، شاید بگید خب دامبلدور که خودش کشته شد!!ولی خب گاهی برای پیروزی باید خودتم فدا کنی!درحالی که ولدمورت حاضر بود تمام یارانش رو فدا کنه تا خودش زنده بمونه؛این یعنی ضعیفتر بودند.
چون ضعیفترها در سایه قوی ترها مخفی میشوند.
و قویترها از ضعیفترها مواظبت میکنن تا بهشون صدمه ای نرسه .
تمام.


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۰۶ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲
#19
با پاک کردن اشکهاش گیاه هرز به این فکر میکنه که چی میشه اگه بتونه همه ی اون کار ها رو انجام بده!؟ آیا مامانش بهش افتخار میکنه!؟
_هی دوست من جوابمو ندادی میتونی منو به معشوقه ام برسونی یا باید دنبال یه چیز جدید باشم؟
+میتونم حتی اگه من نتونم مامان میتونه پس اول باید براش دکتر ببریم باشه؟تو میدونی از کجا باید دکتر پیدا کنم؟؟
_من یه آفتابگردون ساده ام نمیدونم بیا از گلای رز بپرسیم!
+آهای گلای خوشگل رز
_(گلها همزمان)با ما کار داری آفتابگردن؟؟
+من آفتابگردون نیستم من این پایینم
_اووه علف کوچولو باما چیکار داری؟
+شما میدونید دکتر کجا زندگی میکنه؟
_نه ما متاسفانه دکترو نمیشناسیم
با ناراحتی راه میافته آفتابگردون رو به گیاه هرز میگه
_من میدونم بیا از قورباغه بپرسیم اون ،اونطرف گلای رز زندگی میکنه
+بیا امتحانش کنیم!
+آهای قورباغه!!!
_سلام علف کوچولو چیشده؟؟
+تو میدونی دکتر کجاست؟
_من نمیدونم ولی ممکنه گربه سیاه بدونه ،گربه پشت خونه ی آقای توماس پیر زندگی میکنه
به راه میافتند گیاه هرز فکر میکنه که اگه گربه هم ندونه باید چیکار کنن؟؟یعنی میتونن پیداش کنن؟


کمی آنطرف تر گیاه لرد و مرد دزد:

_مرد حسابی منو مسخره کردی؟
+نه,تا دو دقیقه پیش داشت حرف میزدد
_معلوم نیست باز چی کشیدی!؟بنداز بره این یه گیاه عادیه ارزش خاصیم نداره ،دیگه هم واسه چیزای بی ارزش سراغ من نیا وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی (آرام و زیر لب. ادامه داد)هرچی خل و چله گیر من میافته...
گیاه لرد خوشحال از اینکه نقشه اش گرفته لبخند زد و مرد دزد لبخندش رو دید
_ای گیاه لعنتی ،از عمد اینکارو کردی!؟حالا میزارمت توی جیبم تا ادب بشی !




🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم



پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲
#20
نام مستعار:هلگا

جنسیت ( در صورت تمایل ):دختر

سن( درصورت تمایل) : ...

شهر محل تولد ( در صورت تمایل):....

محل زندگی ( در صورت تمایل):....

نحوه آشنایی با هری پاتر و میزان علاقه( ضروری): وقتی هفت یا هشت سالم بود درست به یاد ندارم اولین بار هری پاتر رو دیدم اولش ازش میترسیدم ولی واسم خیلی جالب بود همه چیز ،دنیای جادویی،کمتر کسی بود که به این چیزا علاقه نداشته باشه و دلش نخواد همه کاراشو با یه تکون چوب دستی انجام بدع ولی خب همون سال دیگه بیشتر پیگیرش نشدم ولی توی فکرم باقی مونده بود،سالها بعد همچنان قسمتای جدید رو دیدم ولی طوری نبود که زیاد پیگیر بشم و میگفتم به هرحال ک نمیشه اما تا چندین سال بعد ک تو ۱۵سالگیم علاقه شدیدی پیدا کردم و شروع کردم ب دیدن همه قسمتها تقریبا میتونم بگم اگه از زمانی که اولین بار هری رو دیدم بخوام بهتون بگم انگاری ۱۴ساله که پاتر هدم ولی از علاقه واقعیم کمتر میگذره ولی در کل خوشحالم که این سایتو پیدا کردم وبه جمع شماها پیوستم❤️

علاقه های شخصی خودتون ( در صورت تمایل):کتاب خوندن .نویسندگی . نقاشی. گیتار . والیبال . آرایشگری. فیلم دیدن.ساختن چیزای جدید.گیاهشناسی.خوانندگی.یادگرفتن زبان جدید

کتاب هایی که مطالعه کردید ( چند مورد رو ذکر کنید):هری پاتر و فرزند نفرین شده،خسرو شیرین،دونده هزار تو،زیاد خوندم ولی اسماشون یادم نمیمونه ایناهم چون کتابهاشو اخیرا دوباره دیدم یادمه


🦋💛

ما در سایه ها میجنگیم تا به روشنایی خدمت کنیم







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.