هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




چرا دامبلدور هيچ وقت ازدواج نكرد؟
پیام زده شده در: ۸:۲۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۲
#31
ادامه:

آبرفورث پشت در اتاق آلبوس، فالگوش ايستاده و منتظر صدايي از درون اتاق بود. اما صدايي از اتاق آلبوس نمي آمد. او ميدانست براي چه آلبوس آنقدر افسرده و پريشان شده است. اون زن ميخواست. اما چه كسي حاضر بود به او زن بدهد؟ آبرفورث چند دقيقه ديگر پشت در ايستاد اما بازهم صدايي نيامد. با نا اميدي راهش را به سمت اتاقش كج كرد اما دو قدم بيشتر برنداشته بود كه صداي بلند آلبوس كه داشت آواز ميخواند او را سرجايش ميخكوب كرد.

-دنيا ديگه مثل تو نداره.
نه داره نه ميتونه بياره.
دلا همه بيقرار عشقن. اما عشقه كه واسه تو بيقراره...

صداي آلبوس قطع شد. آبرفورث معطل نكرد و با ورد "آلوهومورا" در را باز كرد و وارد اتاق شد. آلبوس با چهره اي خسته و كوفته روي تختش نشسته بود.

-هي تو اينجا چيكار ميكني؟

آبرفورث نتوانست جلوي خود را بگيرد و محكم زد زير خنده. صداي خنده او چنان بلند بود كه آلبوس انگشت هايش را در گوش هايش فرو كرد.

آلبوس با تعجب گفت:

-به چي ميخندي؟

چهره آبرفورث از شدت خنده كبود شده بود. او در حالي كه نفس نفس ميزد، با زحمت پاسخ داد:

-تو... تو عاشق شدي؟

ابروهاي آلبوس درهم رفت. او با صدايي رسا جواب داد:

-نه. چطور مگه؟ اصلا كي بهت همچين چيزي گفته؟

آبرفورث به آلبوس نزديكتر شد و دستي به شانه اش زد.

-به من دروغ ميگي؟ من كه ميدونم حتما عاشق يكي شدي. آخه كدوم بدبختي مياد با تو زندگي كنه بچه جون؟!

آلبوس با خشونت دست آبرفورث را از روي شانه اش كنار زد. سپس با اخم گفت:

-اولا بچه خودتي. دوما به تو چه؟ سوما برو بيرون!

آلبوس فرصت جواب دادن را به آبرفورث نداد و او را با ورد "وينگارديوم له ويو سا" به بيرون اتاق، كات كرد و در را با صد جور ورد قفل كرد.

از پشت در صداي آبرفورث مي آمد كه ميگفت:

-دروغگو! دروغگو! دروغگو!

آلبوس در جواب او فحشي آنچناني نثارش كرد. صداي آبرفورث كم كم رو به خاموشي رفت و آلبوس مطمئن شد كه او رفته است. او بار ديگر به فكر فرو رفت. چرا همه او را مسخره ميكردند؟ مگر عاشق شدن چه عيبي داشت؟ بله او عاشق شده بود. اما كسي خبر نداشت كه عاشق چه كسي شده است. او آهي كشيد و با خود گفت:

-اگه راضي بشه چي ميشه!

سپس از روي تختش پايين آمد و به سمت تلفن مشنگي كه روي ميز بود قدم برداشت. آن را در دست گرفت، شماره ها را چرخاند و منتظر ماند. بعد از چندتا بوق صدايي از پشت خط آمد:

-الو؟
-الو مينروا...


ویرایش شده توسط نویل لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۳ ۸:۴۷:۵۸

ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: هری پاتر و سوگند روح
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۲
#32
خيلي بهتر شده ابركسس جان. لااقل مثل خيلي از فن فيكشن ها عجله اي پيش نميره. همينجوري ادامه بده.
موفق باشي!


ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۲
#33
نام: نويل لانگ باتم

تاريخ تولد: 5/مهر/1376 - توي سال گاو به دنيا اومدم ولي هيچ شباهتي به گاو ندارم :دي

علايق: هري پاتر - بازيهاي كامپيوتري - اينترنت و وبگردي - تخيل

دقيقا نميدونم از كي اين كوتوله عينكي وارد زندگيم شده ولي خيلي خيلي باشه كمتر از يه ساله.
من واقعا عاشق كتاب هاي هري پاتر هستم و نميدونم چي داره كه باعث ميشه اينجوري منو به خودش جذب كنه.
راستش من تا قبل خوندن HP از كتاب و كتابخوني متنفر بودم. دوستم كه اونم عاشق هري پاتره هر روز در موردش باهام حرف ميزد و من بي علاقه به صحبت هاش گوش ميدادم. دقيقا نميدونم چي شد كه يهو دلمو به دريا زدم و گفتم بزار ببينم كه اين هري پاتر كه ميگن چي داره؟ بعد از اينكه كتاب اول رو دانلود كردم و خوندم با اينكه حوصله 7 تا رو نداشتم ولي يه حسي بهم ميگفت ادامه بده. بعد از اينكه كتاب 7 رو تموم كردم هري پاتر به يه عضوي از بدنم تبديل شد. نميتونستم بهش فك نكنم. بعضي وقتا خوابشو ميبينم. بعضي وقتا هم كه جوگير ميشم يه چاقو تو دستم ميگيرم و الكي ميگم: اكسپليارموس!

آخر هر كتاب هم چندتا سايت پيدا ميكردم كه بهترينشون بلاشك اينجا هستش.

دو روز پيش هم خوندن "دارن شان" رو شروع كردم. اميدوارم اونم به اندازه HP منو مجذوب خودش كنه...


ویرایش شده توسط نویل لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۱ ۱۲:۴۱:۲۱
ویرایش شده توسط نویل لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۱ ۱۲:۴۱:۴۷

ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: آیا خانه جادوگران از دید مشنگها پنهان است؟
پیام زده شده در: ۴:۰۸ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
#34
بعضي از جادوگرا طلسم مشنگ دور كن رو خونشون اجرا ميكنن كه باعث ميشه مشنگ ها به جاي خونه يه مخروبه ببينن. مثل هاگوارتز يا اون ورزشگاه كوييديچ كه تو كتاب چهارم بود.


ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: زیباترین جمله ی کتاب هفتم از نظر شما چی بود !؟
پیام زده شده در: ۹:۴۸ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۲
#35
19 سال بود كه جاي زخم ديگر آزارش نداده بود. همه چيز عالي بود...


ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
#36
من به مورفين گانت رأي ميدم. واقعا از پست هاي طنز ايشون لذت ميبرم!


ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: بهترین ایده
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
#37
الستور مودي - اتاق خون


ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
#38
دارك لرد !


ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: هری پاتر و سوگند روح
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
#39
سلام ابركسس
داستان رو خوب شروع كردي. ولي بنظرم بهتره اين سه تا نكته رو حتما در نظر بگيري:

1.به هيچ وجه عجله اي ننويس و داستان رو با سرعتي متعادل پيش ببر. نه خيلي كند كه خواننده حوصلش سر بره و نه خيلي سريع كه نفهمه چي به چيه!

2. بهتره روايت داستان، كتابي و ديالوگ ها محاوره اي باشه

3. فضاسازي يكي از مهمترين اركان يه داستانه پس بيشتر روش كار كن

راستي اگه ممكنه متن هر بخش رو اينجا بذار.
موفق باشي!


ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: به نظرتون بهترین فیلم هری پاتر کدام شمارش بود؟
پیام زده شده در: ۸:۰۰ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲
#40
تا جام آتش واقعا عالي بودن ولي بعدش خيلي گند زدن. مخصوصا با اون كاراشون...


ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.