هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ستاد انتخاباتی پلاکس بلک
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#21
سوزااااان خوش اومدی.

نقل قول:
آیا در این مورد شما به جادوگرانی که به رنگ حساسیت دارند نیز توجه کرده اید؟

البته سوزان! رنگ های ضد حساسیت پوست خریدیم دبه دبه!

نقل قول:
آیا تمامی بودجه دولت شما صرف رنگی رنگی کردن زمین و آسمان خواهد شد؟

اسراف و اتلاف رنگ؟ حاشا!
ما فقط جاهای لازمو رنگ میکنیم.

نقل قول:
یعنی شما خواهان تولید زیاد زباله و باقی ماندن آنها در سطل زباله ها هستید؟ ایا از نظر شما وجود بیش از حدزباله به زیبایی شهر و سلامت ملت آسیب میزند؟

نه نه اشتباه متوجه شدید. منظورم از زباله‌ی خوب، زباله‌ی زیاد نیست. تمرکز روی کیفیت مد نظر اینجانب هست نه کمیت.

نقل قول:
سوال دیگر من این است که آیا از نظر جناب عالی آدم فضایی ها موجودات بیگناهی هستند؟ فکر نمیکنید اگر ما نتوانیم آنها را شکار کرده و جلوی گسترش آنها را بگیریم ، یک روز آنها جلوی گسترش مارا خواهند گرفت؟ آیا دولت شما از این موجودات حمایت خواهد کرد؟

خب... ما با کسی که باهامون سر جنگ نداشته باشه نمیجنگیم. ولی اگه اونا بخوان به ما حمله ای چیزی بکنن پدرشونو درمیاریم! دل و جیگرشونو گاز میگیریم! خرخره شونو میجویم! به روزگار سیاه دچارشون میکنیم! گوشتشونو میریزیم جلوی بانو نجینی، استخوناشونو میدیم ایوا بقوله، شوخی نداریم با آدم فضایی جماعت!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی پلاکس بلک
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#22
نقل قول:
نظرتون چیه یه کم ته رنگ قرمزم اضافه کنیم؟

چقدر مثلا؟ انقدر خوبه: . ؟

نقل قول:

در ضمن، میشه در مورد اینکه چی قراره روی دیوار های وزارت خونه بکشید، توضیح بدید؟
اصلا چیزی میکشید؟
یا چون مامانتون اجازه نقاشی کشیدن رو دیوارارو نمیده از اینکار منصرف میشین و فقط رنگشون میکنید؟

منظورت مامان بزرگه دیگه؟
اممم برنامه‌ای ندارم راستش، ولی قطعا رو دیوار های بزرگ و جادار عکس لرد رو میکشیم که وزارخونه زیبا بشه.

نقل قول:
سرکار خانم پلاکس گل باقالی!

کتی!

نقل قول:
آیا این شایعه که در مورد تابلوی های پیکاسویی شما پخش شده درسته؟

پیکاسو نه ولی یه سری شب پرستاره ونگوگ دارم، به کارت میاد؟

نقل قول:
آیا درسته که میخوایید برای هاگوارتز کلاس طراحی هم بذارید؟

آرههههههههههههه!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی پلاکس بلک
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#23
نقل قول:
سرکار خانم پلاکس نقاش!

کتی!

نقل قول:
آیا این شایعه که میگه قراره به جای استفاده از قلمو برای رنگ آمیزی، از پشمالو ها استفاده کنید، حقیقت داره؟

میگم شایعات چقدر زیاد شدن. خب باید با پشمالو ها مصاحبه کنیم ببینیم همچین چیزی رو دوست دارن یا نه؛ اگه اونا ‌‌‌‌‌‌‌‌نخوان، هیچوقت همچین کاری نمیکنیم!

نقل قول:
سرکار خانم پلاکس رنگی!

کتی!

نقل قول:
چجوری ثابت میکنید که وزارت خونه بعد وزیر شدنتون رنگ قشنگی میشه؟
چه تم رنگی رو در نظر دارید؟

این چیزا که گفتن نداره ولی... سبز و مشکلی چطوره؟ هوم؟ سبز و مشکی و سفید؟ نه؟ نظرت درمورد سیاه و صورتی چیه؟



پاسخ به: ستاد انتخاباتی پلاکس بلک
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#24
یا ایها الطرفداران!
به اطلاعتان میرساند، میتونید از این به بعد در جهت حمایت از دولت نقش و هنر، امضای خودتون رو هم به رنگ آلوده کنید!

تصویر کوچک شده



پاسخ به: ستاد انتخاباتی پلاکس بلک
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#25
نقل قول:
سرکار خانم بلک!


لینی.
این حرفا چیه، بنده به عنوان وزیر اصلا موافق اختلاف بین وزیر و ملت نیستم ها!

