جلسه چهارم فلسفه و حکمت
ریتامبیز
- هنوز یه ساعت تا کلاسم وقت دارم!
ریتا اسکیتر، این را گفت و به سمت کلبه ی هاگرید حرکت کرد. البته مقصد اصلی خانه ی هاگرید نبود. هاگرید را چه به کوچه پشتی ها با ریتا!
هاگرید هم در حال آواز خواندن بر سر زمینش بود:
- تو مذرعه مشقول کار و شخمم! اگه که مهسول نمیده به فنگم! عه.. خانم استیکر، کجا تشریف میبرین؟
- اسکیتر هستم. دارم میرم دریاچه هاگرید!
- هالا حمون که شوما میگین... چه عاشغانه! برین خوش باشین.
دریاچه ی هاگوارتز مثل همیشه بود. دریاچه یِ همیشگی چرا انقدر برای ریتا جذاب بود؟ دریاچه ای که هر روز یه رنگ و یک شکل است اما ریتا را به فکر وا میدارد. برایش سوال بوده.. در اصل، برای نشستن زیر درخت و دیدن این دریاچه پا به هاگوارتز گذاشته بود. اما حالا هدف اصلی اش شده بود آموزش! آموزش به یک سری دانش آموز که فلسفه را فقط پاس میکنند تا نمره بگیرند!
- هنوز وقت دارم.. نمیدونم باید چی تدریس کنم!
رو به دریا این حرف ها را میزد. اما مگر دریا حرف میفهمد؟ هر از گاهی موجی میزند و آب را بالا می آورد. اما این برای ریتا استیکرِ پیرِ جوان نما مانند یک جواب عاشقانه بود!
ریتا دیگر پیر شده بود. آنتونین هم که فسیلی بود و مایکل هم بیش از حد جوان و به درد ریتا نمیخورد. دیگر ریتا خسته شده بود. آنتنِ کودتا کنِ اعتراضی خسته شده بود! این هم از محالات است که حالا دارد تبدیل می شود به یک حقیقت.
- هنوز وقت هست! باید وقتی باشه... فکر کن ریتا استیکرِ احمق!
موج ها آرام بر روی پاهایش فرود می آمدند. ریتا هم بدون هیچ عکس العملی فکر میکرد. فکر کردن به آنچه چه تدریس کند تا بدون هاشیه باشد!
- سگ و وزغ؟ نه نه!
- عاستاکبار جهانی و تاثیر آن بر جامعه؟ این خوب نیست!
- هیپوگریف ها و عشق و ضد و نغیض؟ اینم زیاد جالب نیست!
- ریش چطوره؟ نه بابا! بعدن مجبوریم به آلبوس توی کوچه پشتی جواب پس بدیم..
ریتا واقعا پیر شده! گرچه هنوز ظاهرش به شدت فریبنده و دل رباست اما ذهنش پیر شده. فکرش دیگر کار نمیکند.
دریا هم خودش را در پس زمینه ی این داستان جر داد و خودش را پاره کرد که بگوید: « هی یو! دِلت را به دریا بسپار.. جمله ی معروف خودت را یادت رفته؟ همان را به کار بگیر! »
بالاخره ریتا ذهنش
بر اثر کمبود وقت برای نوشتن این رول کار کرد و یادش آمد که موضوع تدریس خود را چه بنویسد و که مشق هایی بدهد تا هم فالی باشد و هم تماشا..
آموزش:
در واقع.. همین امروز که من این رول تدریس رو مینوشتم هیچ ایده ای نداشتم و مثل ریتا استیکر بالا برام سوال بود که چرا به حرف خودم که « مسخره ترین سوژه ها میتونن بهترین ایده ها باشن » اطمینان نداشتم. البته زود متوجه اشتباهم شدم و فهمیدم که باید به گفتار خودم اطمینان کنم و این شد نتیجه ی این کلاس.
میدونم خیلی هامون مشکل ایده نداشتن داریم. همه یا مشکلات به چند تا مورد خاص بر میگرده! یکی اینه که زیاد رول نمیزنیم، درست مثل منِ ریتا! وقتی رول نزنی، قوه ی تخیلت میره روی حالت استند بای و یک خواب عمیق! برای همینه که میمونی چی بنویسی و سبک خودت رو یادت میره..
مورد بعدی ممکنه این باشه که به خودت و نوشته ات اطمینان نداری! نباید برات مهم باشه که فلانی از متنت خوشش بیاد و فلانی نیاد. تو باید بنویسی و خودت با این سوژه ای که دادی و روند داستانی که طی کردی حال کنی :دی
یکی دیگه هم این می تونه باشه که میترسی! مثلن من ریتا اسکیتر میترسم سر کلاس مثلن معجون سازی پست بزنم چون کم نمره میگیرم :دی
برای همین میگم که توی این کلاس نوشتن آزاده و بنویسید و نمره بگیرین! من با توجه به سطح خودتون پست هاتون رو نقد میکنم و ممکنه نمرات زیاد پایینی ندم چون واقعا حق خیلی ها نمره ایه که داده شده!
برای اینکه این مشکل کمبود سوژه رو از بین ببرین میشه کار های زیادی کرد:
میتونین توی چت باکس فعال باشین و ایده هاتون رو از چت باکس بگیرین! مثلن من خیلی از ایده هام اینجوری به ذهنم رسیده و شروع کردم به نوشتن.
کار بعدی خوندنِ رول های خوب اخیره! همه ی ما نویسنده هایی رو میشناسیم که خیلی خوبن و لذت میبریم از چیزی که نوشتن.. سعی کنین بخونین رول ها رو و تا حد امکان از این نویسنده ها کمک بگیرین.
مورد بعدی استفاده از ایده پردازان گروه خودتونه! مثلن یه ممدی میاد یه جایی که جمع گروه های خصوصیه میگه من ایده ندارم و بیایین کمکم! اونجاست که دوستان ما به کمک میان و به ما ایده میدن.. اما سعی کنین همیشه از این ایده ها استفاده نکنین! این ایده ها رو به عنوان یه جرقه بدونین و خودتون برای خودتون ایده بسازین!
همون طور که همیشه گفتم:
« مسخره ترین سوژه ها میتونن بهترین ایده ها باشن »و آما تکلیف:
* یک رول بنویسید و سعی کنین از قوه ی تخیل خودتون استفاده کنین و ایده های نابی بدین و شروع به نوشتن کنین!
منظور اینه که موضوع رول آزاده! اما به صورتی باید به فلسفه ربط بدین سوژه ی انتخابیتون رو! قطعا خلاق ترین نویسنده ها اینجا خودشون رو مشخص میکنن و با ایده هاشون این کلاس رو تزیین میکنن!
سوالی بود در خدمتم
جلسه چهارم
ریتا استیکر
+ خود متن کلاس به صورت طنزوجد بوده و برای جلسه ی قبل نوشته شده :دی
+نمرات به زودی