نقل قول:
شما میدونین که دسته‌ی بزرگی از حشرات، یعنی مگس‌ها، غذاهای نه‌چندان مطبوعی رو مصرف می‌کنن. آیا رای به فراوانی غذای این دسته از حشرات هم می‌دین؟


ما میدونیم،
وقتی مردم از غذای خوب استفاده کنن، زباله‌ی غذای خوبی هم درست میشه. در نتیجه هر سطل زباله، یک عروسی برای حشرات!

نقل قول:
غیر از اینه که این جمله‌ی شما داره می‌گه کشت و کشتار در جامعه‌ی جادویی آزاد خواهد شد و هر موجود زنده‌ای با هر رنگ خونی که داشته باشه، مجاز به شکار شدنه؟
بنده شهروندی تیزهوش بودم و نکته‌ی نهفته تو جمله‌تون رو فهمیدم. آیا این سخن به این معناست که شما برای اولین بار در جامعه‌ی جادویی قصد دارین سفر به فضا و شکار آدم فضایی‌ها رو هم ممکن کنید؟


با آدم فضایی های بیگناه چیکار دارید.

بذار این مسئله رو برات باز کنم.
وقتی به آب دست میزنی دستت چی میشه؟
آفرین، خیس!
وقتی به زباله دست میزنی دستت چی میشه؟
آفرین، کثیف!
وقتی به خون دست میزنی دستت‌ چی میشه؟
آفرین، خونی!
حالا تصور کن به رنگ دست میزنی، آکرلیک یا رنگ روغن، فرقی نداره. دستت چی میشه؟

دولت ما دولت صلح و رنگ و سیاهیه.



پاسخ به: ستاد انتخاباتی پلاکس بلک
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۱
#26
ضیافت تبلیغات مملو از جمعیت بود؛ تمام ملت جادوگرزاده از انسان گرفته تا پشمالو، همه آمده بودند. حتی تعدادی لک لک هم آن وسط به چشم میخورد؛ بلاخره نارلک هم دشمنانی داشت.
روی میزها پر از ساندیس و تیتابِ اصل انگلستان بود؛ تنوع در پذیرایی بیداد میکرد: ساندیس پرتقال، ساندیس سیب، ساندیس انگور، ساندیس هفت میوه، حتی ساندیس سیب و موز که هیچکس نمیدانست چگونه از موز هایش آب گرفته‌اند.

آنطرف سالن سن بزرگی قرار داشت که با پرده های قرمز رنگ تزیین شده بود. در پشت پرده های صحنه، پلاکس و دیزی حرف های مهم سخنرانی را مرور می‌کردند؛ حضور دیزی مفید بود، زیرا هر چند ثانیه یک بار عرق پیشانی پلاکس را پاک میکرد. دستمال های کاغذی همه جا ریخته و زیرشان چند پشمالوی خسته، لانه گزیده و به خواب رفته بودند.
پلاکس تپق میزد، دندان هایش قفل میکرد، صدایش میگرفت و زبان مادری‌اش فراموش میشد. تا به حال مقابل جمعیت سخنرانی نکرده بود.

همکار بیکارش، بعد از چند ثانیه جست و جو در آشپزخانه، سطلی از آب یخ را روی سر پلاکس خالی کرد.
_ حالا احساس سبکی میکنم.

دیزی سری تکان داد:
_ خوبه، حالا فکر کنم آماده‌ای؛ پلاکس، فقط به وزارت فکر کن. استرس هم نداشته باش.

سر تکان دادن پلاکس، با هل داده شدنش به بیرون از پرده ها توسط دیزی همزمان شد.
پاهای سستش را روی زمین، پشت سکوی سخنرانی محکم و دوباره عرق پیشانی اش را پاک کرد:
_ اهـ... اهم... اهم...

ملت به سمت پلاکس برگشتند و سکوت اختیار کردند. پلاکس به اسباب پذیرایی اشاره کرد:
_ ببخشید دیگه، گفتیم با پول حلال ازتون پذیرایی کنیم.

خانم مجری که روی صندلی مهمان ویژه نشسته بود در میکروفن شخصی‌اش فوت کرد:
_ خانم بلک، یعنی میخواین بگین شایعات درمورد تابلو های شما که در حراج لندن فروخته میشه درسته و پولی که به دست میارین حلال نیست؟

پلاکس سرش را کمی خاراند و لبخند دندان نمایی زد:
_ نه بابا این حرفا چیه ، فقط مـ... من مدتیه مشغول برنامه ریزی برای وزارت هستم، کار نمیکنم. هزینه های این مراسم از پس انداز شخصی من تأمین شده؛ به مرلین.
_ امیدوارم همین‌طور که ادعا می‌کنید باشه.

مجری خودش را روی صندلی انداخت و پانزدهین ساندیس متوالی را نی زد.

_ دوستان، عزیزان، طرفداران! داشتم میگفتم... امروز ما گرد هم آمده ایم تا دست به دست هم دهیم میهن خویش را کنیم آباد.

صدای سوت و کف جمعیت بالا رفت. پلاکس ذوق تسترالی کرد... .
_ وزارت اینجانب، بر پایه‌ی شعارِ رنگ رنگ تا آزادی می‌باشد. بیایید دستمان را به رنگ آلوده کنیم.

صدای ملت بالا رفت:
_ رنگ رنگ تا آزادی!
_ بیاید وزاتخونه رو رنگ کنیم!
_ رای ما دردانه‌ی مالفوی!

مورد آخز نفوذی بود و سریعا معدوم شد.
دربین این همهمه، دیزی آرام سرش را از بین پرده ها بیرون آورد، روی شانه پلاکس زد و در گوشش پچ پچ کرد:
_ چرا کتابی حرف میزنی؟ عادی بگو دیگه مردم گیج میشن! لباست هم خاکی شده تمیزش کن.

پلاکس با لبخندی( ) که هنوز روی صورتش بود سر تکان داد و به سمت جمعیت برگشت.
_ عزیزان من... چیزه، ببینید ملت بیاید راحت حرف بزنیم، اکثر شما من رو میشناسید، از زمان ورود به سایت بزرگترین کاری که دوست داشتم انجام بدم زنده نگه داشتن تاپیک هایی بوده که قابلیت های خیلی خوبی برای سوژه دارن اما ازشون استفاده نمیشه (سند این ماجرا در قالب پخ موجود است.)، در کنار مهمونی های بزرگ، جشن های هفتگی، برنامه های مهیج، محل بازی کودکان، غذای گرم و سرد، کلاس های هنری، تفریحات دست جمعی، لژ خانوادگی... شبیه پاساژ تفریحی شد ولی خوبه مگه نه؟

باز هم صدای دست و هورای ملت بالا رفت.
_ رای ما رای ما پلاکس خوش رنگ ما.
_ گلاب گلاب کاشونه وزیر ما پلاکس جونه.

پلاکس میکروفن را از پایه درآورد و جلوی سن ایستاد، تمرکزی کرد و ناگهان با تمام توان فریاد زد:
_ بیاید وزارتخونه رو رنگ کنییییم!


ویرایش شده توسط پلاکس بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۲۲ ۲۳:۳۶:۰۸
ویرایش شده توسط پلاکس بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۲۲ ۲۳:۳۷:۰۴
ویرایش شده توسط پلاکس بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۲۲ ۲۳:۴۵:۴۰


پاسخ به: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
#27
بدون نام
«از وجود بی وجود وحدت وجودیان»


مهاجمین:
جرمی استرتون(کاپیتان)، کتی بل، بچه‌ی آتش زبان.
مدافعین:
آلنیس اورموند، پلاکس بلک.
دروازه بان:
میرزا پشمالوی پشمالو زادگان اصل.
جستجوگر:
جناب جلال الدین محمد ‌‌‌‌‌‌‌مولوی.



پاسخ به: مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۰:۴۲ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
#28
«به نام لرد کبیر و سیاهی مطلق.»
‌‌

مدت زمان عضویت در بخش ایفای نقش (و حتما در صورت داشتن شناسه پیشین، آن را ذکر کنید):

این مدت به من خیلی سخت گذشت، یه ده سالی میشه!

شرح "سوابق اجرایی-خدماتی /فعالیت‌های آزاد" قبلی در وزارت سحر و جادو یا مجموعه‌های وابسته (آزکابان و موزه):


فعالیت آزاد که... یه مدت می‌رفتیم با بچه‌های آموزشگاه رو این بوم کوچولو ها نقاشی می‌کشیدیم لب خیابون می‌فروختیم، با پولش ققنوس می‌خریدیم بعد با خشونت و سیاهی آزاد می‌کردیم. قبوله دیگه؟

شرح "سوابق برجسته/خدمات نظارتی-مدیریتی" در انجمن‌های ایفای نقش:


بعد همون اتفاق بالا دیدیم نمی‌صرفه، گرسنه هم هستیم، رفتیم همه ققنوس های آزاد رو جمع کردیم، با ققنوسا طرح برجسته میزدیم رو دیوار انجمنا؛ مرلینو شکر درآمدش بد نبود.

شرح برنامه‌های آینده خود برای وزارت سحر و جادو و مجموعه‌های وابسته:

(من و کابینه) می‌خوایم لرد رو صدر نشین وزارت خونه کنیم. اصلا لرد دستور بدن من خودم براشون چایی می‌ریزم.
همه اختیارات رو به لرد سیاه و جبهه سیاهی می‌دیم.
همه دیوار هارو با رنگ سبز سیاه میکنیم.
تو کل شهر نقاشی می‌کشیم.
دیوانه ساز هارو صورتی می‌کنیم.
وزارتخانه رو رنگ می‌کنیم!
ملتو رنگ می... نه دیگه، این نه.

هدف بنده تمرکز هرچه بهتر روی تاپیک های وزارتخونه است. با نظارت خوب میشه تاپیک هایی که میتونن بهترین سوژه هارو داشته باشن اما دارن خاک میخورن دوباره وارد عرصه کرد. مدیریت باید درحدی باشه که با گرم نگه داشتن سوژه تاپیک های خوب، بشن پاتوق ملت. حواسمونو بدیم به انجمن وزارتخونه و زیر انجمن آزکابان چون میتونن خیلی مفید باشن برای سایت.
به نظر من یکی از مهم ترین وظایف وزاتخونه پرشور نگه داشتن سایت تو روزهایی هست که هیچ اتفاق خاصی نمیوفته، ترم نیست، کوییدیچ برگزار نمیشه،‌ چالش خاصی برگزار نمیشه؛ وزارتخونه میتونه این روزهای خلوت سایت رو با چالش ها و اتفاقات باحال به خاک و خون بکشه. پس این چالش ها هم جز اهداف من و کابینه محترم و محترمه می‌باشد.
خلاصه، بیایم وزارتخانه رو بسازیم و نریم، کجا بریم؟ موندگاریم.

شعار انتخاباتی:


بیاید وزارتخونه رو رنگ کنیییم.



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱:۰۹ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰
#29
ارباب!
درود و شب بخیر ارباب.
اومدم مثل همیشه یه چیزایی بگم، بعد یه آقای بسیار متشخص و محترمی اون پایین بودن، احساس ناچیزی کردم ارباب نصف شبی، جمله بندی هام یادم رفت.
بی زحمت اگه لطف کنید این پست حقیری که بعد از پست شما زده شده نقد کنید خیلی ممنون میشم ارباب.
بعد مدتی تغییر سبک شدید رول نوشتم، نمیدونم همه چی از یادم رفته یا یه چیزایی در نقاط تحتانی مغزم باقی مونده.
خیلیم ممنون و تشکرات.



پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۰:۵۸ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰
#30
هیچکس دوست نداشت روی حرف بلاتریکس حرفی بزند. حتی چند نفر، دوست نداشتند دیگر لرد سیاه را، خاموش و ساکن ببینند. برای همین از روی زمین بلند و برای رفتن به مغازه موبایل فروشی آماده شدند.

_ اگه بریم و باز پلیس‌ها اونجا باشن چی؟

بلاتریکس چشم غره‌ای به لینی رفت:
_ جواب واضحه، قتل عام پلیس‌ها، خبر اول روزنامه مشنگی.

پلاکس به فکر فرو رفت و بعد از چند ثانیه تامل مفید گفت:
_ اما اونطوری میشیم مرکز توجه شهر و همه به سمت ما هجوم میارن؛ بعد... بعد نمیتونیم شارژر بخیریم و... ارباب... ارباب...

اشک های پی در پی نگذاشتند پلاکس بیش از این دّر افشانی کند.
بلاتریکس که تحت تاثیر قرار نگرفته بود، نگاهی به لرد سیاه انداخت. باریکه هایی از اشک که را به دلیل وجود غبار در هوا، در چشمش دیده میشد با پشت دست پاک کرد و به سمت ارتش تاریکی برگشت.
_ کسی پیشنهادی نداره؟

تام جاگسن ایده داشت، او سالهای طولانی مشغول مراقبت از تسترال ها بود و گاهی، ناچارا پایش به مغازه های مشنگی باز میشد.
_ تو کل شهر که فقط یه شارژر فروشی نیست، میتونیم بریم یه شارژر فروشی دیگه!

ایده تام معقول بود و مقبول جمع هم شد.

_ پس زودتر راه بیوفتین. ارباب همینجوری... .

پلاکس بلاتریکس برای لرد بسیار نگران و دلتنگ بود و دیگر نمی‌توانست وضعیت را تحمل کند.
مرگ‌خواران طبق عادت پشت هم قطار شده و در خیابان های شهر راه افتادند تا مغازه موبایل فروشی دیگری پیدا کنند.

_ عه اوناهاش!
_ بالا پایین نپر ایوا، چی پیدا کردی؟
_ روی تابلوش نوشته رستوران، عکس غذا داره.
_ فقط ساکت شو ایوا.

بلاتریکس در کمال آرامش با ایوا برخورد کرد و سپس اورا به آرامی به آنسوی مرز های خلقت پرتاب کرد.

_ ادامه میدیم.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.